آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 3 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
فراگیری جراحیِ بینی، علاوهبر زیبایی، کارکرد پیچیدۀ دیگری هم دارد: حذف تاریخ نژادی و قومیمان
«از شر دماغی که بهت داده بود راحت شدی.» این کامنت را یکی از میلیونها دنبالکنندۀ کیم کارداشیان در اینستاگرام برای او نوشته بود، زیر عکسی که کیمِ نوجوان را در کنار پدر نشان میداد. بااینکه هنوز معلوم نیست بالاخره کارداشیان دماغش را عمل کرده است یا نه، چهرۀ او دیگر نشانی از هیچ قومیتی ندارد. چهرۀ او چون لوحی است که استعمار و سیاستهای تبعیض نژادیْ نشان خود را با موفقیت روی آن داغ زدهاند.
When Will The Nose Have Its Beauty Moment
25 دقیقه
اسکاچی کول، بازفید — چند هفته پیش، بهمناسبت روز پدر، کیم کارداشیان عکسی از پدر مرحومش رابرت گذاشت: عکسی پُردانه و سیاهوسفید از دوران نوجوانیاش که بالتبع گونههای تپلتر و ابروهای نازکتری داشت و گویا چندان هم آرایش نکرده بود. دنبال زیرنویس عکس، «تو بهترین پدر دنیا بودی!»، هزاران نظر ارسال شده بود: تقاضای لایککردن عکسهایشان، وعظ و نصیحتهای ترولها یا اظهار تعجب از شباهت پدر و دختر. گاهوبیگاه، چند نفری هم بهطور خاص دربارۀ بینی کیم نظر داده بودند. یکی نوشته است: «قبل از عمل بینی چقدر قیافهاش ارمنی بوده.» دیگری نوشته است: «خدا رو شکر که عوض میشه. هار هار هار.» بعدی: «وای، چقدر قبل بوتاکس، عمل، لیپوساکشن، گندهکردن پشت و جراحی بینی + یه عالم چیزهای دیگه، ناز بوده» و دنبالش شکلک گریه از خندۀ زیاد گذاشته است. کاربر دیگری گزیدهگوست: «از شر دماغی که بهت داده بود راحت شدی.»
در سالهای اخیر، ظاهر کیم دیگر چندان خبری از قومیتش نمیدهد: لبهای قلوهایتر، خط موی لیزری و پوستی طلاییرنگ بهجای زیتونی. البته کانتورینگ۱ هم مؤثر بوده است، یعنی پودرزدن دور بینیاش تا استخوانیتر و سربالاتر به نظر بیاید.
کیم هرگز شایعات مربوط به جراحی بینیاش را تأیید نکرده است، ولی گمانهزنیهای ملت ادامه دارد. یکی از سایتهای سخنچین میگوید او جراحی نکرده، ولی شاید «عمل دماغ بدون جراحی» کرده باشد که یکجورهایی «بهتر» محسوب میشود. در این عملها از مواد تزریقیِ پُرکننده برای صاف و یکنواختکردن یا بالاآوردن بینی استفاده میکنند. این موادْ بینیِ بزرگ را کوچک نمیکنند، اما بهسرعت نقصهای ریز را اصلاح کرده یا تقارن بهتری ایجاد میکنند. اما کیم تنها زن مشهوری نیست که به تغییردادن بینیاش متهم شده است. بنا به شایعات، بیانسه و ریحانا دماغشان را عمل کردهاند، نیکی میناژ هم همینطور. جولی چن (مجری برنامۀ «دِ تاک») تأیید کرده که چشمهایش را جراحی کرده است تا «کمتر آسیایی» به نظر بیایند، ولی جراحی بینی را انکار کرده است. مجلۀ اینترنتی گاوکر نوشت که، وقتی جولی این را در برنامهاش گفت، تماشاچیان او را تشویق کردند، چون «یک جراحی زیباییِ مقبول داریم، و یک جراحی زیبایی نامقبول». ولی کسی دست از سر جنت جکسون برنداشته است. او در شانزدهسالگی بینیاش را جراحی کرد. در محافل مختلف، همهجور بحثی دربارۀ دماغش شده است: از تمسخر وضعیت فعلی تا تشبیه دماغ طبیعیاش به «پیازچه».
زنان سفیدپوست هم به جراحی بینی متهم میشوند، ولی زنان غیرسفیدپوست در این بازی همیشه بازندهاند. دماغتان که خیلی بزرگ باشد، سیل انتقادها بهسوی شما سرازیر میشود و اگر ترمیمش کنید سیل پچپچها شروع میشود که لابد ضعیفتر از آن بودهاید که با چهرۀ طبیعیتان کنار بیایید. عطفبه زنان رنگینپوست، در آنچه «زیبا» نامیده میشود و «آنکه» شایستۀ لقب «زیبا»ست میتوان نفوذ میراث استعمار را دید. زنان غیرسفیدپوست عموماً میشنوند: هرکه به سفیدها نزدیکتر، زیباتر. تصویر زنان تیرهپوست مثل گابوری سیدیب فوتوشاپ میشود تا پوستشان روشنتر و درخشانتر به نظر بیاید. محصولات سفیدکننده نیز وعدۀ پوستی براق و بیرنگ را میدهند؛ باقیماندنِ جای آنها روی پوست و ناراحتی کلیه هم لابد به جهنم. شرکتهایی مثل داو حتی اسپریهای ضدلکی را تبلیغ میکنند که «لکههای تیرۀ زیر بغل را کاهش میدهند».
