image

آنچه می‌خوانید در مجلۀ شمارۀ 19 ترجمان آمده است. شما می‌توانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.

نوشتار

هیچ شغلی رؤیایی نیست

یک نگهبان فانوس دریایی، یک اقیانوس‌پژوه و یک محیط‌بان از شغل رؤیایی‌شان می‌گویند

هیچ شغلی رؤیایی نیست

فرض کنید به شما حقوق بدهند تا در نقطه‌هایی از اقیانوس که تا حالا پای هیچ انسانی به آنجا نرسیده غواصی کنید. یا پول بگیرید برای اینکه در یک فانوس دریایی قدیمی زندگی کنید. به نظر می‌رسد بعضی شغل‌ها دست‌کمی از ماجراجویی‌ِ‌های رؤیایی ندارند. اما اگر خوش‌شانس باشید و واقعاً در یکی از این‌ کارها مشغول به کار شوید، احتمالاً پس از مدتی نظر دیگری خواهید داشت. یک روزنامه‌نگار با آدم‌هایی صحبت کرده است که از نظر بقیه شغل‌هایی رؤیایی دارند.

NewRepublic

The Dream Job That Wasn’t

کلی‌یو چانگ، نیوریپابلیک— وقتی جوان بودم، دوست داشتم اسب باشم. نمی‌خواستم دختر اسبی باشم، می‌خواستم دختری باشم که واقعاً اسب است. اسب‌بودن رؤیایی نبود که فقط به دوران نوجوانی‌ام محدود شود؛ این رؤیا الآن هم به نظرم منطقی می‎‌آید. مردم به اسب‌ها احترام می‌گذارند. اسب‌ها همیشه خوش‌نام بوده‌اند و هرگز کسی چیز بدی دربارۀ آن‌ها نگفته است. کارشان هم اغلب مشخص و مختصر است: گاوآهن را از یک سر زمین به سر دیگر آن می‌کشند یا در زمین‌های حصار‌‌بندی‌شده به کودکی سواری می‌دهند. دیگران هم معمولاً به حاجات اولیۀ آن‌ها رسیدگی می‌کنند: روز که تمام می‌شود، یونجه‌شان را می‌دهند و نعل‌های کوچکشان را تمییز می‌کند، بعد هم رهایشان می‌کنند تا در جایی با سقف‌های بلند بخوابند.

رؤیایم به واقعیت بدل نشد؛ اما وقتی مشغول کار شدم، آن احساسِ دوران کودکی‌ام دربارۀ کار رؤیایی عمیق و عمیق‌تر شد. دلم می‌خواست به کاری مشغول شوم که برایم مهم است و درآمدش زندگی‌ام را بچرخاند؛ اما همیشه احساس می‌کردم حتی کاری که بهترین درآمد دنیا و بیشترین رضایت خاطر را به همراه داشته باشد هنوز کار است. بعید است فکر کنیم به اسبی که ارابه‌ می‌کشد سخت نمی‌گذرد. اسب‌ها، وقتی کار نمی‌کنند، مجبور نیستند به بچه‌های ۹ساله ‌سواری بدهند و دور زمینِ اسب‌دوانی بدوند. هیچ‌کس به اسب‌ها نمی‌گوید «اگر از کاری که می‌کنی لذت ببری، مثل این است که حتی یک روز هم کار نکرده‌ای».

