بررسی کتاب

آیا اسلام دینی استثنایی است؟

چگونه حوادث مربوط به چهارده قرن پیش هنوز به روابط این دین با سیاست شکل می‌دهند، و این امر برای آیندۀ خاورمیانه چه معنایی دارد؟

آیا اسلام دینی استثنایی است؟

چرا خاورمیانۀ مسلمان، که برای قرن‌ها گل سرسبدِ تمدن‌های بشری بود، به وضع دردناک امروز افتاده است؟ تاریخ خون‌بار این منطقه، مشخصاً از سقوط امپراتوری عثمانی به این‌سو، وارد دورۀ جدیدی شده است. طی این سال‌ها، مسلمانان مداوماً در حال آزمون نظام‌های رنگارنگ سیاسی بوده‌اند تا شاید به الگویی واقعاً اسلامی از حکومت برسند. بر همین اساس، باید گفت خاورمیانه هیچ‌گاه راه اروپا را طی نخواهد کرد، چون اسلام دینی است متفاوت.

شادی حمید، آتلانتیک — برای فهم نزاع‌های به‌ظاهر لاعلاج خاورمیانه باید دست‌کم به ۱۹۲۴، سالی که آخرین نظام خلافت رسماً سقوط کرد، بازگردیم. احیای خلافت، یک نهاد سیاسی تاریخی که سنت و شریعت اسلامی بر آن حکم براند، همان تفکری بود که، به تعبیر رضا پانخورست تاریخ‌دان۱، می‌گفت: «اتحاد معنوی امت مسلمان مستلزم تجلیِ سیاسی است.» در بیشترِ سیزده قرن گذشته، تبار مستمری از سیاست «اسلامی» وجود داشته است که مقبولیتی وسیع داشت. حتی جاهایی که نظام خلافت کارا نبود، باز طنین و اطمینان‌خاطر آن به گوش می‌رسید. امور همانی بودند که همیشه بودند و احتمالاً همیشه خواهند بود.

از انحلال خلافت عثمانی بدین‌سو، تقلا برای استقرار یک نظم سیاسی مشروع در خاورمیانه، با شدت‌های متفاوت، فراگیر شده است. دین و نقش آن در سیاست کانون این تقلاهاست. در این معنا، بی‌ثباتی بهار عربی و ظهور «دولت اسلامی» یا «داعش» صرفاً تازه‌ترین جلوه‌های تکراری است از ناتوانی در حل اساسی‌ترین پرسش‌ها دربارۀ اینکه شهروندبودن و دولت‌بودن به چه معناست.

این پرسش هم تازه است و هم قدیمی، پرسشی که در گذشته پاسخی داشت، اما اکنون نه. اسلام در نحوۀ ارتباطش با سیاست دینی متمایز است،‌ و این متمایزبودن را می‌توان تا زمان تأسیسش در قرن هفتم میلادی پی گرفت. اسلام متفاوت است. این تفاوت دلالت‌هایی مهم برای آیندۀ خاورمیانه و نیز آیندۀ جهانی دارد که در آن زندگی می‌کنیم، خواه امریکایی، فرانسوی، بریتانیایی باشیم یا غیره. این سخن که اسلام _به‌مثابۀ یک کیش،‌ الهیات و عمل_ چیزی می‌گوید که دیگر ادیان دقیقاً بدان نمی‌پردازند ادعایی مسلماً مناقشه‌برانگیز و حتی دردسرساز است، به‌ویژه در بستر تعصب فزایندۀ ضداسلامی در امریکا و اروپا. به‌عنوان یک مسلمان امریکایی،‌ این امر برایم امری شخصی است که نظرات خطرناک دونالد ترامپ دربارۀ اسلام و مسلمانان مرا نگران کشورم می‌کند.۲ بااین‌حال، «استثناگرایی اسلامی» نه خوب است نه بد. فقط هست.