ناگفته نماند که تصوراتِ مربوط به بسیاری از خصیصههای تن زن در آستانۀ تحول است، چون تلاشهای بسیاری شده تا امری مثبت بهجای تصویرسازی منفی و بیزاری از آنها بنشیند. تقریباً همۀ نشانههای زیبایی، که قدری ریشۀ قومیتی و نژادی دارند، در فضای آنلاین فرصتی برای جلوه و ستایش یافتهاند: زنان سیاهپوست در اینستاگرام از پوست رنگین خود تمجید میکنند و زنان هندیتبار، مثل من، موی زیر بغل و نرمۀ موهای زیر گوش و روی شکمشان را کوتاه نمیکنند. این زنان، برخلاف آنچه به بسیاری از ما زنان گفتهاند، این نشانۀ سرکشی را پنهان نمیکنند و حتی از آن عکس هم میگیرند. جنبش مثبتدیدنِ بدن شاید دلگرمکنندهترین شکل پذیرش خود باشد: جایی که زنان چاق (یا روشنتر بگوییم، هر زنی با هر شکل و شمایلی که از شنیدن انتقادها خسته شده) از بدنهایشان تجلیل میکنند. اما بینی یا حداقل دماغهای بزرگ، پهن و کجِ امثال ما، که هیچجا بهرهای از تحسین و فتیش و رمانس نبردهاند، هنوز منتظر آن لحظۀ بیداری است. هنوز در بسیاری از اجتماعها بینی را نقص حساب میکنند، نقص یا مشکلی که باید آن را شکست و دوباره شکل داد. هرجای دنیا که باشید، بینی باید قلمی و ظریف و کوچک باشد. در سال ۲۰۱۵، جراحی بینی سومین جراحی زیبایی محبوب در ایالات متحده، پس از بزرگکردن سینه و لیپوساکشن، بود. آن سال بیش از دویستهزار «تغییرشکل بینی» انجام شد که ۷۶درصدِ آن جراحیها روی زنان بود.
پس بینی هنوز منتظر یک تحول است، منتظر زمانی که شکلش را دوست بداریم و تلاش نکنیم آن را تبدیل به چیزی کنیم که میدانیم مقبول است. هرجا و هرکه باشید، هنوز هم معیارهای تنگنظرانهای برای زیبایی بینی تعریف شدهاند. اگر سفیدکردن پوست و صافکردن موی زنان غیرسفیدپوست را از قدیمالایام نشانۀ پاکسازی میراث قومیتیشان میدانستهایم، آیا اصلاح بینی را هم میتوان تلاشی برای پوشاندن ریشههای نژادیمان دانست؟ زیبایی در بسیاری اوقات بهمعنای حذف تاریخ و قومیت است، پس جای تعجب نیست که هنوز تلاش میکنیم بینیهایمان را پنهان کنیم. فراگیری جراحیِ بینی نشانۀ معیارهای تنگنظرانۀ ما برای زیبایی است، اما کارکرد پیچیدۀ دیگری هم دارد: حذف تاریخ نژادی و قومیمان.
اخیراً لیل کیم چند سلفی با موی بلوند، بینی کوچکتر و پوست روشنتر در اینستاگرام گذاشت. اینها آخرین شواهد فرایند دگرگونیِ او در چند سال اخیر بود، فرایندی که او را هرچهبیشتر به ظاهر سنتی «سفیدپوست» نزدیک میکند. بینی او هم چند تغییر کرده و اکنون ریزتر، باریکتر و قلمیتر به نظر میآید. او در مصاحبهای در سال ۲۰۰۰ با نیوزویک گفته بود که از لحاظ ظاهرش، مشکل اعتمادبهنفس دارد: «مردهای زندگیام همیشه به من خیانت میکنند و سراغ زنانی با ظاهر اروپایی میروند، از آن مدل زنهای موبلند. زنانِ واقعاً زیبایی که من را به این فکر انداختهاند: چطور میتوانم با آنها رقابت کنم؟ انگار یک دختر سیاهپوستِ معمولی بودن کافی نیست.»
