نوشتار

ویژه‌نامۀ «امروز و فردای خواندن»

ویژه‌نامۀ «امروز و فردای خواندن» تصویرساز: ویرجینیا موری.

این روزها همه درگیر خریدن و خواندن کتاب‌اند. ترجمان، در طول سال‌های گذشته، به‌صورت پیوسته، مجموعه مطالبی منتشر کرده که از ابعاد مختلفی به ماجرای کتابخوانی نگاه می‌کنند: چرا برخی به خریدن کتاب اعتیاد دارند؟ چرا باید کتاب‌هایی را بخوانیم که از آن‌ها متنفریم؟ چرا نسبت به کتابخانه‌هایمان غیرت و تعصب داریم؟ چگونه دربارۀ کتاب‌هایی که نخوانده‌ایم حرف بزنیم؟ و البته دست‌آخر: چه بلایی می‌آید بر سر مغزی که کتاب نمی‌خواند؟


♦ برای مطالعۀ مطالب گزیده‌ها، بر روی عکس آن‌ها کلیک کنید.


اعترافات یک کتاب‌خوان معمولی
پس از پنج سال زندگی جورج و من فهمیدیم که برای صمیمیت عمیق‌تر یعنی وصلت کتابخانه‌هایمان آماده‌ایم

ویرجینیا وولف می‌گوید کتاب‌خوان معمولی «با منتقد و پژوهشگر فرق دارد. او برای لذت خود می‌خواند، نه برای کسب معرفت یا تصحیح نظرات دیگران. فراتر از همهٔ این‌ها، با این غریزه پیش می‌رود که با خُرده‌پاره‌هایی که سر راهش قرار می‌گیرند، کلیّتی خلق کند». آنه فدیمن، روزنامه‌نگار و نویسنده، در کتاب «اعترافات یک کتاب‌خوان معمولی» همین مسیر را در پیش گرفته و یادداشت‌هایش دربارهٔ کتاب‌ها را با زندگی‌اش پیوند داده است. او با هزاران خُرده‌پارهٔ تلنبار در طبقات کتابخانه‌اش تصویری دوست‌داشتنی از زندگی با کتاب و آدم‌های کتاب‌باز ترسیم می‌کند.


چرا باید سراغ کتاب‌هایی بروید که از آن‌ها متنفرید؟
اگر می‌خواهید به کتابخوانِ بهتری تبدیل شوید، نباید به کتاب‌های موردعلاقه‌تان اکتفا کنید

با کتابی که از آن متنفرید، معمولاً چه می‌کنید؟ می‌اندازیدش دور یا پرتش می‌کنید یک‌گوشه‌ای یا اصلاً به فکر خریدش نمی‌افتید. اما کتاب‌بازهای حرفه‌ای از این کارها نمی‌کنند. آن‌ها به استقبال کتابی می‌روند که از موضوعش متنفرند، طرح‌جلدی دارد که حالشان را بر هم می‌زند، و دست‌زدن به کاغذش برایشان چندش‌آور است. البته که نمی‌خواهند خودآزاری کنند. خواندن این کتاب‌ها، تا آخرین کلمه، ما را به انتقاد و تیزبینی عادت می‌دهد و اصلاً به ما می‌فهماند که چطور باید کتاب بخوانیم.


کتاب‌خواندن در چهل‌سالگی چه فرقی با بیست‌سالگی دارد؟
وقتی پیر می‌شویم معنا و مفهوم کتاب‌خوانی برایمان عوض می‌شود

در بیست‌سالگی همه‌چیز پیش چشممان ممکن به نظر می‌رسد. زندگی جلوی رویمان است و قرار است نویسنده‌ای معروف، تاجری ثروتمند یا دانشمندی دوران‌ساز شویم. سیری‌ناپذیریم و وقتی سراغ کتاب‌ها می‌رویم با فراغ بال هر چه پیش آید می‌خوانیم. اما وقتی پا به سن می‌گذاریم، وقتی به قفسۀ کتاب‌فروشی‌ها نگاه می‌کنیم، حسرتی شیرین و غمی سنگین بر دلمان می‌نشیند. کتاب‌هایی را می‌بینیم که قبلاً خوانده‌ایم، کتاب‌هایی که می‌دانیم دیگر هرگز نخواهیم خواند و آینده‌ای که دیگر در آن اتفاق عجیبی نخواهد افتاد.


