بررسی کتاب «جهان فراتر از ذهن شما: دربارۀ فردشدگی در عصر پریشانی» نوشتۀ متیو کرافورد
پیش از این از متیو کرافورد سخن گفتهایم. کتاب تحسینشده و پرفروشِ او، جهان فراتر از ذهن شما، خیلیها را واداشته تا چیزی دربارۀ آن بنویسند. در این یادداشت جورج سایلابا میگوید برای کرافورد، هجومِ بیوقفۀ تبلیغات، مثلِ آلودگیِ زیستمحیطی است و مبارزه با آن، اقدامی جدی و جمعی طلب میکند.
جورج سایلابا،بوستون ریویو — ارسطو و مارکس شاید در خیلی چیزها اختلاف نظر داشته باشند، اما دربارۀ هدف زندگی با هم موافقاند. ارسطو بزرگترین خوشبختی را در «جستجوی تعالی تا حداکثرِ استعدادهای فرد در زندگی و فراهمبودن زمینۀ شکوفایی کامل آنها» تعریف میکند. از دیدگاه مارکس، مشخصۀ جامعهای عقلانی و انسانی این است که در آن کار آزاد و خلاقانه، نهتنها به ابزاری برای زندگی، بلکه به هدفِ اصلیِ زندگی تبدیل شده است. چیزی که بیشترین رضایت را به نوع بشر میدهد نه اوقات فراغت، نه سرگرمی و نه مصرف، بلکه فعالیتِ خلاقانه است؛ هم آن فرزانۀ باستانی و هم این پیامبرِ مدرنیته چنین میگویند.
زندگی کاری در آمریکای معاصر، چقدر فرد را به فعالیت خلاقانه تشویق میکند یا چنین فعالیتی را ممکن میسازد؟ تعریف خوبی از واژۀ «خلاق» نداریم، بنابراین دادن پاسخی دقیق ناممکن خواهد بود. اما خیلیها با این نکته موافقاند که از آغاز عصر صنعتی، هدفِ مدیریتِ علمی «مهارتزداییِ۱» نیروی کار بوده است و روزبهروز هم شتاب بیشتری میگیرد. سایمون هد۲، روزنامهنگار، در کتاب معرکۀ خود به نامِ بیفکر: چرا ماشینهای هوشمندتر انسانهای کودنتری به بار میآورند (۲۰۱۴)۳ گسترش سریع سیستمهای کسبوکار رایانهای۴ را بررسی میکند؛ سیستمهای کسبوکار رایانهای نرمافزارهایی برای پردازش کسبوکار و گردش کار هستندکه با هدف حذف هرگونه اثر ابتکار، قضاوت شخصی و مهارت از زندگی کارگران و حتی مدیران میانی طراحی میشوند. هد در این کتاب میگوید: «سیستمهای کسبوکار رایانهای برای بهحاشیهراندنِ دانش و تجربۀ کارکنان به کار میروند، به طوری که استقلال کارکنان در محاصرۀ اَشکالِ بیش از پیش مزاحمِ پایش و کنترل قرار میگیرد». وی به گزارشی از سال ۱۹۹۵ استناد میکند که براساس آن ۷۵ تا ۸۰ درصد شرکتهای بزرگ آمریک+ایی به نگرش «مهندسی مجدد فرایند کسبوکار۵» روی آورده بودند و میخواستند طی چند سال آینده، التزام خود را به این رویکرد افزایش دهند. طبق برآوردی دیگر در سال ۲۰۰۱، ۷۵ درصد از کل سرمایهگذاری شرکتها در حوزۀ فناوری اطلاعات در آن سال، به سیستمهای کسبوکار رایانهای تخصیص یافته بود. این سیستمها پرهزینهاند اما ارزشش را دارند: کارگران متزلزل و قابلتعویض هزینههای نیروی کار را پایین میآورند.