حالا این حرف‌ها را بیش از گذشته درک می‌کنیم؛ در دورانی به سر می‌بریم که استخدام دائمی و امنیت‌ شغلی به‌آرامی در حال ازبین‌رفتن است و ماندن در یک شغل، به‌خودی‌خود، دستاورد برجسته‌ای محسوب می‌شود. محاسبات «مؤسسۀ سیاست‌گذاری اقتصادی» نشان می‌دهد سیاست‌های شکست‌خورده در واکنش به همه‌گیری [کرونا] سبب شد حدود ۱۶ درصد از شاغلین در آمریکا، یعنی حدود ۲۶میلیون و ۸۰۰هزار نفر، کار خود را از دست بدهند یا ساعات کاری و درنتیجه دریافتی‌هایشان کاهش یابد. داشتنِ کار لزوماً بدین معنا نیست که کارتان سخت نخواهد بود؛ حتی پیش از این رکود اقتصادی، از هر ده کارگر، دستمزد یک نفر آن‌قدر اندک بود که اگر تمام‌وقت هم کار می‌کرد همچنان در فقر به سر می‎برد؛ با‌این‌همه، تصویر کار رؤیایی همچنان برایمان جذاب است. خیل عظیمی از مقالات خودیاری روش‌های رسیدن به کار رؤیایی را تبلیغ می‌کنند: چگونه می‌توانید تا پایان سال شغل رؤیایی‌تان را پیدا کنید یا چگونه با نُه گام شغل‌ فعلی‌تان را ترک کنید و رؤیایتان را محقق کنید. وب‌سایت ایندید اطلاعاتِ مربوط به ۲۵ شغل رؤیایی را فهرست کرده است که سه‌چهارم آن‌ها سالانه کمتر از ۵۰هزار دلار دستمزد دارند که حقوق متوسطی است.

یک شرکت تُشک‌سازی از کارآموزان «می‌خواهد» زمانی که در محل کار هستند «بخوابند». چنین پیشنهادی این فرصت شغلی را به کاری رؤیایی بدل می‌کند. بیش از ۲هزار نفر برای این فرصت شغلی تقاضا دادند (یکی از کارآموزان می‌گفت آن‌قدر هم که فکر می‌کرد ساعات کار به خوابیدن روی تشک‌ها نگذشت؛ اما، در مجموع، از فرصت کارآموزی رضایت‌خاطر داشت و آن را مثبت ارزیابی می‌کرد). جنگل‌بانی، نگهداری از حیوانات در باغ‌وحش و خلبانی از جمله مشاغلی هستند که معمولاً تصویری رؤیا‌گونه از آن‌ها در ذهن داریم. در وب‌سایت ردیت اشاراتی به این مشاغل می‌یابیم. در این وب‌سایت، افراد ذیل این مشاغل می‌پرسند چگونه می‌توانند در این حوزه‌ها شغلی برای خود دست‌و‌پا کنند؟ (برای مثال، «من عاشق حیواناتم؛ اما آموزش خاصی ندیدم و نمی‌دانم با حیوانات بزرگ‌تر از گربه چگونه رفتار کنم. اگر بخواهم در باغ‌وحش کار کنم، چه باید بکنم؟»).

گاهی یک فرصت شغلیِ رؤیاگونه به‌سرعت در فضای مجازی دست‌به‌دست می‌شود، مانند فرصتی که در فانوس دریایی ایست‌بِرادِر فراهم شد. این فانوس تاریخی، که در سن‌فرانسیسکو قرار دارد و هم‌اکنون به مهمان‌خانه تبدیل شده است، به زوجی نیاز داشت که در ازای دریافت سالانه ۱۳۰هزار دلار در این مکان زندگی و کار کنند. هزاران نفر برای این موقعیت شغلی درخواست داده بودند. این افراد تصور می‌کردند فضایی دنج، آرام و بی‌نقص در اقیانوس در انتظارشان است، به‌ویژه که فانوس دریایی وای‌فای هم نداشت. افرادی که در این شغل پذیرفته می‌شدند باید گواهی‌نامۀ معتبر پاسبانی ساحلی داشته باشند. از میان خیل عظیم متقاضیان، فقط ۶۰ زوج از صلاحیت لازم برخوردار بودند. حدود یک سال بعد، روزنامۀ سن‌فرانسیسکو کرونیکل با زوجی که موفق شده بودند این موقعیت شغلی را از آنِ خود کنند مصاحبه کرد. بعد از یک سال، از نظرِ تیفانی دِینس و تیلور واترسون، کار در فانوس دریایی فقط یک کار به شمار می‌آمد، شغلی که پیش از این حکم رؤیا را داشت. دِینس می‌گفت «مهمانان را پذیرش می‌کنیم، فروشگاه را می‌چرخانیم، تخت‌ها را مرتب می‌کنیم و غذا را آماده می‌کنیم. تیلور هم راهنمای محلی است». این زوج در مصاحبه با کرونیکل گفتند در هفته۸۰ تا ۹۰ ساعت کار کرده‌اند.

