آیا میشود بدون پایگذاشتن به فضای مجازی از توهم دور ماند؟
زمانی فضای مجازی و فضای واقعی جهانهایی موازی بودند که یکی اصلی و دیگری فرعی تلقی میشد. ایدۀ کنترل فضای مجازی در چنین بستری شکل گرفت تا مانع آسیبهای امر فرعی برای امر اصلی شود. اما رفتهرفته این دو جهان به شکل نامحسوسی در هم ادغام شدهاند تا جهانی را بسازند که اکنون در آن زندگی میکنیم، جهانی که آمیزۀ غریبی از امر مجازی و امر واقعی است. با این توصیف آیا میشود از کنترل صحبت کرد؟
11 دقیقه
مرتضی منتظریمقدم، ترجمان— اولین مواجهۀ من با اینترنت به اوایل دهۀ ۱۳۷۰ برمیگردد. آن روزها، بهواسطۀ تحصیل پدرم، در ایران نبودیم. با او به دانشکدهاش رفته بودم تا در کلاسی شرکت کند. وارد اتاقی شدیم که پنجشش کامپیوتر اطرافش گذاشته بودند، و برای اینکه از جایم جم نخورم یکی از کامپیوترها را برایم روشن کرد. آن روزها کار با کامپیوتر، بهتنهایی، تجربهای منحصربهفرد حساب میشد و حالا من نهفقط با کامپیوتر که با کامپیوتری متصل به اینترنت تنها بودم. تصویر دقیقی از فضای آن روزهای اینترنت ندارم. بهنظرم چیزی شبیه ویکیپدیا بود و از موتورهای جستوجو هم خبری نبود. حتی مطمئن نیستم چیزی که مشغولش بودم همان اینترنت اصلی بود یا نسخهای دانشگاهی، اما هنوز اولین کلید واژهای که جستوجو کردم را بهیاد دارم: «هالک هوگان»، کشتیگیر آمریکایی، که از او بهعنوان بزرگترین کشتیگیر در تمام دورانها نام میبرند و یکی از محبوبترین شخصیتهای دهۀ نود میلادی بود. کشتیکج در خانۀ ما ممنوع بود یا حداقل به نظر من اینطور میآمد، ولی من با ترسولرز، دلی از عزا درآوردم. بههرحال اولین تجربۀ اینترنتگردی من در نبود «کنترل» پدرم با عبور از «خط قرمز» همراه بود.
خاطرۀ دیگری که از اینترنت به یاد دارم ماجرای جالبتری است. خدابیامرز پدربزرگم مرد ساده و باصفایی بود. در خیابان قصرالدشت تهران خانهای دو طبقه داشت که با سلیقۀ خودش ساخته بود، با اتاقکی روی پشتبام. خیلی وقتها از آن اتاقک بهعنوان انباری استفاده میشد، اما داییام که تازه کامپیوتر خریده بود همۀ وسایلش را آنجا برده و گوشۀ دنجی برای خودش درست کرده بود. فکر میکنم ماجرا به اواخر دهۀ هفتاد یا اوایل دهۀ هشتاد شمسی برمیگردد. دایی محمد سهچهار سالی از من بزرگتر است؛ با این حساب آن موقع یا اواخر دبیرستان بوده یا اوایل دانشگاه. یک روز پدربزرگم برای آبدادن به گلدانها به پشتبام رفته بود که منظرهای عجیبوغریب او را تا مرز سکته برده بود. پیرمرد، که هنوز با تلویزیون و ویدئو دلش صافِ صاف نبود، کامپیوتر روشنی را دیده بود که با سیم درازی به پریز تلفن وصل شده بود. بیچاره دایی محمد، انگار معماری قدیمی خانه هم برعلیهش بود. پریز تلفن در پاگرد تعبیه شده بود و آن سیم بلند که انگار با مکر و حیله تا پریز رفته بود کلی در بودارکردن ماجرا نقش داشت. پدربزرگم به اندازۀ کافی آشفته شده بود اما ضربۀ آخر را جیغوسوتهای عجیبوغریبی زده بود که از پشت کامپیوتر به گوش میرسید. کامپیوتر داشت با مودم «دایلآپ» آرامآرام به اینترنت وصل میشد، و دایی محمد که وقت را غنیمت شمرده بود و برای قضای حاجت رفته بود، حالا حداقلاتهامش جاسوسی بود. پدربزرگم با دادوبیداد محمد را تهدید کرده بود که اگر دست از جاسوسی برای «منافقین» برندارد او را معرفی میکند. آن ماجرا با وساطت مادرم ختم به خیر شد اما راستش الان که فکر میکنم، به پدربزرگم حق میدهم. پدربزرگِ سادۀ من اگرچه زیادهروی کرده بود، اما برای اغلب آدمهای یکیدو نسل قبل کامپیوتر و اینترنت بهنوعی با «عبور از خط قرمز» یا خارجشدن از «کنترل» مترادف است.
