آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 4 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
کسی که در این جهان زندگی میکند، بهطور قطع، آسیب و زیان به بار میآورد
افرادی هستند که فقط سبزیجات میخورند، با دوچرخه سفر میکنند یا لباسهایی میپوشند که صددرصد از الیاف طبیعی است. این افراد بر این باورند که این رویه حیاتی پاک، خالص و اخلاقی برایشان به ارمغان میآورد و جهان جای بهتری برای زیستن میشود. اما، الکسیس شاتوِل، نویسندۀ کتاب «علیه پاکی: اخلاقی زیستن در زمانهای مخاطره» نظر دیگری دارد. او میگوید تمرکز بر حفظ معصومیت و خوبی خود نهتنها به حل مشکلات دنیا کمک نمیکند، بلکه نتیجۀ منفی به بار میآورد و اوضاع بدتر میشود.
گفتوگوی جولی بک با الکسیس شاتول، آتلانتیک — کسی که در این جهان زندگی میکند، بهطور قطع، آسیب و زیان به بار میآورد.
محیطزیست را در نظر بگیرید. حتی اگر شما فقط سبزیجاتی را بخورید که در باغچۀ خودتان پرورش میدهید و فقط به جاهایی سفر کنید که با دوچرخه یا پیاده میتوانید به آنجا بروید، اگر بااینوجود شما از نیروی برق استفاده میکنید، یا آشغال دور میریزید، شما هنوز هم بهنوعی در حال کمک به نیروهای مولد تغییرات اقلیمی هستید.
بااینوجود، مردم هنوز با راهکارهایی اغوا میشوند که به آنها نوید پاکی۱ میدهند. این یک رژیم غذایی است که بدن شما را «پاک» و «عاری از سم» نگاه خواهد داشت (حال مراد از «سموم» هرچه میخواهد باشد). اینها لباسهایی هستند که با پوشیدنشان به سنتهای کاری نادرست کمک نخواهید کرد، این یک فلسفۀ سیاسی است که از نظر اخلاقی صددرصد درست است.
الکسیس شاتوِل در کتاب خود با عنوان علیه پاکی: اخلاقی زیستن در زمانهای مخاطره۲ استدلال میکند که «پاکی فردی، برای پروژههای مشترکِ زندگی بر روی زمین، بهطور همزمان نامناسب، ناممکن و از نظر سیاسی خطرناک است». او میگوید که تمرکز بر حفظ معصومیت و خوبی خود نهتنها به حل مشکلات دنیا کمک نمیکند، بلکه نتیجۀ منفی به بار میآورد.
او مینویسد، در عوض، «اگر ما خواهان جهانی با رنج کمتر و شکوفایی بیشتر هستیم، نگرش سودمند آن است که پیچیدگی و همدستی در خطا را، نه بهمثابۀ اموری که باید از آنها بپرهیزیم، بلکه بهعنوان موقعیت بنیادی زندگی خویش در نظر بگیریم». ما بهناچار باید بپذیریم که این مشکلات را به ارث بردهایم: کرۀ زمینی در حال گرمشدن، نژادپرستی نهادی، باکتریهایی که بهطور روزافزون در برابر آنتیبیوتیکها مقاومت نشان میدهند؛ همچنین باید بپذیریم که ما گاهی اوقات چارهای جز تداوم بخشیدن به آنها نداریم. بهتر آن است که از تظاهر به پاکی دست بکشیم، نقایص خود را بپذیریم، و بکوشیم نظامی اخلاقی بنیان نهیم که با این نقایص سازگار باشد.
من با شاتول دربارۀ این موضوعات صحبت کردهام: علت تلاش افراد برای دستیابی به پاکی، علت شکست گریزناپذیر آن، و اینکه چگونه این امر به شکلگیری نوعی «سیاست پاکی۳» منجر میشود. شاتول استاد جامعهشناسی، انسانشناسی و فلسفه در «دانشگاه کارلتون» است. در زیر میتوانید رونوشتی فشرده و ویراسته از گفتگوی ما را بخوانید.
