گفتوگو با یورگن استرهامل، مورخ سرشناس، دربارۀ شاهکارش: «بازنگری در تاریخ جهان در سدۀ نوزدهم»
یورگن استرهامل مورخی آلمانی است که اگرچه تخصصِ اصلیاش علوم سیاسی است، در رشتههای تاریخ و جامعهشناسی نیز تبحری مثالزدنی دارد. او در تاریخی که دربارۀ قرن نوزدهم نوشته است، شکلِ جدیدی از تاریخنگاری ارائه کرده است که این کتاب را جایی بسیار فراتر از یک رسالۀ خوب و معمولیِ تاریخ نشانده است. او در این گفتوگو میگوید به هگلگراییِ مغشوش کسی مثل فوکویاما که گفته است تاریخ به پایان خود رسیده، هیچ اهمیتی نمیدهد.
The Transformation of the World
11 دقیقه
گفتوگو با یورگن استرهامل، اسمارتست — هنگامی که چهار سال پیش کتاب یورگن استرهامل مورخ آلمانی، با عنوان دگردیسی جهان، در آلمان منتشر شد، روزنامههای بزرگ کاملاً دراینباره متفقالقول بودند که کاری که این کتابِ حجیم تاریخ خواهد کرد، بیش از تغییر صرف نحوۀ نگرش ما به سدۀ نوزدهم است. آنها شاهد گونهای جدید از تاریخ بودند که در این اثر رخ مینمود. دگردیسی جهان یک رسالۀ خوب و معمولیِ تاریخی نیست؛ بلکه کتابی است که به بهترین نحو نوشته شده، مشحون از دادهها و سرشار از بینشهای نو و آموزنده است. این کتاب از چشماندازی بالا و وسیع حرکت میکند و روی جزئیات متمرکز میشود و دوباره به همانجا برمیگردد. استرهامل استاد تمام دانشگاه کونستانتس۱ و احتمالاً سرشناسترین مورخ در میان مورخان دورۀ معاصر است. هفتهنامۀ دی تسایت۲ به او لقب «مریل استریپِ علوم انسانی در آلمان» را داده؛ آنهم بهخاطر جایزههایی که در طی چند دهه تصاحب کرده است. سال پیش در زادروز شصتسالگی آنگلا مرکل، استرهامل سخنران مراسم بود.
یورگن استرهامل متن کتاب دگردیسی جهان را برای نسخۀ ترجمۀ انگلیسی بازبینی کرد. پاتریک کامیلر، مترجم این کتاب و انتشارات دانشگاه پرینستون ناشر آن است. کتاب مزبور بهزودی با جلد شومیز در دسترس خواهد بود. یورگن استرهامل با آرامشی بسیار و بهگونهای مهرآمیز و بیدرنگ به درخواست ما برای طرح پرسشهایی دربارۀ این کتاب پاسخ داد. این مایۀ افتخار ماست؛ چراکه استرهامل به بسیاری از مصاحبهکنندگان التفاتی نمیکند.
اسمارتست: سدۀ نوزدهم کی آغاز شد و کی پایان یافت؟
یورگن استرهامل: این موضوع بسیار مناقشهبرانگیز است. این قرن سالهای ۱۸۰۱ تا ۱۹۰۰ را در بر میگیرد. در برخی موارد این موضوع برای مورخ معنادار است؛ اما در بسیاری از مواقع، نه. ما تا زمانی که برای مخاطبانمان توضیح میدهیم که چه میکنیم، مختاریم تا با کرونولوژی بازی کنیم.
اسمارتست: شما تصمیم گرفتید با کرونولوژی چگونه بازی کنید؟
استرهامل: با بسط زمانبندیهایی ویژه برای جنبههای گوناگون واقعیت تاریخی. اگرچه دورههای زمانی با هم درهمپیوستهاند، برای مثال، دورههای تاریخ فرهنگی و اقتصادی کاملاً با هم تفاوت دارند.
اسمارتست: یکی از «شخصیتهای» کتاب شما هَرییِت است، لاکپشت غولآسای مؤنثی که طول عمرش از حدود ۱۸۳۰ تا ۲۰۰۶ است. چرا هریت را انتخاب کردید؟
استرهامل: هریت فصلی را دربارۀ خاطرۀ سدۀ نوزدهم میگشاید. البته قدیمترها این لاکپشت فکر و خیالهایش را برای خودش نگه میداشت؛ اما بههرحال، در قرن نوزدهم باید مرجع مهمی بوده باشد. مدت کوتاهی پس از اتمام کتابم نخستین لاکپشت غول آسا در عمرم را در فینیکس، مرکز ایالت آریزونا دیدم. باید بگویم که بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم.
