آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 4 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
فوکو نویسندهای بسیار پیچیده است که بدون کتابهای کمکی نمیتوان سراغش رفت
میشل فوکو گفته است: «از من نپرسید که هستم و از من نخواهید همان که هستم باقی بمانم.» گسترۀ آثار این نابغه طیف گستردهای از رشتههای علوم انسانی، از فلسفه بگیرید تا تاریخ و نظریۀ اجتماعی و نقد ادبی، را تحت تأثیر قرار داده است. گری گاتینگ، از برجستهترین فوکوشناسان امروز، توضیح میدهد که چگونه فوکو به کاوش در روشهای تفکر قبل از خود پرداخت تا به درک نوینی از جهان اکنون دست پیدا کند.
گفتوگو با گری گاتینگ، فایو بوکز —
چارلز استایلز: ممکن است در آغاز کمی دربارۀ اینکه میشل فوکو که بود صحبت کنید؟
گری گاتینگ: من در ابتدای درآمدی بسیار کوتاه۱ همین سؤال را طرح کرده و پاسخِ خود فوکو را از دیرینهشناسی دانشِ۲ او آوردهام: «از من نپرسید که هستم و از من نخواهید همان که هستم باقی بمانم. چککردن اوراق هویت ما را به مأموران دولت و پلیس واگذارید. لااقل وقتیکه مینویسیم ما را از اخلاقیات آنها معاف دارید.» درواقع، من فکرمیکنم که مهمترین داستان زندگیِ اندیشمندی چون فوکو داستان کتابهایی است که نوشته است.
این داستان -پس از لکنتهای اولیۀ اگزیستانسیالیستی که البته به صدای راستین فوکو تبدیل نشد- با اثر گرانقدر او، تاریخ جنون۳، آغاز شد و پس از آن با اثری دشوار و قدرناشناخته، که پژوهشی است بر منشأ پزشکی مدرن (پیدایش درمانگاه۴)، ادامه یافت. سپس فوکو با نظم اشیا۵ به شهرت رسید؛ این اثر کوششی آشکارا بلندپروازانه و عالمانه بود در راستای بازنویسی تاریخ فکریِ غرب از قرن ۱۸ تا ۲۰، و همچنین ارائۀ روشی نوین (دیرینهشناسی) در گزارش تاریخ فکر. دیرینهشناسی دانش، که کمی قبل از آن نقل قول کردم، فراتفسیری دشوار بود بر همین روش نوین.) از میان این آثار اولیه، به نظر من، بیش از همه کتابی که دربارۀ جنون است بیشترِ خوانندگان جدید فوکو را راضی خواهد کرد. این کتاب بسیار خواندنیتر از نظم اشیاست؛ ضمن اینکه با تأثیرگذارترین اثر فوکو، که بعدتر در باب رابطۀ دانش و قدرت نگاشت، پیوند بسیار نزدیکتری دارد. نسخۀ خلاصهشده (که با عنوان جنون و تمدن۶، و با حذف بخشهایی با تأیید فوکو به انگلیسی ترجمه شده) به اندازۀ کافی برایتان سودمند خواهد بود اگر فرصت یا صبر لازم برای مطالعۀ متن کامل را ندارید. متن کامل کتاب بیش از ۷۰۰ صفحه است. این چند کتاب حاصل دورهای از کار فوکو هستند که اغلب از آن با عنوان «دیرینهشناسانه» یاد میشود، دورهای که به کاوش در اعماق ساختار اپیستمهها (تقریباً معادلِ چارچوبهای مفهومی) در گذشته اختصاص یافته است.
کتاب بعدی او، مراقبت و تنبیه۷، ۶ سال بعد در ۱۹۷۵، و بلافاصله درپی آن، جلد اول تاریخ جنسیت۸ [اراده به دانستن] منتشر شد. این دو کتاب دورۀ بهاصطلاح «تبارشناسانۀ» فوکو را شکل میدهند که طی آن به جستوجوی علل تغییرات رخداده در اپیستمهها پرداخته است. این کنکاشْ او را به رابطۀ متقابل و نزدیک قدرت و دانش رهنمون ساخت که به بحثی عیان و محوری در آثار تبارشناسانۀ او تبدیل شد. کسانی که کمیت و کیفیت تأثیر فوکو بر علوم مختلف انسانی را مدنظر دارند بهتر است خواندن آثار او را با این دو کتاب شروع کنند. (آنها همچنین باید درنظر داشته باشند که این «علوم» -روانشناسی، جامعهشناسی و امثال آن- در نزد فوکو بهمثابۀ نوعی «نظامهای علمی مشکوک» تلقی میشدند.)