نتیجۀ نهایی مهارتزدایی را یکی از اولین و قویترین خبرههای کاپیتالیسم حدوداً ۲۵۰ سال قبل پیشبینی کرده است:
کسی که تمام زندگیاش صرف انجام چند عملِ ساده میشود که نتیجهاش یحتمل همیشه یکی است یا تقریباً چنین است، فرصتی برای بهکارگیری فهم خود یا اِعمال ابتکار خود در یافتن راهحلهای مقتضی برای مشکلاتی که هرگز رخ نمیدهند نخواهد داشت. طبیعتاً این شخص عادت ابتکار به خرج دادن را از دست میدهد و معمولا تا جایی که برای نوع بشر ممکن است کندذهن و نادان میشود. رکود ذهنی این فرد باعث میشود که نه تنها در برخورداری از نقش یا پذیرش نقشی در گفتگویی عقلائی ناتوان باشد، بلکه از درک هرگونه حس سخاوت، شرافت یا لطافت و درنتیجه از هرگونه قضاوت درست دربارۀ بسیاری از وظایف زندگی خصوصی حتی وظایف عادی عاجز شود… اما این همان وضعیتی است که در هر جامعۀ پیشرفته و متمدن، قشر فقیر کارگر یعنی بخش عظیمی از مردم بهناچار در آن قرار میگیرند، مگر اینکه دولت برای جلوگیری از آن به خود زحمت بدهد. (آدام اسمیت، ثروت ملل)
در سالهای اخیر مهارتزدایی با تبلیغات فراگیر و گازانبری پیوند خورده است تا زندگی غیرکاری ما نیز مانند زندگی کاریمان به مرکز سود تبدیل شود. متیو کرافورد با رویکرد نقد اجتماعی، اثر پژوهشی جدید و عالی خود را با یک تجربۀ مدرن و آشنا آغاز میکند: سوار هواپیما شدن. به جعبههای پلاستیکی که کفشها، کیف پول و کلیدهایتان را داخلشان میگذارید توجه کردهاید؟ یک نابغۀ بازاریابی این ایده به ذهنش رسیده که داخل آنها را میتوان با آگهیهای تبلیغاتی پوشاند. یک بار عکس تبلیغاتیِ چند رژ لب ته جعبۀ وسایل کرافورد، شبیه حافظۀ فلش بود، طوری که نزدیک بود کرافورد حافظۀ فلش خود را فراموش کند. اطلاعات سخنرانی وی که قرار بود پس از پرواز در مقصد ایراد کند در این حافظه قرار داشت. او سپس به دنبال جایی میگردد تا بنشیند و فکر کند. با خود میگوید: فراموشش کن؛ ولی فروشگاهها، پوسترهای تبلیغاتی بزرگ، تلویزیونها و صدای ناهنجار فرودگاه اجازۀ این کار را نمیدهند. وجب به وجب این فضای عمومی توجه و حواس او را به کامِ اهداف تجاری و خصوصی میکشاند. بهجز یک جا: سالن ویژۀ بیزینسکِلاس، تنها جایی در فرودگاه که به اندازۀ کافی برای کار کردن ساکت است، جایی که ساموراییهای تجارت در آنجا مینشینند و استراتژیهایی برای کسبوکار و بازاریابی نوآورانه بهمنظور تصاحب و هدایت توجهِ افراد بیاستعداد و بیچاره در قسمتهای دیگر فرودگاه را طراحی میکنند.
این سردرگمیهای پیشپاافتاده منجر اندیشههایی دست اول در باب اقتصاد سیاسیِ توجه در کتاب جهان فراتر از ذهن شما شد. شاید بهندرت از این دیدگاه به موضوع فکر کرده باشیم، اما کنترل توجهمان، هم نفع عمومی دارد و هم حقی فردی است. در مکانهای عمومی مثل فرودگاه، مترو، اتوبوس، استادیوم، خیابانها و مدارس و حتی در فضاهای شبهعمومی مانند تلویزیون، روزنامهها و رسانههای اجتماعی، توجهِ ما به تبلیغکنندگان فروخته میشود. از دید کرافورد، این کار دقیقاً مثل آلودگی زیستمحیطی میماند و مصداق آلودهکردن منابع عمومی است.
منابعی وجود دارند که مشترکاً مالکشان هستیم، از جمله هوایی که تنفس میکنیم و آبی که مینوشیم. ما از روی عادت آنها را بدیهی میپنداریم، اما دسترسپذیری گستردۀ آنها هر کار دیگری را ممکن میسازد. به نظر من نبودِ سروصدا منبعی از این دست است. بهبیان دقیقتر، آن چیز ارزشمندی که بدیهی میپنداریم وضعیتی است که در آن کسی ما را مخاطب قرار نمیدهد. درست مثل هوایی که تنفس را برایمان ممکن میکند، سکوت نیز در معنای گستردهتر، تفکر را برایمان ممکن میکند. وقتی در کنار افراد دیگری که رابطه نزدیکی با آنها داریم هستیم و نیز هنگام رویارویی خوشایند با غریبهها با رضایت از این منبع ارزشمند صرف نظر میکنیم. اما مورد خطاب ابزارهای ماشینی قرار گرفتن موضوعی کاملا متفاوت است.