الیف شافاک از فایدۀ رمان در عصر خشم و وحشت می‌گوید
رمان‌ها سؤال مهمی از ما می‌پرسند: آیا تاکنون ماجرا را از چشم دیگران دیده‌ای؟

الیف شافاک در فرانسه به دنیا آمد و، پس از طلاق والدینش، همراه مادر به خانۀ‌ مادربزرگش در ترکیه بازگشت. تجربۀ خیابان‌های شلوغ فرانسه و همزمان کوچه‌های آرام و متدین ترکیه در آن سال‌ها آشوبی در الیف به پا کرد. او گرچه از دل غربت به وطن خود بازگشته بود، اما همچنان احساس می‌کرد بی‌خانمان است. تا اینکه در همان ایام کودکی خانۀ اصلی‌اش را در «قصه‌ها» پیدا کرد: قصه‌ها جایی‌اند که می‌توان به سکوت گوش داد و حکمت را پیدا کرد.


کتابخانه جایی است که فهمیدم تو بخشی از منی
کتابخانه بیش از آنکه جایی برای نگهداری فیزیکی از کتاب‌ها باشد، فضایی است برای تعامل

مدام خبر تعطیلی یا خلوتی کتابخانه‌ها را می‌شنویم و افسوس می‌خوریم که ای کاش مردم بیشتر اهل مطالعه بودند. اما شاید گاهی هم لازم باشد بپرسیم چرا در عصر اینترنت هنوز باید به کتابخانه رفت؟ می‌شود جور دیگری هم البته نگاه کرد، مثلاً پرسید: چرا کتابخانه‌ها نباید حمام داشته باشند؟ به‌هرحال، به نظر می‌رسد از رونق افتادن کتابخانه‌ها فرصت خیلی خوبی است برای پرسیدن اینکه آیا فهم ما از دانش‌اندوزی و آموزش، خیلی کلیشه‌ای نیست؟


ویرجینیا ولف؟ اسنوب! همینگوی؟ ضدزن! داستایفسکی؟ یهودی‌ستیز!
خواندن نویسندگان قدیمی مثل سفر در زمان است، باید برای آن مجهز شوید

وقتی رمانی قدیمی را دستمان می‌گیریم، ممکن است خیلی زود از سطح نازل عقاید اخلاقی نویسنده برآشفته شویم. نگاه‌های او را متعصبانه یا نادرست بدانیم و احساس کنیم کتابی که نوشته است ارزش خواندن ندارد. اما نکته اینجاست که اگر ما با معیارهای اخلاقی امروز خودمان سراغ نویسندگان قدیمی برویم، نه‌تنها برجستگی آثار آن‌ها را درنمی‌یابیم، بلکه فراموش می‌کنیم که خودمان نیز، همچون آن‌ها، در بسترِ فرهنگی زمانۀ خودمان محصوریم.


غرق شدن در کتاب‌ها چه بر سر مغزتان می‌آورد؟
آناکارنینا خودش را پرتاب می‌کند جلوی قطار، و همراه با او شما هم همین‌کار را می‌کنید

هرکس می‌خواهد ما را به کتاب‌خواندن ترغیب کند، معمولاً چند حرف کلیشه‌ای برای گفتن دارد: کتاب دیدت را وسیع می‌کند یا تجربۀ دیگران را در اختیارت می‌گذارد. اما واقعیت این است که این حرف‌ها فایده‌ای ندارد، مگر آنکه یک‌بار، هنگام خواندن یک کتاب، آن صاعقه به عمق جانتان بنشیند. صاعقه‌ای که باعث می‌شود با شخصیت کتابی که می‌خوانید، گریه کنید، بخندید یا خشمگین شوید. مطالعات عصب‌شناختی جدید یافته‌های شگفت‌آوری را دربارۀ حالات مغزی ما هنگام خواندنِ عمیقِ یک کتاب کشف کرده‌اند.


