اصل او در مواجهه با فرهنگ حذف این است: «وقتی کار غلطی نکردهاید، عذرخواهی نکنید»
جردن پیترسون از جنجالیترین روشنفکران امروز است. او را به معنای دقیق کلمه نمیتوان محافظهکار دانست، اما از سوی دیگر، با جریانهای چپگرایانه و ترقیخواه هم فاصلۀ زیادی دارد. فرهنگ حذف که این سالها بسیاری از چهرههای قدرتمند را در عرصۀ دانشگاه، سیاست یا رسانه، نیست و نابود کرده، با تمام توان بر او نیز تاخته است. اما عجیب است که نتوانسته است کاری از پیش ببرد. او هنوز موفق است و پرطرفدار. راز پیترسون در چیست؟
بارتون سوایم، والاستریتژورنال— اصطلاح «فرهنگ حذف»۱ همانند «نزاکت سیاسی»۲ که از قبل از آن رواج یافته، تعبیر مسخرهای برای نوعی آسیب فرهنگی زشت است. حذف شدن ـــ و اصطلاح قدیمیتر «در لیست سیاه قرار گرفتن» که معنایی نزدیک به آن دارد ـــ به معنای این است که جماعتی انبوه، وجهه و نفوذ عمومی شما را به خاطر تخطیِ واقعی یا خیالیتان از برخی عرفهای ترقیخواهانه مورد حمله قرار دهند، حالا این عرف هر چه میخواهد باشد. برای اینکه این اتفاق بیفتد، باید در ابتدا دارای نوعی اقتدار باشید، مثلاً جایگاهی دانشگاهی، مقامی سیاسی، یا نقشی در صنعت سرگرمی داشته باشید، در سازمانهای رسانهای «جریان اصلی» مشغول به کار باشید، یا به عنوان روشنفکر یا نویسندۀ خلاق صدایتان شنیده شود.
اما کسانی که آماج این حذف واقع میشوند، مشروعیتشان را از فرهنگِ لیبرال-چپی که مورد توافق عمومی است به دست آوردهاند و معمولاً به خوبی نمیتوانند از خودشان دفاع کنند یا حتی متوجه شوند چه اتفاقی برایشان افتاده است. در اغلب موارد بدون آنکه کار غلطی کرده باشند یا حرف غلطی زده باشند، عذرخواهی میکنند، که صرفاً حذفکنندگان را جریتر میکند. گاهی هم به مقدساتی مثل آزادی بیان و بازار ایدهها متمسک میشوند به خیال اینکه آزارگرانشان هنوز به این اصول باور دارند.
یکی از حذفشوندگانی که میتواند هوشمندانه راجع به این مسئله صحبت کند جردن پیترسون است. او روانشناس بالینی دانشگاه تورنتو، سخنران یوتیوب، و نویسندۀ کتابهای دوازده قانون زندگی: نوشدارویی برای بینظمی (۲۰۱۸)، و فراسوی نظم: دوازده قانون دیگر زندگی است که ماه مارس امسال به چاپ رسید.
اگر آدمی معمولی و کنجکاو باشید، بعید است پیترسون شما را آماج خشم اخلاقی خودش قرار دهد. او مجموعۀ گیجکنندهای از متون و سنتهای گوناگون همچون روانتحلیلگری یونگی، عهد عتیق و جدید، فردریش نیچه، سورن کییرکگور و خیلی چیزهای دیگر را ترکیب میکند تا از آنها درسهای اصلی یا «قانون»هایی استخراج کند دربارۀ اینکه انسان چگونه میتواند بر میل طبیعیاش به رخوت و توحش غلبه کند. کتابها، پادکستها، و سخنرانیهایش بسیار بحثبرانگیزند و با بیانی آموزنده و گاهی زننده، اصول زندگی خردمندانه را تشریح میکنند.
بعضی از پیشفرضهای فلسفی من و پیترسون با هم فرق دارد و با برخی از نظراتش موافق نیستم، ولی معتقدم کارهایش تحسینبرانگیز است و چیز شرارتباری در آنها وجود ندارد. اگر بیست سال قبل بود، کمتر کسی او را مثل الان روشنفکری طغیانگر یا هیولایی اخلاقی مینامید. تعدادی از قوانینی که در کتاب آخرش آورده عبارتند از: «کاری را که از آن بدت میآید انجام نده»، «حداقل یک کار را با بیشترین تلاش ممکن انجام بده و نتیجهاش را ببین»، و «حداقل یکی از اتاقهای خانهات را به زیباترین شکل درآور».