جولی بک: این کتاب دربارۀ موضوعات بسیار مختلفی بحث میکند، اما رشتۀ پیوند کل کتاب، بهطور بنیادی، آن است که پاکی یک توهم است که هرگز نمیتوان به آن دست یافت. و، بااینوجود، مردم به شیوههای مختلف بهگونهای عمل میکنند که گویی یک حالت طبیعی پاکی وجود دارد که ما اگر بهاندازۀ کافی تلاش کنیم میتوانیم در آن حالت زندگی نماییم. بنابراین فکر میکنم پرسش نخست من این است که دلیل این امر چیست؟
الکسیس شاتول: تمام نظامهای اخلاقی مبتنی بر این دیدگاه هستند که همگی ما در این جهان با دیگر موجودات به سر میبریم؛ ما در بستر جهانی گستردهتر قرار داریم؛ ما با دیگر چیزها پیوند داریم؛ ما با دیگر چیزها در هم تنیدهایم و بدین دلیل نیازمند اندیشیدن دربارۀ اخلاق هستیم. کسانی که میکوشند با این واقعیت برخورد کنند، چه اخلاقدانان حرفهای و چه مردم عادی، بهسرعت تمرکز خود را بر این امر معطوف میکنند که ما بهطور فردی و شخصی چه کاری میتوانیم انجام دهیم تا یا مسئولیت خود را مدیریت نماییم یا از خود در برابر دشواریهای زیستن در این جهان محافظت کنیم. ما میگوییم: «آه، ما چقدر با دیگر چیزها پیوند داریم، و این امر چقدر پیچیده است»، و سپس نخستین کاری که انجام میدهیم آن است که میکوشیم موقعیت شخصی خود را در رابطهبا این امر مدیریت نماییم. این کار یک میلِ محدودکنندۀ میدان عمل است که میکوشد با مسائلی برخورد نماید که ما، در واقع، میتوانیم با آنها برخورد کنیم. ما فکر میکنیم «من حداقل میتوانم سبک زندگی خود را تغییر دهم»، یا «من حداقل میتوانم به مسئولیتهای خود رسیدگی نمایم».
بک: بنابراین، از نگاه کلی، چرا این موضوع رهیافتی نادرست است؟
شاتول: اندیشیدن دربارۀ مسئولیت فردی خود، به دو دلیل، رهیافتی نادرست است. دلیل نخست صرفاً واقعیتی درست دربارۀ جهان است، یعنی اینکه دستیابی به پاکی فردی برای ما ناممکن است. برای مثال، شاید شما بخواهید چنین بگویید: «من بهطور عمیقی دربارۀ بیعدالتی نژادی نگران هستم، و بنابراین راهحل من برای برخورد با این امر آن است که بکوشم هرگز چیزی نگویم یا کاری انجام ندهم که به بیعدالتی نژادی کمک کند؛ من حتی قصد دارم این وظایف مثبت را بر عهده بگیرم که دریابم چگونه میتوانم به برابری نژادی در جهان خود کمک نمایم»؛ تمام اینها واقعاً اقداماتی خوب هستند و انجام آنها ارزشمند است. اما بهمحض اینکه با خود میاندیشیم «آه، رفتار فردی من قرار است که بیعدالتی نژادی را از بین ببرد»، ممکن است بگوییم: «آه نه، من هنوز از این موضوع سود میبرم. من یک شخص سفیدپوست هستم، من هنوز از سرکوب نژادی سود میبرم. من نمیتوانم سود نبرم. همین که از خیابان عبور میکنم، برتریجویندگان سفیدپوست به من نگاه میکنند و به من آسیب نمیرسانند، زیرا مرا بهعنوان سفیدپوست مینگرند. بنابراین هیچ راهی وجود ندارد که من بهطور فردی بتوانم از روابط اجتماعی نژادپرستی تبرئه شوم». این امر اصلاً ناممکن است.
