بلور ناچیز شکر منشوری است که جنبههای مختلف تاریخ جهان را نشان میدهد
بین دونالد رامسفلد، وزیر دفاع سابق آمریکا، فردریک یکم، امپراتور روم و دندانهای خراب ملکه الیزابت اول چه وجه اشتراکی میتواند وجود داشته باشد؟ پاسخ این سؤال آنقدر ساده است که فکرش را هم نمیکنید: قدرت و تأثیر شکر. یک نومحافظهکار جنگطلب، امپراتور مقدس روم و یک جفت دندان خراب در خاندان تودور انگلستان بخشی از شخصیتهای مختلف کتاب جدید اولبه بوسما هستند که در مورد شیرینیجات نوشته شده است. دنیای شکر: چگونه شیرینیجات، طی ۲۰۰۰ سال گذشته، سیاست، بهداشت و محیطزیست ما را دگرگون کردهاند کاری استادانه دربارهٔ تاریخ جهان است و به ما کمک میکند منشأ سرمایهداری نوین و جهانیشدن را بهتر درک کنیم.
How the Sweet Stuff Transformed Our Politics, Health, and Environment over 2,000 Years
Ulbe Bosma
Belknap Press, 2023
دانشیار تاریخ در بمبئی، و محقق در دانشگاه هاروارد
Sugar, Slavery, and Capitalism: On Ulbe Bosma’s “The World of Sugar”
16 دقیقه
How the Sweet Stuff Transformed Our Politics, Health, and Environment over 2,000 Years
Ulbe Bosma
Belknap Press, 2023
دینیار پاتل، لسآنجلس ریویو آو بوکز— بین «دونالد رامسفلد» 1 با «فردریک بارباروسا»2، «مورمونها»3 و «دندانهای خراب ملکه الیزابت اول» چه وجه اشتراکی میتواند وجود داشته باشد؟ پاسخ این سؤال سادهتر از آن است که فکرش را بکنید: قدرت و تأثیر شکر، مادهای بلورین که در تاریخ جهان نقش مهمی داشته و ما در چای یا قهوۀ صبحگاهیمان حلش میکنیم. یک نومحافظهکار جنگطلب، امپراتور مقدس روم، مذهبیهای ایالت یوتا و یک جفت دندان خراب در خاندان تودور انگلستان بخشی از شخصیتهای مختلف کتاب جدید اولبه بوسما هستند که در مورد شیرینیجات نوشته شده. عنوان کتاب این است: دنیای شکر: چگونه شیرینیجات، طی۲۰۰۰ سال گذشته، سیاست، بهداشت و محیطزیست ما را دگرگون کردهاند. این کتاب، کاری استادانه در باب تاریخ جهان است و به ما کمک میکند تا منشأ سرمایهداری نوین و جهانیشدن را بهتر درک کنیم.
تقریباً چهل سال پیش، سیدنی مینتزِ انسانشناس روایت برجستۀ خود را از دنیای شکر با عنوان شیرینی و قدرت: جایگاه شکر در تاریخ مدرن (۱۹۸۵) منتشر کرد. دنیای شکر، که مینتز آن را بهروشنی ترسیم کرده، جهانی بود با تفاوتهای فاحش و باورنکردنی. در یک سر طیف، اشراف اروپایی ابتدای دورۀ مدرن قرار داشتند که سالن پذیراییشان را با مجسمههایی ساختهشده از شکر تزیین میکردند. سوی دیگر طیف، جایگاه میلیونها زن و مرد و کودکِ برده بود که همگی تبار آفریقایی داشتند و در مزارع کارائیب بیرحمانه وادارشان میکردند سخت کار کنند و درحالیکه پشت ماشین چرخان آسیاب از حال میرفتند یا روی دیگ جوشان شیرۀ نیشکر خوابشان میبرد، غالباً انگشت، دست یا حتی جانشان را از دست میدادند. بوسما نیز مانند مینتز روی این تفاوتها انگشت میگذارد. کتاب دنیای شکر، متکی بر انبوه روزافزون تحقیقاتی است که پیدایش سرمایهداری نوین را به طوری ناگسستنی به بردهداری و امپریالیسم گره میزنند.
