حالا که طوفان پیش رویمان است، بهتر است به دل آن بزنیم
دنیا دیگر مثل قدیم نیست. تابستانها هر سال گرمتر از سال قبل میشود و در زمستانها کمتر خبری از برف و یخ میشنویم. تحقیقات مختلفی از جایجای دنیا نشان میدهد مردم واقعاً نگران ایناند که چه بلایی سر کرۀ زمین خواهد آمد. آیا بچههایشان هوای تمیز و آب کافی خواهند داشت؟ آیا جنگلی باقی خواهد ماند؟ بااینحال، این اضطراب کاری از پیش نخواهد برد، اگر نتوانیم آن را تسکین دهیم. شاید برای این کار باید یک بار دیگر طبیعت را معلم خودمان کنیم.
ریچل کلیسولد، راس وستوبی و کارن ای. مکنامارا، بیبیسی — در روزگار تغییرات شدید سیارهای، چه کنیم که ضربۀ روحی حاصل از تغییر اقلیمی را التیام دهیم؟
کریگ فاستر برهنه به آبهای سرد (هشت درجۀ سانتیگراد) کیپ غربی آفریقای جنوبی میزند و به عمق اقیانوس اطلس میرود. از خیلی جهات، مردی درهمشکسته است. خسته و بریده از طبیعت، بهآرامی در آبهای قدرتمند و مهمانستیز غواصی میکند و در میان جنگلِ آرامِ جلبکهای دریایی پناه میگیرد، مکانی که پس از دوران کودکی پیوند خود را با آن از دست داده است. همچنانکه از میان چشمانداز بکر کتانجکها عبور میکند، به کوچکی خود در این چشمانداز تقریباً ناآشنا پی میبرد. تنهاست، اما این وضع پابرجا نخواهد ماند.
فاستر، مجهز به دوربین و البته کنجکاوی، از لابهلای کتانجکهای درهمتنیده شنا میکند و با مستند نتفلیکسی خود، «معلم اختاپوس من»۱، -که مورد استقبال خوبی هم قرار گرفت- ما را با داستان تأثیرگذار التیامِ خود همراه میکند. خیلی زود اولین منظرۀ عجیب به چشمش میخورد: تودۀ متحرکی از صدف. ناگهان اختاپوسی ظاهر میشود و به درون جلبکها پناه میبرد. این نخستین آشنایی فاستر با اختاپوسی است که، در عرض چند ماه، تصادفاً درسهایی دربارۀ هدفمندی و پیوند ژرف به او میآموزد. هرچه این رفاقت عجیب بیشتر پا میگیرد، فاستر هم بیشتر به عمق دنیای طبیعت میرود و با ظرافتهای این دنیا و جایگاه خودش در آن آشنا میشود. در نهایت همین دانش است که او را به رهایی میرساند. التیام همین است.
ما انسانها تجربیات و فشارهای مختلفی را از سر میگذرانیم که نیازمند التیاماند. عصری جدید با نام آنتروپوسین فرا رسیده و تغییرات سیارهایِ ژرف و نابودی محیطزیست باعث شده تا در مقیاس فردی، گروهی و جهانی نیازمند التیام باشیم. احساس درد و رنج و ترس و خشم و اندوهِ کسانی که پایمالِ تغییرات زیستمحیطی میشوند و آنان که این مسائل را در نمایشگر تلویزیون خود میبینند همه عین واقعیتاند. از اینوئیتهای کانادا گرفته تا کشاورزان استرالیایی و ملتهای جزیرهنشین، اضطراب و اندوه بومشناختی در سرتاسر دنیا به ثبت رسیده است.
