چشمگیرترین تغییر فلسفی هیلاری پاتنم در خانه آغاز شد
هیلاری پاتنم که در این سالها بسیاری او را بزرگترین فیلسوف زندۀ جهان میدانستند، پارسال درگذشت. پاتنم مشهور بود به تغییرِ نظرات و باورهایش. میگفتند او بهترین مدافع و در عینحال بهترین ناقد هر ایده است. اما در میان چرخشهای فکری او یکی از آنها اهمیتی وافر دارد: معتقدشدنِ تدریجی پاتنم به پراگماتیسم. تغییری که گویا بهشدت تحت تأثیر همسرِ کمترشناختهشدۀ او بوده است. کتابی جدید آثار مشترک این زوجِ فیلسوف را گردآورده است.
تام بارتلت، کرونیکل آو هایر اجوکیشن — یکی از مسیرهای رایج برای اینکه فیلسوفی به شهرت برسد این است که موضعی اتخاذ کند و در برابر دیگران به نحوی خستگیناپذیر به دفاع از آن برخیزد. شیوۀ هیلاری پاتنم اینگونه نبود. او پارسال در ۸۹ سالگی درگذشت و تقریباً یادبودهایی که برای این فیلسوف، ریاضیدان و عالم رایانه در دانشگاه هاروارد گرفته شد نیز همگی به تمایل او به چرخشهای ذهنی اذعان داشتند. به اعتقاد مارتا نوسبام، که اذعان داشت پاتنم «از بزرگترین فیلسوفانی است که این ملت تاکنون پرورده است»، سخاوت و ذکاوت پاتنم باعث شد که گرفتار لجاجت نشود، و «رسیدن به تغییر نهتنها او را آزرده نمیساخت، بلکه برایش بسیار لذتبخش بود».
روشن شده است که همسر او روث آنا پاتنم۱ از کسانی بود که طی سالها او را به تغییری لذتبخش هدایت کرد. آنها کتاب جدید مشترکی نوشتهاند تحت عنوان پراگماتیسم بهمثابۀ شیوۀ زیست: میراث پایدار ویلیام جیمز و جان دیویی (انتشارات دانشگاه هاروارد) که شامل ۲۷ مقاله است -ده مقاله از هیلاری، پانزده مقاله از روث آنا و دو مقالۀ مشترک- و در آن، بر اهمیت پراگماتیسم استدلال میکنند و میکوشند آن را از دست کسانی که به عقیدۀ این دو نفر، بیدلیل از شهرت عملگرایی استفاده میکنند، نجات دهند.
کتاب به خودی خود ارزشهای فراوان دارد، اما این نکته نیز جالبتوجه است که حاصل تلاش یک زوج فکری خوشآوازه است. زوجهای فیلسوف دیگری مثل ژان پل سارتر و سیمون دوبوار نیز به ذهن متبادر میشوند، اما زوج پاتنم هرگز به آن سطح از شهرت نرسیدند و حیات شخصی آنها به عرصۀ عمومی کشیده نشد. و گرچه در این مسیر یک یا دو مقاله با هم نوشتند، زندگی شغلیشان غالباً در قلمروهایی مجزا بود، لااقل تاکنون چنین بوده است.
پراگماتیسم بهمثابۀ شیوۀ زیست، گذشته از دیگر چیزها، برهانی است برای ارزشمندیِ فلسفه. مطابق فهم این زوج، پراگماتیسم یعنی تفکر دربارۀ جهان «به طریقی که با مسائل واقعی انسانهای واقعی مرتبط باشد.» این رویکردی به فلسفه است که میکوشد هم فروتن و امیدبخش باشد و هم مصرانه به مسائل انضمامی پایبند بماند.
اگر الان فکر کردید که «این همان کاری نیست که همۀ فیلسوفان باید انجام دهند؟»، پس احتمالاً حق عضویتتان در فیلوسوفیکال کوارترلی۲ پایان یافتهاست. (سؤالِ یکی از مقالات اخیرِ این نشریه چنین است: آیا کثرتگرایان در حقیقتشناسی میتوانند مدعی ترکیبپذیری۳ باشند؟). غالباً فیلسوفان قربانی امری میشوند که فیلسوف بریتانیایی نایجل واربرتون اینگونه توصیف میکند: «عادت مغرورانۀ مراوده با زبانی تخصصی که در واقع گاهی برای طفره رفتن از فلسفیدن است».