(دو کتاب جدید دیگر با شیوۀ ویژۀ خود به نگرش سیاسی مشابهی میرسند: کتاب مرگ فضیلت در آمریکای مجازی: خاستگاههای اخلاقی رکود بزرگ، انتشارات فرانت پورچ ریپابلیک بوکز۶ اثر دیوید بازوِرث و کار سایه: مشاغل پنهان و بیمزدی که روزتان را پر میکند، انتشارات کاونترپوینت۷ اثر کریگ لمبرت.) اما از دید کسانی که از مدل روانشناختی انتخاب عقلانی که اساس اقتصاد نئوکلاسیک را تشکیل میدهد پیروی میکنند این امر موضوع متفاوتی نیست. در این دیدگاه، تصمیمها براساس رتبهبندی تمام گزینههای دردسترس با مقیاس واحد و تکبعدیِ سودمندی یا مطلوبیت گرفته میشود. آگهیهای تبلیغاتی هر قدر هم اغواکننده باشند، حاوی اطلاعاتی هستند و هرچه اطلاعات بیشتری داشته باشیم، انتخابهایمان بهتر (آزادتر) خواهند بود. مصرفکنندگان این حق را دارند که هر قدر هم که گیجکننده باشد در معرض باران آگهیهای مختلف قرار گیرند؛ درست مثل کارکنانی که این حق را دارند تا هر نوع شرایط استخدام را بپذیرند، هر قدر هم که تحقیرآمیز یا ناسالم باشد. هرگونه دخالت دولتی بین فروشنده و خریدار یا کارفرما و کارگر به معنی پدرسالاری خواهد بود که سم مهلک آزادی آمریکایی است.
با اینکه حتی اقتصاددانان، دیگر کمکم دارند از این تصورات سادهانگارانه دربارۀ فردیت و آزادی دست میکشند، اما اثرگذاری آنها بر ایدئولوژی رسمی حزب حاکم ادامه دارد و در قانون و سیاستگذاریها ریشه دواندهاند (البته بهنفع فروشندگان و کارفرمایان، که تصادفی نیست). کرافورد مدل متفاوتی برای فردیت و حق انتخاب پیشنهاد میکند که سنتی و در عین حال جدید است. کار اصلی کتاب جهان فراتر از ذهن شما توضیح این مدل با گریزهایی مفید به علم عصبشناسی، روانشناسی تجربی، تاریخ روشنفکری، فرهنگ تودهّها، حرفههای مهارتی و ورزش است.
خودِ مستقل و بیتعلق در نظریۀ انتخاب عقلانی، بر فرض ممکن بودن نگرشی استوار است که فلاسفه آن را «نگاه از ناکجا۸» مینامند. در جستجوی قطعیت معرفتشناختی «موضعی بیطرف نسبت به تجربۀ خودمان اتخاذ میکنیم و آن را از منظری در معرض تحلیل انتقادی میگذاریم که به ذهنیت خودمان آلوده نشده باشد». به طور مشابه، خودمختاری اخلاقی مستلزم آن است که (به بیان کانت) «مجرد از همۀ اشیا باشیم… اشیا نباید هیچگونه تاثیری بر ارادهمان داشته باشند، ارادهای که نباید دستخوش جاذبهها یا نیروهای خارجی شود بلکه باید تجلیگر اختیار تام خود باشد».