حتی چهرههای همۀ مدلهای اینستاگرامی، ازجمله زنانی که در جریان اصلی صنعت زیبایی نادیده گرفته میشوند (چاق، غیرسفیدپوست، خارج از دوگانههای جنسی و جنسیتی، غیرهمرنگ با جماعت) نیز تابع چند مشخصهاند: لبهای توپُر، پیشانی کشیده و بینی نمکین. مدلهای سیاهپوست هم اغلب بینیهای سربالاتر و باریکتری دارند و با رواج کانتورینگْ همهچیز شفافتر و نوکتیزتر و کمتر نرم یا گرد به چشم میآید. بینی بازیگران هندی هم شیب ملایمی دارد و هیچجای آن، از دَم پیشانی تا نوک بینی، برآمدگی یا تورفتگی ندارد، مثلاً آیشواریا رای، یکی از مشهورترین زنان بازیگر هندی، ظاهری بهمراتب فرنگیتر از زنان هندی دارد: از چشمان سبزآبی تا پوست بور کرمی و بینی قلمی بدون برآمدگی یا سوراخهای گشاده. حتی آن زنان یهودیتبار که بهنظر جامعه «زیبا» میآیند، بهندرت بینی بزرگی دارند. (میدانستید اسکارلت جوهانسون یهودی است؟ همین!) کمتر فرهنگی است که بینی بزرگ را بپسندد یا قبول کند. هیچکس بینی کج نمیخواهد. هر دماغی که زیاد پهن یا سوراخهایش گشاد باشد، اگر برچسب تندتری نخورد، قطعاً غیرجذاب به حساب میآید. این تقریباً دربارۀ همه صادق است و دربارۀ زنان بیشتر، چون، مثل همۀ چیزهای دیگر، هرچیزِ درشت یا نامعمولِ زنانه مایۀ طعنه و انتقاد میشود. بهواقع، بهترین بینی برای زنان بینیای است که اصلاً جلبِ توجه نکند. میان آنهایی که میخواهند بینیشان را بهشکل اشخاص مشهور درآورند، بینیهای جسیکا بیل، کیت میدلتون و آنجلینا جولی بیش از همه طالب دارند، یعنی بینیهایی که تقریباً به چشم نمیآیند.
آنچه عموماً «زیبا» تلقی میکنیم تبیینی علمی دارد. در سال ۲۰۱۱، محققان دانشگاههای تورنتو و سندیهگو کالیفرنیا پیرامون ادراک زیبایی در چهرۀ انسان تحقیق کردند. آنها با استفاده از اندازههایی که از «نسبت طلایی» استخراج کردند، میان اجزایی از چهره که عموماً زیبا محسوب میشوند، نسبتهایی را مشخص کردند. این اندازهها عبارتاند از: فاصلۀ ابرو تا محل رویش موی سر، فاصلۀ گودی بالای لب تا نوک دهان و، در آخر، پهنای بینی در مقایسه با پهنای هر طرف صورت.
پم پالت یکی از مؤلفانِ این مطالعه میگوید: «هدف این مطالعه این نیست که بفهمیم چه چیزی شما را زیبا میکند، بلکه دنبال علت آن هستیم.» نسبت طلایی لزوماً نمیگوید چه چیزی جذابتر است، بلکه میگوید ما عموماً چه چیزی را زیبا قلمداد میکنیم. این نسبتها، سرجمع متوسطِ تمام چهرههاییاند که در طول زندگیمان میبینیم و بهنظرمان جذاباند. پالت میگوید: «میدانیم چهرههایی که فاصلۀ بسیار زیاد یا بسیار کم و نامعمول بین چشمها و دهان دارند جذاب به نظر نمیآیند.»
اگر مدت زیادی را کنار سفیدپوستان بگذرانید، جذابترین چهره برایتان احتمالاً «متوسطِ» سفیدپوستهاست. پالت میگوید: «اگر کنار چهرههای چینی بزرگ شوید، شاید متوسط نسبت طول و پهنای چهرۀ چینیها را به سفیدپوستها ترجیح بدهید.»
منتهی این نکته فقط تبیین علمیِ آن چیزی است که بهنظرمان خوشظاهر میآید و نمیتواند سوگیریهای ذهنیمان را تبیین کند، سوگیریهایی که در طول زمان شکل گرفتهاند.
سارا لیپتون، مؤلف آینۀ سیاه۲ و استاد دانشکدۀ تاریخ دانشگاه استونی بروک میگوید: «بسیاری از ایدههای یهودستیزانه، که گمان میکنیم ازلی و قدیمیاند، درواقع نتیجۀ آثار هنری بودهاند.» لیپتون، که خانمی یهودی است، هویت و تجربۀ دینی را مطالعه میکند.
لیپتون میگوید در قرن سیزدهم میلادی بود که، در اروپای مسیحی، توجه به بدنِ مادی و معنای آن آغاز شد. پیشازآن، چندان توجهی به مشخصههای جسمانی یا رنگ پوست نمیشد. او میگوید: «هنرمندان ترسیم واقعبینانهترِ بدن را آغاز کردند و توجه دانشمندان هم به بدن جلب شد. روند ماجرا روشن است: با نگاه به بدنهای مردم میتوانید قدری اطلاعات مفید کسب کنید.»
لیپتون میگوید: «اولین تصاویری که یهودیان را با دماغهای بزرگ نشان میداد اثری از عشق یا غمخواری نداشت، بلکه نفرت یا خشمِ آنها از مسیح را نمایش میداد. اینها نه نشانۀ قومیتی دماغِ یهودیان بلکه نشانۀ بیرحمی یهودیان درقبال مسیح بودند.» لذا «دماغ بزرگ» کمتر نماد شکل واقعیِ بینیِ یهودیان و بیشتر بهمعنای وصلت یک گروه قومیتی با امری مادونبشری بود. لیپتون میگوید: «حیوانخو: دماغ بزرگ بر همین دلالت داشت. حیوان یعنی چیزی که مهارشدنی نیست، انسان نیست، بد است. برای همین است که شیطان شاخ دارد، دُم دارد و دماغ بزرگ دارد.»