فوکو دو کتاب آخر خود، کاربرد لذت۹ و مراقبت از نفس۱۰، را بهعنوان جلدهای دوم و سوم تاریخ جنسیت نگاشت. البته خوانندگان باید بدانند که این دو کتاب به هیچ روی در ادامۀ جلد اول نیستند. در این دو جلد به روابط جنسی در یونان و رُم باستان پرداخته شده و حداکثر میتوان آنها را پیشایندهایی دور بر جلد اول دانست که به قرن ۱۹ و ۲۰ میپردازد. همچنین، موضوع محوری آنها خودپروری بهمثابۀ پروژهای اخلاقی/زیباییشناختی است و نه بحث قدرت/دانش؛ ازهمینرو اغلب مفسرانِ الگوپرداز آنها را در دورۀ سوم و آخرِ فوکو، یعنی دورۀ «اخلاقی»، جای میدهند. این کتابها کمحجم و بسیار خواندنیاند -فوکو شتاب داشت که تا قبل از مرگش آنها را به اتمام رساند، ازهمینرو برخی معتقدند او وقتی برای بغرنجنویسی نداشت. به هر روی، علاقهمندان به اخلاقیات باستان و تفاوتهای چشمگیر آن با رویکردهای متأخرتر به زندگی اخلاقی این دو متن را جالبتوجه خواهند یافت.
در آخر باید بر سودمندیِ مقالات و مصاحبههای فوکو نیز، در راستای فهم آثار او، تأکید کنم. جستارهایی چون «مؤلف چیست؟» و «روشنگری چیست؟» بسیار مهماند. مصاحبهها نیز، علاوهبر دردسترستربودن، میتوانند پسزمینۀ تاریخی و سرگذشتنگارانۀ مفیدی ارائه دهند. در اینجا بهترین منبع کتابی است با عنوان آثار اساسی فوکو، ۱۹۵۴ تا ۱۹۸۴، دورۀ سه جلدی: ۱. سوبژکتیویته و حقیقت؛ ۲. زیباییشناسی، روش، و اپیستمولوژی؛ و ۳. قدرت، ویراستۀ پل رابینو۱۱
استایلز: تأثیر فوکو بر حوزههای تخصصی بسیاری مشهود است، از فلسفه و تاریخ گرفته تا نظریۀ سیاسی، جامعهشناسی و…، بااینحال او اندیشمندی است که بهسادگی نمیتوان در دستهبندی مشخصی قرارش داد. فکر میکنید چرا اینگونه است؟
گاتینگ: فوکو بهعنوان فیلسوف در مدرسۀ مشهور اکول نرمال آموزش دید، جاییکه بیشتر فیلسوفان مهم قرن بیستمی فرانسه -برگسون، سارتر، دوبوار، مرلوپونتی و دریدا- در آن درس خوانده بودند. ولی او به تاریخدانی اندیشور بدل شد که مهارتهای فلسفیاش را، بیش از آنکه در رویاروییِ خود با مسائل مهم فلسفی به کار بندد، در راستای تفسیر گذشته به کار گرفت. علاوهبراین، تاریخهای او همواره به قول خودش «تاریخ اکنون» هستند. به این معنا که او سعی نداشت کاملترین و دقیقترین روایت را ارائه دهد از اینکه پیشینیان ما چگونه میاندیشیدند. درعوض، در پی یافتن مصادیقی از تفکر بود که به کاوش در گذشته میپرداخت، مصادیقی که فرضیات کنونیِ پشتیبانِ رویههایی را به چالش میکشیدند که از نظر او اخلاقاً تحملناپذیر بودند.