اما بوسما به جنبههای بدیع و متفاوتی از این موضوع میپردازد؛پرسش او این است که ولع همگانی انسانها به شیرینی چه اطلاعاتی در مورد نحوه، زمان و مکان دقیق شکلگیری سرمایهداری به ما میدهد. کتاب دنیای شکر آسیا را در اول صف قرار میدهد؛ علیالخصوص هند، چین و، کمی بعدتر، جزیرۀ جاوای اندونزی. هنگامی که مارکوپولو در قرن سیزدهم به بنگال و هند شمالی سفر کرد، در آنجا اقتصاد شکر پیشرفتهای وجود داشت. کارگران حرفهای جهت جوشاندن شیرۀ نیشکر به کار گرفته میشدند و نظام درآمدزایی و کار با دستمزد در اقتصاد روستایی نهادینه شده بود. بوسما در کتاب خود مینویسد: «اگر سرمایهداری را کالاییسازی مداوم و روزافزون نیروی کار و طبیعت توسط کارفرمایان خصوصی به منظور کسب سود تعریف کنیم، بخش شکر در اقتصاد هند نمایانگر پویایی سرمایهداری بود». چین در زمان امپراتوری مینگ به قطب تجارت شکر تبدیل شد؛ همهجا مزارع نیشکر به چشم میخورد و اختراعات نوین فناورانه- که احتمالاً از طریق مصریان در اوایل دوران اسلامی با آن آشنا شدند- برای افزایش بهرهوری در تصفیۀ شکر به کار گرفته میشدند. در جایی دیگر، بارباروسا، که تازه از جنگهای صلیبی در سرزمین مقدس برگشته بود، کارگران ماهر سوری را با خود آورد تا جان تازهای در اقتصاد شکر سیسیل بدمند.
وجود فناوری مصری در چین و نیروی کار مشرقی در سیسیل تنها دو نمونه از ارتباطات جهانی و شگفتانگیزی هستند که در کتاب بوسما آمدهاند. هر پژوهشی که در مورد کالاهای مصرفی صورت گیرد، وجود شبکههای پیچیدۀ تجارت جهانی، اقتصاد و فناوری را آشکار خواهد ساخت: بهعنوان مثال، در میانۀ قرن نوزدهم، آمریکاییهایی که در کشت پنبه ماهر بودند خود را با زحمت به کشتزارهای پنبه در هند غربی رساندند، یا جریان پولی که از کشورهای گوناگون سرازیر میشد تاجران تریاک، مانند خانوادۀ ساسونها، را سرِپا نگه دارد. اما آنچه شکر را از سایر کالاهای مصرفی متمایز میکند پیچیدهبودن این ارتباطات جهانی است، اینکه چگونه شکر طی قرنها توسط شهروندان سراسر دنیا خرید و فروش میشده است. برخی از گزارشها دراینباره بسیار حیرتآورند. در اواخر قرن هفدهم، بانویی با تبار ژاپنی و پرتغالی به نام ماری گویمار دی پینا (در فرانسوی نیز به او ماری گیمار میگویند)، که با صدراعظم پادشاه یونان ازدواج کرده بود، برای اولین بار شیرینیجات را به کشور سیام4 وارد کرد. دو قرن بعد از آن، یک کشتکنندۀ شکر مثل لئونارد رِی بهراحتی میتوانست بین شبهجزیرۀ مالایی، ناتال (واقع در آفریقای جنوبی کنونی) و آمریکای جنوبی تردد کند، از ناپلئون سوم در الجزایر زمین بگیرد و تحت حمایت فرماندار سابق کارولینای جنوبی روی شکر آزمایش و تحقیق کند.