جنون کتاب: تاریخِ عجیبِ اعتیاد به خریدنِ کتاب
مردانی که کتاب جمع می‌کردند، مدت‌ها مورد سوءظن بودند و «زن صفت» قلمداد می‌شدند

تفاوت آدم‌ها در تعامل با کتاب، از همان سال‌های مدرسه معلوم می‌شود. بعضی‌ها با وسواس از کتاب‌هایشان مراقبت می‌کنند، در حالی که خیلی‌ها بلایی نیست که سر کتاب‌هایشان نیاورند. اما آدم‌هایی هستند که به معنی دقیق کلمه، به کتاب‌خریدن معتادند. عشق زندگی آن‌ها کتاب جمع کردن است و خانۀ ایدآل آن‌ها خانه‌ای است که ستون‌هایش زیر سنگینی کتاب خم شده باشد. «جنون کتاب» اثر جدیدی است که تاریخ این کتاب‌بازان را دنبال کرده است.


چرا این‌قدر به کتاب‌هایی که نابود یا ناپدید شده‌اند علاقه داریم؟
تاریخ ادبیات پر است از این فقدان‌های عذاب‌آور. دو کتاب‌باز تصمیم گرفته‌اند در این باره کتابی بنویسند

فرض کنید تصادفاً با چمدانی پر از دست‌نوشته‌ها روبه‌رو شده‌اید. آن کاغذهای درهم‌وبرهم احتمالاً شما را جذب خود می‌کنند و مشغول بالاپایین‌کردنشان می‌شوید. حالا فرض کنید که بفهمید این‌ها دست‌نوشته‌های معشوقه‌ای است که هیچ‌وقت نتوانسته‌اید به او برسید، یا دست‌نوشته‌های نویسنده‌ای به بزرگی والتر بنیامین. حالا حالتان چطور است؟ و نهایتاً: فرض کنید که بعد از دور ریختن یا سوزاندن آن‌ها بفهمید که چه چیزی را از دست داده‌اید.


دربارۀ کتاب‌های ناخوانده
حتی وقتی دربارۀ کتاب‌هایی حرف می‌زنیم که خوانده‌ایم، تصویری ناقص از آن‌ها را در ذهن داریم

اومبرتو اکو هیولای کتاب‌خوانی بود. این عشق بی‌مرز به کتاب حتی در رمان‌هایش هم کاملاً مشهود است. معلوم نیست اگر برای چنین آدمی توضیح بدهید که چرا نباید کتاب خواند، چه عواقبی منتظرتان خواهد بود. بااین‌حال، گویا پی‌یر بایار چنین کاری کرده است. و جالب اینجاست که اکو استدلال او را کمابیش قانع‌کننده می‌بیند: هیچکس نمی‌تواند همۀ کتاب‌ها را بخواند، پس باید راه‌های دیگری برای مواجهه با کتاب‌ها پیدا کرد.


ضرورتِ مرورنویسی و مرورخوانی
به‌جای آنکه تأسف بخوریم چرا مردم کتاب نمی‌خوانند بهتر است بپرسیم چرا بخوانند؟

بازار نشر کتاب‌های فارسی بازاری پویا و شلوغ است. هرساله هزاران کتاب جدید منتشر می‌شود و نویسندگان و مترجمان تازه‌ای حاصل کار خود را به خوانندگان عرضه می‌کنند. در این هزاران عنوان هم کتاب خواندنی و ازدست‌ندادنی فراوان است هم کتاب بی‌فایده و وقت‌تلف‌کن. اما مشکل آن است که هیچ مرجعِ مناسبی وجود ندارد که چنین تفکیکی را برای خوانندگان فراهم کند. این کاری است که سبکی از ژورنالیسمِ کتاب باید برعهده بگیرد.


ابلهان کتاب‌باز
کتاب همیشه نشانۀ فرهیختگی بوده است، حتی برای کسانی که از کتاب‌خواندن متنفرند

بعضی‌ها از کتاب‌ برای تزئین اتاق استفاده می‌کنند. کتاب همیشه نشانۀ فرهیختگی بوده است، به همین خاطر مردم، همیشه، سعی کرده‌اند هویتی کتاب‌دوست برای خود کسب نمایند. اگرچه امروزه نمایشِ خواندن عوض شده است، اما ابلهان کتاب‌باز هنوز هم در میان ما هستند.