زمان زیادی از آن روزها میگذرد اما آن داستانها کهنه نشدهاند و همچنان با اَشکال جدید در زندگی ما تکرار میشوند. امروز بچههای کوچک تبلت شخصی خودشان را دارند؛ همهجا به اینترنت وصل میشوند، به اشارۀ انگشتی بازی دانلود یا نصب میکنند و همۀ این هنرنماییهایشان نهتنها کسی را نگران نمیکند که احتمالاً با قربانصدقۀ مادربزگ و پدربزرگ همراه میشود؛ اَشکال سنتیتر کنترل نظیر فیلترینگ یا محدودیت دسترسی، با وجود قابلیتهای جدیدی مثل پخش زندۀ اینستاگرام یا ضدفیلترینگِ هوشمند که روزبهروز توسعه مییابند، کمرمقتر از گذشته شدهاند. مسئلۀ اساسیْ دیگر دسترسی به بی.بی.سی، فلان کانال تلگرامی یا فلان سیاستمدار نیست، زیرا امثال «لایو اینستاگرام»، مانند بسیاری از قابلیتها و ابزارهای دیگر، هر چیز را هر وقت که بخواهید پیش رویتان حاضر میکند. اما هنوز جهتگیری ما به سوی کنترل اینترنت است، کنترلی که نوک پیکانش را بهسمت خود فضای مجازی نه محتوای درون آن گرفته است و تأکیدش بر میزان استفاده از فضای مجازی و تذکردادنِ واقعینبودن و مجازیبودن اینترنت است؛ سیل کتابهای خودیار که سودای مدیریت زمان را میپرورانند، در کنار روانشناسان و جامعهشناسانی که مدام از گسستهشدن پیوندهای واقعی اجتماعی در فضای مجازی میگویند و سیاههای از نصایح و راهکارها را برای حفظ تعادل زندگی دیجیتال ارائه میدهند، نمونههایی از وجود ایدۀ «کنترل» فضای مجازی برای حفظ و نگهداری زندگی واقعی است. ایدهای که به نظر میرسد مبتنی بر مواجهۀ غلطی با اینترنت است.
اما چرا تا این اندازه ایدۀ کنترل حول اینترنت و فضای مجازی میچرخد؟ روزگاری فضای مجازی و فضای واقعی جهانهایی یکسره جدا از یکدیگر تلقی میشدند. جان نَوتُن، در بررسی کتاب انسان چهاربعدی با ارجاع به نویسندۀ اثر، لارنس اسکات، میگوید تقلاهای وفادارانۀ مودِم –با آن سروصداهای عجیبوغریبش- چنان احساسی در ما ایجاد میکرد که گویی در حال نقب زدن به جایی «دیگر» هستیم. در این فضا صفحات وب به کندی باز میشدند، انواع و اقسامِ حس تعلیق را تجربه میکردیم و نهایتاً به نظر میرسید به فضایی «دیگر» پرتاب شدیم. آن روزها فضای مجازی و فضای واقعی جهانهایی موازی بودند که یکی اصلی و دیگری فرعی تلقی میشد. ایدۀ کنترل فضای مجازی در چنین بستری شکل گرفت تا مانع آسیبهای امر فرعی برای امر اصلی شود. اما رفتهرفته این دو جهان به شکل نامحسوسی در هم ادغام شدهاند تا جهانی را بسازند که اکنون در آن زندگی میکنیم، جهانی که آمیزۀ غریبی از امر مجازی و امر واقعی است. بااینحال ایدۀ کنترل فضای مجازی، همچنان با همان نخوت، سودای حراست از فضای واقعی زندگی را دارد.