مضمون «یهودیِ دماغگنده» بهویژه در پروپاگاندای نازیها ادامه پیدا کرد: در آنجا یهودیان را با دماغهای بزرگ عقابی (و لبهای پُفکرده و چهرۀ «فریبکار»، بدون معنای مشخص) نشان میدادند. لیپتون میگوید: «مردم هنوز همان پیشفرضها را میبینند، چون هنر (و گاهی اوقات دستآموز هنرهای سخیف مثل کاریکاتورهای چهرۀ افراد یا کاریکاتورهای روزنامهها) این پیشفرضها را به آنها آموخته است. هنر است که مرز دنیای پیشِ چشمتان را ترسیم میکند.»
الیزابت هیکن مؤلف حسادت ونوس؛ روایتی تاریخی از جراحی زیبایی۳ در سال ۲۰۱۲ در مصاحبهای با مجلۀ تبلت گفت که در دهۀ ۱۹۲۰ یهودیها، ایتالیاییها و یونانیها همگی دنبال تغییر شکل دماغهایشان بودند: «احساسات ضدمهاجران فراگیر بود و پس از تغییر قوانینِ مهاجرت نیز احساسات ضدیهودی فراگیر بود.» اکنون نیز فارغ از نژاد یا قومیت، ممکن است همین نکته صادق باشد: اگر میخواهید رد چندانی از خاستگاه خودتان، والدینتان و کیستیتان نماند، میتوانید با عمل بینی شروع کنید. اصلاح لبها، ابروها، رنگ چشم و بافت مو ساده و ارزان است، ولی بینی با این کارهای ساده تکان نمیخورد. اما کانتورینگ (فرایند برجستهکردن ساختار مطلوب صورت از قبیل استخوانهای گونه و گودی بالای لب، و کمنِماکردن مابقی، مثل آرواره و بینی) بازی را عوض کرده است.
کیم کارداشیان، این الگوی زیبایی بشری، ملکۀ «کانتورینگ» است: او پیشتازِ این کار نبوده، اما جدیترین مروج آن است که همۀ شاخصههای صورتش را حذف میکند. انگار میتواند هرکسی و اهل هرجایی باشد: موهایش را آفریقایی بافته، اما بینیاش شیب کمی دارد و لاغر است؛ پوستش برنزه است، اما موهایش پرپشت و سیاهاند. در عکسی که لیل کیم از خودش و کیم کارداشیان در اینستاگرام گذاشت، این دو زن پوستهای درخشان، بینیهای لاغر و مژههای فرخورده دارند. لیل کیم، با پوست روشنتر و دماغ باریکترش، انگار در حال تبدیل به یک سفیدپوست است. در آن سو، کارداشیان با کلاهگیس بلوند یخیاش زیباست، اما گویا از عالمی دیگر است: یادمان میرود او روزیروزگاری شبیه پدر آمریکاییاش بوده است.
کیم اخیراً گفته که برنامۀ آرایش مینیمالیستیتری را دنبال میکند و بیخیالِ کانتورینگِ شاخص خود میشود. او گفته است: «فکر نکنم از کانتورینگِ بینیام دست بردارم. میدانم مردم فکر میکنند بینیام را عمل کردهام، ولی تغییری که میبینید فقط آرایش است.» یک دهه است که شایعۀ عمل بینی دست از سر کیم برنمیدارد: نوک باریکِ بینیِ فعلیاش را با آن ظاهر ارمنیترش در ۲۰۰۶ مقایسه میکنند که تازه داشت مشهور میشد. تقریباً همۀ اعضای غیرسفیدپوست خاندانِ کارداشیان به جراحی بینی متهم شدهاند، بهویژه کلوئی، که بهادعای سایتهای سخنچین، بینیاش را عمل کرد تا هرگونه شباهت با او.جی سیمپسون را از بین ببرد؛ برخی ادعا میکنند او پدر واقعی کلوئی است.
کیم از سمت مادرش، خواهری سفیدپوست بهاسم کایلی دارد که در پی آن است که، با پوست بُرنزه و لبهای قلوهای و پیشانی پهن، شاخصههای «قومیتی» را هرچه بیشتر و طبیعیتر داشته باشد. حتی میتوانید زیر بعضی از کلاهگیسهای او رد موهای نرم و ظریفش را ببینید، هرچند که اغلبْ کلاهگیسِ بافت آفریقایی میپوشد. استخوان گونهاش مثل خانوادۀ هندیتبارِ من برآمده هستند، اما بینیاش، حتی پیش از آنکه مستقل از خواهران جنجالیاش به شهرت برسد، کوچک و باریک بوده است. این همان بینیِ دختران سفیدپوست است.