دلیل دوم آن است که این امر از نظر سیاسی سودمند نیست. کوشش برای دستیابی به پاکی فردی هیچ خیری برای ما ندارد. هنگامیکه ما این کار را آغاز میکنیم، خودپرست و خودشیفته میشویم؛ ما تمام تمرکز خود را بر وجود نازکنارنجی خویش معطوف میکنیم و این بدان معناست که در پی تغییرات بزرگتر و نظاممند بر نمیآییم. هنگامیکه در پی دستیابی به این نوع تبرئۀ شخصی بر میآییم، بهمحض اینکه کار را خراب میکنیم و بهمحض اینکه کسی به ما تذکر میدهد که هنوز در واقع با دیگر چیزها پیوند داریم و با آنها در هم تنیدهایم، شاید ما وسوسه شویم که در این نقطه از کار دست بکشیم.
بک: من احساس میکنم بدیهیترین مثال در این زمینه نوعِ خوراک است. به نظر میرسد برخی افراد فکر میکنند شما میتوانید با گیاهخواری یا «وگان»۴ در حالت پاکِ تندرستی به سر ببرید، یا با رژیم غذایی «پارینهسنگی»۵ میتوانید همانند نیاکان باستانی و پاکتر ما زندگی کنید. بنابراین، چرا شما میگویید که این شیوهای نادرست برای اندیشیدن دربارۀ این نوع رژیمهای غذایی است و چگونه این امر ماهیت این روانشناسی پاکی را آشکار میسازد؟
شاتول: من بدان دلیل شروع به تفکر دربارۀ نوع خوراک و پاکی کردم که رژیم غذایی وگان گرفته بودم. من با دیگر افراد وگان برخی از آزارندهترین گفتوگوهایی را داشتهام که میتوانم به یاد آورم. تمام رهیافتها به نوع خوراک تخیلاتی بسیار ظریف هستند که میکوشند وانمود کنند که ما در طرف درست قضیه هستیم. مردم میگویند به این شیوۀ خاص غذا خوردن، بهشیوۀ پارینهسنگی غذا خوردن، شکر نخوردن، غلات نخوردن، بهشیوۀ وگان غذا خوردن «کار درست برای حفظ تندرستی است». تمام این منطقها به داستانهایی دربارۀ شیوۀ «درست» غذا خوردن برای بدن انسان باز میگردد. من یک دوست باستانشناس منتقد دارم که چنین فکر میکند، «آری، تمام این روایتها دربارۀ اینکه چه زمانی در گذشته مردم غلات نمیخوردهاند، از نظر علمی، کاملاً نادرست هستند. من در شکم آدمها در این زمان، در گذشته، گندم مشاهده کردهام».
بهمحض اینکه شما شروع به نگرش واقعی به موضوع میکنید، در مییابید که نمیتوانید برکنار از رنج باورنکردنیای باشید که صرفاً بهواسطۀ این واقعیت تولید میشود: ما [دارای بدن هستیم]. تمام دوستان وگان من، که فکر میکنند آنها در واقع در چرخههای مرگ و رنج مشارکت ندارند، صرفاً اشتباه میکنند. اگر شما بگویید «راهی برای من وجود ندارد که غذا بخورم و درعینحال با مرگ و رنج مرتبط نباشم»، در این صورت شما باید این پرسش بسیار جذابتر را مطرح کنید: چرا من باید بهشیوۀ کنونی غذا بخورم؟ و این به چه معناست؟ من چگونه باید دربارۀ کارگرانی فکر کنم که غذا را تولید میکنند، و افرادی که غذا را جابهجا میکنند؟ ما نمیتوانیم صرفاً خودبینانه و حقبهجانب به موضوع بنگریم. ما با یک سیستم بسیار پیچیدهتر گره خوردهایم که در آن هر انتخابی که انجام میدهیم ناقص است و نمیتوانیم احساس کنیم که ما با دیگر چیزها پیوند نداریم.