بوسما نشان میدهد که ظهور بورژوازی شکر 5 به مناطقی مثل جاوا، کارائیب، لوئیزیانا و برزیل برمیگردد. بورژوازی شکر در نفس خود فراملیتی بود. از این گذشته، کشت شکر همواره به کشتزارهای جدید نیاز داشت، چون کشت تکمحصولی نیشکر خاک را نابود و جنگلهای انبوه استوایی را به زمین بایر تبدیل کرده بود. سیاستگذاریها و جنگ نیز به تقلای تولیدکنندگان برای یافتن زمینهای جدید سرعت میبخشید. شخصی مثل جان گلدستون (پدر صدراعظم بریتانیا، ویلیام گلدستون) در سال ۱۸۴۰ مجبور شد دمرارا (واقع در گینۀ کنونی) و جامائیکا را ترک کند و در عوض شانس خود را در دلتای بنگال بیازماید. هنگامی که سیاستِ صادرات حداکثری و واردات حداقلی مانعی بر سر راه تجارت جهانی شده بود، نیشکرکاران صرفاً برای نسل بعدی تابعیت کشوری دیگر را گرفتند تا کالاهایشان کماکان به آن سوی مرزها روانه شود.
البته بسیاری از این ارتباطات فرامرزی بهواسطۀ اَعمالی بیرحمانه و وحشتناک میسر میشدند. اگر میگوییم دنیای شکر دنیای تفاوتهای فاحش بود -هم از حیث ارتباطات بینالمللی و هم نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی- پس هیچ گروهی مثل مردان و زنان و کودکان آفریقایی بیچاره ترجمانِ این دوگانگی نبودند. آنها را اسیر میگرفتند و به آن سوی اقیانوس اطلس میکشاندند تا در دنیای نو نیشکر درو کنند و شیرۀ آن را بجوشانند. بوسما بهوضوح بیان میکند که عملکرد اقتصاد مبتنی بر بردهداری و شکر بردهها را به بیچارهترین موجودات روی زمین تنزل داده بود: بردههایی که روی مزارع نیشکر کار میکردند، نسبت به همقطارانشان در کشتزارهای پنبه و تنباکو، احتمال مرگشان بیشتر بود. آنها با خوردن حشرات و مارمولک خود را زنده نگه میداشتند و احتمال داشت دست و پایشان را هنگام کارکردن با تجهیزات از دست بدهند. همزمان که کشتزارهای جدید نیشکر آباد و مستعمرات کشورهای اروپایی اضافه یا کم میشدند، بردهها را در سواحل غربی اقیانوس اطلس به این طرف و آن طرف میکشاندند.
کتاب دنیای شکر بر نقش مهم و برجستۀ شیرینیجات در جنبش لغو بردهداری تأکید میکند: بریتانیاییها، خصوصاً زنان بریتانیایی، تحریمهای مردمی را علیه شکرِ هند غربی ترتیب دادند. در عوض، آنها به شکر بنگال روی آوردند و آن را درون تُنگهایی که رویشان عبارت «شکر هند شرقی توسط بردهها تولید نشده» حکاکی شده بود با افتخار نمایش میدادند. اما بوسما وجه تاریکی از ماجرای لغو بردهداری و آزادسازی بردگان را آشکار میکند. اگرچه کارگران مزارع نیشکر در سن دومینیگ در خلال انقلاب هائیتی از زنجیر بردگی رها شدند، اما نیشکرکاران فرانسوی این زنجیرهای بردگی را صرفاً به آن سوی آبراهۀ بادگیر، به کوبا، منتقل کردند و در آنجا زمینهای تازهای برای کشت بیرحمانۀ شکر برپا کردند که به بردههای بیشتری مجهز بود. داستان بریتانیا به همین اندازه ناراحتکننده است؛ بوسما نشان میدهد که امپراتوری بریتانیا، حدود ده سال پس از لغو بردهداری در سال ۱۸۳۴، واردات گستردۀ شکر را از سرزمینهای خارج از قلمرو امپراتوری لندن از سر گرفت. این شکر حاصل دسترنج بردهها بود. شکری که از کوبا و برزیل میآمد صرفاً ارزانتر بود، و منافع تجاری و منافع مشتریان جایی برای پرسشهای اخلاقی باقی نمیگذاشت.
