نوشتار

ادعای تقلب چه چیزهایی دربارۀ دمکراسی به ما می‌آموزد؟

مدافعان برکسیت برای جلوگیری از تقلب به جای مداد خودکار در اختیار دیگران می‌گذاشتند

ادعای تقلب چه چیزهایی دربارۀ دمکراسی به ما می‌آموزد؟

از نظر برخی نظامِ آتنی مثالی است درخشان از اینکه چگونه مردم می‌توانند حکومت شهر را با همه‌پرسی و رأی‌دادنِ مستقیم به دست بگیرند؛ اگرچه این روزها ماجرای خروج بریتانیا از اتحادیۀ اروپا مجدداً موجب تردید دربارۀ دمکراسی مستقیم و میزان اثربخشیِ آن شده است. شواهد تاریخی نشان می‌دهد دمکراسیِ آتنی این‌قدر که روایت‌های مدرن نشان می‌دهند، بی‌نقص نبود. با‌این‌همه آتنی‌ها دربارۀ اینکه این اصل چگونه عمل می‌کند، دغدغه‌ها و پیش‌شرط‌هایی داشتند که ممکن است به ما مربوط باشد.

TLS

Power to the people

مری بیرد، تی‌.ال‌.اس — یکی از چیزهای بسیار جالب دربارۀ روز همه‌پرسی این است که چقدر سریع، همان‌طور که انتظار می‌رفت، در شبکه‌های اجتماعی پدیده‌ای تحت عنوان «پِن‌گِیت»۱ پدیدار شد. گروه‌های مدافع برکسیت در حوزه‌های رأی‌گیری، خودکار در اختیار دیگران می‌گذاشتند تا جایگزین مدادهایی شود که دولت تعیین کرده و از رأی‌دهندگان خواسته بود تا با آن‌ها رأی دهند. دغدغۀ آن‌ها این بود که کسانی که مدافع «وضع موجود» هستند، به‌سادگی می‌‌توانند علامتی که با مداد در قسمت مربوط به «جدایی» گذاشته شده را پاک کنند و آن را با رأی به‌نفع «ماندن» عوض کنند. ظاهراً در یکی از حوزه‌های رأی‌گیری پلیس را فراخوانده بودند تا توزیعِ ابزارهای رأی‌دهی را که می‌توانست بالقوه برهم‌زنندۀ نظم باشد، بررسی کند.

این نمود گذرایی از هیجانِ دمکراسیِ غربی است. برای بسیاری از ما غیرقابل‌تصور است که رهبرانِ «ما» به تاکتیک‌های بدترین دیکتاتورهای شبه‌دمکراتیکِ جهان متوسل شوند که هرکاری، هرچه غیرخلاقانه‌تر بهتر، می‌کنند تا بتوانند بر توده‌ها حاکم شوند؛ این کار هر چقدر هم که بیارزد، از نظر من قابل‌تصور نیست. باوجوداین، دشوار است که کاملاً این شک را از خود دور کنیم: ممکن است ازخودراضی‌بودنِ ما واقعاً باعث شود نبینیم کسانی که در قدرت‌اند، برای رسیدن به هدفشان، چه کارهایی می‌توانند بکنند. همچنین تاریخچۀ بسیار بلندی دارند این نگرانی‌ها، دربارۀ اینکه تا کجا می‌توانید اعتماد کنید به آن چیزی که گمان می‌کنید رأی‌دهندگان، نه کسِ دیگر، در برگه‌های رأیشان نوشته‌اند. اینگونه تقلب‌های انتخاباتی به‌اندازۀ خودِ دمکراسی قدمت دارند و حتی در نهادِ باستانیِ معروفِ «راندن از شهر به‌وسیلۀ رأی عمومی»، در یونان باستان نقش مهمی ایفا می‌کردند. «راندن از شهر با رأی عمومی» معمولاً به‌عنوان سیستمِ کارآمدی برای زیرنظرگرفتنِ نخبگان در نظر گرفته می‌شد و می‌توان گفت در مقایسه با هر همه‌پرسی مدرنی، صف‌آراییِ بسیار رادیکال‌تری از قدرتِ عمومی در برابر قدرتمندان بود.