چنین فرضیاتی عموماً بر پایۀ آنچه ادعا میشد دستاوردهای عینی علوم انسانیاند بنا گشته بودند. بنابراین، مثلاً درک روانشناسان و روانپزشکان از «بیماری روانی»، هرچند از جهاتی پیشرفتی بود از دریافتهای پیشین نسبت به جنون، امری ناپذیرفتنی بود چون سلطه بر افراد بستری در آسایشگاهها را میسر ساخت. بهنحوی مشابه، فوکو معتقد بود آنچه در قالب روشهای «روشنشدهتر»۱۲، در مجازات زندانیان، جایگزین شکنجه و اعدامهای خونین شده بود، هرچند عاری از خشونتِ عیان، ولی بسیار قهرآمیزتر بودند. روشهای تنبیهی پیشین بدن را میآزردند ولی روشهای نوین، با هدایت آنچه علم جرمشناسی نامیده شد، روح را در کنترل خود درآوردند. فوکو بر آن بود که نشان دهد چگونه رویههای مدرنی که ما بر مبنای بشردوستانه بودنشان الزامی میدانیم، درواقع، صورِ دهشتناکِ خود را بههمراه دارند. او امیدوار بود کتابهایش جعبه ابزاری از مفاهیم و مباحث در اختیار کنشگران قرار دهد تا به کمک آن به مبارزه با این ترسها برآیند.
در راستای چنین هدفی، فوکو به درکی جدی نیاز داشت: درکی جدی نهتنها از فلسفه و تاریخ، بلکه از همۀ آن علوم انسانیای که همچون نقابهایی بیخبر در خدمت رویههای اخلاقاً نپذیرفتنی درآمده بودند. به همین علت طبقهبندی کار او دشوار است، هرچند، همانطور که قبلاً اشارهکردم، به نظر من دقیقترین توصیف این است که او را تاریخدانی اندیشور بدانیم که فلسفه راهنمایش است.
استایلز: قبل از اینکه سروقت لیست پیشنهادی شما برویم، میتوانم بپرسم چه نوع ملاحظاتی باعث شد این پنج کتاب را برگزینید؟
گاتینگ: اولاً من تصمیم گرفتم هیچکدام از کتابهای خودم را انتخاب نکنم، چرا که به نظرم هیچکس نمیتواند داوری عادل بر کار خود باشد. سپس تصمیم گرفتم هیچیک از کتابهای خود فوکو را نیز برنگزینم، زیرا اغلب خوانندگان برای رسیدن به فهمی عمیق از او نیاز زیادی به منابع کمکی خواهند داشت. همچنین، کتابهایی را نیز انتخاب نکردم که مخاطب اصلیشان دانشگاهیانِ متمرکز بر فوکو است، چون آن کتابها اغلب برای خوانندۀ عادی چندان قابل فهم و جذاب نخواهند بود.
استایلز: متوجه شدم که کتابهای انتخابی شما خیلی هم جدید هستند، مثلاً قدیمیترین کتاب در لیست شما یک دهه پس از مرگ فوکو نگاشته شده. آیا آگاهانه اینگونه انتخاب کردید؟
گاتینگ: نه آگاهانه چنین نکردم، ولی الان که فکر میکنم به نظرم میرسد من اصولاً کتابهای جدیدتر را ترجیح میدهم، چرا که آنها هم بخش اعظم تفاسیر مفید قبلی را به کار بستهاند و هم ایدههای جدید خود را پیش مینهند، و این ایدههای جدید اغلب بر پایۀ متونی از خود فوکو شکل گرفتهاند که پس از مرگ او منتشر شده و اخیراً در دسترس قرار گرفتهاند. فوکو اکیداً دستور داده بود که چیزی از او پس از مرگش منتشر نشود. ولی ناشرانش تصمیم گرفتند درسگفتارهای او را چاپ کنند که در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در کلژدوفرانس ارائه داده بود، با این توجیه که گرچه فوکو خودش آنها را به چاپ نرسانده بود، ولی اجازه داده بود صدایش را ضبط کنند که خود نوعی از انتشار محسوب میشود.
استایلز: بگذارید نگاهی داشته باشیم به لیست انتخابی شما. اولین کتاب هست چگونه فوکو بخوانیم۱۳، نوشتۀ جوانا اُکسالا. من علاقۀ بسیاری به این مجموعه دارم؛ آنها با وجود کوتاه بودن، در جذب خواننده و عمق و وسعت مطالب از کیفیت بسیار بالایی برخوردارند. ممکن است کمی توضیح دهید که شما چرا این کتابِ بخصوص را پیشنهاد کردهاید؟
گاتینگ: پیش از هر چیز، چون اُکسالا یکی از آگاهترین، متعادلترین و باهوشترین فوکوپژوهان است. او واضح مینویسد، بیآنکه به سادهسازی بیجا دست بزند. همچنین قالب کتاب بهنحوی است که گزیدههای نسبتاً مبسوط و مناسبی را از فوکو دربرگرفته و از این طریق، بههمراه محتوای دقیق و تفسیر ارائهشده توسط اُکسالا، مسیری کارآمد به تفکر فوکو میگشاید.