چرا جریان چپ سیاسی انقدر از پیترسون بدش میآید؟ خودش در یک مصاحبۀ تلفنی میگوید «بخش زیادی از محبوبیت من به خاطر یوتیوب است و مدتهاست که بیشتر کاربران یوتیوب مرد هستند. در بین مخاطبان من، نسبت مردان به زنان چیزی بین ۶۰ به ۴۰ و ۷۰ به ۳۰ است. هیچ نقشه و توطئهای در کار نیست و من هم فقط با مردان حرف نمیزنم، ولی شاید آنها بیشتر مشتاق شنیدن حرفهای من هستند».
شاید بتوان گفت طرفدار کلیشهای پیترسون، مرد سفیدپوست جوانی است که زندگیاش نظم و ترتیب نداشته است ولی با شنیدن سخنرانیهای پیترسون توانسته به زندگیاش نظم دهد. ولی پیترسون معتقد است منتقدان برای اهداف خودشان تصویری کاریکاتوری از مخاطبان او ارائه میدهند. به گفتۀ او «منتقدان اینطور القا میکنند کسانی که من به آنها کمک میکنم مردان عصبانی و منزویای هستند که به حاشیه رانده شدهاند و معتقد به برتری نژاد سفید هستند. اولاً که این دروغ است. ثانیاً حتی اگر مخاطبین من عمدتاً مردان جوانی باشند که به حاشیه رانده شدهاند، چه اشکالی دارد که با آنها حرف بزنم؟ یعنی به قدری انزجارآور هستند که حتی نباید به آنها توجه کرد؟»
کسانی که از پیترسون بیزارند او را جزوی از جریان «راست» یا حتی «راست افراطی» میدانند. به نظر من او محافظهکار نیست، چون بیشتر به نظم فردی علاقه دارد تا اجتماعی و کمتر راجع به سیاستگذاری عمومی حرف میزند. ولی نظراتش راجع به مسائل فرهنگی در خیلی از مواقع همسو با محافظهکاران است. به طور مثال، در کتاب فراسوی نظم از ازدواج در برابر همباشی دفاع کرده و ادعا میکند بچهها در خانوادههایی که پدر و مادر در آنها حضور دارند، بهتر از خانوادههای تکوالده بزرگ میشوند. همچنین راجع به تفاوتهای بین مردانگی و زنانگی هم زیاد صحبت میکند.
اما آنچه پیترسون را در سیبل قاضیانِ فرهنگی آمریکای شمالی قرار داده، مخالفت او با سیاستهای هویتی، و به خصوص روشهای تمامیتخواهانهای است که تراجنسگرایان افراطی پیش میگیرند. در سال ۲۰۱۶، او به خاطر لایحۀ C-۱۶ پارلمان کانادا (که بعداً به اجرا درآمد) که «هویت یا بیان جنسیتی» را در فهرست مصادیق ممنوعۀ تبعیض قرار داد، به دردسر افتاد. در جریان این واقعه، پیترسون گفت در کلاسهایش از به کار بردن ضمایر ساختگی امتناع خواهد کرد.۳ او در سال ۲۰۱۶ گفت «به نظر من، همۀ این ضمایرِ مندرآوردی نوعی واژهتراشی است برای اقتدارگرایی حامی نزاکت سیاسی افراطی. من از این زبان بدم میآید و به همین خاطر از آن دفاع نمیکنم».
از آن زمان به او القابی همچون نژادپرست، زنستیز، فاشیست و تراجنسستیز دادهاند. هرازگاهی در دانشگاه تورنتو بر ضدش تظاهرات خشن به راه میاندازند و در مراسمها با داد و فریاد مانع از سخنرانیاش میشوند. به گزارش رسانهها، وقتی انتشارات پنگوئن کانادا اعلام کرد که کتاب فراسوی نظم را منتشر خواهد کرد، کارکنانش در یک جلسۀ عمومی پرتنش، «مقابل مدیران ایستادند».