علاقه به تغییرشکل سریع و بصرفۀ بینی، محصولاتی همچون نُز سیکرت را هم روانۀ بازار کرده است: محصولی ۳۵دلاری که داخل بینی میکنید تا شکل باریکتر و نوک باریکتری پیدا کند. این جسمِ پلاستیکی سیاهرنگ و cشکل در سه سایز عرضه شده که داخل سوراخهای بینی میرود تا آن را نوکتیز کند یا اگر سوراخهای آن بزرگ هستند کوچک شوند. (طراح این محصول، فابیولا دیاموند، بارها به من گفته که این محصولاتْ بینی را «اصلاح» میکنند و میتوان هرروز از آنها استفاده کرد، اما در اصل برای مواقع خاص طراحی شدهاند. او «عکسبرداری رسمی» را نمونهای از این مواقع خاص میداند.)
در یوتیوب، چندین و چند ویدئو از رضایتِ کاربران این محصول پیدا میکنید، بهویژه زنان و خصوصاً زنان غیرسفیدپوست که آن را امتحان کردهاند. کاربری سیاهپوست بهاسم MissUniversal۱۰۰۰ بینیاش قبل از واردکردن این محصول را نشان میدهد. سپس در پسزمینۀ تصویر میگوید: «اکنون نشانتان میدهم که سوراخهای بینیام چقدر گشاد هستند.» و با لحن ناراحت میگوید: «بزرگ. بله، خیلی بزرگ.»
وقتی یک جفت از این محصول را وارد بینیاش میکند، بلافاصله نتیجه را میبیند. میگوید: «به نوک بینیام که نگاه کنید، میبینید کشیدهتر شده است. مشخصتر است.» همۀ سایزهای محصول از XS تا XL را امتحان میکند، و دردش دائم بیشتر و بینیاش دائم قلمیتر و سربالاتر میشود. سایزهای بزرگترْ لبهایش را هم بالاتر میکشند. میگوید این کار درد دارد.
و واقعاً هم درد دارد. بینی برای این خلق نشده که چیزی داخل آن فرو کنید. این لولۀ پلاستیکی دردناکی که پشت نوک بینیتان فشار میآورد هم از این قاعده مستثنا نیست. این محصول را روی خودم امتحان کردم: سایز کوچک آن از بینیام بیرون میافتاد، ولی سایز متوسطش آنقدر درد داشت که چشمهایم چشمۀ اشک شد. حتی تغییری هم به چشمم نیامد: بینیام هنوز همان اندازه بود. البته که همان اندازه بود. این شیء که غضروف بینی را از بین نمیبرد.
ولی یکی از همکارانم فوراً متوجه تفاوت شد. گفت: «دماغت چقدر کوچکتر شده» و سرش را کج کرد تا از همۀ زاویهها به من نگاه کند. «چقدر محشره! خیلی کوچکتر شده.»
در سال ۲۰۱۰، محققان کشف کردند که شاید بینی برجستۀ ملکه نفرتیتی۴، در آن مجسمۀ مشهور ۳۳۰۰ساله از صورتش، بهمرور زمان ترمیم شده و استخوانهای برآمدۀ گونه و پیشانی کشیده هم اضافه شده تا همهچیزش جور دربیاید. «زنِ زیبا آمده است» معنای اسم او بوده است، اما نقصهای موجود در صورتش را اصلاح کردهاند: بینی کج، چروکهای دور چشم، استخوانهای گونۀ نهچندان برجسته و… . در گذر ایام، آن اسوۀ زیبایی را دستکاری کردهاند تا جذابیت فیزیکیاش بیشتر شود.
در کشورهایی مثل ایران جراحی بینی چنان مرسوم است که عنوان «پایتخت عمل بینی دنیا» را روی تهران گذاشتهاند. تعداد جراحیها در این شهر هفت برابر ایالات متحده است. سانی شکرایی، عکاس اهل نیویورک، در پنجسالگی از ایران به ایالات متحده آمد. او میگوید: «عادت داشتم نوک دماغم را با انگشت اشاره بالا بیاورم، بهامید آنکه سربالا بماند. تا بیستوچندسالگی هم ذهنم را مشغول میکرد.» برای دخترانی مثل او، عمل بینی کاملاً مقبول بود و حتی تبلیغ میشد. او میگوید: «عمل جراحی نهفقط نشانۀ زیبایی که نشانۀ ثروت و برتری اجتماعی است. این دختران میخواهند مشخصههای صورتشان ظریف، متقارن و اروپایی باشد.»
