گفتوگو با اسلاوی ژیژک دربارۀ برکسیت، بحران چپ و آیندۀ اروپا
ژیژک میگوید: «بدترین غافلگیری این است که به آنچه میخواهید، برسید.» از نظر او اکنون هواداران خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا خودشان هم غافلگیر شدهاند و نشانۀ آن سردرگمی و سرخوردگی هفتههای گذشته است. اما آنچه در این ماجرا بیش از همه مایۀ شگفتی است، سرخوردگی ژیژک از چپها یا بیزاریاش از دموکراسی نیست؛ برعکس، مایۀ شگفتی «رؤیای مخفیانهای است که در سر میپروراند: توافق و راهحلی که وَرای کنشگریِ سیاسی باشد.
بنجامین رام، اوپن دموکراسی — برکسیت اسلاوی ژیژک را برانگیخته است: «میدانید که نظر عامه گاهی اوقات درست نیست. بهگمانم بعضی وقتها باید از ارادۀ اکثریت تخطی کرد.» این حسوحال شاید برخی هوادارانِ او را غافلگیر کند؛ اما گفتوگوی من و او، دودلی قدیمیاش دربارۀ دموکراسی را نشان میدهد. سرخوردگی و سردرگمیِ هفتۀ گذشتهْ نگاه او را تقویت کرده است. هواداران ترک اتحادیه از پیروزیشان بیمناک شده بودند. ژیژک در تأمل دربارۀ آنها میگوید: «بدترین غافلگیری این است که به آنچه میخواهید، برسید.»
میپرسم آیا این همهپرسی صورتسؤال نادرست و گزینههای نادرستتری پیش پای مردم میگذاشت؛ یعنی برای مشکلات فراملی دنبال راهحل ملی بود؟ ژیژک میگوید: «دقیقاً. اتحادیۀ اروپا در حال رخوت است و این خشمِ مردم را میفهمم. اما نتیجۀ این کار چیست؟ بریتانیا در طول چندین ماه و سال، درگیر مذاکرات کِشدار میشود تا در انتها به مصالحهای مسخره برسد. در این مدت نیز مهلت تغییر واقعی از دست میرود. نگرش بریتانیاییها که میخواهند اتحادیۀ اروپا را به حال خود رها کنند، منطق دوران دیگری است که به درد عصر مسائل جهانی نمیخورَد: مسائل اقلیمی، زیستفناوری، مالکیت معنوی و…. بریتانیای تنهاماندهْ آسیبپذیرتر میشود و بدون حفاظ در معرض فشارهای سرمایۀ جهانی قرار میگیرد. گمان نمیکنم تنهاماندن، نقطۀ قوتی ایجاد کند.»
مشخصۀ آخرین هفتههای کارزار همهپرسی، انتقاد جدی از دموکراسی مستقیم بود که ترقیخواهانْ۱ برخی عناصرش، مثل هیئتمنصفۀ مردمی، بودجهبندی مشارکتی و… را در سالهای اخیر احیا کردهاند. اما آن سنت مارکسیستی، به طلایهداریِ سی. ال. آر. جیمز که هوادار این الگوست، چطور؟ ژیژک به من میگوید: «دموکراسیِ مستقیم آخرین اسطورۀ چپگراهاست. لحظۀ دموکراتیک حقیقی، زمانی که واقعاً باید تصمیمی بگیرید، آنجایی است که بحران رخ داده است.» او میگوید همهپرسیها به درد گرهگشایی از چالشهای فراملی نمیخورند و او «تصمیمگیریِ بهظاهر آزادانه، اما در خفا هدایتشده» توسط نخبگانِ فهمیده را ترجیح میدهد.
شاید این گفتهها نباید ما را غافلگیر کنند: ژیژک مکرراً از ایدۀ لنینیِ «پیشقراول» دفاع کرده است و خودش شخصاً شاهد خطرات عامهگرایی در اروپای شرقی بوده است. والتر بنیامین که ناظر موج ملیگرایی در اوایل دهۀ ۱۹۳۰ بود هم به همین نتیجه رسید. نسخهای که ژیژک میپیچد، برگردانِ جالب توجهی از حرف مارکس است: نوعی «ازخودبیگانگی خوب» که در آن «قدرت بینام است و کارکردش مؤثر است». او «دولتی ناپیدا» را تصور میکند که «سازوکارهایش در پسزمینه جاریاند»؛ یعنی یک جور «سوسیالیسم بوروکراتیک، اما نه از نوع استالینی آن». او به من میگوید مشکل این بود که «بوروکراسی استالین کار نمیکرد؛ فقط از یک وضعیت اضطراری یکلنگهپا به وضعیت اضطراری بعدی میافتاد» که البته این حرف محل بحث است.
میل به تکنوکراسی لاجرم ژیژک را هوادار مشتاق اتحادیۀ اروپا میکند. اتحادیۀ اروپا نهادی است که هدف سنسیمون را نشان میدهد: جایگزینکردنِ «مدیریت امور بهجای حکومت افراد». ژیژک میگوید: «اتحادیۀ اروپا در آینده چه میشود؟ به این پرسش نمیتوان پاسخ قاطعی داد. سردرگمی این بحران، فرصتی برای احیاست.» او طرح «دموکراسی در جنبشِ اروپای ۲۰۲۵»۲ را تأیید میکند که یانیس واروفاکیس۳ پیشنهاد داده است تا نسخهای جایگزین، یعنی «اروپای اجتماعی» شکل بگیرد: «ارزشمندترین بخش اروپا، یعنی سهم ما در تمدن، همان حفاظتهای اجتماعی است.» او همانند واروفاکیس میگوید همبستگیِ قارهای، یگانه راه مقابله با چالشهای فرامرزی از محیطزیست تا بحران آوارگان است. ژیژک از اینکه اتحادیۀ اروپا در قلمروی خود «استانداردهای مقابله با نژادپرستی و حمایت از حقوق زنان را وضع کرد»، تقدیر میکند؛ اما از نحوۀ مدیریت بحران منطقۀ یورو گله دارد. او میگوید مشکل اتحادیۀ اروپا نه عدمپاسخگویی، بلکه ناتوانی است. ای کاش این نخبگان کارامد بودند، در اینصورت میتوانستند به نیازهای ما رسیدگی کنند!