برعکس، زبان زوج پاتنم به وضوحی خوشایند و زبانی محاورهای تمایل دارد، حتی وقتی که به تردیدهایی نسبتاً دشوار میپردازند. این کتابی برای وقتِ خواب یا «متافیزیک برای مبتدیان» نیست، بلکه تذکاری است که چرا فلسفه باید برای کسانی که ماشینشان را در پارکینگ اعضای هیئت علمی پارک نمیکنند، مفید باشد. برای مثال، روث آنا توضیح میدهد که پراگماتیستها به مسائل غامض فلسفی علاقه ندارند، نظیر اینکه آیا جهان بیرونی صرفاً توهمی زیرکانه است یا نه، بلکه فرض میگیرند «گاه به یک ساختمان میاندیشیم، و گاه میتوانیم این واقعیت را به یکدیگر انتقال دهیم، و ازینرو گاه موفق میشویم در یک زمان مقرر و یک مکان مشخص یکدیگر را ملاقات کنیم.»
روث آنا قبلاً سرسپردۀ پراگماتیسم بود، یعنی همان وقتی که او و هیلاری در ۱۹۶۰ همدیگر را در «کنگرۀ بینالمللی منطق، روششناسی و فلسفۀ علم» ملاقات کردند، همایشی که معمولاً با ماجراهای عاشقانه همراه نیست. اینبار یک استثنا رخ داد. هیلاری بعدها نوشت: «جزییات را افشا نمیکنم، جز اینکه پیش از پایان کنفرانس شدیداً عاشق شده بودیم.» (هیلاری قبلاً هم ازدواج کرده بود، پیوندی که زمانی آن را «اتفاقی ناگوار» خوانده بود.) یک هفته پس از ملاقات، هیلاری با بورس گوگنهایم به انگلستان رفت، و این دو بیش از یک سال یکدیگر را ندیدند.
در زمان غیبت هیلاری، آنها روزانه برای هم نامه مینوشتند، تا اینکه در ۱۹۶۲ باهم ازدواج کردند. روث آنا استاد فلسفه ولزلی کالج شد و هیلاری کاری موقت در ۴۰ کیلومتری جادۀ هاروارد پیدا کرد. آنها بیش از پنجاه سالِ بعد را به تدریس و انتشار مقاله و دیگر کارهایی که از فیلسوفان آکادمیکِ استخدامشده در دانشگاههای پرآوازه انتظار میرفت، گذراندند. در طول این مسیر، چهار فرزندشان را هم بزرگ کردند.
روث آنا در مقامِ محققی برجسته در اندیشههای ویلیام جیمز نامبردار شد، و ویراستار راهنمای کمبریج: ویلیام جیمز۴ بود. هیلاری به یکی از مشهورترین فلاسفۀ زنده تبدیل شد. او آزمایش فکری «زمین دوقلو»۵ را طراحی کرد، ارتباط بین واژهها و معنا را کشف کرد، و در ساخت «الگوریتم دیویس-پاتنم»۶ مشارکت داشت. الگوریتمی که قرار بود اعتبار آزمایشهای مشخصی را در منطق بسنجد. هیلاری چندین کتاب نوشت، از جمله واقعگرایی با سیمایی انسانی۷، بازنمایی و واقعیت۸، و خرد، حقیقت و تاریخ۹. او خدمات مهمی به فلسفه و نیز به ریاضیات و علوم رایانه عرضه داشت. گاه واژۀ «نابغه» را برای او به کار میبرند که به نظرم مبالغه نیست. نوام چامسکی، همدبیرستانی هیلاری و فردی که اهل تعریف و تمجید نیست، او را اینگونه توصیف کرده است: «یکی از عالیترین ذهنهایی که تاکنون دیدهام».
هیلاری شهرت خود را به دلیلِ تغییردادنِ آن ذهن عالی به دست آورد. نکتهبینی میگفت او نمایندۀ قابل هر دو جنبۀ موضوعات بود. فیلسوف آمریکایی دنیل دنت واژۀ «هیلاری» را وضع و آن را اینگونه تعریف کرد: «یک دورۀ بسیار کوتاه اما مهم در حیات فکری فیلسوفی ممتاز.» پس مطابق تعریف دنت میتوان بههنگام چالش پاسخ داد: «وای! سه یا چهار هیلاری قبل اینگونه فکر میکردم.»