طبق گفتۀ کارولین هیکمن، همۀ این واکنشها قابلفهماند، اما مقاومت در برابر چنین احساساتی (مثلاً در قالب انکار، نفی یا ناتوانی) موجب میشود تا گامی در جهت تغییرات موردنیاز خودمان و سیارهمان برنداریم. مدام در معرض آمارهای ترسآفرین هستیم، آماری که ما را مستأصل و ماتومبهوت میکنند. پیشبینیهای آخرالزمانی دربارۀ آیندۀ نسل بشر نیز اوضاع را بدتر میکند. باتوجه به گستردگی این مشکلات، تغییرات روزمره در سبک زندگی، همچون استفاده از دوچرخه بهجای ماشین، مضحک و بیهوده به نظر میرسند. شما فقط یک نفر هستید که در برابر نیرویی خارقالعاده قرار گرفته، نیرویی که هیچ تبعیتی از شما ندارد، بنابراین تعجبی ندارد که پردازش اطلاعات و اتخاذ تصمیم تا این حد دشوار شده است. پس حالا که فاجعه در حال رخ دادن است، چطور میتوانیم پُرتوان و آماده بمانیم؟
اگر بخواهیم جدیت و فوریتِ بحران را درک کنیم و انگیزه و توان لازم برای کنش را به دست آوریم، نمیتوانیم راه را بر احساساتمان ببندیم. فشار عاطفی ممکن است ما را به ناتوانی و خمودی وادارد، ولی باید آن را بپذیریم، با آن تعامل کنیم و پردازشش نماییم. من و همکارانم در یکی از مقالههای اخیرمان گفتیم و اینجا نیز تکرار میکنیم: گرچه مقیاس تغییرات زیستمحیطیِ کنونی شاید در تاریخ بشر بیسابقه باشد، اما حس مصیبت و اندوه و سوگ همیشه بخشی از سرگذشت انسان بوده است. باید نگاهی بیندازیم و ببینیم نیاکانمان چگونه پس از ضربههای روحی و مصیبتهای ویرانگر التیام یافتهاند و به امید رسیدهاند. در این درسها، ارزش و دلگرمی زیادی نهفته است که واقعاً به آن نیاز داریم.
پیوند ژرف
یکی از مفاهیم محوریِ مرتبط با التیام در مستند معلم اختاپوس من پیوند ژرف با طبیعت و یگانگی با دنیای وحش است. فاستر، در نخستین روزهای مستندسازیاش، ابتدا با مشاهدۀ قبیلۀ بوشمن در مرکز کالاهاری معنای «یگانگی» با طبیعت یا «درونِ» طبیعت بودن را میفهمد. میبیند که افراد این قبیله مسیریابهای خارقالعادهای هستند و میتوانند خفیفترین نشانههای موجود در چشمانداز بیابان را -که چشمان خودش نمیدید- بشناسند و بفهمند و حیوانات مخفی را بیابند. فاستر تازه آنجا بود که به گسستگی خود از طبیعت پی برد و این «درونیت» و یگانگی با جهان طبیعت را آرزو کرد. اختاپوس این فرصت را برایش فراهم آورد و، با تعلیم ظرافتها و همافزاییهای دقیق دنیای طبیعت، پیوند او را به این دنیا ژرفا بخشید. فاستر میگوید «او در واقع به من آموخت که احساس کنم… و بفهمم بخشی از این مکان هستم، نه مهمان آن». همین پیوند و غرقگی ژرف بود که سفر شخصی او در جستوجوی التیام را برانگیخت.
آموزههای اختاپوس چیز جدیدی نیستند. میتوان چیزهای زیادی دراینباره از بومیان سرتاسر دنیا آموخت، انسانهایی که هرگز گسستگیای میان خود و طبیعت ندیدهاند. پولا گان آلن، شاعر و کنشگر و دانشپژوه و رماننویسِ سرخپوست، میگوید:
ما خودِ خاک هستیم … انگارۀ بنیادین نهفته در زندگی بومیان آمریکا همین است … اینکه زمین ذهن انسان است و انسانْ ذهن زمین. خاک واقعاً جایی (جدا از خودمان) نیست که چند صباحی داستان سرگذشتهای یکهافتادهمان را بر صحنهاش اجرا کنیم … بلکه بخشی پویا و پرمایه و راستین از هستی ماست. زمین خودِ وجود ماست … صحبت از «نزدیکی به طبیعت» نیست … زمین، در گوهرۀ راستین خود، همان وجود ماست…
اگر همۀ ما انسانها از این نکته عبرت میآموختیم و این جهانبینی را میپذیرفتیم، آنگاه میفهمیدیم که بهروزی و التیام ما در گرو بهروزی و التیام زمین و طبیعت است و بر ماست که رابطۀ متعادلی را با آن حفظ کنیم. شیوۀ کنونی کنترل و تسخیر طبیعت به خودمان آسیب میزند (و بعضی آن را «آپارتاید زیستمحیطی»۲ نامیدهاند). اگر بهجای جدایی از طبیعت به یگانگی با آن برسیم، آنگاه میتوانیم این شیوۀ کنونی را در چارچوبی معقول قرار دهیم. تندرستی و التیام نیازمند مراقبت و تعادلبخشی به بخشهای مختلف «وجودمان» است: روح، جسم، ذهن و زمین.
