مروری بر کتاب «رؤیای روشنگری» اثر آنتونی گوتلیب که شیوۀ جدیدی از نگارش تاریخ فلسفه است
هزاران کتاب با عنوان عمومی «تاریخ فلسفه» در سراسر جهان نوشته میشود. اغلبِ آنها نیز روایتِ یکسانی ارائه میدهند با شخصیتهای مشابه. اما کتابِ جدید آنتونی گوتلیب استثنایی در این ماجراست. او تصور ما را دربارۀ فلاسفهای چون هابز، لاک و روسو واژگون میکند و با ارائۀ روایتی جذاب، پرجزئیات و همراه با طنز و مطایبه نشان میدهد کلاسیکها هنوز هم حرفهای زیادی برای گفتن دارند.
جاناتان ری، گاردین — در گذشته، هر جوجه روشنفکری که به خودش احترام میگذاشت، مجبور بود با آخرین پیشرفتهای فلسفه همگام شود. اما دیگر اینگونه نیست. روشنفکران امروز، اگر هم فلسفه را بهکل نادیده نگیرند، میتوانند خود را با مطالعۀ یکیدو کتاب دربارۀ گذشتۀ آن راضی کنند. صدها تاریخ فلسفه نوشته شده است و اغلبِ آنها مشابه یکدیگرند: آنها همان داستان پایه را بازگو میکنند که در آن همان شخصیتهای همیشگی، نقشهای اصلی را بر عهده دارند.
پردۀ اول: فلسفۀ یونان باستان، که در آن سقراط جهانِ ایدئالی را مبنا قرار میدهد که واقعیتِ ما تنها شبح و سایهای از آن است. پردۀ دوم: فلسفۀ اروپایی مدرن، که در قرن هفدهم و با تلاش رنه دکارت برای شککردن به همه چیز آغاز میشود و به جنگی داخلی دامن میزند: جنگ میان عقلگراهایی که گمان میکردند شناختْ مبتنی بر عقل و خرد است و تجربهگرایانی که میگفتند شناخت بر تجربه مبتنی است. پردۀ سوم: فلسفۀ حرفهای، حوزهای که در بستر آن پژوهشهای ایمانوئل کانت درباب منطق مناقشات فلسفیْ آن را به مسیری هدایت میکند که به قسمی تخصصگرایی فنیِ درونی بدل میشود و [ازاینرو] بیشازپیش در علوم طبیعی به کار میآید. شاید جزئیات این طرح مبهم باشد، اما پیام آن روشن است: فلاسفه بس زیرکاند، اما خیلی هم احمقاند، وعدههای بسیار میدهند اما به آن عمل نمیکنند. فلسفهْ تاریخ است، پس بخندید تا دم مرگ.
آنتونی گوتلیب به این برداشتها باور ندارد. هدف او این است که نشان دهد اندیشههای فیلسوفان فقید بزرگْ بد فهمیده شدهاند و شایستگی آن را دارند که مهم تلقیشان کنیم. او میگوید: «دلیلش این است که آنها هنوز هم حرفی برای گفتن دارند و بهسادگی ممکن است آنها را اشتباه بفهمیم.» گوتلیب در سال ۲۰۰۲ رؤیای خرد را منتشر کرد که بازگوییِ درخشانی از داستان فلسفۀ یونان باستان بود، روایتی که اهمیتِ ماندگار این ایدۀ افلاطون را توضیح میداد که حقیقت، نیکبختی و فضیلت از هم جداییناپذیرند. درعینحال از ارسطو درمقام متفکری مهم در حوزۀ طبیعت، هنر و جامعه دفاع میکرد. رؤیای خرد اکنون با جلد دیگری همراه شده که بسیاری انتظارش را میکشیدند: مجلد دومْ داستان را از دکارت پی میگیرد و آن را تا سرآغازهای انقلاب فرانسه ادامه میدهد.
اگر عقلانیت مضمون جلد نخست است، کتاب دوم بر بداعت۱ تمرکز میکند: همانطور که گوتلیب با مهارتِ خاص خود بیان میکند، فلسفه در قرن هفدهم بهتدریج تحتالشعاعِ «این ایدۀ جدید قرار گرفت که همۀ اندیشههای قدیمی مورد تردید هستند». دکارت بهدلیل تلاش خود برای شروعی تازه با شعار «من میاندیشم پس هستم» به شهرت رسید، اما کسی مطمئن نیست که منظور او چه بود و طبق نظر گوتلیب، او «عمیقاً بد فهمیده شد». گوتلیب از بینِ همه دربارۀ پرنس چارلز و پاپ ژان پل دوم بحث میکند، چرا که آنان دکارت را «سوبژکتیویستی» معرفی کردند که با تلاش برای بدلساختن «من» به بنیاد چیزها باعث شد مدرنیته شروع بدی داشته باشد.
همچنین گوتلیپ این دیدگاه را نمیپذیرد که دکارت «عقلگرایی» است که از اعتراف به اهمیت علوم تجربی سرباز میزند: برعکس، دکارت هوادار بیباک این اصل بود که پدیدههای فیزیکی بهواسطۀ فعلوانفعال مکانیکیِ ذرات ریز ایجاد میشوند. فراتر از آن، گوتلیب جنگ میان عقلگراها و تجربهگرایان را تحت عنوان «افسانه»ای که خود فیلسوفان قرن نوزدهمی با برنامهای قطعی به راه انداخته بودند رد میکند.
