اجماع لیبرالی که در فیلمهای هالیوود به تصویر درمیآید با واقعیتهای آمریکا ناسازگار است
برخی از تحلیلگران فکر میکنند در آمریکا همان چیزی به واقعیت تبدیل میشود که فیلمهای هالیوودی پیشبینی کرده باشند. انتخاب دونالد ترامپ برای ریاستجمهوری شاهد بزرگی بر اشتباهبودن این تصور است. بهتعبیرِ ریچارد برودی، منتقد مشهور فیلم، هالیوود «حزب هیلاری کلینتون» بود و شکست هیلاری در انتخابات، به همان اندازه، شکست هالیوود به حساب میآید. چرا و چطور سینمای آمریکا اینقدر از جامعهاش دور افتاد؟
ریچارد برودی، نیویورکر — در دسامبر ۱۹۷۲، بلافاصله پس از یکی دیگر از فاجعههای ریاستجمهوری امریکا، یعنی انتخاب دوبارۀ ریچارد نیکسون با اختلاف بسیار زیاد آرا، پالین کیل که آن زمان یکی از دو منتقد فیلم نیویورکر بود یکی از معروفترین اظهارات را در فرهنگ سیاسی مدرن بیان داشت که البته برداشت نادرستی از آن معروف شده است. بهگزارش ایزریل شنکر در تایمز، در نشست سالانۀ انجمن زبان مدرن و در مباحثهای با منتقد مشهور، لسلی فیدلر، کیل گفت: «من در دنیایی خاص زندگی میکنم. تنها یک نفر را میشناسم که به نیکسون رأی داد. نمیدانم آنها کجایند. خارج از فهم من هستند. اما گاهی اوقات که در سالن نمایش هستم، میتوانم حضورشان را حس کنم.»
پس از بارهاوبارها دهانبهدهان شدن، این عبارت را شاهدی بر بیخبری محض دانستند، انگار که کیل پیروزی نیکسون را باور نداشت زیرا هیچکس را نمیشناخت که از وی حمایت کرده باشد. درواقع منظور او عکس این تلقی بود: او تصریح میکرد که بهعنوان شخصیتی رسانهای در نیویورک در یک حباب زندگی میکند و تنها از طریق هنری که زندگیاش را وقف آن کرده بود، یعنی سینما، میتوانست رویدادها را درک کند. یعنی آيا داشت به «هری کثیف» فکر میکرد که اوایل آن سال آن را «اثر تبلیغی فوقالعادهای برای قدرت دستیار حقوقی پلیس» نامیده بود؟ یا به «سگهای پوشالی» سم پکینپا که آن را «اثری کلاسیک و فاشیستی» میدانست؟ یا به «پدرخواندۀ» فرانسیس فورد کاپولا که نشان میداد جنایتِ سازماندهیشده «وا زَدن امریکاگرایی نیست» بلکه «آن چیزی است که میترسیم خودِ امریکاگرایی باشد»؟
من هم در نیویورک زندگی میکنم؛ تنها یک نفر را میشناسم که به دونالد ترامپ رأی داده یا دستکم تنها یک نفر که این رأیِ خود را تأیید کرده است. من هم مثل کیل ترغیب میشوم که نشانههای امریکایی را که نمیشناسم در فضای سینمایی یا محیط پیرامون سینما بیابم. شاید واکنش زشت در مقابل بازآفرینی فیلم «شکارچیان شبحِ» امسال یک نشانه بود. «شکارچیان روحِ» اصلی فیلم چندان خوبی نبود، اما شمایلی از عصر ریگان بود، هم از نظر تحسین اطمینانبخشِ این فیلم و هم شمایلنگاری تصادفیِ آن. دامنزدن این فیلم به احساس نوستالژیک تندوتیز در قبال سال ۱۹۸۴، ایدئالی را نشان میدهد که حتی در میان کسانی رواج دارد که هیچ تجربۀ دستاولی از آن زمان ندارند. علاقهمندان نسخۀ اولیه به این خاطر به خشم آمدند که برخی نقشها، که پیشازاین به مردان واگذار میشد، به زنان داده شده بود. لسلی جونز، زن سیاهپوست نقشاول، مورد آزار نژادپرستانه واقع شده است. فیلم نتوانست ائتلاف چندان بزرگی از بینندگان ایجاد کند تا نبود طرفداران ناخرسندِ مرد جبران شود. این چیزها را میتوان در کنار هم پیشهشداری ناخوشایند دربارۀ نژاد ریاستجمهوری دانست.