پوست قهوهای و بینی، پیوندی ناگسستنی دارند که، برای مردان و زنان، نشانۀ هویت و تعلقاند. روپی کائر، شاعر اهل تورنتو و نویسندۀ شیر و عسل۵، در محلۀ قهوهایپوستها بزرگ شده، اما از بینی پنجابیاش بیزار است. او میگوید: «فکر کنم علتش آن است که بیگانه به نظر میآییم، یعنی در صورتی زیبا به حساب میآییم که شبیه معیارهای زیبایی اروپایی باشیم. دبیرستان که بودم، برای عمل بینی پسانداز میکردم که خُب مسخره است. در یکی از شعبههای فستفود تیمهورتونز کار میکردم و میخواستم دههزار دلار برای عمل بینی پسانداز کنم.» کائر در دورۀ دانشگاه با بینیاش کنار آمد، اما در اوایل بیستسالگی چیزی را کشف کرد که تیشه به ریشۀ عزتنفس نورستۀ هر زن جوانی میزند: اینترنت. او میگوید: «آتش ماجرا این اواخر ناگاه از زیر خاکستر شعلهور شده، بهخاطر اینستاگرام. همه یا افراد همسنتان، اینقدر خوشگل و بینقصاند… پیش خودتان میگویید گند بزنند که یکپارچه بیریختم.» و بعد: «این قضیهْ من، که زن هستم، را به یاد پانزدهسالگیام میاندازد. کدام خری دوست دارد دوباره آن احساسها را تجربه کند؟»
کائر میگوید جراح پلاستیک خانوادۀ کارداشیان، دکتر سیمون اورین، را در اینستاگرام پیدا کرده است که ترمیم جدیدی روی بینی او انجام میدهد. میگوید: «عجب، آدمی مثل من که از دوستداشتنِ خودش حرف میزند، ناگهان بیست دقیقه به حساب این آقا در اینستاگرام زُل زده، انگار میخواهد صورتش را پیش او ببرد و بگوید: درستم کن!» او میگوید تنظیمات حسابش در اینستاگرام را تغییر داده که «الان فقط بیانسه را میبینم که مشکل خاصی ندارد.»
ولی در اجتماع قهوهایپوستها صدای جماعتِ منتقدِ بینی بلند است. کائر میپرسد: «چرا برخی زنان قهوهایپوست، در برابر بقیۀ زنان قهوهایپوست، بهخاطر موی بدنشان قلدربازی درمیآورند؟ چرا برخی زنان قهوهایپوست، بهخاطر ویژگیهای مشترک همگیِ ما، در برابر بقیۀ زنان قهوهایپوست قلدربازی درمیآورند؟» و میگوید: «آنها هم سعی دارند در غرب زندگی کنند، جایی که [بدنشان] ایدئال قلمداد نمیشود.» ولی ایدئالهای غربی کماکان دغدغۀ اصلیِ بسیاری از زنان قهوهایپوست هستند، حتی اگر آن زنان جزو این اجتماعهای مردمان غریب در غرب هم نباشند. امروزه بسیاری از ویژگیهای ما زیبا قلمداد میشوند: چشمان بزرگ، پیشانیهای کشیده، موهای بلند، استخوانهای گونه و… . ولی همچنان بزرگترین «نقص» بهمعنای دقیق کلمه در مرکز ماجراست.
وقتی ما زنانِ غیرسفیدپوست درگیر هنجارهای زیبایی میشویم، باید با سؤال ناخوشایندی هم دستوپنجه نرم کنیم: آیا این کار را از سر خواستۀ قلبی خودمان میکنیم یا تصور میکنیم با این کار به «سفیدپوستی» نزدیکتر میشویم؟ وقتی برندهای محصولات زیبایی «کرمهای رنگ پوست» به ما میفروشند تا «لکههای تیره» را پاک کنیم، آیا بهواقع مشتریِ محصولات سفیدکنندۀ پوست شدهایم؟ وقتی موهایمان را صاف میکنیم، میخواهیم ریشههای قومیتیمان را پنهان کنیم؟ برای زنان قهوهایپوست، بینیِ کوچکتر فقط بهمعنای زیباترشدن نیست، بلکه بدین معناست که خانوادهتان توان کوچککردن آن را داشتهاند، یعنی پولدار هستید، یعنی بیشتر به درد ازدواج میخورید. زنان قهوهایپوست مجبورند بینیهای قلمیتر و پوست روشنتر داشته باشند و کمتر کسی از ماست که این ویژگیها را مادرزادی داشته باشد. شکرایی میگوید: «مسئله چندان هم خودبینی نیست، بلکه میل به پیوستن به طبقهای از ایرانیهاست که ظاهر اروپایی دارند، کتابهای آمریکایی میخوانند، سفر میروند و غربی زندگی میکنند.»
بهتعبیر پالت، گاهی اوقات از سرِ «تجربهای آگاهانه» نیست که برخی ویژگیهای مردمان و نژادهای دیگر را جذاب حساب میکنیم. او میگوید این جذابیت را «نباید پای خوب و بدبودن گذاشت. این جذابیت، صرفاً برداشتی تلویحی است: وقتی فرد تصور میکند که نژادی وضع بهتری دارد، میل به شبیهترشدن به آن نژاد در او ایجاد میشود.» پس در ذهن کسی که لاجرم به طبقه، نژاد، جنسیت یا امر جنسی توجه دارد، زیبایی نیز ناخودآگاه به آنهایی پیوند میخورد که گویا وضع بهتری دارند: در مقام مقایسه، وضع زنان سفیدپوست عالی است.