به‌راحتی می‌توان فهمید چرا مشاغلی از این دست تا این حد فریبنده و وسوسه‌برانگیزند. بسیاری از ما احتمالاً بدین دلیل همچنان به کار رؤیایی فکر می‌کنیم که استخدام نشده‌ایم یا مشغول کارهایی هستیم که دیوید گریبر آن‌ها را «مشاغل مزخرف» می‌نامد. فکرِ پیدا‌کردن شغل رؤیایی‌ خودمان اغواکننده است، درواقع، نسخۀ اصلاح‌طلبانه و پروتستانِ «جنبش استقلال مالی و بازنشستگی پیش‌ازموعد»۱: چرا به‌جای آنکه از کارتان فرار کنید تلاش نمی‌کنید از آن لذت ببرید؟

این انگیزۀ نامربوطی نیست؛ اما به گمانم اغلب مشاغل رؤیایی بیشتر به اداره‌کردن یک فانوس دریایی و آماده‌کردن جا و غذا برای‌۴۰ مهمان شبیه است تا تعطیلاتی که بابت آن پول هم به شما می‌دهند. اندرو اسمیت محیط‌بان و راهنمای گردشگران پارک ملی گِلِیشر است. او شغلش را دوست دارد و چهار تابستان است که به پارک و گردشگران آن رسیدگی می‌کند. از مزایای محیط‌بان‌بودن آن است که در فرایند شناخت محیط طبیعی هر روز با طبیعت ارتباط نزدیک‌تری برقرار می‌کنید؛ گردشگران از این تجربه محروم‌اند و در فرصت کوتاه بازدید از پارک نمی‌توانند چنین ارتباطی را تجربه‌ کنند. اسمیت در اقامتگاه پارک زندگی می‌کند و ساعات زیادی را در هوای آزاد می‌گذراند و لذت فراوان می‌برد. شرایط کاری اسمیت آرزوی بسیاری از مدیرانی است که مجبورند در مترو‌های پر‌ازدحام تردد کنند. احتمالاً برای این افراد محیط‌بانی شغل پرجاذبه‌ای است حتی اگر این شغل مستلزم سروکارداشتن با گردشگران درمانده‌ای باشد که نمی‌توانند در مسیر‌های پر‌تردد پارک ملی اتومبیل‌هایشان را پارک کنند.

اما اسمیت می‌گوید او کارش را همچنان یک کار می‌بیند که گاهی با مخاطراتی همراه است و امنیت شغلی ندارد. او می‌گوید «حتی اگر مشغول کاری باشید که دوستش دارید، بدین معنا نیست که دارید تفریح می‌کنید. روزهایی که کار نمی‌کنم می‌توانم آزادانه قدم بزنم و لذت ببرم؛ اما پیاده‌روی با لباس فرم در روزهای کاری به پیاده‌روی در روزهای غیرکاری شباهتی ندارد». اسمیت، مانند بسیاری دیگر از کارمندان پارک ملی، فصلی کار می‌کند (درحال‌حاضر، او استخدام نیست). مزایای محیط‌بانی در فصلی که پارک بازدید‌کننده دارد خوب است؛ اما وضعیت استخدامی آن ثباتی ندارد. اسمیت می‌گوید برخی از محیط‌بانان وقتی ۲۶ساله می‌شوند دیگر تمایل ندارند با پارک همکاری کنند و از طرفی نمی‌توانند از خدمات بیمۀ والدینشان هم استفاده کنند. اسمیت، خارج از فصل، معلم جایگزین است. او فقط وقتی می‌تواند محیط‌بانی را شغلی دائمی در نظر بگیرد که شغلی همیشگی در پارک پیدا کند. احتمال این هم بسیار کم است.