این فرمولها در طول تاریخ در تعریف و دفاع از آزادی انسان در مقابل قدرتهای سنتی ستمگر بسیار کارساز بودهاند. اما اگر بخواهیم از این حد فراتر رویم، جوابگو نخواهند بود. همیشه شرایط اولیه و پیشفرضهایی وجود دارند، چیزهایی که تجربیات پیشینمان ما را مستعد توجه به آنها یا غفلت از آنها کرده است؛ همیشه امیال، ارزشها و تعهداتی از قبل وجود دارند. ما هنگام قضاوت یا انتخاب نمیتوانیم خود را مجرد از این امور بدانیم، چون آنها هستند که رویهمرفته خود ما را تشکیل میدهند. خویشتن ما جدا از شرایط، اتفاقات و محدودیتها وجود ندارد. ما موجوداتی واقع در شرایط هستیم. «نحوۀ عمل ما در لحظۀ خاص و مجزای «انتخاب» تعیین نمیشود؛ بلکه دقیقا بهواسطۀ درک ما از موقعیت مورد نظر و با توجه به چگونگی خوگیری ما به آن تنظیم میشود، و این امر بیشتر تابعی است از سابقۀ پیشین ما در شکلدهی خودمان به روشی خاص در دنیای اطراف».
کرافورد مفهوم عملی این نکته را در توصیفات روانشناختی موشکافانه و مفصل خود از موتورسواری و تعمیر موتورسیکلت (موضوع کتاب پرفروش قبلیاش، یعنی کارگاه آموزشی بهعنوان غذای روح)۹، شیشهگری، آشپزی فستفود، ارگسازی و مهارتهای سخت دیگر بهخوبی نشان داده است. در هر مورد، فردی مبتدی تسلیم قواعد و سنتهای پیشهای خاص میشود. کمکم با تنگتر شدن مداومِ دایرۀ تمرکز و تقویت نظم، چشمانداز گستردهتری از فرصتهای ممکن ایجاد میشود و آزادی عمل افزایش مییابد. فرد با درونیسازی پیشینۀ فعالیت و همدل شدن با جامعۀ پیشۀ خود، مستعد و مشتاق خواهد شد تا آن را ادامه دهد – و چیز جدیدی خلق کند. توجه و دقت مشترک که لازمۀ هر تلاش مشترک است دیدگاه جدیدی خلق میکند که فردیت واقعی ما در چارچوب آن دیدگاه دقیقتر درک و تثبیت میشود. بنابراین، شرایط خودمختاری و تسلط عبارت است از ریشهدار بودن، فرمانبرداری و محدودسازی خود. کرافورد بهطور خلاصه بیان میکند که:
عاملیت واقعی در بافت انتخابهای آزادانه محض (مثلا هنگام خرید) به وجود نمیآید، بلکه در بافت تسلیم به چیزهایی رخ میدهد که شیوههای مهارنشدنی خود را دارند، خواه آن چیز یک ابزار موسیقی، یک باغ یا ساخت یک پل باشد…. وقتی در پیشهای خاص متخصص میشویم، ادراک ما بهوسیلۀ آن پیشه نظم مییابد؛ با ویژگیهای مربوط به موقعیتی خاص خو میگیریم که از دید ناظر بیرونی پنهان است. خویشتن ما که در جهان کنشگری میکند از طریق بهکارگیری یک مهارت شکل معینی به خود میگیرد. به این ترتیب، این خود وارد یک رابطۀ تناسب با جهانی که ادراک کرده میشود.
اما آیا شخصیتِ فردی در دموکراسی لیبرال اهمیتی دارد؟ در مدل نئوکلاسیک، کار، فرهنگ و سیاست مستقل از یکدیگرند. در بازار سیاسی مثل هر بازار دیگر، یک سری گزینه به ما عرضه میشود، ما خودمان را نسبت به آنها مطلع میکنیم، اولویتهای خود را برآورد کرده یکی از گزینهها را انتخاب میکنیم. ما بسیار شبیه به تصمیمگیری رایانۀ دیپبلو شرکت آیبیام در مورد حرکت مهرههای شطرنج، تصمیمگیری میکنیم: هربار از ابتدا شروع و محاسبه میکنیم. البته این قیاس ناقص است، چون رایانهها دارای عادت، تعصب و انگیزه نیستند و دچار فراموشی نمیشوند و ظرفیت توجهشان تقریبا نامحدود است. مدل نئوکلاسیک نیازمند تعدادی فرض سادهانگارانه مثل افلاک دایرهوارِ پیشاکوپرنیکی است. اما رویکرد جایگزین – تصدیق اینکه انسانها با اولویتهایی دلخواه و امیالی نامحدود، بیشینهساز سادۀ سود نیستند، بلکه سلسلهمراتبی از خوبیهای انسانی با محدودیتهایی در مقیاس و معیارها وجود دارد که میتوانیم در چارچوب آن رشد و نمو کنیم – اقتصاد سیاسی کنونی ما را زیر و رو خواهد کرد.