فرداد فروزانپور، جراح پلاستیک اهل بورلی هیلز، میگوید: «مسئله فقط فارسها نیستند. بسیاری از گروههای ارمنی و بسیاری از خاورمیانهایها هم همینطورند. از لحاظ ژنتیک، خدا پوست تیرهتری به ما داد و گفت: یک دماغ بزرگتر هم روی این، خدمت شما.» فروزانپور میگوید بسیاری از مشتریان «قومیتی»، بهویژه زنان، برای جراحی بینی سراغ او میآیند. ولی باز نمیتوان فهمید چرا دماغ بزرگتر یا، عطف به این بحث، پوست تیرهتر خصوصاً برای زنان اینقدر بد است. دماغ گندهای که وسط صورت نشسته میتواند حواس دیگران را پرت کند، قبول. ولی بینی از کِی، علاوهبر نشانۀ زیبایی جسم، نشانۀ جایگاه اقتصادی و اجتماعی آدمها شد؟
جراحی بینی نزد زنان سیاهپوست اینقدر مرسوم نیست، ولی آنها هم وزن «بینی» را حس میکنند. ایجیوما اولو، مؤلف کتاب دردستانتشارِ پس میخواهید دربارۀ نژاد حرف بزنید۶، میگوید: «سوراخهای گشاد بینی بهنظر مردم نشانۀ خشم و پرخاش است. انگار صاحب چنین دماغی، رفتاری حیوانیتر دارد و لذا این دماغ، بهسادگی، ابزار کلیشهسازی دربارۀ سیاهان میشود.» بهگفتۀ او، «اینکه ساختار کلی صورتِ اکثرِ مردمتان به پرخاش حیوانی پیوند بخورد فشار زیادی، بهویژه بر زنان، وارد میکند، آن هم در جایی که جذابیتتان، برای اکثریت جامعه، معیار ارزشمندیِ شخص شماست. بسته به این مشخصات جسمی است که خوشاقبال یا بداقبال میشوید.»
ولی هنوز هم جراحیْ مفرّ مقبولی نیست، بهویژه برای زنان غیرسفیدپوست که نحوۀ نظارت و پاسبانی بر چهرههایشان متفاوت از همتایان سفیدپوست یا مذکرشان است. اولو میگوید: «نگاه سرزنشباری حوالۀ زنان سیاهپوستی میکنیم که این کار را کردهاند، ولی منکر امتیاز آن زنان سیاهپوستی نمیشویم که میگوییم زیبایند. نمیشود دائم به عکس زنان سیاهپوست با بینیهای کوچکتر نگاه کنیم و بگوییم: ‘وای، زنان سیاهپوست چقدر خوشگلاند!’ و فقط به او اشاره کنیم و درعینحال نگاه سرزنشبارمان را حوالۀ آن زنان سیاهپوستی کنیم که میخواهند صورتشان را تغییر دهند.» اگر معیارهای زیبایی نزد زنان سیاهپوست اینقدر سفتوسخت هستند، پس امثال لیل کیم هم گناهی ندارند که میخواهند مابقی آدمها آنها را «زیبا» حساب کنند.
بینی سیاهپوستان (یا هر نوع بینی بزرگ) هرگز سوژۀ فتیش غیرسیاهان نبوده است. بهنظر اولو، بخشی از علت ماجرا آن است که نمیشود بینی بزرگ را، مانند مثلاً بافت آفریقایی مو، امتحان کرد. او میگوید: «با نگاه به تصور کلیشهای مردم از دماغ سیاهان و یهودیان، میبینیم که این چیزها اغلب به دیگران منتقل نمیشوند. بعید است سفیدپوستی را ببینید که دماغی شبیه سیاهان داشته باشد. یعنی این از آن چیزهایی نیست که سفیدها بتوانند امتحان کنند.»
ناتالی بولاک براون فیلمساز است و اکنون روی مستندی با عنوان «بارتمن، بیانسه و من»۷ پیرامون تأثیر ایدئالهای غربیِ زیبایی بر زنان سیاهپوست کار میکند. او میگوید: «هرقدر مشخصههای یک زن سیاهپوست بهاصطلاح آفریقاییتر باشند، احتمال اینکه زیبا یا جذاب قلمداد شود کاهش مییابد. بینی کوچک، مثل اندام کوچک و لبهای قلوهای (ولی توپُر،) خوشریخت حساب میشود و دقیقاً در راستای آن تصور مخدوش از زنانگی است.» دلالتهای جسم زن سیاه، در دوران بردهداری ریشه دارد: «بینی پهن و لبهای توپُر: بهخاطر آن تلقیای که از زنان سیاهپوستِ برده وجود داشت، روایتها هم به شکلی درآمدند که توجیهکنندۀ خشونت جنسی علیه این زنان باشند… همۀ این اندامهای توپرْ خوراک آن انحراف جنسی را فراهم میکردند. ما اغواگر بودیم و بردهدارانِ سفیدپوست تاب مقاومت جلوی میل جنسی شدیدمان را نداشتند.»
