گزارش

آرام‌گرفتن در آغوش بی‌حوصلگی

پرونده‌ای دربارۀ سود و زیانِ ملال

آرام‌گرفتن در آغوش بی‌حوصلگی عکاس: سی. جی. برتون.

همه‌چیز حوصله‌سربر است و هیچ‌چیز آن‌قدر زور ندارد که شگفت‌زده‌ات کند. شوپنهاور می‌گفت حتی اگر در تلاطم باشی، همین بالاوپایین زندگی خودش برای یک دنیا ملالت بس است. رنج می‌کشی تا به لذت برسی، و آنگاه پس از مدتی کوتاه لذتت بدل به رنج می‌شود: عین رفت‌وآمد پایان‌ناپذیر یک آونگ. در جهان امروز، که هر چیزی می‌خواهد حواس آدم‌ها را از یکنواختی زندگی پرت کند، بهتر نیست قید «سرگرم‌شدن» را بزنیم و بی‌حوصلگی را با خودِ بی‌حوصلگی درمان کنیم؟


♦ برای مطالعۀ هر یک از مطالب پرونده، بر روی تیتر آن‌ها کلیک کنید.


با بی‌حوصلگی نجنگید. در آغوشش بکشید
شبْ تاریک و ظلمانی است، به همین خاطر است که ستاره‌ها در شب می‌درخشند

وقتی چند ماه انتظار کشیده‌اید تا تعطیلات فرابرسد و راهی سفر شوید، کافی است اتفاقی بیفتد و، به‌خاطر آن، معطل شوید یا کلاً قید سفررفتن را بزنید. چه حسی پیدا می‌کنید؟ به این سرخوردگی دقیقاً می‌گویند «ملال». انگیزه‌ای درونتان هست، اما پاسخ درخوری به آن داده نمی‌شود. همه از این احساس فراری‌اند. صنعت سرگرمی، که راهی است برای فرار از ملال، سالانه ۲.۶ تریلیون دلار هزینه می‌تراشد. نیل برتن می‌گوید این کارها بی‌فایده است. به‌جای مبارزه با ملال، باید خودمان را در آن غرق کنیم.


بگذارید دوباره حوصلۀ بچه‌هایتان سر برود
زندگی سرگرمی نیست، پس چرا فکر می‌کنیم لازم است بچه‌ها مداوماً سرگرم باشند؟

اگر دور و برتان بچه‌ای باشد، با این معضل به خوبی آشنایید: پیش شما می‌آیند و می‌گویند که حوصله‌شان سر رفته و نمی‌دانند چکار کنند. اگر سرتان خلوت باشد شاید مشغول بازی‌کردن با آن‌ها شوید و اگر نتوانید با آن‌ها وقت بگذرانید احتمالاً برایشان انیمیشنی می‌گذارید یا راه دیگری پیدا می‌کنید تا سرگرم شوند. اما چه بسا راه درست‌تری هم باشد: ولشان کنید تا کم کم بیاموزند که زندگی چیزی است که در آن اغلب اوقات حوصلۀ آدم سر می‌رود.


آیا زندگیِ بدون کشمکش ارزش زیستن دارد؟
فرض کن همۀ هدف‌هایت در زندگی محقق شده باشند، آیا این لذت و خوشبختی بزرگی است؟

آرتور شوپنهاور می‌گوید زندگی همچون آونگی میان رنج و ملال در نوسان است. از نداشتن چیزها رنج می‌بریم و وقتی هم که به آن‌ها می‌رسیم ملول و خسته می‌شویم. جان استوارت میل، فیلسوف فایده‌باور انگلیسی، طی یک فروپاشی روانی در دوران جوانی‌اش به این ملال پی برد. آیا می‌توان نوعی از خوشبختی، شادی و لذت را در جهانی آرمانی یافت که در آن همۀ چیزهایی که می‌خواهیم برآورده شده‌اند؟


زندگی بدون ملال، کابوس خواهد بود
ملال، درست مثلِ درد، تجربه‌ای ناخوشایند است که لازم است آن را بچشیم تا بتوانیم واقعاً خوب زندگی کنیم

زندگی‌ای را تصور کنید که ملال در آن جایی ندارد. شاید در نگاه نخست، چنین تصوری برایمان خوشایند و حتی آرمانی به نظر برسد؛ اما باید بیشتر دقت کنیم. حرف از زندگی‌ای نمی‌زنیم که در آن موقعیت‌های ملال‌آور وجود ندارد. فردی همچون گیبسن فقط به این دلیل از درد رها است که نمی‌تواند آن را تجربه کند. اما همچنان امور خطرناک و آسیب‌رسان در چنین زندگی‌ای وجود دارد. به همین نحو، در زندگیِ کسی که نمی‌تواند ملال را تجربه کند، ملالی وجود نخواهد داشت؛ اما تنها به این دلیل که نمی‌تواند ملال را تجربه کند.