این ابداعی بسیار جذاب است که مورخان در آتن باستان یافته‌اند. شهروندانِ آتنی دور هم جمع می‌شدند و تصمیم می‌گرفتند که کدام سیاست‌مدار آتنی است که می‌خواهند با تبعیدی محترمانه برای ده سال از شر او خلاص شوند. هر کس نام قربانیِ انتخابیِ خود را بر تکه‌ای کوچک از سفال شکسته می‌نوشت و آن را در گلدانِ رأی‌گیری می‌انداخت. سپس با اقداماتِ پیشگیرانۀ اندکی مانند حد نصابِ حداقل شش‌هزار نفر، هر کسی که بیشترین رأی را می‌آورد، بیرون انداخته می‌شد. عجیب نیست که راندن‌ از شهر این‌قدر این روزها محبوب شده است. استدلال این‌گونه است: «فقط تصور کن که ممکن باشد از سیاست‌مدارِ ورّاجی که دوست نداری، فقط با رأی‌دادن خلاص شوی… .» بوریس جانسن به‌شدت طرف‌دار چنین چیزی است و ظاهراً از خطری که در این صورت خودش را تهدید خواهد کرد، خبر ندارد. او زمانی گفته بود: «این قدرت مردم بوده است. فقط نیاز بود تعداد کافی از شهروندان بیایند و رأی بدهند و بوم! شما ده سالِ آینده را به سماق‌مکیدن در بلغارستان خواهید گذراند… فکر کنید می‌توانستیم کسی را این‌طوری بیرون بیندازیم.»

درواقع این مسئله به این راحتی هم نبود و به‌راحتی هم مشخص نمی‌شد چه کسی پشتِ این اخراج‌کردن است. یکی از یافته‌های بسیار عجیب باستان‌شناختی در قرن گذشته مخفیگاهِ ۱۹۰ تکۀ سفالی بود که نام تِمیستوکلس روی هر یک از آن‌ها حک شده بود؛ آن‌هم فقط به چهارده دست‌خط مختلف. تمیستوکلس نام یکی از کسانی بود که در سال ۴۲۷ ق.م از شهر رانده شده بود. تخیل زیادی لازم ندارد که بفهمیم چه اتفاقی می‌افتاده است: سناریویی باستانی و نه‌چندان متفاوت از چیزی که طرف‌دارانِ برکسیتِ پِن‌گیت می‌پنداشتند. برخی دشمنان قدرتمند تمیستوکلس تعداد بسیار زیادی از این سفال‌ها را با نامِ او آماده کرده بودند. این ۱۹۰ تا فقط آن‌هایی هستند که باقی مانده‌اند. آن‌ها این سفال‌ها را به رأی‌دهندگانِ اکثراً بی‌سواد داده‌ بودند و حتی شاید این‌طور وانمود کرده‌ بودند که نام دیگری روی آن نوشته شده است. اگر اکثر رأی‌دهندگان بی‌سواد باشند، می‌توانید کارهای زیادی بکنید. چنین تقلبی رایج‌تر از قدرتِ مردمی بوده است.

نوع دیگری از تقلبْ طومار این سیستم را در هم پیچید. راندن‌ از شهر به‌رغمِ شهرتِ امروزی‌اش تنها حدود هفتاد سال دوام پیدا کرد و تنها کمتر از شانزده نفر این‌گونه تبعید شدند. آخرینِ آن‌ها شخصیتِ بدشانسی بود که قرار بود در سال ۴۱۶ ق‌م قربانیِ یک توطئه باشد. در آن هنگام دو شخصیتِ رقیب، نیکیاس و آلکیبیادس که هر دو در معرضِ خطرِ راندن‌ از شهر بودند، تصمیم گرفتند با هم توطئه کنند و طرف‌دارانشان را برانگیزانند تا علیه نفر سومی به نام هیپربولوس رأی دهند. او کسی بود که تبعید شد و دو نفری که مدنظر بودند، بدون مجازات قِسِر دررفتند. همه می‌دانستند چه اتفاقی افتاده است و همین هم افسانۀ قدرتِ مردم را از بین برد. راندن‌ از شهر ازآن‌به‌بعد دیگر به کار نرفت.