چرا آمیختگی این دو جهان باعث میشود دیگر نتوانیم از کنترل صحبت کنیم؟ شاید کسانی که همچنان دلنگران زندگی واقعی هستند بگویند باید مقابل این آمیختگی ایستاد و یاد واقعیت را در ذهن آدمها زنده نگه داشت تا همچنان فضای مجازی را فرعی بدانند و زندگی واقعیشان را اصلی. اما آمیختگی کنونی اجزای سازندهاش را منحل کرده و واقعیت یکپارچۀ جدیدی ساخته است. این آمیختگی عمیق بهواسطۀ کارکردی که فضای مجازی برای ما دارد ممکن شده است، کارکردی که هر چیز غیرواقعی را واقعی میکند.
زندگی واقعی ما کجاست؟ چگونه میتوانیم مرزهای زندگی واقعی را ترسیم کنیم و محافظت از این مرزها را به عهده بگیریم؟ پاسخ این سؤال را باید با درنظرداشتن ویژگی خاص زندگی مدرن داد. برای انسان امروزی مرز جداشدن واقعیت از توهم جایی است که دیگران او را به رسمیت میشناسند. جداشدن انسان از جریان ارتباط با دیگران به معنای قدمگذاشتن او در جهان پرخطر پریشانی و توهم است. مرزهای زندگی واقعی ما امروز هم همان مرزهای روابط اجتماعیمان است، روابطی که حافظ هویت ما و ضامن صحت درک و دریافت ما از خود و جهان پیرامونمان است. آمیختگی جدید فضای مجازی با زندگی واقعی ما برآمده از تحقق همین ویژگی زندگی واقعی در فضای مجازی است. ویلیام دیویس در نوشتار «چطور دوستی به آلت دست زورمندان تبدیل شد» پیشنهاد میکند «بهجای اینکه به تکنولوژی بهعنوان ویروسی بنگریم که افراد را از نظر عصبی و روانی دچار مشکل کرده، به نظر بهتر میرسد که کمی عقبتر ایستاده و منطق فرهنگی موجود در پس این قضیه را از نظر بگذرانیم». او در پاسخ به اینکه چه چیز رسانههای اجتماعی را به بخشی ضروری و واقعی از زندگی تبدیل کرده است میگوید: «کسانی که نمیتوانند یک دقیقه گوشی موبایل هوشمندشان را زمین بگذارند، فقط بهخاطر مطالب یا امکانات این گوشیها این کار را نمیکنند: آنها بهشدت بهدنبال نوعی از تعامل انسانی هستند». کاربران اینترنت در حال تجربۀ واقعیت با ابعاد جدید و حتی عمیقتری از چیزی هستند که خارج از دنیای مجازی تجربه میکنند. بنابراین فضای مجازی هر روز واقعیتر میشود و ایدۀ کنترل و محافظت از واقعیت دربرابر فضای مجازی رفتهرفته زور و توان خود را از دست میدهد.