اگر می‌خواهید حال یک میانسال را بفهمید، شوپنهاور بخوانید
چه آدم موفقی باشید و چه آدمی شکست‌خورده، در میانسالی با بحرانی معنایی مواجه می‌شوید

در مقایسه با جوان‌ها و سالمندان، میانسال‌ها با شدت بیشتری از زندگی‌شان ناراضی‌اند. احساس می‌کنند به چیزهایی که می‌خواسته‌اند نرسیده‌اند و چیزهایی که به آن رسیده‌اند هم دیگر رنگ و بویی برایشان ندارد. کارشان ملال‌آور و تکراری است و زندگی روزمره‌شان خسته‌کننده و غم‌بار. به این حالت بحران میانسالی گفته می‌شود. موضوعی که فلاسفه هنوز آنچنان که باید و شاید به آن توجه نکرده‌اند.


فلسفۀ شوپنهاور در ژرف‌ترین لایه‌اش «مشق مرگ» است
زندگی کابوسی است که مرگ می‌تواند ما را از آن بیدار کند

در بحبوحهٔ دورانی که اختراعات یکی پس از دیگری زندگی انسان را تکان می‌داد، فیلسوف بدبینی پیدا شد که می‌کوشید حقیقت زندگی را برملا کند. او می‌گفت حقیقت زندگی در دایره‌ای محصور شده که در یک طرفش لذت ایستاده و در سوی دیگرش حسرت. آدمی، مادامی‌که در جهان است، بین این دو می‌رود و می‌آید و این رفت‌وآمد حاصلش چیزی نخواهد بود جز ملال. آرتور شوپنهاور، در سراسر عمرش، به‌دنبال راه فرار از این ملال بود.


آیا سوسیالیسم کسالت‌بار است؟
سوسیالیسم پرورش میان‌مایگان بی‌روح نیست؛ سوسیالیسم یعنی رها کردن ظرفیتِ خلاق همگان

معلوم است که از بین رفتن فقر و جنگ و نژادپرستی قشنگ است، ولی اگر حوصله‌مان سر برود چه؟ هنرمندان، اغلب، ارزش‌های ضد انسانی و فرهنگ کالایی‌شدۀ جوامع موجود را پس می‌زنند، اما آن‌ها از این نکته نیز آگاه‌اند که در این نظام از وضعیتی یگانه برخوردارند، وضعیتی که بدان‌ها مجال می‌دهد تا فردیتِ خلاق خود را بروز دهند، البته تا وقتی که محصول این فردیتِ خلاق فروش برود. هنرمندان دل‌نگران‌اند که سوسیالیسم این وضعیت را ازشان بگیرد و آن‌ها را به سطح کارگران صرف تقلیل دهد.

مرتبط

چه بر سر خاطرات کودکی ما می‌آید؟

چه بر سر خاطرات کودکی ما می‌آید؟

خاطرات کودکی در شکل‌گیری شخصیت و هویت ما چه نقشی دارند؟

مجبور نیستیم هر فناوری جدیدی را به زندگی خود راه دهیم

مجبور نیستیم هر فناوری جدیدی را به زندگی خود راه دهیم

«انتخاب‌گرایی فناوری» چیست و چه تفاوتی با بدبینی به فناوری دارد؟

آیا یک کتاب می‌تواند «همه‌چیز» را توضیح دهد؟

آیا یک کتاب می‌تواند «همه‌چیز» را توضیح دهد؟

چرا کتاب‌های «نظریۀ همه‌چیز» محبوب شدند؟

آنچه اول سال به آن نیاز دارید «تصمیم » نیست، «ضدتصمیم» است

آنچه اول سال به آن نیاز دارید «تصمیم » نیست، «ضدتصمیم» است

کمتر سعی کنید خودتان را ارتقا دهید، آن وقت بیشتر از زندگی لذت خواهید برد

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0