نخواندن به‌مثابۀ خدمتِ فرهنگی
هیچ‌کس نمی‌تواند به ما بگوید کدام کتاب‌ها واقعاً ارزشِ خواندن دارند

از ابتدایی‌ترین سال‌های مدرسه، کتاب خواندن به‌مثابۀ یک خصوصیت برترِ فرهنگی مدام به ما گوشزد می‌شود. ازطرفی می‌دانیم که هیچ‌کس نمی‌تواند حتی کتاب‌های تخصصیِ حوزۀ خودش را به تمامی بخواند و ازطرف‌دیگر هیچ مرجع قابل‌اعتمادی برای انتخاب کتاب‌های خوب در دسترس نیست. در این وضعیت چه باید کرد؟


در عصر اینترنت آیا همچنان به پانوشت نیاز داریم؟
وسواس به شیوه‌های سنتی و منسوخ شدۀ پژوهش به روان‌شناسی غم‌انگیز محیط دانشگاهی برمی‌گردد

در عصر اینترنت آیا واقعاً نیاز داریم پانوشت بزنیم تا به نقل‌قول‌های داخل متن، ارجاع دهیم؟ آیا کتابی که قرار است آن را جدی بگیریم، باید ما را به کتابی در حال نابودی هدایت کند که در اعماق کتابخانه‌‌ها نگه‌داری می‌شود؟ حال‌آنکه همان مطلب را می‌توان به‌آسانی با جست‌وجوی گوگل پیدا کرد.


شکلک‌ها، داستان‌های مصور و آیندۀ رمان
با گسترش بی‌سابقۀ گوشی‌های هوشمند، شکلک‌ها به بخشی مهم از ارتباط ما با دیگران تبدیل شده‌اند

ما روزانه در شبکه‌های اجتماعی صدها پیام برای همدیگر می‌فرستیم، اگر کسی این پیام‌ها را چاپ کند و آن‌ها را پنجاه سال عقب ببرد، حتماً از او خواهند پرسید این شکلک‌ها دیگر چیست؟ اما اگر همین پیام‌ها را به پنجاه سال آینده ببریم، شاید از ما بپرسند این حروفِ الفبایی مزاحم چیستند؟


آیا در عصر گوگل ارجاع‌دهی همچنان ضروری است؟
نظام ارجاعات به یک ایست بازرسی برای نویسندگان تبدیل شده است

تمام نظام‌های ارجاع‌دهی برای جهانی چاپ‌محور ابداع شده‌اند؛ جهانی که در آن کتاب با این پیش‌فرض چاپ می‌شد که قرار است به‌ دور از منابع دیگر مطالعه شود. اما امروزه هر متنی می‌تواند از طریق لینک‌ها دیگر با متون دیگر در ارتباط باشد. آیا استفاده از ارجاعات همچنان ضروری است؟


آشفته‌بازار نشر دانشگاهی
آرمانِ پژوهش با الگوی اقتصادیِ تجارت مغایرت دارد

مدیر انتشارات دانشگاه هاروارد، دربارۀ انتشار کتاب سرمایه در قرن ۲۱، می‌گوید: می‌دانستیم این کتاب جایگاه مهمی دارد اما تقریباً انتظار چندانی دربارۀ موفقیتش نداشتیم. کتاب پیکتی واقعاً غیرقابل پیش‌بینی و حیرت‌انگیز است. زیرا فروش این کتاب به ۳۰ زبان در سراسر جهان همچنان ادامه دارد. شاید خیال کنیم نشر دانشگاهی پررونق است؛ اما واقعیت این است که کتاب‌ پیکتی استثناست.


کتاب‌هایی که برای نخواندن منتشر می‌شود
بعضی ناشران، دانشگاهیان را فریب می‌دهند تا کتاب‌هایی بنویسند که هیچ‌کس نمی‌تواند بخرد

چندی پیش یکی از ناشران دانشگاهی تماس گرفت و گفت می‌توانم دربارۀ هر موضوعی که می‌خواهم کتاب بنویسم؛ او حتی نمی‌دانست من پیش‌ازاین چیزی نوشته‌ام یا نه. مهم نبود. او ۳۰۰ نسخه از کتابم را می‌فروخت. حاصل این کار فقط این بوده که کتاب‌هایشان در یکی از دانشگاه‌ها در نقطه‌ای دورافتاده از جهان خاک خورده است.


چطور دربارۀ کتاب‌هایی که نخوانده‌ایم حرف بزنیم؟
فرهیختگی یعنی نخواندن هیچ کتاب خاص و تواناییِ یافتن نظام ارتباطات بینِ کتاب‌ها

پی‌یر بایار در این بخش از کتاب خود توضیح می‌دهد چگونه از کتاب‌هایی حرف بزنید که اسمشان را شنیده‌اید، اما هیچ‌وقت ذره‌ای از آن‌ها را نخوانده‌اید. او با مثال‌زدنِ شخصیت یک کتابدار، بحث را ادامه می‌دهد.