شکر محققان سرمایهداری را با یک معما روبهرو کرد. با اینکه صنعت شکر کاملاً شکوفا شده بود و شهرهای ساحلی اروپا و آمریکا پر از مجتمعهای بزرگ تصفیۀ شکر بودند، این کالا هنوز هم کاملاً به بردهداری، کار اجباری و پایمالشدن حقوق زمینداران -در جاهایی مثل جاوا که هلندیها کارگران را وادار به کشت محصولات خاصی میکردند- متکی بود. آزادشدن کارگرها از طریق ماشینیشدن رؤیای بزرگی بود که واقعیت دنیای اقتصاد آن را نقش بر آب میکرد؛ واقعیت این بود که کارگرهایی که بهشدت فقیر بودند ارزانتر بودند و کنارگذاشتن آنها راحتتر بود. بوسما در پایان کتابش مینویسد شکر «نادرستی این باور را، که صنعتیشدن با سیستمهای تولید متکی بر بردهها در تضاد است، آشکار میکند».
حداقل، وجه صنعتی شکر نوآوریهای شگرفی را به نمایش گذاشت. شکرکاران قرن هجدهم از قبل به منظور بهبود کشاورزی به علم و فناوری روی آورده بودند: آنها حمایت مالی انجمنهای دانشگاهی را در جاهای مختلف، از سَن دومینیگ گرفته تا باتاویا، بر عهده گرفتند و بعدها کمک کردند تا شبکۀ جهانی نوپای باغهای گیاهشناسی و کشتگاههای آزمایشی تأسیس شوند. برخی از این باغها و کشتگاهها، اساتید آیوی لیگ6 را به خدمت گرفته بودند. دنیای شکر روزبهروز فناوران، مدیران و شیمیدانان بیشتری را به خود میدید. این دانشمندان دستگاهی برای خردکردن نیشکر ساختند که با نیروی بخار کار میکرد -بوسما از ما میخواهد تا به این دستگاه به چشم اختراعی بزرگ در انقلاب صنعتی نگاه کنیم، ابداعی در مناطق استوایی که همطراز اختراع ماشین نخریسی بود- و به جستوجوی منبعی برای قند پرداختند که جایگزین نیشکر شود. پس از اینکه تلاشها برای جایگزینکردن قارچ و انگور با شکست مواجه شد، دانشمندان آلمانی در اواخر قرن هجدهم فرایند استخراج قند از چغندر را به تکامل رساندند.
درست سر بزنگاه، همان وقتی که مصرف شکر بهسرعت در حال افزایش بود، جنگهای ناپلئونی باعث شد تا دست اروپای قارهای از امپراتوری بریتانیا، که تولیدکنندۀ شکر بود، کوتاه شود. فرمان محاصرۀ قارهای ناپلئون فصل تازهای در حمایت اروپا از اقتصاد شکر بود. به مرور زمان، اتحادیۀ گمرکی آلمان، تعرفههای امپراتوری بریتانیا، و سیستم حمایت تولید داخلی در آمریکا، همگی باعث شدند تا صنایع ملی و مهم چغندر قند ایجاد شوند. حالا که شکر دیگر منحصر به مناطق استوایی نبود، صنعت شکر با سیاستهای محلی مبتنی بر برتری نژادی سفیدپوستان آمیخته شد؛ نگرانی اروپاییها و آمریکاییها از حضور مهاجرین آفریقایی، آمریکای لاتینی و آسیایی آنها را بر آن داشت تا به دنبال نیروی کار سفیدپوست بگردند. آلمانیها و هلندیها به لهستانیهای بیبضاعت متوسل شدند،حال آنکه، طی اتفاقی عجیب و غیرمنتظره، یکی از سردمداران صنعت شکر در نیویورک راه نجات تجارتش را در «کلیسای عیسی مسیح قدیسان آخرالزمان» پیدا کرد. مورمونها به دلیل رسم چندهمسری که در میانشان رواج داشت با دولت فدرال آمریکا منازعه داشتند و این موضوع باعث شده بود که هیچگونه امیدی به آمیختگی آنها با ایالاتمتحده نباشد. کشت چغندر قند شیوهای غیرمعمول را برای رسیدن به رستگاری برای یوتاییها به ارمغان آورد: آنها میتوانستند برای اینکه ایالتی مستقل شوند و برای خشنودی مسیح کشاورزی کنند.