این رویکرد پیامدهای زیادی خواهد داشت، از جمله ایجاد نفرت علیه ماهیت کنونی یا در حال شکلگیریِ کار برای خیل عظیمی از آمریکاییهایی که آنقدر خوششانس بودهاند که شغلی گیرشان آمده؛ این مشاغل نه تنها دستمزد اندکی دارند و نامطمئناند بلکه تکراری، پرتنش و کاملا از پیش تعیین شده نیز هستند. تنها راه ایستادگی کارگران در مقابل چنین خفتی (همانطور که آدام اسمیت اشاره میکند) به صورت جمعی خواهد بود. اما اقتصاد نئوکلاسیک میانۀ خوبی با اتحادیهها ندارد و در عوض به این تصور متعهد است که افرادِ کاملا مستقل میتوانند آزادانه و با شرایط برابر با کارفرمایان شرکتهای بزرگ مذاکره کنند؛ همچنین بر این عقیدۀ تعصبآمیز اصرار میورزد که تنها موضوع مناسب برای این مذاکره قیمت کار کارگر خواهد بود، نه معنای آن.
مدل لیبرال استقلال فردی ممکن است به معنی به رسمیت شناختن این نکته نیز باشد که مصرفگرایی میتواند پیامدهایی مدنی در بر داشته باشد. همانطور که ذرات ریز جوی میتوانند ریههای ما را مسدود و سلامت جسمی جامعۀ را مختل کنند، جریان بیپایان پیامهای تبلیغاتی نیز میتواند اذهان ما را مسدود و حواسمان را پراکنده سازد و در درازمدت سلامت روانی و مدنی جامعهمان را مختل کند. حتی آگهیهای تبلیغاتی هوشمند و ساده هم میتوانند در حجم بالا چنین کاری با ما بکنند؛ آگهیهای گنگ و زیرکانه که هر روز در معرضشان قرار میگیریم مسلما به فرایند کودنسازی ما شتاب میبخشند. کرافورد هم با طنز و هم با جدیت خواهش میکند که «لطفاً در جایجای مرکز خرید و حتی در فضای بیرونی آن بلندگو نصب نکنید. لطفاً لحظهلحظۀ زمانهای بین بازیهای بیسبال را با صداهای رعدآسا پر نکنید. لطفاً راهی بگذارید که بتوانم صفحه نمایش تعبیهشده در صندلی پشتی تاکسی را خاموش کنم. لطفاً اجازه دهید بعد از اینکه بالاخره آمدم توی کافه، یک گوشهای به من بدهید که سیستم چشمکزن آگهیهای تبلیغاتی نوشیدنی خاموش باشد».
این – و بیشک بخش اعظم کتاب جهان فراتر از ذهن شما – دقیقا همان حرفی است که جان راسکین، ویلیام موریس، ایوان ایلیچ، کریستوفر لش، وِندل بری و دیگر رادیکالهای بزرگ محافظهکار یا محافظهکاران رادیکال به جامعۀ مدیریتزده، پر از آگهی و خارج از توازن ما خواهند گفت. همۀ آنها نسبت به پیشرفتِ اجتنابناپذیر شکاک بودند، به هزینهها و فواید فناوری جدید واقف بودند و میتوانستند موهبتهای سنت را از ناملایمتهای آن تمیز دهند و مشتاقانه در حفظ موهبتها و از بین بردن ناملایمتها کوشا باشند. متیو کرافورد این تفسیر فرهنگی را بهروزسانی کرده اما محیط زیستِ توجه، تخیل و فضیلت مدنی ما با سرعت بیشتری در حال فرسایش است. شاید دیری نپاید که دیگر حرف هیچکس مهم نباشد.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
جورج سایلابا (George Scialabba) منتقد کتاب و نویسنده است. نوشتههای او در بفلر، بوستون گلوب، نیشن، دیسنت، آمریکن پراسپکت و برخی دیگر از نشریات در دسترس خوانندگان قرار میگیرد. وی همچنین نویسندۀ کتابهایی چون برای جمهوری (For the Republic) و اندیشمندان برای چه کاری خوب هستند؟ (What Are Intellectuals Good For) میباشد.