بک: البته دلایل مختلفی وجود دارد که چرا افراد ممکن است این رژیمهای غذایی متفاوت را برگزینند. یک دلیل همان است که شما میگویید، یعنی اینکه آنها نمیخواهند در کشاورزی کارخانهای یا در کشتن حیوانات مشارکت کنند. اما همچنین این واقعیت وجود دارد که بالاخره آنها میخواهند تندرست باشند و، از دید من، یک نکتۀ واقعاً جالب در این کتاب همین ایدۀ «تندرستیگرایی»۶ است، اینکه شما باید مراقب تندرستی خود باشید، اینکه شما در قبال مراقبت از خود مسئول هستید. این امری بدیهی است که آنچه شما میخورید و اینکه آیا ورزش میکنید بر تندرستی شما تأثیر دارد، اما آیا این موضوع میتواند معکوس شود و به این امر بدل شود که: اگر شما بیمار هستید، تقصیر خودتان است؟
شاتول: رابرت کرافورد، که اصطلاح «تندرستیگرایی» را ابداع کرد، این مقاله را در دهۀ ۸۰ میلادی نوشت۷. در آن زمان، همهنوع اتفاقات در حال وقوع بود که ریشه در رویدادهای دهۀ شصت میلادی و جنبشهای گستردۀ عدالت اجتماعی داشتند؛ این اتفاقات واقعاً موجب شدند مردم احساس کنند ما میتوانیم این جهان را به جایی برای زندگی و شکوفایی همه تبدیل کنیم. سپس چرخشی بهسوی این نگرش پدید آمد که شما بهطور فردی در قبال بیماری خود مسئول هستید. اینکه شما به سرطان یا دیابت مبتلا شوید تقصیر خودتان است و اگر شما خوب زندگی نمیکنید، در واقع از نظر اخلاقی در قبال بیماری خود مقصر هستید. من به این موضوع بهمثابۀ سیاست پاکیِ نومیدی مینگرم. هنگامیکه شما دربارۀ تمام مشکلات بالقوه میاندیشید و سپس میگویید: «مرزهای پوست من واحد تحلیل مناسب هستند»، در این صورت هر فرد دیگری نیز مسئول مشکلات خود خواهد بود. این بدان معناست که شما لازم نیست از این امر ناراحت شوید که مردم بهدلیل آنکه در پاییندست یک کارخانه زندگی میکنند بیمار میشوند و میمیرند. آنها باید برای این مشکل چارهای میاندیشیدند، آنها باید آنتیاکسیدانهای بیشتری میخوردند.
بک: برخی تحقیقات دربارۀ اخلاق نشان میدهد که مردم در فرهنگهای مختلف بر ارزشهای متفاوتی تأکید دارند نظیر آزادی، عدالت، اقتدار، و غیره؛ و پاکی یکی از این ارزشهاست. طبق این تحقیقات، بهطور کلی مردم در کشورهای شرقی در مقایسه با مردم در کشورهای غربی برای پاکی ارزش بیشتری قائل هستند. اما من فکر میکنم که این امر بیشتر به پاکی بدنی، آلودگی و نظایر آن ارجاع دارد. آیا شما فکر نمیکنید که فردگرایی، که ما بهطور وحشتناکی در غرب به آن عشق میورزیم، صرفاً نوع دیگری از پاکی اخلاقی است؟
شاتول: من فکر میکنم این امر بهطور بنیادی به این ایده باز میگردد که فرد واحدی خودگردان است که میتواند تصمیم بگیرد دربارۀ آنچه وارد این واحد میشود و آنچه از آن خارج میشود. البته، مرزها بسیار از اهمیت برخوردار هستند؛ اما مرزها بدان دلیل وجود دارند که ما نفوذپذیر هستیم، ما در دسترس جهان قرار داریم. بنابراین، مرز در واقع بهمعنای ارتباط است: کنار چیزی بودن یا با چیزی بودن که بهطور بالقوه بخشی از شماست یا، از پیش، بخشی از شما محسوب میشود. در غرب، این ایدئال پاکی وجود دارد که تصور میکند واقعیت پیشگفته نادرست است، تصور میکند که ما دارای دیوارهایی گرد خویش هستیم که هیچچیز نمیتواند یا نباید از آنها عبور کند.