به‌خاطر این استثناگرایی بعید است که خاورمیانه از الگویی غربی، یعنی الگوی نهضت اصلاح دینی و پس از آن روشنگری که مطابق آن دین کم‌کم به قلمرو خصوصی رانده می‌شود، تبعیت کند. اینکه اسلام، دینی کاملاً متفاوت با مبنا و تکاملی کاملاً متفاوت،‌ می‌بایست مسیری شبیه مسیحیت در پیش گیرد فرض عجیبی است. همۀ ما یکسان نیستیم، اما مهم‌تر از همه چرا باید یکسان باشیم؟

اینکه مسیحیت ظاهراً نسبت‌به شریعت، حکومت و قدرت تردید دارد اتفاقی نیست. در کل، اسلام و مسیحیت اهدافی متفاوت دارند. شریعت، دست‌کم تا حدی،‌ مربوط به شناساندن و کیفر گناه است. اما در واقعۀ تصلیب، عیسی در نتیجۀ عمل نجات‌بخش خود انسان را از بار گناه و ازاین‌رو از بار شریعت آزاد ساخت.

بنابراین،‌ داستان نجات در مسیحیت داستان پیشرفت انسان است که از مراحل مختلف رشد معنوی می‌گذرد. شریعت یهودی یا موسوی شریعتی مشروط بود، برای زمان و مکانی خاص و برای قومی برگزیده،‌ درحالی‌که مسیحیت دینی جهان‌شمول و جاودانه بود. جاشوا رالستون،‌ الهیات‌دان، با تأمل در آثار یوستینِ شهید، از الهی‌دانان نخستین مسیحی۳، می‌نویسد: «مسیحْ شریعت جدید و نهایی است و ازاین‌رو شریعت موسی نسخ می‌گردد… به باور یوستین، خدای اسرائیل آن‌ها را به عهدی جدید و جاودانه وعده داده بود. هدف از شریعت موسی هرگز این نبود که الزامی جهان‌شمول و جاودانه باشد.»

اگر نجات از طریق مسیح و صرفاً از طریق او تحقق می‌یابد، پس چندان نیازی به دولت نیست تا رفتار شخصی و عمومی را سامان دهد جز اینکه صرفاً محیطی مولد فراهم سازد تا افراد فضایل را پرورش دهند و به مسیح مؤمن‌تر گردند. کیفر گناهان دیگر اولویت ندارد، زیرا مسیح به‌خاطر آن مصلوب شد. در تقابلی آشکار، درحالی‌که الهی‌دانانی نظیر مارتین لوتر دیالکتیکی مشهور بین ایمان و اعمال نیک صورت بستند، در اسلام ایمان و عمل عمیقاً هم‌بسته‌اند. ایمان غالباً از طریق رعایت شریعت اظهار می‌گردد. عدم‌تبعیت از شریعت اسلامی بازتابی است از فقدان ایمان و بی‌میلی مؤمن به تسلیم‌شدن در برابر خداوند. نجات بدون رعایت شریعت میسر نیست. این نگاه دلالت‌هایی برای ماهیت دولت اسلامی دارد. اگر تبعیت از شریعت _برای مثال، منع مصرف الکل و زنا، روزه‌داری و پنج بار در روز نمازخواندن_ پیش‌شرطی برای نجات است، پس رهبران سیاسی و روحانیون هر دو موظف به امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر هستند، نقشی که به درجات مختلف در تمام عصر پیشامدرن داشتند.

اما واقعاً حوادثی که چهارده قرن پیش اتفاق افتاده می‌تواند برای یک وضعیت نامطلوب جدید این‌همه مهم باشد؟ اخیراً در یک شام شکرگزاری که با خانواده و دوستان در کالج برین‌مایر پنسیلوانیا داشتم، تعجب کردم که این حوادث هنوز چقدر مهم‌اند. هشت نفر بودیم و همه مسلمان، با زمینه‌ها و میزان تعهد دینی متفاوت. پس از صرف یک وعدۀ حسابی از بوقلمون، پورۀ سیب‌زمینی، گریوی و استافینگ، دیدیم دربارۀ بلای تروریسم و مسئولیت مسلمانان صحبت می‌کنیم که باید دربارۀ آن چیزی بگویند و کاری بکنند. چیزی نگذشت که وارد بحثی دربارۀ یزید، دومین خلیفۀ سلسلۀ بنی‌امیه، شدیم که حسین (ع)، نوۀ پیامبر، را در قیام کربلا در قرن هفتم کشت و سر بُرید. این واقعه شبیه زخمی باز بود و ما باری دیگر، همچون بسیاری دیگر پیش از ما، کوشیدیم تبیین کنیم که چرا و چگونه چنین اتفاق دهشتناکی رخ داد. آن‌ها اهل‌بیت پیامبر بودند، گوشت‌وخون ایشان. بااین‌حال، حسین و تمام یارانش قتل‌عام شدند و بدنشان چهل روز بر زمین ماند تا بپوسد.