استایلز: و به نظر شما آیا تصویری که اُکسالا در اینجا از فوکو و آثارش ارائه میدهد تصویری همهجانبه است یا بر نقاط خاصی تأکید ورزیده؟
گاتینگ: او شرحی جامع و مانع از آثار اصلی فوکو میدهد و تمامی موضوعات محوری او را مطرح میکند. این کتاب نقطۀ شروع بسیار خوبی خواهد بود، چرا که خواننده بلافاصله در اعماق متن خود فوکو فرو خواهد رفت، ولی با همراهی و راهنمایی یک متخصص.
استایلز: کتاب بعدی در لیست شما فلسفۀ فوکو۱۴ اثر تاد مِی است. به نظر شما نقطۀ آغازینِ رویکرد مِی به فوکو در اینجا چیست؟ آیا او فوکو را بیش و پیش از هر چیز یک فیلسوف دانسته و بنابراین تمام آثار او را تحت این نور مینگرد؟ یا در پی آن است که مشخصاً سهم بخش فلسفی کار او را در سرتاسر آثار متنوع او برجسته سازد؟
گاتینگ: بگذارید اینگونه توضیح دهم، مِی فیلسوفی است که سراسر کار فوکو را تلاش برای حل یک مسئلۀ فلسفی میداند. آن مسئله این است: «ما کیستیم؟» برای مِی بررسی رویارویی فوکو با این پرسش جالب است، چرا که او معتقد است فوکو بهدرستی آن را مسئلهای اجتماعی و تاریخی میبیند. مسئله این نیست که من که هستم، بلکه ما که هستیم. و فوکو پاسخ را نه در ذاتی ثابت که در فرایندی زمانمند میجوید که به آنچه ما اکنون هستیم منجر شده. به این معنا، مِی فوکو را پیش از هر چیز یک فیلسوف میانگارد، البته فیلسوفی که در رسیدن به هدفش هم به مهارتهای یک تاریخدان نیاز دارد و هم به ارتباط بسیار زیاد و نزدیک با آن حوزههای دانشی که به مطالعۀ پدیدههای اجتماعی میپردازند.
مِی فوکو را فوقالعاده شفاف توضیح میدهد، ولی این کتاب بسیار فراتر است از یک معرفیِ صرف. کتابْ بازتاب فلسفی شخصی مِی است بر آثار فوکو. او در پی راهی است نهفقط برای «فهمیدن» فوکو بهنحوی منفعلانه، بلکه برای اندیشیدن بههمراه او. همانطور که برخی منتقدین گفتهاند، بهتر است آشنایی با فوکو را از کتاب می آغاز نکنید -هرچند این کتاب میتواند پیشدرآمدی شایسته قلمداد شود- ولی حتماً باید وقتی اندکی در شناخت آرای فوکو پیشرفتهتر شدید به سراغش بیایید.
استایلز: اگر بخواهید از نقطهنظر شخصی خود کار فوکو را در قالب شاخههای مختلفِ فلسفۀ معاصر تعریف کنید، کدام حوزه را مناسبتر از همه خواهید یافت؟ بهعنوان مثال، درست است او را سردمدار معرفتشناسی اجتماعی قلمداد کنیم؟
گاتینگ: من نسبت به تفکر دربارۀ فوکو در قالب هریک از حوزههای متعارف در فلسفۀ آکادمیک عصر حاضر (متافیزیک، معرفتشناسی، اخلاق و…) بدگمانم. فلسفهورزیِ فوکو همواره در تکاپویی بود برای فهم وقایع مشخص تاریخی، مثلاً فهم حبس مجنونین در فرانسۀ قرن ۱۷ یا پیدایش زندان در انگلیسِ قرن ۱۹. حتی زمانیکه ظاهراً در حال ارائۀ نظریۀ فلسفی است (مثلاً در باب قدرت در اراده به دانستن)، درواقع فقط در حال دقیقتر ساختن ابزاری عقلانی است که فکر میکند به او در ارائۀ نقطهنظرات تاریخیاش کمک میکند. آنچه میتواند بخشی از یک عمارت فلسفی به نظر آید، درواقع چیزی نیست جز یک داربست که فوکو بهراحتی ممکن است در گذر به پروژۀ بعدی رهایش کند. همچنین، فراموش نکنید که هدف نهایی تمامی پژوهشهای فوکو تردید در دعاویِ دانش۱۵ در نظامهای علمی معاصر (روانپزشکی و جرمشناسی و…) است؛ این امری است کاملاً متمایز از کوششی فلسفی برای پاسخ به پرسشهای بنیادین. میتوانم تصور کنم (البته بهسختی) که فوکو روزی در معبد فیلسوفانِ سرآمد جای گیرد، ولی فقط آنگاه که فلسفه، بهعنوان یک حوزۀ آکادمیک، نسبت به آنچه هست و مدتهاست بوده تغییری اساسی یابد.