من در گذشته تحقیقات بسیاری دربارۀ تفاوت بین احساس گناه و شرم انجام دادهام. در آمریکای شمالی، کوشش میشود تا به احساس گناه بهمثابۀ احساس اخلاقی مهم اندیشیده شود. این امر بیشتر مربوط به مسئولیت فردی در قبال عمل است. شما بهطور فردی مالک بردهها نبودهاید و، بنابراین، شما در قبال خطاکاریهای نژادپرستانه مسئول نیستید. در دیگر فرهنگها، که جهتگیری اجتماعی بیشتری دارند، فضای مناسبتری برای این اظهارنظر وجود دارد که «اگرچه من بهطور فردی آن کار را انجام ندادهام، اما بااینوجود باز هم مسئولیت دارم که آن را اصلاح نمایم».
بک: چگونه این فردگرایی، همراه با اشتیاق به پاکی اخلاقی، به آن چیزی منجر میشود که شما آن را سیاست پاکی مینامید؟ شما وضعیت کنونی این پدیده را چگونه میبینید؟
شاتول: در جبهۀ چپ، اغلب اوقات آنچه رخ میدهد آن است که افراد میکوشند تا فقط واژگان درست، دیدگاههای درست و مرزبندیهای درست داشته باشند. آنها نوعی مرزبندی حزبی طراحی میکنند که میکوشند به آن پایبند باشند و، سپس، زمان بسیار زیادی را صرف تأدیب رفتار و سخن دیگران میکنند. موضوع این نیست که ما میخواهیم سخنان زیانبار بگوییم یا دیدگاههای نادرست داشته باشیم، اما این امر هنگامی به سیاست پاکی تبدیل میشود که نظارت بر خویشتن یا تأدیب رفتار یا سخن دیگران تمام کار و فعالیتی است که ما سرانجام انجام میدهیم.
بنابراین ما باید دریابیم که: سیاست نقص۸ چگونه سیاستی است؟ چه رخ میدهد اگر بههمریختگی اوضاع بدترین اتفاق ممکن نباشد؟ ما میگوییم: «من قصد دارم بر روی این موضوع کار کنم و بهطور قطع دچار اشتباه خواهم شد. من از قبل بخشی از یک موقعیت واقعاً بههمریخته هستم، بنابراین بهطور انفرادی قادر نخواهم بود که قوس جهان را بهسوی عدالت خم نمایم. اما شاید بتوانم با دیگر افراد همکاری کنم، بهنحوی که همگی با هم بتوانیم این کار را انجام دهیم».
من احساس میکنم ما اکنون به انجام این کار نیاز داریم. ما شاهد ظهور دیدگاههای بهشدت نژادپرستانه، بیگانههراسانه، ضدمعلولیت و ضدفقر هستیم. افراد بسیاری به این امر با این اظهارنظر واکنش نشان میدهند که «این جهانی نیست که من میخواهم». آنها تلاش میکنند وارد سیاست شوند. من در برخی افراد، در جبهۀ چپ، شاهد حرکتی واقعی برای اظهار این گفته بودهام که «شما سال گذشته کجا بودید؟ شما هنگام وقوع این رخداد وحشتناک کجا بودید؟ من شما را آن موقع ندیدم»؛ و من این موضوع را میفهمم. این امر بسیار نومیدکننده است که برای مدتی طولانی بر روی موضوعی کار کنید و سپس ناگهان شاهد آن باشید که مردم میگویند «آه، صبر کن، من نمیدانستم اوضاع اینقدر بد است، من میخواهم کمک کنم». اما این بهطور بنیادی سیاست پاکی است که بگوییم: «اگر شما همواره حامی کوشش برای شکوفایی همه نبودهاید، دراینصورت من نمیخواهم با شما کار کنم». من به سیاستی علاقهمند هستم که بر پذیرش نقایص و بر این احساس مبتنی باشد که ما بههرحال میتوانیم با هم کار کنیم.