در این کتاب گیرا و پرآبوتاب، فاتحۀ بسیاری از افسانههای دیگر نیز خوانده میشود. اگر تصور میکردید توماس هابز ملحدی بود که نظری غمناک دربارۀ سرشت انسانی داشت، باید در این باره دوباره بیندیشید. همچنین اگر گمان میکردید ژان ژاک روسو به «وحشیِ نجیب» و صلحجو باور داشت هیچوقت تا این حد در اشتباه نبودهاید. جان لاک نیز «اغلب بد فهمیده شده است»: او بهدلیل اولویتدادن «تجربه» به «تصورات ذاتی» شهره است، اما نکتۀ اصلیِ بحثِ او این بود که ذهنْ پذیرندهای منفعل نیست، بلکه عاملی مستقل در ایجاد معرفت است. بهرغم اینکه او بهعنوان «معمار آزادیهای مدرن» ستایش شده، بههیچوجه، «حتی با معیارهای عصر خود»، لیبرال نبوده است.
دراینمیان، تلاش باروخ اسپینوزا، برای یکیانگاشتن خدا با طبیعت، هم جذاب و هم موجه به نظر میرسد. ضمن اینکه درمییابیم وقتی گوتفرید لایبنیتس از این صحبت میکرد که «جهان ما بهترین جهان از میان تمامی جهانهای ممکن است» انکار نمیکرد که زندگی میتواند بهشکل وحشتناکی هولناک باشد، اما صرفاً میخواست یادآوری کند که کار زیادی دربرابر آن نمیتوانیم انجام دهیم.
گوتلیب کتاب را با تصویری مهربانانه از دیوید هیوم۲ به پایان میرساند، کسی که بهباور گوتلیب، به الگویی برای فیلسوفان قرن بیستویک بدل شده بود. به نظر میرسد هیومْ طبیعتگرایی بود که دوست داشت نشان دهد انسانها بهرغم حس کاذبی که از اهمیت خود دارند، تفاوت چندانی با حیوانات ندارند. هیوم همچنین، بهبیان فلسفی، استعداد حسرتبرانگیزی برای «برهمزدن نظم و آرامش» داشت. اما دستاورد اصلی او این بود که هرگز خود را چندان جدی نمیگرفت و فعالیتهای فلسفی خطیر را با شوخ طبعیای زایلناشدنی به انجام میرساند. او همواره میپذیرفت که عقاید نظریای که با تلاش و سختی به آنها رسیده، ممکن است اشتباهاتی مضحک از آب درآیند. او میگوید اگر از استدلالهای انتزاعی پریشانخاطر شدهاید، باید از فضای آن کمی بیشتر بیرون بیایید و به «زندگی روزمره» بپردازید؛ لحظهای بعد که میبینید «دود شدهاند و به هوا رفتهاند» آرام میگیرید.
گوتلیب به تمامِ جزئیاتِ مربوط به خونگرمی هیوم پرداخته است. او با شیطنت به خوانندگانش چشمکی میزند و میگوید: «هر فیلسوفی دوست دارد فکر کند که از طریق استدلالی موشکافانه به نتایج خود دست یافته است». درواقع، در قرن هفدهم «توگویی دلباختن به هندسه تقریباً پیشامدی حرفهای بود». دکارت را در نظر بگیرید: او بهخاطر «ایمان به نور تابناک و غیرعادی عقل خود» شهره بود، اما «شاید پاسخ همۀ سوالات را نداشت». هابز چنان «ماتومبهوت» هندسهای ماتقدم بود که «اختیار از کف بداد» و «در آن زیادهروی کرد». و اما لایبنیتس؛ کسی است که حقیقتاً باید از او حذر کنید، زیرا این مرد بدبخت «عملاً میخواست ذهن خود را با ذهن خدا درآمیزد».
اما پس از مدتی، این تحقیرهای شوخطبعانهْ پوچ و ناخوشایند به نظر میرسند. خوب است که دربارۀ توان شخصیمان متواضع باشیم، اما در ناچیز نشاندادن توان دیگران خباثتی وجود دارد. گوتلیب فلاسفۀ بزرگ را خیالپردازانی اصلاحنشدنی تصویر میکند که در رؤیای خرد و روشنگریشان گم شدهاند و بدینترتیب صلابت دفاع خود از آنان را به خطر میاندازد.
او میگوید مشغول کار بر روی جلد پایانی سهگانهاش است که از کانت تا عصر حاضر پیش میرود. بسیاری مشتاقانه در انتظار این کتاباند. اما بیایید امیدوار باشیم که او عنان طنز شگرف خود را در دست بگیرد و با قهرمانانش با احترام بیشتری برخورد کند.
اطلاعات کتابشناختی:
Gottlieb, Anthony. The Dream of Enlightenment: The Rise of Modern Philosophy. Liveright. 2016
پینوشتها:
• این مطلب را جاناتان ری نوشته است و در تاریخ ۵ اکتبر ۲۰۱۶ با عنوان «The Dream of Enlightenment by Anthony Gottlieb review – is philosophy over» در وبسایت گاردین منتشر شده است. سایت ترجمان در تاریخ ۱ آذر ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «هنوز فیلسوفان کلاسیک را درست نفهمیدهایم» و با ترجمۀ مهرداد پارسا منتشر کرده است.
•• جاناتان ری (Jonathan Rée) فیلسوف، مورخ و استاد سابق دانشگاه میدلسکس لندن است. ری نوشتههایش را در نشریاتی چون لندن ریویو آو بوکز، ایندیپندنت،پراسپکت و نیشن منتشر کرده است.
[۱] novelty
[۲] David Hume