استایلز: انتخاب بعدی شما بدنها و لذتها: فوکو و سیاست هنجارسازی جنسیتی۱۶ است، نوشتۀ لَدل مکوُرتر.
برخلاف اُکسالا و مِی، مکوُرتر بر مطالعات فوکو دربارۀ سکسوالیته تمرکز میکند. او راهنمایی دقیق و آگاه در این موضوع است، ولی کتابش بیش از هرچیز از این حیث شاخص است که مباحث فوکو را با تجربیات خودش ترکیب میکند. آرای او در قالب تحلیل و ارزیابیهای متعارف شایان توجهاند، بهعنوان نمونه، دفاع او از فوکو در برابر منتقدانی که ادعا میکنند پیامد مطالعات فوکو در باب قدرت بیتفاوتی بدبینانه در برابر سلطۀ توقفناپذیر است. او بهویژه به فمینیستهایی چون نانسی فرِیزر و لیندا الکاف پاسخ میدهد که معتقدند آرای فوکو عصارۀ حیات را از مبارزه علیه سلطه بیرون میکشد.
ولی، همانطور که مکوُرتر خود میگوید، هدف اصلی او این نیست که به کسی ثابت کند «آرای فلسفی فوکو درست و دقیقاند»؛ هدفش این است که نشان دهد چگونه آثار فوکو «توانستهاند مرا تهییج کنند، برانگیزند، حیات بخشند و برای زندگیِ بزرگسالیام توانمند سازند». او همچنین شرحی تأثیرگذار میدهد از زندگی شخصی و تقلایش در مواجهه با جامعهای که او را از اساس چیزی بیش از یک همجنسگرا نمیدید، ضمن اینکه به ذکر تأملاتی جالب میپردازد دربارۀ لذاتی که در باغبانی و خط-رقصی۱۷ یافته است.
استایلز: یکی از موضوعات کلیدی در سراسر کار فوکو همین تمرکز بر هنجارمندی است. میتوانید اندکی دربارۀ اینکه فوکو هنجارها و ارزشها را چگونه میدید صحبت کنید و اینکه آیا ارزیابیاش از هنجارهای جنسیتی کاملاً درون همان بدگمانی فراگیرش جای میگیرد؟
این ایده که چه چیز «بهنجار» محسوب میشود جایگاه مهمی دارد، هم در ارائۀ توصیفات زیستشناسانه از ارگانیسم و هم در تعیین معیارهای زندگی در جامعه. بااینحال فوکو نسبت به هنجارهای برگرفته از «علوم» انسانی، که بهعنوان ابزار کنترل نامشروع به کار گرفته میشدند، بدگمان بود. یک مثال سادهاش مبنا قراردادن میانگینهای آماری در تعیین معیارهای ارزیابی است. یک نمونۀ قابل توجه (که البته فوکو طرح نکرده) رویهای متداول در دانشگاههای آمریکاست که طی آن مدرسان را بر پایۀ نظرسنجی از دانشجویان ارزیابی میکنند. دانشجویان به اساتید بر اساس کارایی آموزشی کلیشان امتیاز میدهند و میانگین نتایجْ معیاری به دست میدهد برای تقسیمبندی اساتید به بالاتر و پایینتر از متوسط.
کل ماجرا صرفاً ریاضیات است، ولی میانگین بعدها به هنجار بدل میشود، مبیّن معیاری برای تدریس خوب در برابر تدریس بد. بدینترتیب ابزار کارآمدی در اختیار مدیران دانشگاه قرار میگیرد برای کنترل کادر علمیشان. بر این اساس، همواره قریب به نیمی از اساتید زیرِ میانگین و در معرضِ جریمه (حقوق پایینتر یا عدم ترفیع) خواهند بود و نیازمند به برنامههای آموزشی دانسته خواهند شد. چنین سوءاستفادههایی از هنجارها در بسیاری از مدارس و محلهای کار شایعاند.