کتاب‌ها خطرناک‌اند
تاریخچۀ هراس از کتابخوانی: از سقراط تا دورۀ مدرن

کتاب خطرناک و خطری برای سلامت ذهن است. این ایده پیشینه‌ای دراز دارد و همیشۀ تاریخ هراس از کتاب‌خوانی وجود داشته است؛ کتاب می‌تواند خیال را تسخیر کند، احساسات را برانگیزد و ما را به سمت بحران وجودی بکشاند. اما همین اشتیاق برای سفر به ناشناخته‌هاست که موجب می‌شود افراد کتابی را بخوانند.


ما کوتوله‌هایی هستیم که بر شانۀ غول‌ها ایستاده‌ایم
با پیشرفت تکنولوژی، پیشگویی‌های بد دربارۀ مرگ خواندن همچنان پابرجاست

همیشه دسته‌ای از اهالی علم بوده‌اند که به هر نوع فناوریِ جدید مربوط به کتاب‌، واکنش منفی نشان می‌داده‌اند. وقتی کتاب‌های صحافی شده پدید آمدند، چه آه و ناله‌ها که برای طومارها سر ندادند. امروز هم عده‌ای می‌گویند کتابِ الکترونیک، یعنی پایانِ کتاب‌خوانی. اما چنین نیست.


آیا دورانِ پسانقد فرارسیده است؟
بررسی کتاب محدودیت‌های نقد، نوشتۀ ریتا فِلسکی

قبلاً منتقد بازجوی متن بود. با شکاکیت متن را می‌کاوید تا پیش‌فرض‌هایش را بیرون بکشد. اما جدیداً منتقد ترجیح می‌دهد بازجویی را رها کند و برای قربانیان دل بسوزاند. هر کس متنی را بر اساس رویکردی نقد کند، خود موضوعِ دورِ بعدیِ نقد می‌شود. برای رهایی از این چرخه باید مفهومِ رایج «نقد» تغییر کند.


عطش ما برای کتاب‌های آشپزی
دربارۀ خوانندۀ کتاب آشپزی چه می‌توان گفت؟

مایکل اوکشات، فیلسوف سیاسی، ‌ تشبیه جالبی برای کتاب آشپزی می‌آورد. او اشاره می‌کند که نمی‌توان از روی یک سری قواعد، طرز ساخت دولتی مطلوب را یاد گرفت، همان‌طوری که نمی‌توان با خواندن کتاب آشپزی روش پخت کیک را یاد گرفت. با اینحال آدام گوپنیک، جستارنویس سرشناس نیویورکر، توضیح می‌دهد که چرا ما همچنان کتاب آشپزی می‌خوانیم.


راز هر کتاب در صفحۀ ۱۱۲ نهفته است
جایزۀ ادبی «صفحۀ صدودوازدهم» برای قضاوت سریع دربارۀ کتاب‌ها روشی جدید معرفی می‌کند

نویسندگان، بیشتر به شروع کتاب توجه می‌کنند تا بتوانند به‌سرعت خواننده را تحت تأثیر قرار دهند اما در ادامۀ کتاب هیچ اتفاق جذابی نمی‌افتد. مُبدعانِ جایزۀ «صفحۀ صدودوازدهم» ما را از مطالعۀ مقدمه، خلاصه و متن پشت جلد کتاب بی‌نیاز کرده‌اند؛ آنان برای قضاوت سریع دربارۀ کتاب‌ها با الهام از وودی آلن روشی جدید معرفی می‌کنند.


شاید نوشتن، هزاران مردۀ متحرک را دوباره زنده کند
اگر کتابی وجود داشته باشد که همه چیز را نوشته باشد، دیگر چیزی برای نوشتن باقی نمی‌ماند

مدرنیته دستگاهی نسخه‌بردار است. امروز که نرم‌افزارها دارند همه چیز را در جهان می‌نویسند این دستگاهِ عظیمِ نسخه‌بردار را بهتر می‌فهمیم. اما وقتی همه‌چیز را نرم‌افزارها می‌نویسند، آیا کاری باقی می‌ماند که نویسنده بتواند انجام دهد؟ شاید تنها راهِ رستگاری از این مهلکه هم «نوشتن» باشد.