اینجا هم به‌سادگی می‌توانیم بازتاب برخی سیاست‌های کثیف و تهمت‌زنی‌های نخبگان را مشاهده کنیم؛ بازتاب این امور در تجارب اخیر ما در به‌اصطلاح کنترل عمومی هم پیداست. اما چقدر این کار در سیستم سیاسی آتن به‌طور کلی رایج بود؟ ظاهراً در آتنِ قرن پنجم ق‌.م قدرت دمکراتیکِ مستقیم دربارۀ هر چیزی برقرار بود. همۀ تصمیماتِ دولت، در دیدارهای جمعی و توسط هر شهروندی گرفته می‌شد که حق رأی‌دادن داشت و به خود زحمت بیرون‌رفتن از خانه نیز می‌داد؛ همه چیز، از رفتن به جنگ تا مدیریتِ معابد. آیا این واقعاً قدرت مستقیم به مردم می‌دهد؟ تأثیر آن چیست؟

تصمیم‌گیری در این مورد به آن سادگی نیست که تصور می‌کنیم؛ باوجود دشمنیِ تقریباً فراگیر نسبت به دمکراسیِ مدنظرِ مفسران سالمندی که زنده مانده‌اند و همین‌طور باوجود تحسینِ فراگیر مورخانِ مدرن، ابهامِ کلِّ مسئله بیشتر شده است. افلاطون اولین کسی نبود که رأی‌دهندگانِ آتنی را افرادی تربیت‌نشده، بی‌سواد و دمدمی‌مزاج بداند که رفتاری نادرست دارند. او آن‌قدر که ممکن است امید داشته باشیم، اشتباه نمی‌کرد. در موقعیتی بدنام، مردم در یک روز جمع شدند و رأی دادند تا همۀ مردانِ شهرِ میتیلن در جزیرۀ لِسبوس کشته شوند؛ آن‌هم به‌جرم اینکه به کنترلِ آتن بر شهرشان اعتراض کرده بودند. روز بعد آن‌ها تصمیم گرفتند که رأی دومی بدهند: معادل باستانیِ همه‌پرسی دوم. آنان درعوض حکم ساده‌تری صادر کردند. مسابقۀ بسیار سختی آغاز شد که کشتیِ حاملِ خبرِ دوم به کشتی‌ای که پیش‌ازآن راه افتاده بود برسد. کشتی دوم موفق شد و قربانیان بخشیده شدند.

از اوایل قرن نوزدهم، قضاوت‌های جدید بسیار متفاوت بود. از نظر بسیاری از اهلِ فنِ سیاست، نظام آتنی نه‌تنها نشان‌دهندۀ مثالی درخشان از این بود که چگونه مردم واقعاً می‌توانند حکومت شهر را با رأی‌دادنِ مستقیم برای اکثرِ مناصب به دست بگیرند، بلکه راه مناسبی برای این بود که بتوانیم شیوۀ دمکراسی پارلمانیِ خودمان را نقد کنیم؛ شیوه‌ای که همیشه شهروندان عادی را به حاشیه رانده است.

همان‌طور که ماجراهای راندن ‌از شهر نشان می‌دهد، در عمل، دمکراسیِ آتنی این‌قدر که تصاویر مدرن نشان می‌دهند، برابری‌خواهانه نبود. شهروندانِ عادیِ آتنی هیچ‌وقت جای پای محکمی در میانِ موقعیت‌های انتخابی پیدا نمی‌کردند. این مسئله حتی زمانی که افراد با رأی تعدادِ بسیار زیادی از مردم انتخاب می‌شدند نیز صادق بود. رفتار آریستوکرات‌های قدیمی نیز با افرادی که جدیداً به ثروت رسیده و توانسته بودند در انتخابات موفق شوند، بسیار متبخترانه بود. ابتکار عمل سیاسی همیشه به‌طور مطلق در اختیار نخبگان بود و میزان مشارکتِ عمومی در تصمیم‌سازی نیز همیشه زیاد نبود. در انتهای قرنِ پنجم ق.م، مشارکتِ اندک باعث شد که به کسانی که برای رأی‌دادن می‌آمدند، پولی هم پرداخت شود. باوجوداین، اصلِ اساسی هنوز باقی مانده است: هر تصمیمِ جزئی برای دولتِ دمکراتیک، نیازمندِ این بود که کل شهروندان به‌عنوان یک کل عمل کنند.