هرچند معیارهای زیبایی رو به گسترشاند، اما فقط در چارچوب نژادها و قومیتهای خاص گسترش مییابند، مثلاً زنان قهوهایپوست فقط زمانی زیبا تلقی میشوند که پوست نسبتاً روشن و اندامهای باریک و چشمهای بزرگ و کمر لاغر داشته باشند. کسی پوست تیره، بینی پهن و موی مجعد را زیبا حساب نمیکند، ولی حلقهای که به بینی میاندازید یا تهمایۀ زردرنگِ پوستتان نماد آن است که هم زیبایید و هم متعلق به یک قوم خاص. زنان سیاهپوست هم معیارهای مشابهی دارند: مثل این کلیشه که زنان شرق آفریقا، بهخاطر پوست روشنتر و فِرهای درشتترِ مو و مشخصههای فرنگیترشان، زیباترند. بهنظر بولاک، بهجز ویدئوکلیپ فُرمِیشن از بیانسه وقتی دربارۀ دماغ کاکاسیاهها میخواند و دیگری، سوراخهای بینی مایکل جکسون، هیچ نمونۀ دیگری نیست که علناً از دماغ بزرگترِ سیاهان تقدیر کرده باشد. از زمان راهاندازی فهرست «زیباترینها»ی مجلۀ پیپل در سال ۱۹۹۰، فقط سه زن رنگینپوست در این فهرست آمدهاند: هلی بری، بیانسه و لوپیتا نیونگو. بولاک میگوید: «ما هرگز مُد نمیشویم. ما هرگز مرسوم نمیشویم.»
ولی هیچیک از این مشخصههای جسمیْ «برتری» عینی ندارند، مگر اینکه شخصاً این حرف را بپذیرید. اولو میگوید: «الان چنین سلسلهمراتبی داریم: هرقدر به سفیدیْ نزدیکتر باشید، ارزش شما بیشتر است، بهویژه اگر زن باشید. حقیقت این است که، در مقیاس نژادیِ مطلوبیت، بسیار بهسمت غربیها چرخیدهایم. بیشترِ افرادِ جامعهْ بسیاری از چیزهای ما را جذاب نمیدانند و عمل بینی هم ثمرۀ چندانی ندارد.»
زیبایی مقولهای ذهنی است: ما از این قضیه خوب باخبریم، چون چیزهایی که بهنظر سایر اجتماعها و فرهنگها زیبا بودهاند (موی تیرهتر، پوست تیرهتر، لبهای بزرگتر، باسنهای بزرگتر) آرامآرام در اینجا، در قلمرو سلطۀ سفیدپوستان، محبوب شدهاند. نکتۀ جالبِ چهرهتان این است که وقتی بهقدر کافی به آن خیره شوید، به آن عادت میکنید. بینیتان، شاید بیشتر از هر مشخصۀ دیگری از صورت، شفافترین روایت از تاریخچۀ زندگیتان، خاستگاهتان و خاستگاه والدین و اجدادتان را تعریف میکند. شیب غضروف دماغ، نوکدار یا مدوّربودن سر بینی و مقدار گشادگی سوراخهای آن، همگی حکایتگر ماجرایی ورای صورت شمایند.
این برای برخی مایۀ افتخار است و برخی دیگر هم دنبال پوشاندنش هستند. با محصولات اصلاح رنگ و بافت مو، با کرمهای سفیدکنندۀ پوست که عنوان «لوسیون شفافکننده» را یدک میکشند، با پودرهای کانتورینگ که ترکیب استخوانی دلخواه را به صورت میدهند، با اینها میتوان مابقی نشانههای قومیتی را پنهان کرد. ولی بینی سر جای خود ایستاده و پنهانکردنش تقریباً غیرممکن است. بدون یک جراحی بزرگ نمیتوان آن را چندان عوض کرد. بالاخره جایی در دنیا پیدا میشود که مابقی مشخصههای نژادیمان را زیبا ببینند، ولی بحث بینی فرق دارد. تا ابد، بینی است که میگوید به کجا تعلق ندارید.
• نسخۀ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.
پینوشتها:
• این مطلب را اسکاچی کول نوشته است و در تاریخ ۱۱ جولای ۲۰۱۶ با عنوان «When Will The Nose Have Its Beauty Moment» در وبسایت بازفید منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۸ دی ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «بالاخره روزی دماغ طبیعی هم ‘زیبا’ خواهد شد» و با ترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.
•• اسکاچی کول (Scaachi Koul) نویسندۀ بخش فرهنگی بازفید است.
[۱] Contouring: برجستهسازی از طریق آرایش.
[۲] Dark Mirror
[۳] Venus Envy: A History of Cosmetic Surgery
[۴] همسر فرعون مصر آخناتون (آمنهوتپ چهارم)
[۵] Milk and Honey
[۶] So You Want to Talk About Race
[۷] Baartman, Beyonce, & Me
حافظۀ جمعی فقط بخشهایی از گذشته را بازنمایی میکند
جوزف استیگلیتز در مصاحبه با استیون لویت از نگاه خاص خود به اقتصاد میگوید
پساز چند دهه پیشرفت، جهان در مبارزه با فقر با ناکامی مواجه شده است
جوایز معتبر در حوزۀ اقتصاد بین چند مؤسسه متمرکز شدهاند، چرا؟