مروری بر کتاب «پروژۀ خنثیسازی» نوشتۀ مایکل لوئیس
مایکل لوئیس در کتاب جدیدش، بهسنت همیشگی، بهسراغ دو نفر از افرادی رفته که دنیای پیرامونِ ما را تغییر دادهاند: دَنیل کانمن و آموس تورسکی، بنیانگذارانِ اقتصادِ رفتاری. دیوید بروکس، ستوننویس ثابت نیویورکتایمز، در نوشتار پیشِ رو، علاوهبر توضیحی اجمالی دربارۀ کتاب جدیدِ لوئیس، سعی میکند دیدگاهِ کانمن و تورسکی دربارۀ اهمیت تصمیمگیری را به چالش بکشد.
دیوید بروکس، نیویورکتایمز — دنی کانمن در طول جنگ جهانی دوم در فرانسۀ اشغالی بهعنوان فردی یهودی بزرگ شد. یک بار در پاریس، بعد از ساعات خاموشیِ حکومتنظامی، چیزی نمانده بود که یکی از افسران اس.اس او را دستگیر کند. خانوادۀ او، در سراسر مناطق روستاییِ فرانسه، شهربهشهر سفر میکردند و مخفی میشدند و امیدوار بودند کسی متوجه یهودیبودنِ آنان نشود. همانطور که مایکل لوئیس در کتابِ در دست انتشار خود بهنام پروژۀ خنثیسازی مینویسد، کانمن با انزواگزیدن و گوشهنشینی از هولوکاست جان سالم به دربرد.
خانواده او به اورشلیم نقل مکان کرد. ارتشْ کار در واحد ارزیابیِ روانشناختی را به او محول کرد و کانمن به یک روانشناس بدل شد.
آموس تورسکی در اسرائیل به دنیا آمد، از مادری که مدتها او را نادیده گرفت تا بتواند به ملت خدمت کند. تورسکی در جنگ سال ۱۹۵۶ به گروه چتربازان پیوست و پس از نجات مردی بیهوش بر روی اژدر، درست پیش از لحظۀ انفجار، یکی از ارزشمندترین جوایز ملیِ شجاعت را از آنِ خود ساخت.
تورسکی ویژگیهای خاصی داشت. دوستی به لوئیس گفته بود: «آموس فکر میکرد مردم برای اجتناب از اندکی شرمندگی و خجالت بهای سنگینی میپردازند و از همان اوایل تصمیم گرفت که این بها را برای خجالت نپردازد.»
اگر حس بیرون رفتن و دویدن به سرش میزد، شلوار خود را درمیآورْد و با شُرتِ ورزشی بیرون میرفت. اگر موقعیتی اجتماعی برایش کِسِلکننده بود، آنجا را ترک میکرد. تورسکی مطمئن نبود که چگونه پایش به روانشناسی باز شد. او زمانی گفته بود: «دشوار میتوان فهمید که مردم چگونه مسیری مشخص را در زندگی انتخاب میکنند. تصمیمات مهم ما عملاً تصادفی هستند.»
کانمن و تورسکی شروع به همکاری با یکدیگر کردند. آنها مانند یک روح بودند در دو بدن و سالهای متمادی را به صحبت و خنده با یکدیگر گذراندند. اگر در مهمانی بودند، بیرون میرفتند و با یکدیگر صحبت میکردند. لوئیس مینویسد وقتی روی یک ماشینتحریر قوز میکردند و «مینشستند به نوشتن، تقریباً مانند این بود که یک نفر پشتِ ماشینِ تحریر نشسته است».
همسر تورسکی یادآوری میکند که «رابطۀ آنها پرشورتر از ازدواج بود». وقتی با هم مقالهای مینوشتند، حساب این از دستشان خارج میشد که هر یک در کدام بخش مقاله دخالت داشتهاند. پیِ موضوعات پژوهشیای میرفتند که به آنها بهانهای برای باهمبودن میداد و جملات نیمهکارۀ یکدیگر را کامل میکردند.
کانمن یادآوری میکند که «فرایند خلاقانه به این صورت عمل میکند که ابتدا چیزی میگویید و بعدها، حتی گاهی سالها بعد، میفهمید چه گفتهاید. درمورد ما این مسیر کوتاه شده بود. من چیزی میگفتم و آموس آن را میفهمید. هنوز هم گفتنِ اینها مو را بر تنم سیخ میکند».
این ماجرا نوعی کیمیاگریِ اسرارآمیز بود که فهم ما از خودمان را منقلب کرد. کانمن و تورسکی مانند بسیاری از شخصیتهایی هستند که در کتابهای مایکل لوئیس همچون مانیبال۱ و رکود بزرگ۲ ظاهر میشوند. آنان اندیشمندانی یاغی هستند که، با شور و اشتیاق و حتی با وسواس، عزم خود را جزم کردهاند تا واقعیت را بهروشنی نظاره کنند و برایشان مهم نیست مقاومت دیگران تا چه حد شدید باشد.