آتنی‌ها دربارۀ اینکه این اصل چگونه عمل می‌کند، دغدغه‌هایی داشتند که ممکن است به ما و تجربیاتِ عجیبمان از شرکت‌کنندگان در همه‌پرسی مربوط باشد. اول، آن‌ها نگرانِ سیاست‌مدارانِ دروغ‌گو بودند و می‌پرسیدند اگر حقیقت به افراد گفته نشود، چگونه می‌توانند تصمیمِ مسئولانه‌ای بگیرند؟ این یکی از مضامینی است که در کمدیِ «ابرها»ی آریستوفانس وجود دارد. او در این اثر خطراتِ بلاغتِ رهزن را در شخصیت‌های کمیکی که نمادی از «استدلال سطح بالا» و «استدلال سطح پایین» بودند، به تصویر می‌کشد. این نقدی پرطعنه به هیجاناتِ تصمیم‌سازی در آتن است که در آن «استدلال سطحِ پایین»، با همۀ دروغ‌ها، تطمیع‌ها و چاپلوسی‌هایش برنده می‌شود. دشوار نیست که حدس بزنیم آریستوفانس دربارۀ دروغ‌های مربوط به اتحادیۀ اروپا در ماه‌های اخیر چه می‌گفت. هیچ‌یک از طرفین کاملاً بی‌گناه نبود؛ اما عددِ ۳۵۰ میلیون پوند، تهدیدِ حضورِ جنایت‌کارانِ ترکیه‌ای و بخشنامۀ موهوم و بی‌خاصیتِ اتحادیۀ اروپا و منع کودکان از بادکردنِ بادکنکْ همه به «استدلال سطح‌پایین» تعلق دارند.

آتنی‌ها همین‌طور دغدغۀ آموزش سیاسی داشتند. نیازی نیست مانند افلاطون این‌قدر ضددمکراسی باشیم و حکومت را تنها در انحصار تعداد محدودی از نخبگانِ فیلسوف بدانیم تا بفهمیم که «مردم»، ثروتمند یا فقیر، مرفه یا محروم، تنها زمانی می‌توانند وظایف سیاسیِ خود را به‌درستی انجام دهند که برای آن کار آموزش دیده باشند. بسیاری از دمکرات‌های آتنی معتقد بودند که مردم باید یاد بگیرند که سیاست بورزند. آنان باید بیاموزند که شهروند باشند. چنین چیزهایی به‌طور طبیعی به دست نمی‌آید. بخش زیادی از نظامِ سیاسیِ آتن دربارۀ فرایند آموزش بود. پایین‌تر از درجۀ خودِ موسسات شهری، کمیته‌های متعدد دولتی و محل‌های گفت‌وگو وجود داشت. در آنجا آتنی‌ها هنر سیاست را تمرین می‌کردند. استفاده از انتخاب تصادفی برای منصب سیاسی هم نقش مهمی در این میان داشت.

امروز گمان می‌کنیم که دمکراسیِ آتنی این‌گونه بود که هر شهروندی شانس مساوی داشت تا یکی از پانصد عضو سالانۀ شورای شهر باشد یا به‌هرصورت، نقشی در یکی از مسئولیت‌های شهر داشته باشد. درواقع تاحدی این‌گونه بوده است. برخی ایدئالیست‌های جدید حتی فکر کرده‌اند که شاید این راهی است که از طریق آن می‌توانیم نقصِ دمکراتیکِ مجلس اعیان انگلیس را جبران کنیم. اما این مسئله همین‌طور نقشی ساختاری نیز با همین اهمیت در نظام آتنی داشته است؛ زیرا این موضوع درواقع اطمینان ایجاد می‌کرده است که تجربۀ سیاسی در تمامِ بدنۀ شهروندان گسترش پیدا می‌کند. اگر همۀ مسئولیت‌های دیگر را کنار بگذاریم، این مسئله همین‌طور تضمین می‌کرد که چیزی در حدود هفتاددرصدِ شهروندان یک بار در زندگی‌شان عضو مجلس می‌شده‌اند و این شامل همۀ مسئولیت‌ها می‌شده است از جمله: آماده‌کردن کارها برای گردهمایی، روبه‌روشدن با بحران‌های روزمره در هنگام پیشامد، پذیرش نمایندگان شهرها و کشورهای دیگر و تحقیق‌کردن از آن‌ها و نظایر آن. در آتنِ آن زمان معادلی برای خدمات شهری وجود نداشته است. خدمت‌کردن در شورا موجب پیشرفت عملی در استدلال‌کردن و ادارۀ امور سیاسی بوده است.