مثالهای جدیتری دربارۀ مسائل جنسی وجود دارد. مثل وقتیکه متخصصین جنسی، در سدۀ ۱۹، اقسام مختلف «انحراف جنسی» را، که معرّف اشکال گوناگون رفتارهای جنسی «نابهنجار» (مثلاً همجنسگرایی یا جنون شهوانی زنان) شمرده میشد، بهعنوان گونههایی از بیماری روانی توصیف کردند. هرکس که در دستۀ نابهنجار قرار میگرفت، برای درمان عیوبش در معرض معالجۀ پزشکی قرار میگرفت (یا لااقل در معرض تقبیح از سوی جامعه).
فوکو بهویژه به فرایندی علاقهمند بود که طی آن افراد «معیوب» قضاوت منفی نسبت به رفتار خود را پذیرفته و درونی میساختند و به این نحو خود به ناظرانِ گناهکار خود تبدیل میشدند. او همچنین متوجه شد که چگونه ارزشهای منتسب به آزادی جنسی خود میتوانند نقش هنجاری منفی ایفا کنند. پس از انقلاب جنسی دهۀ ۱۹۶۰، برخی از عدم تواناییشان در غلبه بر موانع احساسی-روانی مختلف به تنگ آمده و خود را از قید همنوایی با ممنوعیتهای سنتی رهاندند. این درواقع صرفاً صورت معکوس کنترل هنجاری است یا، به قول فوکو، «طنز داستان در اینجاست… در اینکه به ما میقبولاند که ’آزادیِ‘ ما در تعادل است».
استایلز: انتخاب چهارم شما واژهنامۀ کمبریج برای فوکو۱۸ است. بار دیگر، گسترۀ این اثر بهتنهایی گواهی است بر اینکه چگونه پژوهشگرانی از هر قسم و در زمینههای مختلف به فوکو پرداختهاند. این کتاب مرجعی قطور به نظر میرسد، پس احتمالاً پیشنهاد نمیکنید که کامل خوانده شود، درست است؟
گاتینگ: این کتاب، با حدود ۷۰۰ صفحه و ۱۱۷ مدخل موضوعی، دانشنامۀ فوکو محسوب میشود. هیچکس آن را کامل نخواهد خواند، ولی برای یافتن توضیحات خلاصه دربارۀ نکات ناآشنا عالی است. همچنین کتاب خوبی برای تورق است. مقالات کتاب عموماً بین سه تا هشت صفحهاند و هم به اصطلاحات، هم به افراد مرتبط با کار فوکو میپردازند. کتاب همچنین دارای نمایهای بسیار کامل است و در هر مدخل فهرستی از متون پیشنهادی ارائه شده است. به شمارش من ۷۲ نویسندۀ مختلف، ازجمله اغلبِ فوکوپژوهان برجستۀ عصر حاضر، در نگارش این منبع سهیماند.
استایلز: آیا مقالات خاصی در ذهنتان هست که بهطور ویژه مورد توجه قرار دهید؟
گاتینگ: کارهایی عالی از ویرایشگرانْ لئونارد لالُر و جان نِیل در این کتاب هست، همچنین از نویسندگان سه کتاب اول فهرستمان (اُکسالا، مِی، و مکوُرتر). مقالات درخور توجهی نیز از سایر فوکوپژوهان برجسته آورده شده: اِیمی آلن (سیاست)، جودیت رِوِل (قدرت)، کالین کوپمن (مسئلهسازی۱۹)، آلن شِریفت (نیچه)، و توماس فلین (سارتر)، بهعلاوۀ بسیاری دیگر.
استایلز: در آخر، کتاب زندگیهای میشل فوکو۲۰ را داریم اثر دیوید مِیسی. سؤالم اینجاست که چرا در عنوان این زندگینامه [ترکیبِ] زندگی فوکو بهشکل جمع آورده شده؟
گاتینگ: یکی اینکه مِیسی میخواهد بر پیچیدگی داستانی که نقل میکند تأکید نماید. او در صفحۀ اول کتاب قید میکند که فوکو چندین زندگی داشت: «بهعنوان یک دانشگاهی، فعال سیاسی، فرزند و یک همجنسگرا». او همچنین به این نکته توجه میدهد که تقسیمبندی متعارف کار فکری فوکو به سه مرحلۀ پیدرپیِ دیرینهشناسی، تبارشناسی و اخلاق، ضمن مفیدبودن، دچار یک خطاست. چرا که معنای ضمنی این تقسیمبندی محدودسازی کار فوکو به «یک بُعد منحصراً فلسفی» است. به عقیدۀ مِیسی، این امر موجب غفلت از دورههای بسیار مهمِ فعالیت سیاسی و مطالعات ادبی در شناخت زندگی فوکو خواهد شد.