شاید منظور کیل، که از ارتباط مجازی جزئی خود با رأیدهندگان به نیکسون صحبت میکرد، چیزی سادهتر و عجیبتر بود: اینکه وقتی به سینما میرفت و همزمان همان فیلمهایی را میدید که باقی مردم در دیگر نقاط کشور تماشا میکردند حضور آنها را بهنوعی احساس میکرد. الان هم شرایط میتواند همانگونه باشد. عمومیت فیلمهای مبتنی بر «ابرقهرمان، انسان را بر آن میدارد که آنها را شاهد عطشی گسترده برای حضور مردی قوی بداند، فیلمهایی که در آنها بتهای شخصیتْ خطرات فاجعهآمیز را نقش بر آب میکنند.
بااینهمه، نگرانی بسیاری از منتقدان دربارۀ تعداد و حجم چنین مناظر خشن و عظیمی صرفاً شاهدی دیگر بر وجود «اتاق اِکو»۱ است که ثابت شد جریان اصلی رسانه طی این چرخۀ انتخاباتی بهطرز حیرتآوری در چنبرۀ آن بود. به این معنا، شاید قویترین شاخص سینمایی بحرانِ موجودْ زنجیرهای از فیلمهای هالیوودی و غیرهالیوودیِ اخیر باشد که آشکارا سیاسی هستند و با خودپسندیْ «اجماعنظر لیبرالها» را منعکس میکنند. فیلمهایی چون «پسربچگی»، «نورافکن»، «رکود بزرگ» و «باشگاه خریداران دالاس»، که شایستگی بیچونوچرایی دارند، ناآرامیهای جدی را با همدلیهای بجا و واقعیات دلگرمکننده بازنمایی میکنند، اما در آنها خبری از عمق و وزن نظرِ مخالفان نیست. مهمتر آنکه تسکینبخشیِ سیاسیِ چنین فیلمهایی تقریباً همیشه با نوعی زیباییشناسی سادهفهم، صادقانه، مطمئن و محترمانه همراه است. این فیلمها برای این طراحی شدهاند که مایۀ آرامش باشند و نه تحریک؛ تأییدکننده باشند و نه درککننده.
نتایج انتخابات امسال خارج از پردۀ سینما رخ داد: در حاشیۀ جریان اصلیِ رسانه و در سایۀ فرهنگ بالادستی. معلوم میشود که دموکراتها، یعنی حزب هالیوود، این بار نتوانستند مطالب خود را در حجم بالا در فضای اینترنت پخش کنند و آنقدر به عمق نرفتند که احساساتِ در تبوتاب امریکایی را درک کنند، احساساتی که داشت به نقطۀ جوش میرسید. شکست سیاسی هیلاری کلینتون در سطح وسیعتر شکست صنعت فرهنگ لیبرال را نشان میدهد. تنها میتوانم امیدوار باشم کسانی از ما، که از انتخاب ترامپ هراسان و پریشان هستند، آماده باشند پیشفرضهای خود را به چالش بکشند، نه در این باره که عدالت چیست، بلکه دربارۀ جهانی که در آن برای عدالت خواهیم جنگید. در این چالش، مسئله تنها محتوا و پرداختن به موضوعاتی گستردهتر نیست، بلکه نوعی نگاه هنرمندانه است. کیل در مقدمۀ ریلینگ، مجموعۀ مطالب خود که در سال ۱۹۷۶ منتشر شد، تأیید کرد که ترسهای ناشی از جنگ ویتنام و زشتی دورۀ نیکسون، بهدنبال خود، فورانی خارقالعاده از خلاقیتِ محققانه، نکتهسنج و جسورانه در فیلمسازی امریکا ایجاد کرده است. شاید بار دیگر سینما ثابت کند که شیوهای مهم در درک گسترده و البته مقاومت است.
پینوشتها:
• این مطلب را ریچارد برودی نوشته است و در تاریخ ۱۰ نوامبر ۲۰۱۶ با عنوان «What the Movies Miss About Trump’s America» در وبسایت نیویورکر منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۷ دی ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «آمریکای ترامپ، آمریکای ‘جانگوی زنجیرگسسته’ نیست» و با ترجمۀ نجمه رمضانی منتشر کرده است.
•• ریچارد برودی (Richard Brody) ویراستار و نویسندۀ بخش فیلم نیویورکر است. کتاب همه چیز سینماست (Everything Is Cinema) از او در سال ۲۰۰۹ به چاپ رسیده است.