آنچه عموم می‌خواهند را به مردم ندهید
با وجود بحران‌ کتاب‌‌خوانی، آیا تبلیغ میان صفحات کتاب‌ها می‌تواند پاسخی مناسب باشد؟

کتاب‌ها خوانده می‌شدند چون انسان‌ها کنجکاوند. مردم همچنان کنجکاوند اما امروزه کتاب‌ باید با رسانه‌هایی وسوسه‌انگیزتر رقابت کند. کنجکاوی انسان امری ذاتی است اما پرداخت پول برای یک کالا چنین نیست. آیا عاقلانه است که با تبلیغات در کتاب‌ها‌ دسترسی به آن را بیشتر کنیم؟‌ آیا کتاب هم به همان مسیر صنعت سرگرمی ‌می‌رود؟


گزارش‌های جدید، تندخوانی را نامعتبر می‌دانند
محققان می‌گویند باید مراقب چنین وعده‌هایی باشید: افزایش سرعت مطالعه بدون کاهش درک مطلب

ان جونز قهرمان شش دوره مسابقات جهانی تندخوانی، در سال ۲۰۰۷ در ۴۷ دقیقه آخرین کتاب هری پاتر را خواند. جونز سال گذشته «برو دیدبانی بگمار» هارپر لی را تندخوانی کرد و گفت‌وگوهایی دربارۀ آن با روزنامه‌نگاران انجام داد. اما تحقیقی جدید با بررسی شیوه‌های مختلف تندخوانی نشان می‌دهد که نمونه‌هایی مثل جونز استثنا هستند.


سواد تصنعی
مرتباً به مطالبی در شبکه‌های اجتماعی نوک می‌زنیم و بعد آن‌ها را نشخوار می‌کنیم

هر وقت هر کسی از هر چیزی سخن می‌گوید ما باید تظاهر کنیم دربارۀ آن چیزی می‌دانیم. واقعا دروغ محسوب نمی‌شود اگر در مهمانی، وقتی همکارانمان دربارۀ فیلم یا کتابی صحبت می‌کنند سرمان را بالا و پایین ببریم که یعنی من هم دربارۀ آن مطالعه کرده‌ام. کارل تارو گرینفلد، ژورنالیست ژاپنی، ادعا می‌کند ما به شکلی خطرناک به نوعی تقلید از دانایی نزدیک می‌شویم، دانایی‌ای که در واقع الگوی جدیدی از نادانی است.


چرا باید کتاب جدید بخوانیم؟
خوبیِ داستان‌های تازه این است که کسی دربارۀ آنها نظری نداده است

آیا پیش‌تر چنین اثری خلق نشده است؟ آثاری که حتی شاید از نمونه‌های امروزی نیز بهتر باشند؟ اگر پاسخ مثبت است، پس چرا به‌دنبال کتاب‌های معاصر هستیم و آنها را می‌خوانیم؛ درصورتی‌که بسیاری از نوشته‌های کلاسیک با قیمت‌های بسیار اندک در دسترسمان هستند و حتی به‌صورت کتاب‌های الکترونیکِ رایگان هم درآمده‌اند.


غروب کتاب: زندگی در جامعه‌ٔ شفاهی
زندگی پس از مرگِ مطالعه چگونه خواهد بود؟

جامعه‌شناسان هشدار می‌دهند که مطالعه دیگر آن اعتبارِ منحصر به فرد خود را بازنخواهد یافت و تنها ممکن است روز به روز به سرگرمی ویژۀ خواص تبدیل شود. تبدیل فرهنگ نوشتاری به فرهنگ شفاهی چگونه مغز و روان افراد، فرهنگ و سیاستِ جامعه را تغییر خواهد داد؟ هفته‌نامه‌ٔ نیویورکر تبعات کاهش شدید مطالعه را بر مغز و روان افراد، و فرهنگ و سیاستِ جامعه بررسی می‌کند.