این امر بی‌شباهت با دیگر پرسش‌هایی نبود که آن روز از خودمان دربارۀ ظهور داعش، جنگ داخلی و خون‌ریزی ظاهراً بی‌پایان می‌پرسیدیم: چگونه مسلمانان می‌توانند با هم چنین کنند؟ قیام کربلا فقط یک نمونه است. ما دربارۀ عمر، ابوبکر، عثمان و علی (ع)، نزدیک‌ترین صحابۀ پیامبر و رهبران امت اسلامی سخن گفتیم که مسلمانان تقوا و صلابت آن‌ها را می‌ستایند. ابوبکر، خلیفۀ نخست، در کهن‌سالی درگذشت، اما هر سه خلیفۀ بعدی به دست مسلمانان ترور شدند. وقتی بلند شدیم و به ساندی اسکول رفتیم (بله، مسلمانان امریکایی ساندی اسکول هم می‌روند)، ابوبکر، عمر و امام علی برایمان نه شخصیت‌هایی تاریخی، بلکه بخشی از حیات ما بودند و یادآور تاریخی شکوهمند و نیز قتل‌های خانمان‌براندازی که می‌توانست آن تاریخ شکوهمند را خدشه‌دار سازد.

عصرِ به‌اصطلاح خلفای راشدین چندان طول نکشید، اما شماری از دیگر «اعصار طلایی» اسلامی، که مدتی مدیدتر شکوفا ماندند، پس از آن عصر روی کار آمدند. خلافت عباسی، با پایتخت پرتکاپوی خود، بغداد، یکی از موفق‌ترین امپراتوری‌هایی بود که جهان تا آن زمان دیده بود. این امپراتوری از قرن هشتم تا سیزدهم میلادی بالید و دستاوردهایی بی‌سابقه در علم، پزشکی و فلسفه داشت. خیل دانشجویان اروپایی به دانشگاه‌های مسلمانان سرازیر شدند به امید اینکه زیر نظر بزرگ‌ترین پزشکان، متفکران و متکلمان جهان به تحصیل بپردازند. مسلمانان کنونی، به‌ویژه در جهان عربی‌زبان، درگیر مباحثات شدیدی دراین‌باره شده‌اند که با این زیرمتن تاریخی چه اشتباهی رخ داد.

در مجموع، وضعیت غم‌انگیز خاورمیانه پذیرش این حقیقت را دشوار می‌سازد که در بیشتر چهارده قرن گذشته امور زیادی بود که عرب‌ها و مسلمانان می‌توانستند بدان ببالند. این ناهمخوانی آزاردهنده است. این افول غالباً با نوعی تقدیرگرایی کلامی توجیه می‌شد. آیا این افولْ نوعی کیفر الهی بود؟ پس از قرن‌ها غلبه، امپراتوری‌های مختلف اسلامی با ظهور اروپای روبه‌رشد کم‌کم به حاشیه رفتند.

سپس بلای استعمار فرارسید، زمانی که بیشتر جهان اسلام به‌صورت مستقیم و غالباً وحشیانه تحت‌الحمایۀ اروپا شد. استقلال صعب‌الوصول پرتوِ امیدی بر سدۀ بیستم افکند، اما وعدۀ ملی‌گرایی سکولار، با ظهور ملت‌هایی جوان که رو به‌سوی دیکتاتوری داشتند، در نهایت ناکام ماند. احتمالاً خداوند مسلمانان را رها کرده بود و آن‌ها را به‌خاطر روی‌گردانی از صراط مستقیم مجازات می‌کرد. در مجموع، خداوند به آن‌ها که مطیع اوامر او باشند وعده‌هایی خوش نوید داده و ظاهراً چندین قرن این نویدها را جامۀ عمل پوشانیده بود. مؤمن‌ترین افراد _پیامبر، صحابه و نخستین پیروانشان_ به موفقیت‌هایی فراتر از تصور رسیدند، سراسر شمال آفریقا را فتح کردند و طی یک قرن پس از وفات پیامبر در اسپانیا منتشر شدند و به فرانسه راه یافتند. این امر باید گواهی بر درستکاری آن‌ها باشد. گرچه این بدان معناست که کاهش اراضی امپراتوری‌هایی که زمانی بزرگ بودند باید گواهی بر گناه و فساد آن‌ها بوده باشد.