پیترسون میگوید یکی از دلایل مهم محبوبیتش انزجار «نخبگان تحصیلکردۀ لیبرال» در آمریکای شمالی از «طبقۀ کارگر» است. به گفتۀ او «کمتر کسی را پیدا میکنید که حرفهایش تشویقی باشد. اکثر نوشتههای روشنفکران -نه همۀ آنها- انتقادی است. مثلاً میگویند ببینید دارید با سیارۀ زمین چه میکنید. چه موجودات خبیث نفرتانگیزی هستید، با حرص و طمع و اشتهای سیریناپذیری که برای قدرت دارید… ببینید جاهطلبیتان چه بلایی به سر زمین آورده. چقدر گستاخید!»
پیترسون مستقیماً ماهیت این انتقادات کسلکننده را به چالش نمیکشد، بلکه معتقد است این انتقادات مصنوعی و ناسالم است. او میگوید «رویکرد درست در برابر جوانان تشویق آنهاست؛ تشویق بلندپروازیشان، تقلایشان، میلشان به شایستگی و خواستۀ قلبیشان برای یافتن یک راهنمای قابل اطمینان. به نظرم فرهنگ ما به اندازهای بدبینانه است که حتی تصور تشویق نیز غیرممکن به نظر میرسد، به خصوص برای منتقدان روشنفکر پرحرف».
وقتی از او میپرسم انگیزۀ کسانی که میخواهند او و سایر دگراندیشان را تخریب کنند چیست، میگوید مخالفانش دقیقاً از جنس همان جوانانی هستند که به سخنرانیهایش میروند یا کتابهایش را میخرند تا نظم و هدف پیدا کنند. به نظر او، هواداران و سرسختترین مخالفانش تفاوتهای زیادی با هم ندارند.
پیترسون معتقد است بخشی از انگیزۀ این آتشافروزان اخلاقگرا وضع ناامیدکنندۀ جریان چپ کنونی است. «هر وقت دیدید این میزان از انزجار و میل به تنبیه و نابودی بروز پیدا کرده، از خودتان بپرسید: این احساس چقدر عمیق است؟ مثلاً آنها باور دارند که ما سرطانی برای سیارۀ زمین هستیم، و برای درمان سرطان چه کاری باید کرد؟ باید آن را از بین بُرد. شنیدهام برخی از کسانی که به مسائل محیط زیست حساس هستند، چنین حرفی میزنند و این بسیار ترسناک است. آنها بههیچوجه متوجه چیزی که میگویند نیستند. اگر متوجه بودند، خودشان هم از این حرف شوکه میشدند».
اشارۀ او به محیطزیستگرایی جنبۀ فرقهگونۀ ترقیخواهی مدرن را به ذهن میآورد. آیا به قول او، این میل به تنبیه و نابودی نشانهای از نوعی اشتیاق معنوی پیچیده است؟ پاسخ میدهد «به نظرم همینطور است. کسانی که جامعۀ غرب را به طور کاریکاتورگونهای پدرسالارانه میبینند و شیطانی توصیف میکنند، درگیر نوعی باور مذهبی هستند». او مشکل روشنفکرانِ روشناندیشِ مدرن، از جمله فیلسوف آمریکایی، سم هریس، نویسندۀ محافظهکار بریتانیایی، مت ریدلی، و مجری و نویسندۀ بریتانیایی، استفن فرای، که همگی خداناباور هستند را این میداند که هیچ اسطوره یا «ماجراجویی»ای را به مخاطبانشان عرضه نمیکنند.
به گفتۀ پیترسون «آنها این نیستیِ پوچانگارانه را از خود باقی میگذارند و نتیجهاش چه میشود؟ جوانان به نزاکت سیاسی افراطی روی میآورند». هریس، ریدلی، فرای و کسانی مثل آنها نظر مثبتی راجع به نزاکت سیاسی ندارند ولی «چه انتظاری دارند؟ انتظار دارند این جوانان خردگرایی بیروح آنها را بپذیرند؟»
از نظر او، همین جستجوی غایتشناسی متافیزیکی۴ که «خردگرایی بیروحْ» جوانان را از آن منع کرده است، موتور محرک «آنتیفا، جان سیاهپوستان مهم است، ملیگرایی سفیدپوستی و این قبیل شورشهای انقلابی رمانتیک است. این جنبشها شور و عشق و قهرمانگرایی را به مردم نشان میدهند». پیترسون جملۀ معروفی را از جورج اورول به خاطر میآورد که در سال ۱۹۴۰ در نقد خود بر کتاب نبرد من نوشته بود: «در حالی که سوسیالیسم و شاید حتی سرمایهداری به مردم گفته بودند ’من شادی را برایتان به ارمغان میآورم‘، هیتلر گفته بود ’من کشمکش، خطر، و مرگ را برایتان به ارمغان میآورم‘، و چنین بود که تمام ملت خود را در اختیارش قرار داد».