تمایل هیلاری به پراگماتیسم با حیات او و سالیانِ درازِ زندگیِ مشترک با روث آنا کاملاً سازگار بود (گرچه او ناگهان دیگر خود را پراگماتیست نخواند). این تغییر فکری بزرگی بود. هیلاری را یکی از شخصیتهای اصلی فلسفۀ تحلیلی میدانستند، رویکردی که در سدۀ بیستم بر دپارتمانهای آمریکا غالب شد و به چیزی متعهد بود که اصطلاحاً رئالیسم علمی خوانده میشود. پیش از این، بسیاری از فیلسوفان دپارتمانهای فلسفۀ تحلیلی هیلاری را از حامیان آرمان خود میدانستند و ازینرو حرکت او به سمت رئالیسم و دورشدن از رئالیسمِ علمی چنین تفسیر شد که جستوجوی مقدس برای یافتن حقیقت را کنار نهاده و تسلیم راهبرد «هر چه به کار آید» شده است.
روث آنا یکی از واسطههای پنهانِ این تغییرِ جهت بود. هیلاری نیز در این کتاب جدید و در پاسخ به یکی از مقالات روث، همین نکته را تأیید میکند. هیلاری پس از آنکه افکار او دربارۀ ارزشِ پراگماتیسم را «تقریری زیبا» میخواند، مینویسد: «اگر الان با اندیشههای مذکور کاملاً موافقم، قبلاً مخالفشان بودم، و خود روث آنا سهمی شایان در ’تغییر عقیدۀ‘ من داشته است.»
هیلاری مینویسد وقتی با همدیگر آشنا شدیم، روث آنا از سرسپردگان دیویی بود و «پس از سالها، حمایتِ تدریجی او [از این عقاید] بهتدریج مرا متقاعد ساخت تا تجدید نظر کنم.»
افکار ریچارد رورتی، احتمالاً مشهورترین پراگماتیسمِ دهههای اخیر و از معدود فیلسوفانی که میتوان تأثیرش را بیرون از حوزۀ فلسفه هم مشاهده نمود، عاملی دیگر در تغییر عقیدۀ هیلاری بود. این بدان معنا نیست که پاتنم و رورتی باهم ملاقات داشتند. رورتی در مقالهای که در سال ۲۰۰۷، اندکی پیش از مرگ خود نوشت، میگوید: «من و هیلاری پاتنم در بیست سال اخیر در این باره که از آثار ویلیام جیمز و جان دیویی چه درسهایی باید گرفت، اختلافنظر داشتیم.» البته، «اختلافنظر» کمترین چیزی است که میشود گفت. در یک مصاحبه پاتنم رورتی را خوانندهای «بسیار بیدقت» خواند و او را به خاطر «تفاسیر متنگریز» سرزنش نمود.
هیلاری رورتی را «دوست عزیز» خطاب کرده است؛ مباحثات مکتوب جدی آنها به خصومت شخصی نیانجامید.
کانون مناقشۀ آن دو بر سر این بود که پراگماتیسم را تا کجا باید ادامه داد؟ رورتی معتقد بود که چیزهایی که به باور ما حقیقت هستند، درواقع ارتباطی با واقعیت ندارند: چیزهایی هست که ما میگوییم و در طرف دیگر، جهانی واقعی نیز وجود دارد، و این دو هرگز به هم نمیرسند. ما به منظورِ انجام کارها، روی یکسری قراردادهای خاص توافق میکنیم، اما هرگز به چیزی مانند حقیقت نمیرسیم. اما پاتنم، چنان که نوشته است، سرسختانه معتقد بود که «راهی وجود دارد که بتوانیم حقِ این حسِ خودمان را ادا کنیم که دعاوی دانش بارِ واقعیت را به دوش میکشند». به بیان دیگر و همانگونه که او پی برد، میتوان پراگماتیست بود بدون آنکه کلاً از حقیقت دست شست.
در این ستیز، روث آنا کاملاً جانب شوهرش را گرفت. آنها رورتی را دشمن مشترک خود میدانستند. به اعتقاد هیلاری، رورتی افکار جیمز و دیویی را تحریف کرد و فلسفه را به بنبست کشاند. به اعتقاد روث آنا، تفسیر رورتی استدلالآوری را نادیده میگیرد تا به جامعهای عادلانهتر برسد. برای مثال، رورتی مدعی بود که «حقوق بشر بر چیزی استعلایی در وجود ما مبتنی نیست، هیچ چیزی وجود ندارد که از این حقوق پشتیبانی کند». این موضعی است که روث آنا با آن مخالفت میکند. او برای امری اقامۀ دلیل میکند که معتقد است رورتی باید به آن معتقد میبود: «گاه باید راههایمان را تغییر دهیم، گاه حتی باید رؤیاهایمان را تغییر دهیم، اما گاهی محق هستیم که بگوییم پیشرفت اخلاقی کردهایم.»