بک: از دیدگاه من، یک بخش واقعاً جالب از کتاب قسمتی بود که دربارۀ این موضوع بحث میکرد که چگونه مردم میخواهند خود را از قسمتهای ناگوار تاریخ جدا کنند. همانطور که شما پیشتر اشاره کردید، شاید ما شاهد این باشیم که سفیدپوستان میگویند «خب، من هرگز مالک بردهها نبودهام، خانوادۀ من هرگز مالک بردهها نبودهاند»، و اظهاراتی نظیر آن. یا شاید ما این امر را در رابطه با موضوعات زیستمحیطی مشاهده کنیم. من در واقع همیشه شاهد این امر هستم، هنگامیکه مردم میگویند «آه، نسل قبلی زمین را برای ما به یک ویرانه تبدیل کرد». بنابراین، این همانند آن است که بگوییم «من بخشی از این ماجرا نیستم». و شما میگویید که ما باید بپذیریم که در این رخدادهای تاریخی مشارکت داریم، هرچند ما در زمان وقوع آنها زنده نبوده باشیم. این امر را چگونه توجیه میکنید؟
شاتول: هر آنچه ما داریم محصول تاریخ است و برخی از ما از آن سود میبریم، برخی از ما هنوز از آن زیان میبینیم. اغلب ما آن را انتخاب نکردهایم. ما تاریخ را به ارث میبریم. ما موجوداتی تاریخی هستیم و جهان محصول تاریخ است، بنابراین هر آنچه در جهان رخ داده است دارای این تجلی مادی کنونی است، در توزیع مالکیت خانهها، در توزیع مناطقی که زیستن در آنجا ناخوشایند است؛ ما تمام این را وارث میشویم. آری، یک گرایش آن است که بگوییم «من مسئول آن نیستم. من آن را انجام ندادم». در این کتاب، من بیشتر به این موضوع علاقهمند هستم: این برای ما به چه معنا خواهد بود که دریابیم ما محصول استعمارگریِ جاری و طرحهای نسلکشیِ مردم بومی این قاره هستیم؟ چگونه دررابطه با این امر گناهکار نباشیم، بلکه در عوض دریابیم که ما میتوانیم مسئولیت این تاریخ را بپذیریم؟ پذیرش مسئولیت در قبال تاریخ بهمعنای بازگشت به گذشته برای تغییر رخدادها نیست. این بدان معناست که با پذیرش این تاریخ ما چگونه بهسوی آینده پیش میرویم؟
بک: ما چگونه آن ایده را با نوستالژی «آمریکا را دوباره شکوهمند سازید»۹ سازش میدهیم؟ زیرا کل این گرایش مرتبط با بازگشت به گذشته است، حتی اگر بهنوعی فراخواندن گذشتهای پررونق باشد که در واقع داستان حقیقی نباشد. اما این باز هم امری نوستالژیک است، چنین نیست؟
شاتول: فراخوانِ بیایید به گذشته بازگردیم، بیایید به این دورۀ افسانهای بازگردیم که در آن همهچیز شگفتانگیز بود، فقط برای برخی افراد شگفتانگیز بوده است. و در واقع، از زمان استعمارگری، اغلب اوقات در این قاره برای بسیاری از افراد واقعاً وحشتناک بوده است. آن نوع مسئولیت در قبال آینده، که من بدان علاقهمند هستم، مسئولیتی مبتنی بر تاریخهای متفاوت است که همگی اکنون نیز وجود دارند. آنها تاریخهای مبارزات کارگران هستند برای آنکه همه بتوانند از یک روز کاری و دستمزدی شایسته برخوردار باشند. آزمایشهای واقعاً عمیقی در رابطه با آموزش عمومی وجود دارد. بنابراین، تمام این تاریخهای حیرتآور نیز وجود دارند. برای بسیاری از افرادی که من میشناسم، خواندن تاریخهای جنبشهای اجتماعی در آمریکا مایۀ دلخوشی فراوان و دارای ارزش راهبردی است؛ جنبشهایی که بسیاری از آنها در دورانهای سرکوب شدید جریان داشتهاند.