امپراتوری عثمانی، به امید به‌تأخیرانداختن افول خود در قرن نوزدهم، به مجموعه‌ای از اصلاحات داخلی موسوم به تنظیمات دست زد. تنظیمات، گرچه هدفش این نبود، به تسریع امری کمک کرد که وائل بن حلاق، محقق شریعت اسلامی، آن را «تهی‌کردن» شریعت می‌نامد. در تلاش برای تنظیم و کنترل مجموعه‌شرایعی که روزی زنده و بالنده بود، دولت تقویت گشت و در محور امور قرار گرفت، تمایلات اقتدارگرایانۀ آن تشدید و قدرت روحانیون تضعیف شد. در این میان، سکولارها معتقد بودند که دولت اسلامی اصلاح‌پذیر نیست و تمسک به مبانی دینی صرفاً مانعی بر سر راه پیشرفت است. به باور آن‌ها، اگر پذیرش ملی‌گرایی سکولار علت برتری اروپا بود، پس چرا نبایست همان کار را در خاورمیانه کرد؟ ایدئولوژی‌های مختلف سکولار _مارکسیسم، سوسیالیسم، فاشیسم و لیبرالیسم_ در میان نخبگان رواج یافت. نواندیشان اسلامی، پیشروان اسلام‌گرایان امروزی، حوادث را به نحوی کاملاً متفاوت تفسیر کردند و وضعیت روبه‌زوال آن سرزمین را گواهی دیگر بر ناخشنودی خدا دانستند. برای کسب عنایت او، می‌باید به پاکی محض صدر اسلام بازگشت. این تلقی از بازگشت، که در قرن نوزدهم تلقی جدیدی بود، در دهه‌های بعد به قدری تکرار شد که به یک کلیشه مبدل گشت.

محمد جلال کشک، نویسندۀ اسلام‌گرا و متولد ۱۹۲۹، پیروزی دین را تقریباً در همه جا، حتی در نامحتمل‌ترین جاها، مشاهده کرد. در ۱۹۶۷، اسرائیل به‌سادگی ملت‌های عرب را شکست داد. به اعتقاد کشک، این پیروزی صرفاً به‌خاطر قدرت نظامی اسرائیل نبود، بلکه بدان خاطر بود که اسرائیل چیزی داشت که عرب‌ها نداشتند: یقین و وضوحِ اخلاص دینی. همان‌گونه که فؤاد عجمی در نخستین کتاب خود، تنگنای عرب: اندیشه و کنش سیاسی عرب از ۱۹۶۷ بدین‌سو۴، نوشت: «در گزارش کشک نوعی تحسینِ توأم با اکراه نسبت‌به ضرورت جنگ نزد اسرائیلیان وجود دارد، به‌خاطر این حقیقت که سربازان جوان اسرائیلی پس از فتح اورشلیم پشت‌سر خاخام‌ها و رو به دیوار ندبه به نیایش پرداختند.» احتمالاً روایت کشک درست‌ترین خوانش از جامعۀ اسرائیل نباشد، اما از گویاترین آن‌هاست.