امروزه، شکر کماکان عامل ایجاد سود هنگفت و فقر وسیع است. از اوایل قرن بیستم به بعد، متخصصان جنوب جهانی7(از جمله مینتز) بررسی کردند که چگونه صنعت شکر اقتصادهای ملی را مختل کرد، به سطح زندگی واقعاً وحشتناک کارگرها تداوم بخشید و جنبشهای نوپای کارگری را از کار انداخت. شکر تنها در صورتی سودآفرین بود که به تولید انبوه میرسید: در نتیجه، کارخانهداران عمداً شکرِ اضافی تولید میکردند. این کار قیمتها (و همینطور حقوق کارگران) را بهطورِ مصنوعی پایین میآورد. در این میان، دولتها کمک کردند که شرکتهای سهامی شکر برای رقابت با یکدیگر قیمتها را مدام پایینتر نیاورند. آنها میدانستند که صنایع ملی شکر، که بهطور فزایندهای از جانب والاستریت و شهر لندن حمایت مالی میشدند، صنایع مهم و عظیمی بودند که ورشکستگیشان ضربۀ سنگینی به اقتصاد کشور وارد میکرد. بنابراین با افزایش تعرفههای گمرکی از این صنایع حمایت میکردند. امروزه دولتهای ملی سالانه بالغ بر ۵۰ میلیارد دلار برای تولید اضافی شکر، کالایی که عامل شیوع بیماریهای خطرناک است، در سراسر جهان کمک هزینه پرداخت میکنند. کارِ ما چگونه به اینجا کشید؟
برای اینکه پاسخی برای این سؤال پیدا کنیم در نهایت به دونالد رامسفلد و دندانهای خراب ملکه الیزابت اول میپردازیم. شرکتهای سهامی شکر، ضمن افزایش دائمی تولید، بهطور جدی به دنبال کاربردهای تازه برای این ماده میگشتند: از جمله غذاهای فرآوریشده، نوشیدنیهای شیرینشده و سیگار. حتی تلاش ناموفقی هم در جهت شیرینکردن نان باگت فرانسوی انجام شد. بوسما در کتاب خود مینویسد که این رویه چگونه تولید شکر را بهشدت افزایش داد و باعث شد مقالههای مشکوکی در باب نقش حیاتی شکر در تأمین انرژی بدن نوشته شود -و جلوی تحقیقات علمیای که دربارۀ ارتباط منفی شکر با دیابت و چاقی بودند را گرفتند. تبلیغ گستردۀ شکر بهعنوان مادهای بهداشتی و حتی سالم روشی پرسود برای فروش تولیدات اضافه بود. تبلیغات انجام میشدند، علیرغم اینکه مشاهدات دیرینۀ علم پزشکی نشان میداد که مصرف بیش از اندازۀ شکر مضر است. از همان قرن هفدهم، پزشکان اروپایی میدانستند که رابطۀ علّی و معلولی و واضحی بین علاقۀ اشراف به شیرینیجات و خرابی دندانهای ملکه الیزابت اول و سایر پادشاهان اروپایی وجود دارد. اما تولیدکنندگان شکر -چه شکرکاران عصر استعمار، چه غولهای امروزی شرکتهای سهامی- همواره از طریق زدوبندهای سیاسی از خود محافظت میکردند؛ آنها هشدارهای بهداشت عمومی را نادیده میگرفتند یا این هشدارها را کماهمیت تلقی میکردند.