ما همواره میتوانیم به این موضوع بنگریم که هنگام اظهارنظری نظیر اینکه «آمریکا را دوباره شکوهمند سازید»، دوران بهتر چه کسانی را فرا میخوانیم. شما همیشه باید بپرسید «ما میخواهیم چه کسانی را شکوهمند سازیم؟»
بک: اگر رهیافت ما به اخلاق خود از این منظر نباشد که چگونه من میتوانم، بهعنوان یک فرد، کار درست را انجام دهم و زیانهایی را که به بار میآورم کاهش دهم، دراینصورت، رهیافت ما به آن چگونه باید باشد؟
شاتول: من فکر میکنم اغلب امور نادرست در جهان نیازمند واکنشهای ائتلافی جمعی هستند. اما ما افرادی مجزا هستیم که هنوز باید تصمیمگیری کنیم. بنابراین، معنای این چه خواهد بود که در راستای پاکی فردی نکوشیم؟
از دیدگاه من، این به دو معنا است: یکی، نگرشی مبتنی بر خودبخشایشی است که بهمعنای اذعان به این است که ما در گذشته خرابی به بار آوردهایم، ما اشتباه کردهایم، و اینکه ما هنوز میتوانیم مفید باشیم؛ ما میتوانیم پیشرفت کنیم؛ ما میتوانیم کمک نماییم. یک شاخه از حامیان پاکی فردی تصور میکنند که مردم بهطور بنیادی بد هستند و هرگز نخواهند توانست این نقص را برطرف کنند. این نگرش بهنوعی همانند یک نسخۀ گناه نخستین در رابطه با اخلاق است. دستکشیدن از پاکی فردی به ما اجازه میدهد تا با امکان شرمساری روبهرو شویم و درعینحال نگذاریم آن شرمساری ما را نابود سازد. اگر در حال انجام فعالیتهای ضدنژادپرستی هستید، بهویژه اگر فردی سفیدپوست هستید، شما اوضاع را به هم خواهید ریخت و کسی به شما خواهد گفت که نژادپرست هستید. چه رخ میدهد اگر آن جمله بدان معنا نباشد که شما دیگر هرگز هیچگونه فعالیت ضدنژادپرستی انجام نخواهید داد؟ شما در عوض میگویید: «من کاری نژادپرستانه انجام دادم، من اوضاع را به هم ریختم، اکنون باید دریابم چگونه باید آن را جبران کنم». و این بدان معنا نیست که فرد رنگینپوست مهربان و بزرگوار، محتملاً فردی رنگینپوست را که به شما گفت کاری نژادپرستانه انجام دادهاید، وادارید تا این مشکل را همراه با شما حل کند.