این «یگانگی» و پیوستگیِ تودرتوی تمام کائنات در نماد مقدس پانسرخپوستی «حلقۀ درمان»۳ لحاظ شده است، نمادی که نقشی حیاتی در تندرستی و التیام بومیان کانادا دارد. مثلاً سازمان «مرجع سلامت بومیان» در کانادا گونهای از حلقۀ درمان را در «چشمانداز سلامت و تندرستی بومیان» به کار گرفته است، ابزاری که نمود بصری دیدگاه کلنگر آنها به مسئلۀ بهروزی و تندرستی است. حلقۀ درمان فضا و زمان را با چهار جهت مقدس پیوند میزند تا عناصر چرخهای و کلنگرانۀ تجربه را بازنمایاند. چهار بخش آن وابسته به یکدیگرند، درست مثل تمام ابعاد زندگی که به یکدیگر وابسته هستند. آنچه از حلقۀ درمان میآموزیم این است که التیام باید کلنگرانه (یعنی جسمانی، احساسی، معنوی و اجتماعی) باشد، اما در تعادل و هماهنگی با دیگر چیزهای غیربشری نیز قرار بگیرد.
اگر ما انسانها به این یگانگی با طبیعت دست یابیم و وظایف و مسئولیتهای متقابلمان را درک کنیم، شاید بهتر بتوانیم «امیدهای واهی» را کنار بگذاریم. اصطلاح امیدهای واهی را اولین بار جنیفر مارلون، اقلیمپژوه دانشگاه ییل، مطرح کرد و به این معناست که امیدوار باشیم به اینکه خدا یا طبیعت، فارغ از ما و بدون نیاز به هیچ کنشی از سوی ما، مشکل را رفع خواهند کرد. بهجای امیدهای واهی، به «امید سازنده» نیاز داریم؛ باید باور کنیم که عاملیت تغییر دنیا در دستان ماست و تغییرات اقلیمی را کنترل کنیم. این عزم و امید میتواند نتیجۀ درک درهمتنیدگی انسان و طبیعت و وظایفمان در قبال این دو باشد.
در همین راستا، هلن کاکس از دانشگاه دیکین و کالین هولمز از دانشگاه سیدنی غربی نیز، در پژوهشی تجربیات التیام کسانی که آتش چهارشنبۀ خاکستر۴ سال ۱۹۸۳ را از سر گذرانده بودند بررسی کردند. آنها در بررسی این تجربیات بر اهمیت مکان تأکید دارند. مردم از تماشای بازسازی محیط پیرامون خود لذتی عمیق میبردند و التیام احساسیشان با التیام محیط محلی و چرخۀ زوال و باززایی پیوند خورده بود.
پانو پیکالا، پژوهشگر اضطراب زیستمحیطی و اندوه اقلیمی در دانشگاه هلسینکی، نیز دربارۀ تأثیر «خوشی زمستانی» و «خاطرجمعی برف» تأملاتی داشته، بدین معنا که مردم، در دوران گرمتر شدن زمستانها، با بارش اولین برف احساس خوشی و خاطرجمعی میکنند. با نگاهی به تابآوری محیط پیرامون و فرایندهای طبیعی زوال و باززایی، شاید بتوانیم التیام و توانمندی و امید سازنده را بیابیم.
سکون و تعمق
اقوام بومی استرالیا نیز موهبت دیگری برای التیام در اختیارمان میگذارند: «داهیری» که به معنای گوشِ جان سپردن و هشیاری درونی و خاموش است، چیزی شبیه تعمق. جودی اتکینسون زنی از بونداجونگ است که کارش کاوش و التیام ضربات روحیِ بین نَسلی۵ است. او «داهیری» را به این شکل تشریح میکند:
داهیری گوش میدهد و میداند، به نظاره مینشیند، احساس میکند، زیر بارِ درد ناشی از خشمْ همدلی میورزد و اگر خشم با کنش همراه شود، میکوشد اندیشهها و احساسات نهفته در پس کنش را بفهمد. سپس می منشأ درد را در فرایند جمعیِ شناخت بیابد تا به فهم عمیقتری از سرگذشت کامل فرد دست یابد. پس داهیری سکون و تعمق است در گیرودار هرجومرجی که کنشهای خشونتآمیز در آن مشاهده میگردد. اما وقتی که احساس درد و خشم و اندوه در ضمن بازگویی سرگذشت فرد به گروهِ خاموش و مستمع بیان میشود، داهیری میتواند هرجومرج احساسات و کنشها نیز باشد.