دو مقالهای که این زوج در این کتاب جدید باهم نوشتهاند الگویی است از سادگیِ نبوغآمیز. یکی از آن مقالهها، بخشی کوتاه تحت عنوان «اطلاعات لورفته چه چیز را بیان میکنند؟» با این پرسش آغاز میشود: «چه چیزِ فلسفه باعث میشود فیلسوفانی که سالها پیش مردهاند، طوری برای ما جذاب باشند که فیزیکدانانی که سالها پیش مردهاند برایمان جذاب نیستند؟» شاید پیروان آینشتاین ایراد بگیرند، اما این پرسش جالب است و نشاندهندۀ سبک جذاب آنها.
به اعتقاد رندال آکزییر، یکی از ویراستارانِ کتابِ فلسفۀ هیلاری پاتنم۱۰، روث آنا شوهرش را به موضعی کشاند که نزدیک به موضع او بود یا یکسان با آن. او در ایمیلی مینویسد: «تکامل فکری» هیلاری «جرقهای طولانی در مسیر دیدگاههای روث آنا بود». آکزییر استاد فلسفه در دانشگاه ایلینویز جنوبی است و حین تحقیق برای نوشتنِ کتابی تقریباً هزار صفحهای که میکوشد حق دیدگاههای وسیعدامنۀ هیلاری را ادا کند، شاهد زیر و بم اندیشههای این زوج بود. «روث آنا صبور بود، اما وقتی که میدانست هیلاری نکتهای را نادیده گرفته است، انعطافناپذیر میشد.»
روث آنا الان ۸۹ سال دارد و با پسرش ساموئل زندگی میکند. او با مصاحبۀ تلفنی راحت نبود، اما با ایمیل چند پاسخ فرستاد. وقتی سؤال کردم که آیا او مسئول اعتقاد هیلاری به پراگماتیسم است یا نه، متواضعانه جواب داد و نوشت: «یقیناً من زودتر از او دیدگاههایی سازگار با پراگماتیسم داشتم، اما نمیدانم که او خود به آنها رسیده بود یا نه، زیرا عادت داشت رشتۀ اندیشهها را پی بگیرد و ببیند به کجا میرسند. این همان چیزی است که مردم دربارۀ او میگویند که پاتنم نظرش را تغییر میدهد. این ذهنِ او بود که او را به تغییر میکشاند.»
ساموئل گفت مادرش از اینکه به همراه شوهر مرحومش در کانون توجه بود، خوشحال به نظر میرسید: «نام پدرم روی جلد یک میلیون کتاب بود، اما برای مادرم اولین بار بود.» دیوید مکارتور، ویراستار کتاب و دانشیار فلسفه در دانشگاه سیدنی، این مجموعه مقالات را شاهدی بر «ازدواجی درون ازدواج» نامید. به گفتۀ او، بین حیات شخصی و فلسفی آنها تمایزِ چندانی نبود. «به نظرم شبیه این بود: ’هیلاری! آن برشتوک را بده به من ، خب حالا به بحث دیویی برگردیم‘».
اطلاعات کتابشناختی:
Putnam, Hilary. Putnam, Ruth Anna. Pragmatism as a Way of Life: The Lasting Legacy of William James and John Dewey. Harvard University Press, 2017
پینوشتها:
• این مطلب را تام بارتلت نوشته است و در تاریخ ۱۱ اکتبر ۲۰۱۷ با عنوان «A Marriage of Minds» در وبسایت کرونیکل آو هایر اجوکیشن منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۷ آبان ۱۳۹۶ آن را با عنوان «ازدواجی وقف فلسفه» و ترجمۀ میلاد اعظمیمرام منتشر کرده است. نسخۀ چاپی این مقاله نیز در شمارۀ منتشرشدۀ کرونیکل به تاریخ ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۷ به انتشار رسیده است.
•• تام بارتلت (Tom Bartlett) از نویسندگان ثابت کرونیکل آو هایر اجوکیشن است که دربارۀ تحقیقات و یافتههای جدید در حوزۀ علوم اجتماعی مینویسد. او تا به امروز دوبار نامزد جایزۀ لیوینگستون شده است که به روزنامهنگاران برتر زیر ۳۵سال اعطا میشود.
[۱] Ruth Anna Putnam
[۲] The Philosophical Quarterly: یکی از مشهورترین و مهمترین مجلات آکادمیک در رشتۀ فلسفه [مترجم].
[۳] compositionality
[۴] The Cambridge Companion to William James
[۵] Twin Earth thought experiment
[۶] Davis-Putnam algorithm
[۷] Realism With a Human Face
[۸] Representation and Reality
[۹] Reason, Truth and History
[۱۰] The Philosophy of Hilary Putnam