اگر این وضوح، این پاکی نگاه از بین رفته باشد، برای بازیابی‌اش چه زمانی بهتر از زمان آغاز؟ این همان کاری بود که جنبش‌های مختلف احیاگر به انجام آن امید داشتند. نواندیشان اسلامی امیدوار بودند تا روح و نیت نسل نخست مسلمانان را بازیابند، اما آن‌ها که به سَلَفی موسوم شدند نه صرفاً به «روح» شریعت، بلکه به «متن» شریعت اعتقاد داشتند. آن‌ها می‌خواستند از عادات خاص مسلمانان نخستین تقلید کنند، خواه این تقلید به‌معنای پوششی شبیه پیامبر (بالازدن شلوار خود تا قوزک پا) باشد یا مسواک‌زدن شبیه ایشان (با یک چوب دندان‌پاک‌کنی به نام مسواک). عجب آنکه نزد این جریان‌های مختلف اسلام‌گرا، تاریخ متأخر اسلام دورتر از تاریخ متقدم آن به نظر می‌رسید. جز در ترکیه، بیشتر مسلمانان حتی در استناد به یک محقق عصر عثمانی دچار زحمت می‌شوند. از خلافت عباسی با علاقه یاد می‌شود، اما خاطرۀ آن ضرورتاً الهام‌بخش جنگیدن و مردن برای آرمان نبود. در مقابل، دربارۀ پیامبر و صحابه قرابتی هست که گذر چهارده قرن را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد. این چیزی عجیب و نامعمول بود: اینکه هر قدر بیشتر در تاریخ عقب برگردیم، آن را صمیمی‌تر احساس می‌کنیم.

البته که مسلمانان مقید به صدر اسلام نیستند، اما نمی‌توانند به‌کلی آن را نادیده بگیرند. پیامبر هم‌زمان یک متکلم، سیاست‌مدار، مجاهد، واعظ و تاجر بود. مهم اینکه مؤسس دولتی جدید نیز بود. تشخیص اینکه ایشان هر زمان در چه نقشی بودند دشوار است (امری که به مباحثات بی‌پایان دراین‌باره انجامیده است که آیا برخی از اعمال پیامبر در قلمروهایی خاص واقعاً نبوی بود یا نه). برخی از متفکران دینی، ازجمله محمود محمد طه سودانی و بعداً شاگرد او، عبداللّه النعیم، کوشیده‌اند تا این میراث‌های نبوی مختلف را تفکیک کنند و مدعی شوند که قرآن دو پیام دارد. پیام نخست، مبتنی‌بر آیاتی که به‌هنگام تأسیس یک جماعت سیاسی جدید در مدینه بر پیامبر نازل شد، دربردارندۀ خصوصیات شریعت اسلامی است که احتمالاً برای عربستان قرن هفتم مناسب بود، اما جدای از آن بستر قابلیت اجرایی ندارد. پیام دوم اسلام، که در مکه و پیش از هجرت به مدینه وحی شد، دربردارندۀ اصول جاودانی اسلام است که باید متناسب با اقتضائات زمان و مکان به‌روز شوند.

طه در ۱۹۸۵ به دست رژیم جعفر نمیری اعدام شد و نظریه‌های او تا حد زیادی فراموش شد. اما اندیشۀ بنیادین استخراج اصول کلی در عین تأکید بر تاریخیت کاربردشان، به نحوی ضمنی‌تر، از سوی شمار روزافزون محققان مسلمان «ترقی‌خواه»، که بسیاری از آن‌ها ساکن غرب‌اند، حمایت شده است. البته، دلایلی هست که این نظریه‌ها برای جذب پیروانی در جهان مسلمان دردسر داشته‌اند. نخست اینکه این نظریه‌ها برای کسانی که پس‌زمینه‌ای از شریعت اسلامی ندارند به‌سادگی تبیین نمی‌شوند. به اعتقاد بسیاری از مسلمانان، نکتۀ مهم اسلام در این است که اسلام، دست‌کم در کلیات خود، دینی آسان‌فهم و سرراست است. این تصور که قرآن شامل دو پیام مجزاست سرراست نیست و اسلامِ ساده را پیچیده می‌کند. چرا یک مسلمان معتقد باید خطر کند و تفسیری مناقشه‌برانگیز و دگراندیشانه از متن مقدس را بپذیرد، وقتی می‌تواند به عقب برگردد و رویکردهایی امن‌تر و مقبول را برگزیند که حمایت اکثریت وسیع علما را به دنبال دارد؟

می‌توان پا را از این فراتر نهاد و نه‌تنها مدافع تفسیری مترقی از شریعت اسلامی شد، بلکه از عدم‌تناسب بنیادین آن با حیات عمومی نیز دفاع کرد، یعنی پذیرفتنِ تفکیک دین از سیاست که مبنای هر جامعۀ کثرت‌گرای پساروشنگری لیبرال است. البته، وزن سنگین تاریخ اسلامی طی چنین مسیری را تقریباً ناممکن می‌سازد.