گوشسپردن، تعمق و بازگویی برای دیگران ابزارهای مهم التیام در عصر آنتروپوسین هستند. این شاید کمکمان کند بهراستی در اضطراب و اندوه و خشم خود غور کنیم و پتانسیل دگرگونسازی نهفته در آنها را دریابیم. گرچه فاستر سخنی از داهیری به میان نیاورد و احتمالاً این مفهوم حتی به گوشش هم نخورده باشد، اما سفرش نشان میدهد که سکون و تعمق در پهنۀ پوشیده از کتانجکها و پیوند با اختاپوس نقشی اساسی در درمان درد او داشته است.
التیامِ آهسته
هم باید بیندیشید که «چطور» و در «چه» غور کنید تا التیام یابید و هم این پرسش را مد نظر داشته باشید که این فرایند ممکن است «چهمدت» به طول بینجامد. کاسیا میکل از دانشگاه کوئین مری و ایلن کلمن از کالج دانشگاهی لندن موضوعات مختلفِ مرتبط با بحران و فجایع زیستمحیطی را بررسی میکنند. آنها التیامِ آهسته را بهعنوان کلید این فرایند معرفی میکنند.
التیامِ آهسته به تلاشهای تدریجی، پیوسته، فردی و جمعی برای ساختن حیات و معاش در شرایط پس از فاجعه گفته میشود. التیامِ آهسته بر تدریجیبودن فرایند التیام تأکید دارد. این فرایند گاه نسلها به طول میانجامد، نکتهای که مردمان بومی نیز درک میکنند. این مفهوم توضیح میدهد که چرا التیام از یک فاجعه ماهیتی پیچیده، ناهمزمان، غیرخطی و نامشخص دارد.
فرایند التیامِ آهسته مستلزم مقاومت در برابر پیشفرضهایی است که بهبودی زودهنگام و سریع را درستترین و کارآمدترین روش میدانند. در چنین روزگاری که بر اثر فجایع و تغییرات اقلیمی با نابودی و فقدان مواجهیم، باید «با خرابهها بمانیم» و فقدان را سرِصبر به خاطر بسپاریم و با آن کنار بیاییم. این را میتوان فشار عاطفی عصر آنتروپوسین دانست. نباید احساساتمان را از خود دور کنیم. باید سرصبر اضطراب و ترس و انکار را بپذیریم و، بهجای اینکه از خود دورشان کنیم، با آنها کنار بیاییم.
این شاید غیرعقلانی به نظر برسد، چراکه در این روزگارِ تغییرات اقلیمی بیسابقه و پرشتاب وقت نداریم که «سرصبر» کاری کنیم. باید فوری دست به کار شویم. اما التیامِ آهسته به ما یاد میدهد که سرصبر کارکردن به معنای انفعال نیست. التیامِ آهسته نشان از کنشی پیوسته و مستمر دارد. در عصر آنتروپوسین، باید در التیامی پیوسته و ممتد مشارکت کنیم، التیامی که ترس و اضطراب و امید و کنش، همه، توأمان در آن وجود دارند. برداشتن گامی در جهت حل مشکل میتواند به فرایند التیام کمک کند، چراکه افراد را از درماندگی به حس توانمندی میرساند.
التیامِ آهسته همچنین التیامی است که نقطۀ پایانیِ شستهرفتهای در چشمانداز خود ندارد بلکه بر تلاش روزانه برای زیستن و معنابخشی به زندگی متمرکز است. در واقع میتوان آن را فرایندی پیوسته و باز در زمانِ حال دانست، نه متمرکز بر نقطهای پایانی یا بازگردانیِ حالت پیش از فاجعه. این نکته در عصر آنتروپوسین بسیار حیاتی است. نمیتوانیم از قدرت جامعه برای رقمزدن پایانی خوش مطمئن باشیم؛ نیاز به دیدگاهی انتقادی داریم. پر اسپن استوکنس، روانشناس نروژی، معتقد است ما نمیتوانیم امیدمان را بر پایۀ انتظارِ یک پایان خوش بنا کنیم، چراکه کنترل نهایی چنین فرجامی در دست ما نیست. التیامِ آهسته میتواند به ما یاری برساند تا تمرکزمان را بر یافتن امید و التیام طی فرایندی با پایانِ نامشخص متمرکز سازیم.
