image

آنچه می‌خوانید در مجلۀ شمارۀ 26 ترجمان آمده است. شما می‌توانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.

نوشتار

با مسخره‌بازی نمی‌توان به حقيقت نزديک شد

سؤال و جوابی کوتاه دربارۀ چیستیِ حقیقت

با مسخره‌بازی نمی‌توان به حقيقت نزديک شد

آدم‌هایی با عقاید افراطی امروزه راه آسانی برای دفاع از خودشان پیدا کرده‌اند. وقتی کسی از حرف‌هایشان آسیب می‌بیند، می‌گویند: حرف‌های ما را جدی نبود. داشتیم برای سرگرم‌کردن مردم شوخی می‌کردیم. فرانسیس بیکن، نویسنده و سیاست‌مدار بریتانیایی، در مقاله‌ای که سال ۱۶۲۵ نوشت، از رابطۀ میان حقیقت‌جویی و مسخره‌بازی پرسید. او معتقد بود مسخره‌بازها نسبتی با حقیقت نخواهند داشت، چون سختی آن را تحمل نمی‌کنند و مسئولیت آن را نمی‌پذیرند. آیا حرف‌های بیکن می‌تواند راهنمایی برای امروز ما باشد؟

آلن جیکوبز

آلن جیکوبز

نویسندۀ کتاب لذت خواندن در عصر حواس‌پرتی 

Hedgehog Review

Staying for the Truth

آلن جیکوبز، هجهاگ ‌ریویو— انجیل یوحنا برای ما روایت می‌کند که وقتی نبی و واعظی دوره‌گرد به نام عیسی اهل ناصره را برای بازجویی نزد حاکم رومی، پونتیوس پیلاتوس، بردند چه اتفاقی افتاد. پیلاتوس می‌خواهد دربارۀ این مرد عجیب‌وغریب بیشتر بداند، مردی که به‌نحوی بسیار مرموز می‌گفت «بهر این زاده شدم، و به جهان آمدم، تا بر حقیقت گواهی دهم. هر آن کس که از حقیقت باشد بر آوای من گوش فرامی‌دهد». 1 پیلاتوس در پاسخ گفت «حقیقت چیست؟» و بعد روی خود را برگرداند تا با کسی دیگر صحبت کند.

فرانسیس بیکن، نویسنده و سیاست‌مدار انگلیسی، در مقاله‌ای با عنوان «دربارۀ حقیقت» که در سال ۱۶۲۵ نوشت -یعنی چند سال قبل از اینکه از مقامش به‌عنوان رئیس مجلس اعیان انگلستان عزل شود- دربارۀ این قطعه چنین اظهار نظر کرد: «پیلاتوسِ مسخره‌‌باز گفت حقیقت دیگر چیست؟ و منتظر پاسخ نماند». نکتۀ مهم این است که پیلاتوس بعد از اینکه سؤالش را پرسید روی خود را از عیسی برگرداند، چون از پاسخ عیسی می‌ترسید. و پیلاتوس تنها کسی نیست که چنین احساسی دارد.

برای پیلاتوسِ «مسخره‌باز» حقیقت فقط بازی و مضحکه است. بیکن می‌گوید اشخاصی مثل پیلاتوس «هر باور راسخی را نوعی بردگی می‌دانند». اندیشه‌های بیکن دربارۀ این موضوعات برای ما سودمند است، چون چنین مسخره‌کنندگانی فراوان‌اند -و فراوان بوده‌اند- و دلایل فراوانی هم برای مسخره‌بازی هست. وقتی شرکت دامینیون وتینگ سیستم در ابتدا علیه سیدنی پاول، مشاور حقوقی دونالد ترامپ، به جرم تهمت اقامۀ دعوی کرد، وکلای پاول گفتند «هیچ انسان عاقلی گمان نمی‌کند که چنین اظهاراتی واقعاً حقیقت داشته باشند». سیدنیِ مسخره‌باز می‌گفت حقیقت دیگر چیست؟

در طول چند سال اخیر، الکس جونز2 با این ادعا که بازیگر یا هنرمند صحنه‌ای بیش نیست -به تعبیر دیگر، مسخره‌بازی مثل پیلاتوس- مرتباً از خودش دفاع کرده است. جونز می‌گوید که کمابیش خودش را شاعر می‌داند. سر فیلیپ سیدنی، معاصر فرانسیس بیکن، دربارۀ اتهام دروغ‌گویی شاعران گفته است «شاعر چیزی را تأیید نمی‌کند، و درنتیجه هرگز دروغ نمی‌گوید». الکس جونز، سیدنی پاول و بسیاری دیگر هم چنین می‌کنند: آنان چیزی را تأیید نمی‌کنند، و درنتیجه هرگز دروغ نمی‌گویند. مسئله حل شد.