با چالش دوگانۀ استعمار و سکولاریسم و ظهور مدرنیته، دولت به دولت-ملت تبدیل شد، یعنی نهادی متمرکز، پردامنه و سلطه‌جو. بوروکراسی‌هایی وسیع، ارتش‌های بزرگ مسلح و فناوری (و میل) برای نظارت بر شهروندان، هر چیزی که در مخیلۀ امپراتوری‌های وسیع گذشته نمی‌آمد، به وجود آمد. شریعت اسلامی، که برای یک عصر پیشامدرن طراحی شده بود، چگونه می‌توانست متناسب با زمانی باشد که رعایای آن شهروند شدند و می‌رفت که وابستگی‌های ملی جای بیعت‌های دینی را بگیرند؟ این پرسش، دست‌کم فعلاً، پاسخی نیافته است.


اطلاعات کتاب‌شناختی:

Hamid, Shadi. Islamic Exceptionalism: How the Struggle over Islam Is Reshaping the World. St. Martin’s Press, 2016


پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را شادی حمید نوشته است و در تاریخ ۶ ژوئن ۲۰۱۶ با عنوان «?’Is Islam ‘Exceptional» در وب‌سایت آتلانتیک منتشر شده و برای نخستین‌بار با عنوان «آیا اسلام دینی استثنایی است؟» و با ترجمه میلاد اعظمی‌مرام در سومین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی به چاپ رسیده است. وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۲۰ تیر ۱۳۹۶ این مطلب را با همین عنوان بازنشر کرده است.
•• شادی حمید (Shadi Hamid) مدیر «مرکز خاورمیانه» در دانشگاه استنفورد و عضو پروژه «روابط آمریکا با جهان اسلام» در اندیشکدۀ بروکینز است. علایق او شامل سیاست خارجی کشورهای مسلمان، تاریخ خاورمیانه و تاریخ اسلام می‌شود. حمید یکی از نویسندگان پاره‌رقت آتلانتیک است و برای فارین‌پالیسی نیز می‌نویسد. آخرین کتاب او استثناگرایی اسلامی: چگونه مناقشه بر سر اسلام دنیا را شکلی مجدد می‌بخشد (Islamic Exceptionalism: How the Struggle Over Islam Is Reshaping the World) نام دارد.
••• این نوشتار از کتاب جدید شدی حمید اقتباس شده است تحت عنوان استثناگرایی اسلامی: چگونه مناقشه بر سر اسلام دنیا را شکلی مجدد می‌بخشد.
[۱] ن.ک: کتاب اخیر رضا پانخورست تحت عنوان خلافت ناگزیر؟ تاریخی از مناقشه برای اتحادیۀ اسلامی جهانی، از ‌۱۹۲۴ تا امروز (The Inevitable Caliphate? A History of the Struggle for Global Islamic Union, 1924 to the Present, Hurst Publishers, 2013)
[۲] ن.ک: مقالۀ من با عنوان «دونالد ترامپ و وسوسه‌های اقتدارگرایانه»
[۳] ن.ک: رسالۀ جاشوا رالستون به نام شریعت و حکومت خداوند: یک مبادلۀ مسیحی-مسلمان به راهنمایی ایان مک‌فارلند
[۴] The Arab Predicament: Arab Political Thought and Practice Since 1967, p. 64.

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

ص

۰۳:۰۵ ۱۳۹۸/۰۵/۱۱
0

شما اگه بهتر میدنی خب توضیح بده، البته اگه تعصبات سیاسیت کورت نمی‌کنند تا به اسلام بتازی.

a man

۰۶:۰۳ ۱۳۹۷/۰۳/۱۱
0

کسی که این مقاله رو نوشته اصولا چیزی از اسلام عزیزش نخونده و براساس ذهنی گرایی خودش یچزی گفته که اصلا با تاریخ جور در نمی آید

گروهی از نویسندگان

ترجمه میثم غلامی و همکاران

گروهی از نویسندگان

ترجمه احمد عسگری و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

پاملا دراکرمن

ترجمه مریم خوشحال‌پور

جف کرایسلر, دن آریلی

ترجمه بابک حافظی

دنیل تی. ویلینگهام

ترجمه سید امیرحسین میرابوطالبی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0