باوجوداین آریستوفانس هنوز دربارۀ توانایی آتنی‌ها برای تشخیصِ استدلال سطح بالا از استدلال سطح پایین مشکوک بوده است. می‌توان تصور کرد که او چگونه ریسکِ ما را برای سپردنِ تصمیمی بزرگ و برگشت‌ناپذیر به بدنۀ شهروندان مسخره می‌کرد؛ آن‌هم شهروندانی که تنها هر چند سال یک‌ بار برای انتخاب نمایندگان رأی داده‌اند تا این نمایندگان طرح‌هایی پیشنهاد کنند که به‌راحتی از هم قابل‌تمیز نیست.

منظور من این نیست که از این ملاحظات می‌توان درسی گرفت که برای سرتاسر عصرِ طلاییِ ما مفید باشد. تفاوت آتنِ باستان با ما بسیار بیشتر از آن است که بتوانیم چنین نتیجه‌ای بگیریم. کمترین تفاوت این است که تعداد شهروندانِ آن از تعداد دانشجویانِ یکی از دانشگاه‌های مدرن بیشتر نبوده است و دیگر اینکه زنان در بدنۀ شهروندیِ آتن حضور نداشتند. اما آتن می‌تواند به ما کمک کند که به خودمان بیشتر سخت بگیریم. برگزاری همه‌پرسی هر بیست سال یک‌ بار تاحدود زیادی ما را در ابهام ناشی از شعارها و زبان‌بازی‌ها درگیر می‌کند و از اطلاعات دقیق محروم می‌سازد. همین‌طور به تمام ما، از هر دو جناح، اجازه می‌دهد تا انواع و اقسام پیش‌داوری‌ها و نارضایتی‌هایمان را تنها در یک رأیِ آری یا نه به نمایش بگذاریم؛ چنین رأیی برای رسیدن به تصمیمی درست و مسئولانه راه مناسبی نیست. همین‌طور راهی برای دوباره به‌قدرت‌رساندن رأی‌دهندگان کنارگذاشته‌شده‌ از قدرت نیز وجود ندارد. این مسئله، همان‌طور که دمکرات‌های آتنی هم مشاهده کرده بودند، نیاز به چیزی بسیار رادیکال‌تر دارد؛ این همه‌پرسی باید در طول تجربۀ روزمرۀ ما از زندگیِ سیاسی اتفاق بیفتد، نه اینکه فقط دو بار در طول مدت زندگی تجربه‌اش کنیم.


پی‌نوشت‌‌ها:
• این مطلب را مری بیرد نوشته است و در تاریخ ۲۹ ژوئن ۲۰۱۶ با عنوان «Power to the people» در وب‌‌سایت تی‌.ال‌.اس منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۳۰ تیر ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «ادعای تقلب چه چیزهایی دربارۀ دمکراسی به ما می‌آموزد؟» و با ترجمۀ مهدی رعنایی منتشر کرده است.
•• مری بیرد (Mary Beard) استاد مطالعات کلاسیک در دانشگاه کمبریج، عضو کالج نیونهم،استاد ادبیات باستانی در آکادمی سلطنتی هنر واقع در لندن و همچنین ویراستار تایمز لیترری ساپلمنت است. وی همچنین نویسندۀ کتاب‌های متعددی مانند زن و قدرت (Women & Power) و  سزار نقره‌ای (The Silver Caesars) است.
[۱] Pen-Gate

مرتبط

چرا قوانین بین‌المللی علیه نسل‌کشی در جلوگیری از تکرار این جنایت ناتوان بوده‌اند؟

چرا قوانین بین‌المللی علیه نسل‌کشی در جلوگیری از تکرار این جنایت ناتوان بوده‌اند؟

کنوانسیون نسل‌کشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند

چطور آمریکا اقتصاد بین‌الملل را به سلاح تبدیل کرد؟

چطور آمریکا اقتصاد بین‌الملل را به سلاح تبدیل کرد؟

آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد

آن‌قدر کشته‌ایم که اگر دست از کشتن برداریم، نابود می‌شویم

آن‌قدر کشته‌ایم که اگر دست از کشتن برداریم، نابود می‌شویم

چطور جامعۀ اسرائیل با جنایت‌های ارتش خود در غزه و لبنان کنار می‌آید؟

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0