[۱] echo chamber: اتاقی مخصوص که صدا در آن منعکس می شود و در تکنیک های ضبط صدا از آن استفاده می شود. استعاره از محیطی دربسته است که فقط صداهای بخصوصی در آن منعکس می شود.
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
چطور جامعۀ اسرائیل با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
انتخابایی که دوست داریم کس دیگه ای برامون انجام بده ولی ما هیچ وقت بهش اعتراف نکنیم. صندوق رای ها مظهر خوبی از این انتخابها هستند. جایی که درست مثل وقتی که توی خلوت دستشویی نشستیم، بدون مزاحمت و فضولی هیچ کس دیگه ای با شرم آورترین و درعین حال لذت بخش ترین اعضای تن مون تنها هستیم. اولین چیزایی که به ذهنمون میرسه رو درودیوارش مینویسیم. صندوق رای ها هم توالتِ علاقه ی ما به قسمت شرور و قدرت طلب و دیکتاتورمآب مونه. بدون شرم و بی فضولی هیچ کس نظر کثیفمون رو توی صندوق می اندازیم و بلافاصله بعد از بیرون اومدن از حوزه رای گیری فراموشش میکنیم و باز درباره مواهب دموکراسی و سیاست عقلانی و سنجیده سخنرانی میکنیم. آدم یاد موسیقی های شیش و هشتی می افته که همیشه توی جمعای روشن فکرانه(یا کلا هر جمعی) مسخره اش میکنیم و فرهیخته بازی درمیاریم. ولی توی تمام نقاط عطف زندگیامون نقش ویژه ای دارن و پنهانی حتی بخاطرشون اشک هم میریزیم.
کاملا با شما موافقم و من فکر میکنم جواب سوالتون از نظر خودم اینه که مردم توی یه برهه از زمان که خیلی تحت فشار بودن یا از رویکردهای موجود نا امید شده اند نا خواسته دل به امید های تازه میدن و دلشون میخواد که یک تغییر اساسی رخ بده و اوضاعشون حداقل از حالت موجود خارج بشه. د راین مورد خاص من بنظرم امریکایی ها با علم به اینکه با روی کار اومدن دوباره دموکرات ها تغییری حاصل نمیشه این ریسک رو به جون خریدن که با انتخاب ترامپ کسی که به عقیده خیلی ها چیزی از سیاست سرش نمیشه برگ جدیدی رو در سرنوشت کشورشون ورق بزنند. به امید اینکه روش ها و عملکرد جدید اون که قطعا به کلی متفاوت با سابقه سیاسی این کشور خواهد بود فرجی حاصل بشه. ترامپ یک تاجر موفقه و این بنظرم تنها نکته خوب ماجراست که حداقل وضعیت اقتصادی امریکا رو بهتر بکنه و از این منطر هم میشه به این قضیه نگاه کرد که علاقه چندانی به ادامه روند پیشین در خط مشی امریکا در سال های اخیر نداره و ممکنه علارغم اینکه خیلی ها اونو به خشن بودن در قبال سایر کشورها متهم میکنن در این مورد کاملا رویکرد متفاوت و و موضع نرمی در پیش بگیره.! و بیشترین چیزی که براش مهمه کشور خودشه و خیلی قصد دخالت در امور سایر کشورها نداشته باشه.
با سلام، خیلی ممنون بابت انتخاب مطالب و ترجمهشان. این ترجمه رو به نوعی میتونیم بازتابش رو در میان قشر روشنفکر و فرزندان دههی اخیرشان یعنی نئوانتلکتها به وضوح دید. از بازتاب حرف زدم؛ منظورم هجمهی طرفداری از هیلاری قبل و بعد از انتخابات ایالات متحده است. گویا کسانی که در برابر ما حرف کلپتون میزنند، در پس پرده کتی پری و لیدی گاگا را دنبال میکنند و منتظر خبر جدیدی از کارداشیان هستند. عذرخواهی میکنم که مطلب شما سینکدکی شد برای بیان مطلب خودم. من هم فقط اشاره کردم و نه تحلیل. اگر بحثی باز شد، به طور مفصل میتونم از حرفم دفاع کنم. با تشکر
دوستان یعنی واقعا در سراسر این مقاله چیزی جز نامش مهم نبود که هیچ یک در مورد محتوای نوشته سخنی نراندید مثلا از تشابه شیوه انتخاب ترامپ با احمدی نژاد و اینکه چطور یک حادثه در دونقطه جهان یکی اوج پیشرفتگی و دیگدی عمق عقب افتادگی به طور مشابه اتفاق می افتد و چرا ؟ ... و ..