اسمارتست: جهانگرایی در سدۀ نوزدهم چه تفاوتی با تعاملات جهانی در سدههای بعدی داشت؟
استرهامل: تفاوت آن در درجۀ بالای تعامل متقابل و گردش این روابط است.
اسمارتست: شما در آغاز کتاب میگویید: «فهمِ امروزی ما از سدۀ نوزدهم هنوز قویاً تحت تأثیر درکی است که این قرن از خود داشت.» چگونه باید این درک از سدۀ نوزدهم را دگرگون کرد؟
استرهامل: این جملهای که نقل میکنید، گزارهای ساده دربارۀ واقعیت است و بههیچوجه منظوری انتقادی ندارد. شاید حتی نوعی اعتراض است به سدۀ نوزدهم که این قدرت را داشت تا خودش را بر دیدگاهِ نسلهای آینده تحمیل کند.
اسمارتست: آیا درسهایی هست که بتوانیم از سدۀ نوزده بگیریم و در قرن بیستویکم به کار ببندیم؟
استرهامل: من فقط تا اندازهای دربارۀ کنگره وین تحقیق کردهام و بیشتر تحت تأثیر هنر مصالحهای هستم که در وضعیت بینالمللیِ فوقالعاده بیثباتِ آن دوران به کار بسته شد. البته بافت آن قرن با حالا کاملاً متفاوت بود؛ اما دامنۀ تصمیماتِ حساس ما هنوز هم کموبیش یکسان مانده است.
اسمارتست: لغو بردهداری یکی از موضوعاتی است که در کتاب شما بررسی شده است. آیا فکر میکنید امریکا میتوانست بدون جنگ داخلی راهی برای پایاندادن به بردهداری بیابد؟
استرهامل: هنگامی که به گذشته نگاه میکنم، هیچ جایگزین واقعگرایانهای برای آن نمیبینم.
اسمارتست: نظرتان دربارۀ ویکتوریانیسم، این نیروی فرهنگی در سدۀ نوزدهم چیست؟
استرهامل: من این اصطلاح را عمدتاً برای مشخصکردن دورهای به کار گرفتم که طی آن الگوهای فرهنگی بریتانیا بهگونهای منحصربهفرد در جهان تأثیرگذار بودند. بهعبارتدیگر، از این مفهوم چیزی بیش از فرهنگ بریتانیایی مراد نمیشود. برای نمونه، این مفهوم جلوههایی از پروتستانتیسم را عمیقاً در خود جذب کرد و ازاینرو دشوار است که حتی بتوان آن را برای اروپای قارهای به کار برد.
اسمارتست: عقیدۀ شما دربارۀ مفهومِ تقدیر محتومِ امریکا چیست؟ و دربارۀ مسیرهایی که امریکا را از دیگر کشورها متمایز کرده است، حتی از کشورهای جدید و باعث شد آمریکا در روابطش، از اسلاف خویش و دیگر کشورهای جهان فاصله بگیرد؟ منظور از مفهوم تقدیر محتوم امریکا این تصور است که امریکا حقیقتاً بخت دیگری بود برای «آغاز دوبارۀ جهان». آیا این تصور در سدۀ نوزدهم تفاوت داشت؟
استرهامل: از همان عصر انقلاب که در آن اصطلاح «تقدیر محتوم» هنوز جعل نشده بود تا دوران کنونی، این تصور تفاوت خیلی زیادی کرده است.
اسمارتست: یکی از ویژگیهای سدۀ نوزدهم که شما آن را برجسته کردهاید، افزایش شدید میزان تحرک انسان و دیاسپوراها (جوامع دور از وطن) است. درحالیکه شاید از مهاجرتهایی که درحالحاضر در افریقا اتفاق میافتد آگاهی چندانی نداشته باشیم، اروپا با امواج مهاجرت از افریقا و خاورمیانه مواجه است که درک اروپا از خویش را به چالش میکشد. موضع مورخ معاصر در قبال این موضوع چیست؟ آیا باید چیزی بیش از یک مشاهدهگر بیطرف باشد؟
استرهامل: مورخ با ابزارهای حرفهای خود نمیتواند چیز زیادی مشاهده کند. این کار باید به جامعهشناسان و جمعیتشناسان واگذار شود. هر آدمی میتواند بهعنوان شهروند آزاد در مشاجرات مربوط به این موضوع داغ مشارکت جوید.