التیام اجتماعی
مطالعاتِ آرامش منادی این امید هستند که ما نیز میتوانیم طعم تجربۀ فاستر را بچشیم، آن هم بدون برخورداری از امکاناتی که او بهواسطۀ موقعیت ممتازش در اختیار داشت (مرد سفیدپوست نسبتاً ثروتمندی که از زمان آزاد و دسترسی به طبیعت بکر برخوردار است). همۀ ما نه میتوانیم در چنین سطح عمیقی با طبیعت پیوند بیابیم، و نه میتوانیم در پیوند با گونهای دیگر به سفری در جهت التیام برویم. اما خوشبختانه مطالعات آرامش و فاجعه بر التیام جمعی و اجتماعی تأکید دارند، یعنی التیام همگانی مردم. همه میدانیم که فاجعه دلها را به هم پیوند میزند.
باآنکه التیام را بعضاً نتیجهای عاطفی برای فرد میپنداریم، ولی معمولاً امور اجتماعی آن را برمیانگیزانند و محرکش میشوند. مثلاً بعضی از بازماندگان هولوکاست هرگز حاضر نشدند نزد رواندرمانگر بروند، چراکه آن را نشانۀ پذیرش آسیبدیدگی بر اثر آن تجربهها میدانستند. در عوض، خیلیها از طریق مشارکت در فعالیتهای جمعی به التیام و امید دست یافتند. از این فعالیتها میتوان به جلسات و نشستهای غیررسمی بازماندگان، مراسم یادبود، گردهماییهای بازماندگان، تهیۀ بایگانیهای شواهد و درختکاری جمعی بهعنوان نماد زندگی و تولد دوباره اشاره کرد.
بازماندگان جنگ داخلی سریلانکا نیز اعتمادبهنفس، انگیزه، توانایی و مهارتهای خود را زمانی بازیافتند که خانواده و اجتماعشان به عملکرد سابقش برگشت. یعنی لازمۀ التیام این بود که امور جمعی، آداب سنتی، مراسم و مناسک کهن، روابط و منابع اجتماعی مجدداً برقرار شوند.
در مورد فاجعۀ زیستمحیطی، همکاریهای میانفرهنگی هم اهمیت زیادی دارند. مثلاً کودکانی که در هائیتی، ژاپن و آمریکا با فجایع زیستمحیطی روبهرو بودند در فعالیتهای موسیقایی مشارکت کردند یا یادگاریهایی ردوبدل کردند که حاوی پیامهایی از جنس همدلی و همدردی بود. همین به آنها امید میداد که در جامعۀ جهانی ما مردم به یکدیگر اهمیت میدهند.
بههمینشکل، در هنگام خشکسالی شدید در مناطق روستایی استرالیا، کارگاههای گپوگفت (محفلهای گفتوگویی که امری مهم در فرهنگ بومیان استرالیا و جزیرهنشینان تنگۀ تورس به شمار میآیند) وحدت و چشمانداز مشترک و شفافیتی میان مردم بومی و دیگران ایجاد میکردند و بدینطریق به تجلی معنادار همکاری و مشارکتی تبدیل شدند که بهلحاظ احساسی و اجتماعی برای همه التیامبخش بود. آیینها و مناسک بومی و باستانیِ التیام میتواند هم برای بومیان و هم غیربومیان تحولآفرین باشد و حس آشتی میان گروههای مختلف را به ارمغان بیاورد.
این پیوندها، از مقیاس خانوادگی گرفته تا جهانی، با ایجاد وحدت و القای حس تنهانبودن، به التیام مردم کمک میکنند. برقراری پیوند ژرف با دیگری گامی مهم در راستای التیام است و این موضوع را فاستر با اختاپوس تجربه کرد. او توضیح میدهد که شباهتهایی میان زندگی اختاپوس و زندگی خودش یافته است: هردو با ناملایمت روبهرو شده و کمکم و کنار هم بهبود یافتهاند. هردو به شکلهای مختلف آسیبپذیر بودهاند و باوجوداین جان سالم به در بردهاند. فاستر از نوعی حس دوطرفه سخن میگوید و احساس میکند هم اختاپوس و هم خودش از این رفاقت عجیبوغریب بهره میبرند.