کارولین لِینگ دستورغذایی کتاب‌های آشپزی را تست می‌کند و از جمله افراد خوش‌اقبالی است که از کارش لذت می‌برد. او از دوستش نقل‌قول می‌کند که می‌گوید «این شغل یک کمدی رمانیتک است. فکر کنم توصیف واقعاً درستی است. هیچ‌کس فکر نمی‌کند چنین شغلی هم وجود داشته باشد، مگر اینکه کسی را ببیند که مشغول این کار است»؛ اما تست‌کردن دستور‌ آشپزی مانند زندگی در فیلم‌های نانسی مایِرز۲ نیست. لِینگ می‌گوید بیش از آنکه آشپزی کند باید کیسه‌های سنگین خرید را حمل کند که پر از خواروبار هستند. کار او بیش از آنکه تصور کنیم به قدرت جسمی نیاز دارد (او بیشتر روز سرپا ایستاده است). این شغل نوعی آزادکاری است و لِینگ بابت روزهایی که بیمار است و کار نمی‌کند پولی دریافت نمی‌کند. او خودش را در طرح بیمۀ دولتی بیمه کرده است که مالیات فراوانی از آن کسر می‌شود.

اگر برای امرارمعاش اقیانوس‌ها را کاوش کنید چطور؟ هیلاری کِرمپهولز غواص‌پژوهشگری است که برای دانشگاهی در کالیفرنیا کار می‌کند. او باید هر تابستان با قایق به خلیج مونتری، کارمل و بیگ‌سور و جنگل جلبک‌های دریایی برود و تمام روز را غواصی کند. برخی روزها غواصی خوب پیش می‌رود و می‌تواند به مناطقی برود که کسی‌ به آن دسترسی ندارد. کِرمپهولز می‌گوید در چنین روزهایی خوب می‌فهمد چرا کارش را دوست دارد و شکی ندارد این همان کاری است که همیشه رؤیایش را در سر داشته است.

البته او اضافه می‌کند قسمت درخورتوجهی از این کارِ رؤیایی به تمیز‌کاری می‌گذرد: تمیز‌کردن تجهیزات شخصی، تمیز‌کردن تجهیزات نمونه‌برداری، تمیز‌کردن تجهیزات گروه. وقتی از او پرسیدم چه چیزِ این کار مردم را متعجب خواهد کرد، چند ثانیه فکر می‌کند و می‌گوید «همیشه سردم است». کِرمپهولز می‌گوید «ما با خودمان ۵ گالُن آب داغ می‌آوریم. وقتی از عمق به سطح آب می‌آییم، دست‌هایمان را در آب داغ فرو می‌بریم و تلاش می‌کنیم خودمان را گرم کنیم». متوجه شدم درآمد این شغل هم مانند دیگر مشاغل رؤیایی کافی نیست: کِرمپهولز، در فصولی که غواصی نمی‌کند، معلم جایگزین است و در آکواریوم‌ها مخزن نگهداری دلفین‌ها را تمیز می‌کند. از آنجایی که بیمۀ سلامت دانشگاه برای همۀ فصول به او تعلق نمی‌گیرد، مجبور است از بیمۀ دولتی استفاده کند.

قطعاً برخی کارهای رؤیایی از امنیت شغلی بیشتری برخوردارند؛ اما درمجموع نمی‌توان چندان به آن‌ها دلخوش بود. برخی افراد ساده‌لوح دوست دارند وکیلی باشند که درآمد فراوانی دارد؛ اما بیشتر این به‌اصطلاح مشاغل رؤیایی با دیگر مشاغل آمریکا تفاوت چندانی ندارند: از امنیت شغلی بی‌بهره‌اند، نمی‌توان به آن‌ها اتکّا کرد و همگی کارهای‌ سرهم‌بندی‌شده‌ای هستند که معمولاً در آدم‌های عجیب‌و‌غریب سراغشان را پیدا می‌کنیم.

تعجبی ندارد که این کارها همگی تا حد زیادی مستلزم انجام فعالیت‌های سنگین و طاقت‌فرسا هستند و درآمد درخورتوجهی هم ندارند؛ البته این بدین معنا نیست که انجام کاری که دوست دارید لذت‌بخش نخواهد بود؛ اما یافتن معنا در کار مفهومی است که به‌تازگی مطرح شده است. جیل لِپور هم در نیویورکر به این نکته اشاره می‌کند. تعجبی ندارد اگر بگوییم این مفهوم را کارفرماها مطرح کرده‌اند. کارشناسان به لِپور گفتند این تصور که کار نباید ناخوشایند باشد در دهۀ ۷۰ میلادی رواج پیدا کرد؛ یعنی همان زمان که «مدیران به کارکنان خود می‌گفتند هدف زندگی را باید در کار‌ جست‌و‌جو کرد».