درحالیکه اکثر مدلهای اقتصادی فرض میکنند که مردم اساساً منطقی و عقلانیاند، کانمن و تورسکی ثابت کردهاند که تصمیمگیریهای انسانی، بهشیوههایی نظاممند و قابلپیشبینی، دچار سوگیریاند. بسیاری از سوگیریهایی که آنها شرح دادهاند امروز معروف شدهاند و در کتاب درخشان کانمن اندیشیدن، کند و سریع۳ توصیف شده بودند: ضرر گریزی (ضررنکردن را به سودکردن ترجیح میدهیم)، اثرِ بهرهمندی (برای آنچه داریم، بیشتر ارزش قائلیم)، گرایش به بازنگری (پس از وقوع یک رخداد، گمان میکنیم قابلپیشبینی بوده است) و اثر لنگر اندازی (تکیۀ بیشازحد هنگام تصمیمگیری بر اولین اطلاعاتی که به دستمان میرسد). این دو را میتوان به واقع غولهایی دانست که طرز فکر ما دربارۀ تصمیمگیری را منقلب کردند. لوئیس زندگی آکادمیک را هیجانانگیز ترسیم میکند که باور کنید کار سادهای نیست.
پرسش اساسیِ من این است: جهانی که آنها توصیف میکنند چگونه در زندگی خودشان بازتاب یافته است؟ کانمن و تورسکی دربارۀ نوعی از تصمیمات مینویسند که میتوان آنها را تصمیمات کازینویی [مبتنی بر قمار] نامید، تصمیماتی که در آنها مردم با احتمالات مختلفی مواجه میشوند و سعی میکنند حسابوکتاب کنند که بهترین مسیر کدام است.
اما به نظر نمیرسد که کانمن و تورسکی عملاً در سراسر مسیر زندگیِ خود تصمیمات بزرگی گرفته باشند. مسیرهای اصلیِ زندگی آنان با وقایعی تاثیرگذار تعیین شده بود، اتفاقات تصادقی، نیازهای روانشناختی و انگیزههای فریبندۀ خاص خودشان. در طولِ کتاب تنها یک تصمیم رسمیِ مهم وجود دارد: زمانی که تورسکی تصمیم میگیرد به امریکا نقل مکان کند.
زندگیِ آن دو بیشتر با شور و شعف شکل گرفته بود تا با تصمیمات. آنها شیفتۀ ذهن یکدیگر بودند و مشتاقانه با معماهایی دستوپنجه نرم میکردند که پیشِ رویشان بود. آنها به موفقیت دست یافتند، اما نه بهخاطر آنکه تصمیمگیرندگانی خبره بودند، بلکه بهدلیل ظرفیتشان برای پیگیریِ مشتاقانۀ امور. آنها علائق خود را گامبهگام دنبال کردند.
و اینْ مشکل من با علومِ شناختی و، درکل، جهان نصیحتگویی و نصیحتشنوی است. این جهان بر این پیشفرض بنا شده که ما استادان شطرنج هستیم که دست به تصمیمگیری میزنیم، خواه سرانجامشان خوب باشد یا بد. اما وقتی نوبت به اتفاقات واقعاً مهم زندگی میرسد، ما اغلب فراتر از نوکِ بینیمان را نمیبینیم. چه چیزی جذاب، زیبا، عجیب و اعتیادآور به نظر میرسد؟
آیا کسی را میشناسید که از چیزی که عمیقاً برایش جذاب بوده صرفنظر کرده باشد؟
ما دربارۀ زندگی تصمیم نمیگیریم؛ زندگی برای ما تصمیم میگیرد یا، بهعبارتدیگر، ما در بندِ زندگی هستیم. در عرصههای مهمْ تصمیمگیری، اگر اصلاً اتفاق بیفتد، مسیری است که از کنجکاوی به کار ختم میشود. اگر بهراستی میخواهیم رفتارها را بفهمیم و به آنها سروشکل دهیم، شاید باید کمتر به تصمیمگیری و بیشتر به کنجکاوی چشم بدوزیم. چرا به چیزهایی که به آنها علاقه داریم علاقهمند شدهایم؟ چرا برخی از مردم بسیار کنجکاو، بیشازحد هشیار و بهشکلی وسواسی متعهدند؟
اکنون که کمی بیشتر دربارۀ تصمیمگیری میدانیم، شاید مرز بعدی «میل» باشد. شاید کانمن و تورسکیِ بعدی به ما کمک کنند که بفهمیم چه چیزی علایق شدید ما را مشخص میکند، شعلهور میسازد و سامان میدهد.
اطلاعات کتابشناختی:
Lewis, Michael. The Undoing Project: A Friendship That Changed Our Minds, W. W. Norton & Company, 2016
پینوشتها:
• این مطلب را دیوید بروکس نوشته است و در تاریخ ۲۵ نوامبر ۲۰۱۶ با عنوان «Does Decision-Making Matter» در وبسایت نیویورکتایمز منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۴ بهمن ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «چقدر از زندگیِ ما با تصمیمهای خودمان پیش رفته است؟» و با ترجمۀ مهرداد پارسا منتشر کرده است.
•• دیوید بروکس (David Brooks) نویسندۀ نیویورک تایمز و مفسر برنامههای خبری تلویزیونی است.
[۱] Moneyball
[۲] The Big Short
[۲] Thinking, Fast and Slow