التیام اجتماعی همچنین میتواند به «امید متقابل» کمک کند. مفهوم امید متقابل را ویتوریا مکگیر، فیلسوفِ دانشگاه پرینستون، مطرح میکند تا نشان دهد که ما باید برای توانمندسازی خود به دیگران انرژی و توان ببخشیم.
مسیر روبهجلو
وقتی توازن بههمپیوستۀ حیات مختل شود، تبعاتش چنان وحشتناک، اضطرابآور و گسترده خواهند بود که ممکن است در مواجه با آن دچار خمودی یا انکار شویم و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنیم. اما باید با این احساسات روبهرو شویم تا بتوانیم پتانسیل تحولبخششان را دریابیم و پُرتکاپو و توانا بمانیم.
باید با بهرهگیری از حکمت بومیان بیاموزیم به شیوهای کلنگر التیام بیاییم، یعنی در تعادل با کل سامان زمین. واقعیت عصر آنتروپوسین باید وادارمان کند جایگاهمان را در طبیعت ببینیم: ما خودِ طبیعت هستیم. باید تعمق کنیم و سرصبر به التیام برسیم، باید بفهمیم که این فرایند پیچیده و غیرخطی است.
تجربیات فاستر و خیلیهای دیگر در سرتاسر دنیا، که متحمل فاجعه و ضربات روحی شدهاند، نیز به ما نشان میدهد که باید در پیوند با دیگران التیام یابیم، حال چه این «دیگران» طبیعت باشد و چه افراد جامعه.
شکی نیست آنچه امروزه از سر میگذرانیم در تاریخ بشر بیسابقه است، اما ارزش و الهامبخشی و آموزههای زیادی در داستانهای التیام انسانها در گذشته نهفته است. باید همینطور از بازماندگان عبرت بگیریم و آموزههایشان را همیشه آویزۀ گوشمان کنیم تا بتوانیم مسیری امیدبخشتر و روبهجلو را هموار سازیم.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب را ریچل کلیسولد، راس وستوبی و کارن ای. مکنامارا نوشتهاند و در تاریخ ۳۳ آوریل ۲۰۲۱ با عنوان «How to heal in the Anthropocen» در وبسایت بیبیسی منتشر شده است. و وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۲ تیر ۱۴۰۰ با عنوان «چگونه میتوان درد ازدستدادنِ طبیعت را تسکین داد؟» و ترجمۀ علیرضا شفیعینسب منتشر کرده است.
•• ریچل کلیسولد (Rachel Clissold) پژوهشگر دانشگاه کوئینزلند است که بر تعاملات میان انسان و محیطزیست تمرکز دارد. راس وستوبی (Ross Westoby ) دانشمند علوم اجتماعی با مدرک روابط بینالملل از دانشگاه گریفیت است. کارن ای. مکنامارا (Karen E McNamara) نیز جغرافیدان توسعه در دانشگاه کوئینزلند است.
••• آنچه خواندید، بهطور اختصاصی برای وبسایت ترجمان ترجمه شده و بهرایگان در اختیار شما قرار گرفته است. شما میتوانید با خرید اشتراک فصلنامه ترجمان علوم انسانی از انتشار این مطالب و فعالیتهای ترجمان حمایت کنید. برای خرید اشتراک فصلنامه ترجمان و بهرهمندی از تخفیف و مزایای دیگر به فروشگاه اینترنتی ترجمان به نشانی tarjomaan.shop مراجعه کنید.
[۱] My Octopus Teacher
[۲] eco-apartheid
[۳] Medicine wheel؛ با نام دیگر «حلقۀ مقدس» نمادی است که قبایل مختلف سرخپوست طی نسلها از آن برای شفابخشی و تندرستی بهره بردهاند. این نماد تجلی چهار جهت است و نیز نماد باب آسمان، مام زمین و روح درخت که همه نماد ابعاد سلامت و چرخههای حیات هستند [مترجم].
[۴] Ash Wednesday؛ اولین روز از چلۀ روزه در نزد مسیحیان که موسم روزه و نیایش است [مترجم].
[۵] Transgenerational trauma
آنچه سرمایهداری را از پا درآورده خودِ سرمایه است
عجیبها در همه جای دنیا دارند به هم شبیهتر میشوند
امروزه روانشناسان معتقدند نوستالژی احساسی تقریباً همگانی و اساساً مثبت است
آیا روانکاوان حق دارند هر طور که دلشان میخواهد دربارۀ مراجعانشان بنویسند؟