دومین پیامدِ دستکشیدن از سیاست پاکی آن است که ما را از بند این فکر آزاد میسازد که باید همهچیز را خودمان انجام دهیم. دستکشیدن از سیاست پاکی به ما اجازه میدهد تا دریابیم مسائل بسیار زیادی وجود دارد که ما قادر به حلوفصل آنها نخواهیم بود. برای مثال، ما بهطور انفرادی نمیتوانیم مسئلۀ باکتریهای مقاوم در برابر آنتیبیوتیکها را حل نماییم. افرادی وجود دارند که بیشازحدِ مجاز آنتیبیوتیک تجویز میکنند، پرورشگاههایی وجود دارند که به حیوانات آنتیبیوتیک میخورانند، زیرا آنتیبیوتیکها همچنین باعث افزایش تولید گوشت میشوند. ما بهطور انفرادی نمیتوانیم این مسائل را حل کنیم. ما میتوانیم راجع به آنها نگران باشیم، میتوانیم امیدوار باشیم. بااینحال، احتمالاً مسائلی وجود دارد که ما میتوانیم بهطور فردی برای حل آنها کوشش کنیم. برخی افراد این امر را بهمثابۀ رسیدگی به مسائل پیرامون خود در نظر میگیرند. من این امر را بهمثابۀ اخلاق همگانی در نظر میگیرم. وظیفۀ اخلاقی دیگر این نیست: «من چگونه باید تمام این مسائل عظیم و گسترده را حل نمایم؟»، بلکه این است: «من برای حل چه مسائلی میتوانم کوشش کنم؟ چه مسائلی در دسترس من قرار دارد؟ من با چه مسائلی مرتبط هستم؟».
از دیدگاه کانت، ما از نظر اخلاقی وظیفه داریم که استعدادها و مهارتهای خود را شکوفا سازیم. و این شاید در واقع بدین معنا باشد که من باید مراقب خود باشم تا بتوانم به کار و فعالیت ادامه دهم. بنابراین، از دیدگاه من، دستکشیدن از پاکی فردی ما را از بند این احساس آزاد میسازد که هر اشتباهی یک فاجعه است، و این امکان را برای ما فراهم میسازد که بهتر بتوانیم اموری را که واقعاً میتوانیم تغییر دهیم شناسایی کنیم.
پینوشتها:
• این گفتوگو در تاریخ ۲۰ ژانویه ۲۰۱۷ با عنوان «The Folly of Purity Politics» در وبسایت آتلانتیک منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۶ این مطلب را با عنوان «پاکی توهمی دستنیافتنی است» و با ترجمه علی برزگر منتشر کرده است.
•• الکسیس شاتول (Alexis Shotwell) استاد دانشکدۀ جامعه شناسی و مردم شناسی و همچنین دانشکدۀ فلسفه دانشگاه کارلتون است. شاتول بر روی نظریۀ اجتماعی-سیاسی با تمرکز بر همبستگی و پیچیدگی آن به عنوان بستری برای عمل اخلاقی، کار میکند.
•• جولی بک (Julie Beck) ویراستار ارشد آتلانتیک است و نوشتههایش با موضوعات روانشناسی و سلامت در آن منتشر میشود.
[۱] purity
[۲] Against Purity: Living Ethically in Compromised Times
[۳] purity politics
[۴] vegan: یک روش تغذیه و زندگی است که هدف آن حذف هر نوع محصول حیوانی، چه در غذا و چه در مواد مصرفی، است. [مترجم]
[۵] paleo: رژیم غذایی پارینهسنگی رژیمی به تقلید از اجداد ماست. این رژیم بر اساس غذاهایی است که کارشناسان عقیده دارند شباهت زیادی به رژیم غذایی افراد غارنشین دارد. [مترجم]
[۶] healthism
[۷] اشاره به مقالهای با عنوان “Healthism and the medicalization of everyday life” است [مترجم].
[۸] politics of imperfection
[۹] Make America Great Again: شعار دونالد ترامپ در کارزار انتخابات ریاستجمهوریاش [مترجم].
آنچه سرمایهداری را از پا درآورده خودِ سرمایه است
عجیبها در همه جای دنیا دارند به هم شبیهتر میشوند
امروزه روانشناسان معتقدند نوستالژی احساسی تقریباً همگانی و اساساً مثبت است
آیا روانکاوان حق دارند هر طور که دلشان میخواهد دربارۀ مراجعانشان بنویسند؟