اکنون به جناب رامسفلد میپردازیم. رامسفلد، دههها قبل از اینکه دکترین جنگی «شوک و ترس» را به محک تجربه بگذارد و در باب «ناشناختههای ناشناخته» تأمل کند، مدیر عامل شرکت «سرل» بود. سرل یک شرکت دارویی بود که میخواست با لغو ممنوعیت آسپارتام8، که توسط دولت ایالاتمتحده وضع شده بود، شیرینی بیشتری وارد بازار کند. در دورۀ ریاستجمهوری ریگان، سازمانِ سازشکار غذا و دارو، با مدیریت فردی که رامسفلد قبلاً او را برگزیده بود، با لغو ممنوعیت آسپارتام موافقت کرد. رامسفلد تنها یک نمونه از سیاستمدارانی است که طی قرنها آب به آسیاب تولید انبوه و جهانی شکر ریختهاند. امروزه موادی مثل آسپارتام، شربت ذرت با فروکتوز بالا و -همین اواخر- اسپلندا دنیا را در سونامی تمامعیاری از شیرینکنندهها غرق کردهاند و چاقی و دیابت در کشورهای درحالتوسعه همهگیر شده است. شکرکارها در مناطقی مثل فلوریدا، اوگاندا، و ایالت مهارشترا در هند کماکان شرایط کاری اسفناکی دارند. باوجوداین، بوسما امیدوار است که جنبشهایی از قبیل سرمایهداری آگاهانه و سرمایهداری سبز به اصلاح صنعت جهانی شکر منجر شوند. او این جنبشها را نظیر جنبش لغو بردهداری در قرن هجدهم و نوزدهم میداند که کنشی از جانب مصرفکنندهها بود.
آسان میتوان به چنین استدلالهایی شک کرد. در مقابل اقلام پرمصرفی مثل شکر، سرمایهداری آگاهانه جنبشی حاشیهای محسوب میشود که دامنۀ اثرگذاریاش از نزدیکترین شعبۀ «هول فودز» یا قهوهخانههای شیک فراتر نمیرود. همانطور که بوسما خاطرنشان میکند، جنبش لغو بردهداری هم به علت تقاضا برای شکر ارزانتر بود که تباه شد (محصولی که حاصل کار بردهها بود). در این میان، نویسندگانی مثل آمیتاو گاش به سبزشویی9 برخی از دولتها و شرکتهایی که ظاهراً دغدغۀ محیطزیست را دارند حمله کردهاند -خصوصاً در جاهایی مثل هند که مهد صنعت جهانی شکر است. اما، همانطور که مینتز سالها پیش از این متوجه شده بود، میل انسانها به شکر میلی است قدرتمند و شدید.
کتاب دنیای شکر عضوی جدید و مقبول در خانوادۀ روبهرشد کتابهای تاریخی مربوط به کالاهای مصرفی و سرمایهداری جهانی است. بوسما از بلور ناچیز شکر منشور قدرتمندی ساخته تا، در پرتو آن، از جنبههای مختلف تاریخ جهان و دنیایی که در آن زندگی میکنیم سر دربیاوریم.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
دینیار پاتل (Dinyar Patel) دانشیار تاریخ در «مؤسسۀ مدیریت و پژوهش اس.پی.جین» در بمبئی، و محقق «مؤسسۀ جنوب آسیای میتال» در دانشگاه هاروارد است. او مؤلف کتاب Naoroji: Pioneer of Indian Nationalism است. این کتاب در سال ۲۰۲۱ برندۀ «جایزۀ کتاب انآیاف کاملادوی چاتوپادهیای» شد.