شکاکیت فزایندۀ ژیژک به دموکراسی، انعکاسی از سرخوردگی از سیاستورزی رادیکال است: «وضعیت غریبی است. ممکن بود این بحران برای چپها ایدئال باشد؛ ولی آنها هم پاسخی در آستین ندارند.» او از تظاهرات بیبرنامه، خواه در میدان سینتاگما در یونان یا میدان تحریر در مصر خسته شده است: «از این تظاهراتهای یکمیلیوننفری بیزار شدهام. چرند هستند: بازهای کوتاه و پرشوروشوق که کنار هم فریاد میزنیم و عُلقهای ایجاد میشود و بعد چه؟ مردم معمولی تغییری نمیبینند.» ژیژک احساس میکند که نسخههای متنوع، اما نیمهجانِ سوسیالدموکراسیِ چپها، در فضای جاری ناتواناند؛ چون نتوانستهاند به چالشهای جهانیسازی بپردازند. این نکته در یونان بیش از هرجای دیگر واضح است: «[حزب چپگرای] سیریزا در یونان مصداق این تراژدی حقیقی بود: یکروز برنده شدند و فردایش تسلیم شدند. اسم این را نمیشود خیانت گذاشت؛ این نوعی تراژدی اصیل بود: بُنبستی رادیکال.»
ژیژک وسوسهمان میکند که فکر کنیم نهتنها از دموکراسی که از خود جریان چپ هم دل بریده است. بههرروی، تدارک کالاها و خدمات توسط دولت را نمیتوان پروژهای منحصراً چپگرایانه دانست: بسیاری از فرهنگهای اشرافیِ پیشادموکراتیک هم این کار را میکردند که تاحدی هم رضایت عمومی به دنبال داشت. او میگوید: «اعتمادم به چپها هر روز کمتر از دیروز میشود. حرفی که دربارۀ عرفات میزدند، برای چپها هم صدق میکند: او از هر فرصتی برای هدردادنِ فرصت بهره میبرد.»
اینجا میتوان چند تناقض دید: نخست اینکه ژیژک تأیید میکند که الگوهای دولتگرا حشو زائدند، اما دربارۀ «سوسیالیسم بوروکراتیک» سخنسرایی میکند؛ دوم اینکه او به «انقلابی اصیل» میل دارد، اما بهخیابانریختن را نمیپسندد؛ سوم اینکه از «سرمایهداری با الگوی ارزشی آسیاییها» یا بهتعبیر دقیقتر «سرمایهداری اقتدارگرا» گله میکند، اما حکمرانی دموکراتیک را هم دستکم میگیرد؛ چهارم اینکه «نهادهای کاملاً نفوذناپذیر» را نکوهش میکند، ولی میگوید: «دنبال کارایی هستم و نه شفافیت» و چندین و چند مثال دیگر. ولی علیرغم همۀ این مواردی که بهتعبیر خودش پارادوکساند، میتواند دربارۀ چالشهای پیشِ رو روشنگری کند.
آنچه از این گفتوگو بیش از همه مایۀ شگفتی من شد، سرخوردگی ژیژک از چپها یا بیزاریاش از دموکراسی نبود؛ برعکس، مایۀ شگفتیام آن «رؤیای مخفیانهاش» بود: توافق و راهحلی که وَرای کنشگریِ سیاسی باشد. احساس میکنم «چشمانداز رهاییبخش» او دیگر بهمعنای رهایی از سرکوب نیست؛ بلکه بهمعنای رهایی از خودِ سیاستورزی است. اگر اروپا بهتعبیر ژیژک «سهمی منحصربهفرد» دارد، شاید این سهم همان «حس پایان تاریخ» است که هگل، فیلسوف محبوب ژیژک، توضیح داده است: اشتیاق رهایی از قید تاریخ و پاگذاشتن به قلمروی عاری از بار ایدئولوژی.
پینوشتها:
• این مطلب را بنجامین رام نوشته است و در تاریخ ۳۰ ژوئن ۲۰۱۶ با عنوان «Slavoj Žižek on Brexit, the crisis of the Left, and the future of Europe» در وبسایت اوپن دموکراسی منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۲ تیر ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «ژیژک: بعضی وقتها باید از ارادۀ اکثریت تخطی کرد» و با ترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.
•• بنجامین رام (Benjamin Ramm) ویراستار اوپن دموکراسی و نویسندۀ بخش فرهنگ بی.بی.سی است.
[۱] progressives
[۲] Democracy in Europe Movement 2025 or DiEM25
[۳] Yanis Varoufakis: اقتصاددان و سیاستمدار یونانی که از ژانویه تا جولای ۲۰۱۵ وزیر امور مالی یونان بود.
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
چطور جامعۀ اسرائیل با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
تمجید آشکار از دیکتاتورها مشخصۀ اصلی راستگرایان آمریکاست