اسمارتست: نظرتان دربارۀ ایده «پایان تاریخ» چیست؟ آیا تحولاتی که پس از انتشارِ نوشتۀ تأثیرگذار فوکویاما رخ داد، ثابت نکرده است که این ایده به تاریخ پیوسته است؟
استرهامل: من به این نوع از هگلگراییِ مغشوش اهمیتی نمیدهم.
اسمارتست: شما یکی از متخصصان شناختهشدۀ تاریخ چین نیز هستید. وضعیت این کشور در پنجاه سال دیگر چگونه خواهد بود؟ آیا تمایل دارید برآوردی از این موضوع داشته باشید؟
استرهامل: من هرگاه که دربارۀ چین کار کردهام، تمرکز پژوهشیام بر دوران پیش از ۱۹۴۹ بوده است. افرادی که در این باره تخصص بسیار بیشتری از من دارند، مدتهای مدیدی پیشبینیهایی دربارۀ آینده چین کردهاند. ۹۹درصد این پیشبینیها سطحی یا اشتباه بوده است.
اسمارتست: شما نوشتهاید که در میان زبانها، زبان انگلیسی «بزرگترین برنده در فرایند جهانیشدن سدۀ نوزدهم» بود؛ آنهم در زمانهای که سواد بهطور عمده در شمار مهارتهای نخبگان قرار داشت (بهاستثنای مثلاً ژاپن). آیا هیچ تصوری از این موضوع دارید که اهمیت زبان انگلیسی در معرض چه تغییراتی قرار خواهد گرفت؟ آیا وحدت زبانی چین دوام خواهد یافت؟
استرهامل: زبان انگلیسی همچنان اهمیت خود را حفظ خواهد کرد. اما احتمال تضعیف موقعیت زبان چینی در کشور چین بسیار کم است. سهل است، زبان چینی تبدیل به زبانی مهم میشود که در مدارس سراسر جهان تدریس خواهد شد.
اسمارتست: شما در رشتۀ تاریخ دریچههایی را بهسوی چشماندازهای امریکایی، افریقایی و آسیایی میگشایید و از اروپا محوری پرهیز میکنید، درحالیکه بالضروره عمدتاً متکی بر منابع آلمانی، انگلیسی و فرانسوی هستید. با این عدمتوازن چه میکنید؟ محدودیت رویکرد خود را در کجاها میبینید؟
استرهامل: البته مورخ تاریخ جهان باید تا جایی که امکان دارد هرچهبیشتر زبان بداند. اگر بخواهید در منابع پژوهش کنید، هرگز نمیتوانید بدون برخورداری از مهارتهای زبانی لازم در این کار موفق شوید. بااینحال، هنگامی که تقریباً بهگونهای انحصاری با اتکا بر پژوهشهای جدید فعالیت میکنید، میتوانید با دانستن چند زبان کار خود را به پیش برید. باتوجهبه اینکه مورخان ژاپنی دربارۀ کشورهای غیر ژاپنی آثار پرشماری نوشتهاند، ضعف اصلیِ من آن است که نمیتوانم ژاپنی بخوانم.
اسمارتست: آیا زمانی هم بوده است که احساس کنید مواد و منابع کار شما بیش از اندازه زیاد است؟ چه میکردید تا در میان منابع و اطلاعات گم نشوید؟
استرهامل: خطری که وجود دارد، گمشدن در میان منابع نیست؛ بلکه خطر اصلی اشاعۀ کلیشههای قدیمی و غفلت از مهمترین پژوهشها است. در بسیاری از مواقع تحقیقات اخیر از آثار پیشین برتر هستند؛ هرچند لزوماً اینگونه نیست. شما نیازمند تجربه، خوششناسی، قضاوت درست دربارۀ کیفیت آثار و دوستان بسیار خوب و همکاران سخاوتمندی هستید که تحولات جالبتوجه را در رشتههای خودشان به شما گوشزد کنند.
اسمارتست: آیا مورخی مانند شما خودش را یک اندیشمند میانرشتهایِ حقیقی میپندارد؛ اندیشمندی میانرشتهای که در کانون رشتههای علوم انسانی مشغول به کار است؟ آیا تمایز میان مورخ، جامعهشناس و دانشمند علوم سیاسی منسوخ شده است؟
استرهامل: پاسخ من به این پرسش تا اندازهای متناقض است. ازیکسو من هوادار خط مشیهای روششناختی مجزا در رشتههای گوناگون هستم. تصور نمیکنم که باید همه چیز را در نوعی «گفتمان فرارشتهای» در هم آمیخت. ازسویدیگر تقریباً بهطور تماموکمال بهعنوان یک عالم سیاسی تربیت یافتهام. من همیشه آثار جامعهشناختی بسیاری مطالعه کردهام و هرگز اهمیت چندانی برای جریان اصلی مطالعات تاریخی در کشورم قائل نبودهام.