مِیسی البته مسئلهای بسیار عمیقتر را ذکر میکند، اینکه فوکو از هرگونه هویت ثابت بیزار بود. او در ۱۹۸۲ به یک روزنامهنگار گفت «من در دانستن اینکه دقیقاً که هستم ضرورتی نمیبینم. جذابیت اصلی زندگی این است که به کسی تبدیل شویم که در آغاز نبودهایم.» فوکو همچنین تأکید داشت که هریک از کتابهایش تلاشی بوده در پوشیدن نقابی جدید. به گفتۀ فوکو، او مینوشت «تا هیچ چهرهای نداشته باشد».
استایلز: فوکو بهویژه بر این امر حساس بود که چگونه تعهدات اجتماعی و فکری ما تحت تأثیر موقعیت تاریخیمان قرار دارند. به نظر شما، زندگی خود فوکو -هم آنچه شخصاً برخودش گذشت و هم آنچه در محیط پیرامونش رخ داد- چگونه بر آثارش تأثیر گذاشته؟
گاتینگ: البته که همیشه میتوانیم دربارۀ اینکه فوکو چرا چنین نوشت همان حدسیات معمول را داشته باشیم. شاید او دربارۀ تاریخِ مفاهیم نوشت چون استادش ژرژ کانگییِم، بهعنوان یک مورخ علم، چنین رویکردی داشت. شاید او نظم اشیا را نگاشت تا تیر خلاص را به سارتر و اومانیسم اگزیستانسیالیستیِ او زده باشد. شاید کتابهایی که دربارۀ جنسیت نوشته در تلاش برای کنارآمدن با همجنسگرایی خودش بوده است. بااینحال معلوم نیست که بالاخره زمانی دربارۀ نویسندهای، بهویژه درمورد کسی به پیچیدگی فوکو، آنقدر بدانیم که بتوانیم دلیلی برای نوشتههایش ارائه دهیم، مگر توضیحاتی خامدستانه.
به هر روی، فوکوی دیرینهشناسْ خود تأکید خواهد کرد که، برای درک هر متن، اهمیت رخدادهای زندگی نویسنده بسیار کمتر است از شکلبندیهای مفهومی و استدلالی ناخودآگاهی که اندیشه و گفتار ما را ساختار میبخشند. ولی این ساختارها -آنچه او اپیستمههای۲۱ هر فرهنگ مینامید- در اصل برای آنان که داخل آن فرهنگ زندگی میکنند قابل شناخت نیستند. پس برای ارائۀ شرحی جدی از تمامی آنچه بر آثار فوکو تأثیر داشته، باید صبر کرد تا اپیستمۀ کنونی ما از میان برود و آنقدر زمان از آن بگذرد تا بتوان آن را در معرض همان نوع تحلیل گذشتهنگری قرار داد که فوکو خود دربارۀ تفکر سدههای پیشین بهکار برد.
استایلز: و آیا خود فوکو، علیرغم نگاه انتقادیاش، تعصبات خاصی داشت که از نظر به دور مانده باشد؟
گاتینگ: به نظرم او نیز همچون بسیاری از اندیشمندان فرانسوی، از فلوبر گرفته تا سارتر، نسبت به ارزشهای جامعۀ سرمایهداری نفرتی غریزی داشت. در سارتر، این امر بیش از هر چیز در قالب حمایتی سادهلوحانه از جنبشهای رادیکال -حتی جنبشهای رادیکال بدنام- بروز یافت. برای فوکو این امر عمدتاً با شیفتگی او نسبت به آنچه «تجربههای سرحدّی»۲۲ مینامید پیوند خورد، مثلاً آن دسته از تجربههای جنسی یا [استفاده از موارد] روانگردانی که فرد را به مرز رفتارهای قابل پذیرش یا فراتر از آن میبرند. برخی این تمایل را بیش از حد لازم جدی گرفتهاند، مثلاً جیمز میلر آن را در مرکز شرح حال خود از فوکو قرار دادهاست؛ بااینحال این امر در فهم برخی از جنبههای زندگی و آثار فوکو حائز اهمیت است.