دنیای پس از کتاب الکترونیک
واژه‌ها همه چیز نیستند؛ اما مهم‌تر از آن‌اند که بتوان آن‌ها را در تصویری زیبا به خاک سپرد

علاقۀ ما به کتاب ما را بر آن داشت تا ابزاری دیجیتال برای مطالعه بسازیم؛ اما امکانات مطالعه محدود شد. تا مدتی بیشتر بحث‌ها دربارهٔ آیندهٔ مطالعه، الکترونیکی شدن یا نشدن بود؟ بخواهیم یا نخواهیم الکترونیکی شده‌ایم. مساله فراتر رفتن از قالب‌های سنتی کتاب است: تشخیص افسردگی، سیر گسترش آنفولانزا، ارزیابی میزان شادی و …


دربارۀ مغزی که نمی‌خواند
بررسی کتاب پروست و ماهی مرکب: داستان و دانش مغزی که می‌خواند اثر ماریان ولف

در اصطلاحات نظریۀ تکامل، خواندن، از ابداعات فرهنگی اخیر محسوب می‌شود که از ساختارهای مغز برای مهارتی کاملاً جدید بهره می‌برد. خواندن روندی غیرطبیعی است که هر فردی باید آن را بیاموزد؛ اما پروست می‌گفت: «نمی‌توانیم حقیقت را از کسی دریافت کنیم؛ بلکه باید آن را بیافرینیم.» اما در جهان گوگل، چگونگی خواندن تغییر می‌کند.


آیا مغز مطالعۀ کتاب‌های الکترونیکی را دوست دارد؟
مزایا و معایب مطالعه با تبلت‌ها و کتاب‌خوان‌ها

مطالعه از نسخه‌های چاپی به سمت ابزارهای دیجیتالی رفته‌ است. آیا عملکرد مغز، میان دریافت اطلاعات از کتاب چاپی یا نسخهٔ الکترونیکی، تغییری می‌کند؟ آیا با این تغییر تفاوتی در مهارت خواندن ایجاد می‌شود؟ پنج استاد دانشگاه در اتاق گفت‌وگوی نیویورک‌تایمز به این سؤالات در قالب مجموعه‌ای از نوشتار-مباحثه پاسخ داده‌اند.


نقد کتاب: خدمت عمومی یا هنرنمایی
گفت‌وگویی کوتاه و جذاب بین دو ستون‌نویس نیویورک‌تایمز

هر هفته در «بوک‌اندز»، دو نویسنده به سوالاتی دربارۀ دنیای کتاب پاسخ می‌دهند. این هفته، جیمز پارکر و آنا هولمز در این مورد بحث می‌کنند که آیا نقد کتاب خدمتی عمومی است یا هنر است؟ درحالی که پارکر اهمیت نقد را نه به نویسندۀ آن که به کتاب مورد نقد می‌دهد، آنا هولمز معتقد است در عصر اینترنت، نویسندگان بیشتر تحت فشارند تا تا به جای آگاهی بخشی، هنرنمایی کنند.


آمازون، اژدهای هفت‌سر
آمازون برای مشتریان خوب است، اما آیا برای کتاب هم خوب است؟

آمازون دست به انتشار کتاب زده است. تبعات متمرکز شدن تولید و توزیع کتاب در دست یک شرکت عظیم برای آینده‌ی کتاب خوب است یا بد، برای خریداران کتاب چطور؟ نیویورکر بررسی می‌کند.

مرتبط

هنر هیچ کاری نکردن: آیا هلندی‌ها چارۀ فرهنگ فرسودگی را یافته‌اند؟

هنر هیچ کاری نکردن: آیا هلندی‌ها چارۀ فرهنگ فرسودگی را یافته‌اند؟

«نیکسن» بیشتر واکنشی است به زندگی مدرن تا یک سبک زندگی هلندی

آیا موج کنونی فناوری کشورهای درحال‌توسعه را غرق خواهد کرد؟

آیا موج کنونی فناوری کشورهای درحال‌توسعه را غرق خواهد کرد؟

مسیری که کشورهای صنعتی طی کرده‌اند دیگر به‌روی دیگران باز نیست

چرا همه‌چیز در همه‌جای جهان شبیه هم شده است؟

چرا همه‌چیز در همه‌جای جهان شبیه هم شده است؟

این روزها وقتی از داخل کافه‌ای عکس می‌گیرید، نمی‌شود فهمید نیویورک است یا توکیو

نروژ چگونه به ابرقدرت خودروهای برقی تبدیل شد؟

نروژ چگونه به ابرقدرت خودروهای برقی تبدیل شد؟

سال ۱۹۸۹ چند فعال محیط‌زیست اولین خودروی برقی را وارد کردند و مبارزه آغاز شد

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0