اسمارتست: جریان اصلی تاریخ آکادمیک در آلمان بهنوعی به محافظهکاری شهره است. آیا فکر میکنید که مورخان امریکایی کمتر محافظهکار هستند؟ میتوانید برخی همکاران امریکایی خود را نام ببرید که رویکرد مشابهی با شما داشته باشند و شما آثارشان را دوست داشته باشید و بهگونهای خاص آن را الهامبخش بیابید؟
استرهامل: محافظهکار به چه معنا؟ سیاسی یا روششناختی؟ من دربارۀ وضعیت کنونی تاریخنگاری در آلمان (منظورم دهۀ ۱۹۵۰ نیست) با شما همعقیده نیستم. چه دلیلی دارد که مورخان جوان آلمانی اینقدر محتاجِ الهامگرفتن از همتایان خود در کشورهای انگلیسیزبان باشند؟
اسمارتست: دوست دارید مورخانی که در آینده «تاریخ جهان» را مینویسند، چگونه از کارهای شما الگوگیری کنند؟
استرهامل: «تاریخ جهان» آیندۀ مطلوبی خواهد داشت بهشرط آنکه این رشته را نوعی از پژوهش ویژه و باب روز قلمداد کنیم که مبتنی بر منابع دست اول است. من اگر جوانتر بودم و وقت کافی داشتم تا ماهها و سالها را در بایگانیها بگذرانم، یک تکنگاری پژوهشی مینوشتم؛ نه یک اثر تألیفی گسترده. درضمن مخاطبان شما باید بدانند که کتاب من، دگردیسی جهان، چیزی است شبیه یک «تألیف تحلیلی» و نه یک کتاب درسی دانشگاهی. ما نیازی به آنهمه تتبعات جامعنگرانه نداریم. بهترین اثری که احتمالاً پژوهشهای من برجای خواهند گذاشت، این است که افراد دیگر را تشویق کنند که پا را از آثار من فراتر گذارند و آن را منسوخ سازند. دانشجویان دکتریِ من تقریباً موفق شدهاند این اثرگذاری را محقق کنند.
اسمارتست: درحالحاضر روی چه چیزی کار میکنید؟ آیا مسئلۀ خاصی وجود دارد که آن را پیگیری میکنید؟
استرهامل: درحالحاضر مشغول بازبینی و گسترشبخشیدن به یک کتاب کوچک آلمانی دربارۀ استعمارزدایی هستم که آن را بهطور مشترک با یان س. یانسن عضو مؤسسۀ تاریخ آلمان در واشنگتن نوشتهام. نسخۀ امریکایی آن نیز احتمالاً در سال ۲۰۱۶ منتشر خواهد شد. گذشتهازاین، علاقۀ بسیار زیادی به جنبههای جهانی موسیقی «کلاسیک» دارم.
اسمارتست: آیا برای مورخ جوانی که تازه شروع به فعالیت در این رشته کرده است، توصیهای دارید؟
استرهامل: نگران این نباشید که از جدیدترین «چرخش» و مد روز بیخبر ماندهاید.
پینوشتها:
• این مطلب گفتوگویی است با یورگن استرهامل و در تاریخ ۹ جولای ۲۰۱۰ وبسایت اسمارتست با عنوان «The Transformation of the World» منتشر شده است و وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ با عنوان «گفتوگو با مریل استریپِ علومانسانی در آلمان» و ترجمۀ محمد غفوری منتشر کرده است.
•• یورگن استرهامل (Jürgen Osterhammel) استاد علوم سیاسی و نویسندۀ کتابهایی از جمله جهانیسازی: تاریخی مختصر (Globalization: A Short History) و دگردیسی جهان (The Transformation of the World) است.
[۱] دانشگاه کونستانتس نزدیک دریاچهای به همین نام قرار دارد که آلمان را از سوئیس جدا میکند.
[۲] Die Zeit
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
چطور جامعۀ اسرائیل با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
تمجید آشکار از دیکتاتورها مشخصۀ اصلی راستگرایان آمریکاست