اطلاعات کتابشناختی:
Oksala, Johanna. How to read Foucault. Granta Books, 2012
May, Todd. The philosophy of Foucault. Routledge, 2014
McWhorter, Ladelle. Bodies and pleasures: Foucault and the politics of sexual normalization. Indiana University Press, 1999
Lawlor, Leonard, and John Nale, eds. The Cambridge Foucault Lexicon. Cambridge University Press, 2014
Macey, David. The Lives of Michel Foucault. Vintage, 1994
پینوشتها:
• این گفتوگو در تاریخ ۲۲ مه ۲۰۱۷ با عنوان «Gary Gutting recommends the best books on Foucault» در وبسایت فایو بوکز منتشر شده است. این مصاحبه برای نخستینبار با عنوان «پنج کتاب دربارۀ میشل فوکو به توصیۀ گری گاتینگ» و با ترجمۀ سارا زمانی در چهارمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۳۰ مهر ۱۳۹۶ این مطلب را با همین عنوان بازنشر کرده است.
•• گری گاتینگ (Gary Gutting) مدرس فلسفه در دانشگاه نوتردام است. گاتینگ از متخصصین پیشرو در آثار و اندیشههای فوکو و نگارندۀ آثار فراوانی در باب فلسفۀ فرانسوی-اروپایی، فلسفۀ علم و فلسفۀ دین است. از او همچنین مقالاتی در نیویورک تایمز و استون به چاپ رسیدهاست. آخرین کتاب او خدای ناطق: فلاسفه و باور (Talking God: Philosophers on Belief) شامل مصاحبههایی با ۱۲ فیلسوف برجسته -اعم از خداباور، لاادری و خداناباور- دربارۀ مفهوم خدا و دریافتهای مختلف از مذهب است.
••• چارلز استایلز (Charles Styles) دانشجوی فلسفه در دانشگاه آکسفورد و از مصاحبهگران و ویراستاران سایت فایو بوکز است.
[۱] Foucault: A Very Short Introduction (2005)
[۲] The Archaeology of Knowledge
[۳] History of Madness
[۴] The Birth of the Clinic
[۵] The Order of Things
[۶] Madness and Civilization
[۷] Discipline and Punish
[۸] History of Sexuality
[۹] The Use of Pleasure
[۱۰] The Care of the Self
[۱۱] Paul Rabinow (ed.), Essential Works of Foucault, 1954-1984, three volumes: I. Subjectivity and Truth; II. Aesthetics, Method and Epistemology; and III. Power
[۱۲] enlightened
[۱۳] How to Read Foucault (2007)
[۱۴] The Philosophy of Foucault (2006)
[۱۵] knowledge-claims
[۱۶] Bodies and Pleasures: Foucault and the Politics of Sexual Normalization (1999)
[۱۷] line-dancing: ازجمله رقصهای گروهی هماهنگ به سبک وسترن-کانتری آمریکایی [مترجم].
[۱۸] The Cambridge Foucault Lexicon (2014)
[۱۹] problematisation
[۲۰] The Lives of Michel Foucault (1993)
[۲۱] برای episteme معادلهایی چون شناختمان، سامان دانایی، انگارۀ دانایی، نظام دانایی، قالبهای معرفتی بنیادین و… از سوی متخصصین استفاده شده، ولی چون در ابتدای مصاحبه خود گاتینگ آن را به «چارچوبهای مفهومی» -آنهم با تقریب- معنی میکند تا انتهای متن معادل دقیقی برای اپیستمه ذکر نکردم [مترجم].
[۲۲] limit-experiences
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها
چارلز تیلور شعر و موسیقی را عناصر نجاتبخش دوران افسونزدایی میداند
او چیزی از خواهرم نمیدانست، خوبیاش همین بود
در سایت الف هم این مطلب را با ترجمه خانم زمانی دیدم. ولی خوشبختانه منبع را به صورت خیلی گنگ زده اند. این «فایو بوکز» خیلی عالی است. من خودم اولین بار گفتگو با سایمون کریچلی را درونش خواندم و کلی آموختم. راهنمای مطالعاتی و شناختی مناسبی برای درک زمینه فلسفه معاصر در غرب است.