به‌راحتی می‌توان فهمید پیام‌هایی از این دست در زمان همه‌گیری این بیماری تا چه حد می‌تواند خطرناک باشد. این پیام به‌ویژه برای کسانی خطرناک است که خوش‌اقبال بوده‌اند و شغلشان را هنوز از دست نداده‌اند؛ اما مجبورند بیش از گذشته کار کنند. وقتی کارگران حتی در تعیین شرایط زندگی روزانۀ خود عاملیت بسیار اندکی دارند، بهتر نیست بر مواردی تمرکز کرد که تحت کنترل افراد قرار دارد؟ گاهی اوقات، انجام کاری که از آن «لذت می‌برید» ساعات کاری طولانی و دستمزد اندک را تحمل‌پذیر می‌کند. با‌این‌همه، این نوع پیام‌ها که از اشتیاق و هدف سخن می‌گویند طبقۀ خاصی از اجتماع را مخاطب قرار می‌دهند. مخاطب این پیام‌ها، بیش‌ازهمه، کارکنان یقه‌سفیدی هستند که با عناوینی مانند «مدیر ارشد سرگرمی» در سازمان‌های غیرانتفاعی، صنعت، رسانه‌ها و دیگر صنایع کار می‌کنند.

اما پیام‌هایی که از لذت‌بردن از کار سخن می‌گویند در برخی شرایط تحریف می‌شوند: معمولاً افرادی که در مشاغل کم‌درآمد، مانند مراقبت از دیگران، مشغول‌اند مورد بهره‌‌کشی قرار می‌گیرند، چرا که از آن‌ها انتظار می‌رود کارشان را دوست داشته باشند. زنان رنگین‌پوست و کارگران مهاجر بیش از دیگران به چنین مشاغلی مشغول‌اند. کار در حوزه‌هایی که به خانه و مراقبت از سلامت مربوط می‌شود زندگی‌بخش است و به‌طرزی باورنکردنی روابط صمیمانه را به دنبال دارد. در این حوزه‌ها، برخلاف استارتاپ‌ها، واژۀ خانواده دقیقاً معنای خانواده را دارد. این تعبیر گاه به چهارچوبی تبدیل می‌شود که به‌واسطۀ آن درآمد‌های اندک و سوءاستفاده‌های کاری نادیده گرفته می‌شود.

این بدین معنا نیست که دوست‌داشتن آنچه انجام می‌دهید بد است. همه‌ می‌خواهیم در حد توانمان در زندگی‌ معنا پیدا کنیم. بسیاری از این مشاغلِ رؤیایی نیز مستلزم توجه و مراقبت از دیگران یا اهمیت‌دادن به طبیعت است؛ اما رؤیایی جلوه‌دادن مشاغل مانع‌ می‌شود از فهم اینکه این مشاغل فقط شغل هستند و مانند هر شغل دیگر به سازمان‌دهی فراوان نیاز دارند تا کمتر به زحمتمان بیندازند. محیط‌بانان معمولاً بین خودشان می‌گویند «موقع طلوع و غروب است که پول در‌می‌آوری». معنای این حرف آن است که اگر به کار رؤیایی‌ات مشغولی، شرایط دشوار آن را هم می‌پذیری؛ اما اسمیت از این عبارت متنفر است. او می‌گوید «طلوع و غروب زیبا هستند، اما نان و آب نمی‌شوند».