با این نگاه فضای مجازی و فضای واقعی، از این حیث که هر دو بستر روابط و تعاملات زندگی اجتماعی هستند، نهتنها تفاوتی با یکدیگر ندارند، بلکه فضای مجازی میتواند روابط زندگی اجتماعی را در سطح جدیدی صورتبندی کند. روابط شخصی و خصوصی، مناسبات اقتصادی و سیاسی، و فرایند انتقال دانش همگی ابعادی واقعی از زندگی هستند که در فضای مجازی نیز یافت میشوند و بعضی اوقات حتی به شیوههایی بسیار حقیقیتر از آن چیزی که میپنداریم بر زندگی واقعی تأثیر میگذارند. کسانی که همچنان به ایدۀ محافظت از واقعیت در برابر فضای مجازی اصرار دارند تلاش میکنند ما را متوجه تفاوت بنیادی آن با واقعیت و مخاطراتی کنند که از این جنبه برایمان دارد. مثلاً وقتی صحبت از بحران اعتماد در فضای مجازی میشود، تأکید بر روی غیرواقعیبودن روابط اینترنتی افراد با یکدیگر و جعلیبودن آن در مقایسه با روابط دنیای واقعی است. از قضا این مثال از همان مواردی است که نشان میدهد فضای مجازی میتواند روابط اجتماعی را در سطح جدیدی تحقق بخشد. ده پانزده سال پیش بحران ما این بود که جوانها ندیده و نشناخته در خیابان با هم آشنا میشوند و به همدیگر «اعتماد» میکنند. مشابه آن حرفها امروز دربارۀ اعتماد در فضای مجازی گفته میشود. در واقع همان مخاطراتی که برای فضای مجازی مطرح میشود در فضای واقعی زندگی نیز حاضر است با این تفاوت که در فضای مجازی امکانات و راهبردهای ما برای مواجهۀ با واقعیت و سنجش آن متفاوت است. هم راههای بیشماری برای پنهانسازی هست هم راههای بیشماری برای کشف راست از دروغ. شبکههای اجتماعی تصور جدیدی از حیطۀ خصوصی و حیطۀ عمومی برای افراد شکل دادهاند و همین نکته باعث میشود برای اعتمادکردن یا نکردن امکانات متفاوت و بیشتری در قیاس با زندگی غیرمجازی در اختیار ما قرار بگیرد. پروفایلهای کاربری، پستها، دوستان، دوستانِ دوستان و بسیاری از امکانات و اطلاعات دیگر به ما اجازه میدهد که، بدون آشنایی رودررو، با افرادی وارد تعامل کاری یا اجتماعی شویم که شاید تا پایان عمرمان هم آنها را از نزدیک نبینیم. در واقع شبکههای اجتماعی نهتنها امکانات جدیدی برای اعتمادکردن یا نکردن در اختیار میگذارد بلکه گاهی موجب «بازنگری» در مفهوم اعتماد میشود. عین این موضوع برای مفاهیم دیگری نظیر اعتبار، نفوذ و اِعمال قدرت و سایر مفاهیم مرتبط با تعاملات اجتماعی نیز صدق میکند.
اکنون باید بار دیگر به واقعیت تازۀ پیش رویمان نگاه کنیم و ایدۀ کنترل برای حفظ واقعیت دربرابر فضای مجازی را از بیخ و بن به پرسش بگیریم: آیا میشود بدون پایگذاشتن به فضای مجازی از توهم دور ماند؟ آیا میتوان بیرون از فضای مجازی زندگی کرد و از مخاطرات زندگی در امان ماند؟ و سرانجام باید از خود بپرسیم که آیا توانستهایم از مرزهای تخیلمان بگذریم و به واقعیت مجازی پا بگذاریم؟
پینوشتها:
• این مطلب سرمقالۀ مرتضی منتظریمقدم در چهارمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی است که به بهانۀ پروندۀ ویژۀ این شماره، «واقعیت چیست؟ در گوگل سرچ کن»، نوشته شده است. این نوشتار در تاریخ ۱ مهر ۱۳۹۶ با همان عنوان، «ایدۀ کنترل همچنان اطراف اینترنت پرسه میزند»، در وبسایت ترجمان منتشر شده است.
•• مرتضی منتظری مقدم سردبیر سایت و فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی است.
راستافراطی: جستوجویی تباه در جهانی ویرانشده
فرقهها از تنهایی بیرونمان میآورند و تنهاترمان میکنند
تاریخ مطالعات فقر و نابرابری در قرن گذشته با تلاشهای این اقتصاددان بریتانیایی درهمآمیخته است
کالاهایی که در فروشگاه چیده میشود ممکن است محصول کار کودکان یا بیگاری کارگران باشد