اگر منظور اورول از «سوسیالیسم» و «سرمایهداری» را زندگی بدون تعالی یا بدون هیچ اثری از مسائل ماورایی بدانیم این حرف به نظر درست میآید. پیترسون معتقد است مادیگراییِ خداناباورانه در مقایسه با جهانبینیهای مذهبی چیزی برای ارائه ندارد. به گفتۀ او، به جای اینکه صرفاً به مردم بگوییم کارهای بد نکنید «باید بگوییم: این ماجراجویی بهتری است. حالا بروید و با شیاطین بجنگید».
با همۀ تلاشها، نتوانستهاند پیترسون را با موفقیت حذف کنند. او موقعیت دانشگاهیاش را حفظ کرده است؛ سخنرانیهایش روی یوتیوب موجود است و پاک نشده است؛ و ناشرانْ کتابهایش را چاپ میکنند و به فروش میرسانند». این عدم موفقیت دو دلیل دارد. اول اینکه پیترسون سعی کرده است حذفکنندگانش را درک کند و آنها را به چشم بیماران سرپایی ببیند. در سال ۲۰۱۸، خبرنگار نیویورکتایمز مقالهای شدیداللحن با عنوان «جردن پیترسون، نگهبان پدرسالاری» منتشر کرد و بعدها مطلبی را در فضای مجازی منتشر کرد که شبیه نوعی اعتراف بود («خروش توییتر در حمایت از من به معنی این است که او را بهدرستی و بهحق زدهام»). پیترسون اما دربارۀ این نویسنده با آرامش و با استفاده از اصطلاحات درمانی صحبت میکند. به نظرم نسبت به او عمیقاً احساس ترحم میکند.
دلیل دوم این است که وسواس فکری عجیبی که حذفکنندگان دارند باعث میشود عذرخواهی از آنها حماقت باشد. پیترسون عذرخواهی نکرده و هیچیک از حرفهایش را انکار نکرده است. حال در کتاب جدیدش از قانون جدیدی حرف میزند: «وقتی کار غلطی نکردهاید، عذرخواهی نکنید».
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب را بارتون سوایم نوشته و در تاریخ ۳۰ آوریل ۲۰۲۱ با عنوان «The Man They Couldn’t Cancel» در وبسایت والاستریتژورنال منتشر شده است. و وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۰ با عنوان «چطور جردن پیترسون در برابر منتقدان خشمگین خود تاب آورد؟» با ترجمۀ محمدحسن شریفیان منتشر کرده است.
•• بارتوان سوایم (Barton Swaim) نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی است که برای والاستریت ژورنال مینویسد و پیش از این ستوننویس ویکلی استاندارد بوده است. سخنرانینویس: آموزشی کوتاه در سیاست (The Speechwriter: A Brief Education in Politics) از کتابهای اوست.
••• آنچه خواندید، بهطور اختصاصی برای وبسایت ترجمان ترجمه شده و بهرایگان در اختیار شما قرار گرفته است. شما میتوانید با خرید اشتراک فصلنامه ترجمان علوم انسانی از انتشار این مطالب و فعالیتهای ترجمان حمایت کنید. برای خرید اشتراک فصلنامه ترجمان و بهرهمندی از تخفیف و مزایای دیگر به فروشگاه اینترنتی ترجمان به نشانی tarjomaan.shop مراجعه کنید.
[۱] cancel culture
[۲] political correctness
[۳] حامیان این لایحه میگفتند هنگام خطاب افراد نباید از ضمایر رایج زنانه و مردانه در زبان انگلیسی (she) و (he) استفاده کرد. آنها ضمیری مندرآوردی (zhe) ساخته بودند که ادعا میکردند نسبت به جنسیت بیطرفانه است [مترجم].
[۴] metaphysical teleology
عجیبها در همه جای دنیا دارند به هم شبیهتر میشوند
امروزه روانشناسان معتقدند نوستالژی احساسی تقریباً همگانی و اساساً مثبت است
آیا روانکاوان حق دارند هر طور که دلشان میخواهد دربارۀ مراجعانشان بنویسند؟
هان میان نسل بومی دیجیتال محبوبیت شایانتوجهی یافته است