باید بدانیم کار کار است و هیچ شغلی، هر‌چقدر هم که دوستش داشته باشیم، از این قاعده مستثنا نیست. اسمیت به‌جای این عبارت جملۀ دیگری را نقل می‌کند؛ جمله‌ای که همیشه به خاطر دارد و از یکی از محیط‌بانان ارشد شنیده است: «چه اشکالی دارد مردم شغلی آبرومندانه داشته باشند که بتوانند از قِبَل آن زندگی آبرومندانه‌ای هم برای خودشان دست‌و‌پا کنند؟». این واقعیت ممکن است شور‌و‌شوقمان را از بین ببرد، به‌‌ویژه اشتیاق کودکانی را که به شغل آینده‌شان فکر می‌کنند؛ اما اگر جور دیگری به آن نگاه کنیم، این واقعیت می‌تواند بسیار جذاب باشد. اگر کار رؤیایی فرقی با کارهای دیگر ندارد، بهتر نیست همۀ کارها را به رؤیا بدل کنیم؟


فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازه‌ترین حرف‌های دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و به‌روز انتخاب می‌شوند. مجلات و وب‌سایت‌هایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابع‌اند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفت‌وگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار می‌گیرند. در پرونده‌های فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمال‌کاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداخته‌ایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر می‌شوند و سپس بخشی از آن‌ها به‌مرور در شبکه‌های اجتماعی و سایت قرار می‌گیرند، بنابراین یکی از مزیت‌های خرید فصلنامه دسترسی سریع‌تر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتاب‌فروشی‌ها، دکه‌های روزنامه‌فروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان به‌صورت تک شماره به‌ فروش می‌رسد اما شما می‌توانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهره‌مندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک به‌عنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال می‌شود و در صورتی‌که فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید می‌توانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.


پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را کلی‌یو چانگ نوشته و در تاریخ ۱۴ ژانویه ۲۰۲۱ با عنوان «The Dream Job That Wasn’t» در وب‌سایت نیوریپابلیک منتشر شده است. و برای نخستین بار با عنوان «هیچ شغلی رؤیایی نیست» در نوزدهمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ فاطمه زلیکانی منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۷ شهریور ۱۴۰۰با همان عنوان منتشر کرده است.
•• کلی‌یو چانگ (Clio Chang) نویسندۀ آزادکار است و در نیویورک زندگی می‌کند. نوشته‌های او در وایس، اینترسپت و دیگر مطبوعات به انتشار رسیده است.
••• آنچه خواندید در شمارهٔ ۱۹ فصلنامهٔ ترجمان منتشر شده است. برای خواندن مطالبی مشابه می‌توانید شمارۀ نوزدهم فصلنامهٔ ترجمان را از فروشگاه اینترنتی ترجمان به نشانی tarjomaan.shop بخرید. همچنین برای بهره‌مندی از تخفیف و مزایای دیگر و حمایت از ما می‌توانید اشتراک فصلنامهٔ ترجمان را با تخفیف از فروشگاه اینترنتی ترجمان خریداری کنید.

[۱] FIRE Movement: در این عبارت، FIRE از ترکیب حروف ابتدایی Financial Independence, Retire Early به دست آمده است [مترجم].
[۲] Nancy Meyers: فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان آمریکایی.

مرتبط

هایک اهمیت زیادی به آزادی می‌دهد، اما فقط برای خواص

هایک اهمیت زیادی به آزادی می‌دهد، اما فقط برای خواص

در اقتصاد آزاد هایک وظیفۀ اکثریت تسلیم و دنباله‌روی است

آیا آگاهانه زیستن، در دنیایی غرق خیال و حواس‌پرتی، ممکن است؟

آیا آگاهانه زیستن، در دنیایی غرق خیال و حواس‌پرتی، ممکن است؟

آماندا مونتل از ترفندهای جادویی‌ای می‌گوید که ذهنمان روی خودمان اجرا می‌کند

از معماری چه کاری برای فهم انسان ساخته است؟ از نظر یونگ، همه کار

از معماری چه کاری برای فهم انسان ساخته است؟ از نظر یونگ، همه کار

از منظر کارل یونگ، نمی‌توان بدون معماری تصوری از عوالم درونی داشت

اندیشه‌هایم در انزوا نه همه‌جانبه و عمیق، بلکه تکه‌تکه و نامربوط‌اند

اندیشه‌هایم در انزوا نه همه‌جانبه و عمیق، بلکه تکه‌تکه و نامربوط‌اند

انزوا به‌رغم همۀ ارزش‌های آن که در بوق‌و‌کرنا شده چه‌بسا در نظر ما ارزش اندکی داشته باشد

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0