این تصور که «هیچ انسان عاقلی» فکر نمی‌کند شاعرانی مثل جونز و پاول واقعاً چیزی را تأیید کنند احتمالاً همان کارکردی را ندارد که وکیل‌مدافعانی که این حرف را می‌زنند می‌خواهند. حتی اگر این موضوع صحیح باشد، پرسش‌هایی مطرح می‌شود. برای مثال، قانون چگونه باید در برابر این واقعیت بدیهی واکنش نشان بدهد که میلیون‌ها انسان بی‌عقل در هر کشوری وجود دارد؟ آیا نباید از افراد در مقابل بی‌عقلانی که زندگی‌شان را به خطر می‌اندازند محافظت کرد؟

در این میان خوب است که دربارۀ جاذبۀ دروغ عمیق‌تر فکر کنیم. در این مورد نیز بیکن به ما کمک می‌کند. او افرادی را که از دروغ روی می‌گردانند به چند دسته تقسیم می‌کند. اول، چنان‌که پیش‌تر دیدیم، فرد «مسخره‌باز» است، کسی که وقتی می‌بیند امکان دارد حقیقت را بفهمد نوعی سبک‌سری و بیزاریِ خوش‌خیالانه از «بردگی» را در پیش می‌گیرد.

دوم، «دشواری و تلاشی که انسان برای فهم حقیقت باید تحمل کند»، برای برخی افراد بسیار سخت و سنگین است. به‌خصوص وقتی که در شبکه‌های اجتماعی «به‌اشتراک‌گذاشتن» تنها با یک کلیک امکان‌پذیر است. به‌اشتراک‌گذاشتن با تردید، به‌اشتراک‌گذاشتن به‌خاطرِ لذت و با پشیمانی، یا اصلاً بدون پشیمانی. به خودتان حق می‌دهید، این یا آن توییت را حذف می‌کنید یا جسورانه تأکید می‌کنید که آنچه به اشتراک گذاشته‌اید صحیح است، به‌رغم اینکه تمام شواهد و مدارک خلافش را می‌گویند. در واقع، هرچند گفتن اینکه «خودت تحقیق کن» آسان است، این کار بسیار سخت و سنگین است.

سوم، وقتی حقیقت آشکار شد، «بالاخره باید به نحوی با آن روبه‌رو شد» -یعنی بالاخره باید به شیوه‌ای واکنش نشان دهید، و بی‌شک این همان چیزی است که «مسخره‌بازها» از آن می‌ترسند. به این دلیل است که مردم، بنا به ملاحظاتی قابل‌فهم، از جست‌وجو برای فهم حقیقت دربارۀ سیاست‌مداران محبوبشان یا از رفتن نزد پزشک خودداری می‌کنند: وقتی بفهمید کجای کارتان اِشکال دارد یا چه بیماری‌ای دارید، روند اصلاح و درمان به شما «تحمیل می‌شود»، اینجاست که به‌اشتباه فکر می‌کنید پس بهتر است چیزی ندانم.

و در آخر، بیکن می‌گوید چیزی رازآمیزتر نیز هست: «علاقه‌ای طبیعی و البته غیراخلاقی به خودِ دروغ». چرا برخی انسان‌ها به‌آسانی دوست دارند دروغ بگویند؟ بیکن می‌گوید چون «آمیختن با دروغْ لذت را بیشتر می‌کند». آمیختن با دروغْ زندگی را جذاب‌تر و سرگرم‌کننده‌تر می‌کند. «آیا کسی تردید دارد که اگر افکار باطل، امیدهای دل‌فریب، ارزیابی‌های اشتباه و خیال‌پردازی‌ها را از ذهن انسان پاک کنیم، ذهن تعدادی از انسان‌ها تبدیل به چیزی کوچک و ضعیف می‌شود، آکنده از اندوه و بی‌میلی، که انسان‌ها از آن ناخشنود خواهند بود؟».

به نظرم باید با جدیت تمام درمورد این نظرِ آخر بیندیشیم. همان‌طور که خود بیکن درمورد امکان جاذبۀ مقاومت‌ناپذیر دوپهلوگویی با جدیت تأمل کرد. او در تأملات خودْ لوکریتوس، شاعر بزرگ رومی، را به یاد می‌آورد که در سرآغاز کتاب دوم شعر بلندش به نام دی ریرام ناتورا 3 (که چنین ترجمه شده: دربارۀ ماهیت عالم4 یا دربارۀ ماهیت چیزها5) دربارۀ «شادی» چنین نوشته است: شادی این است که «آنگاه که بادهای طوفانی سهمگین/ آب‌های دریای مهیب را به تلاطم می‌اندازند» انسان بتواند «آسوده در ساحل بایستد و رنج انسان گرفتار در دریا را ببیند»؛ شادی همچنین این است که «سپاهیان بزرگ در سراسر دشت درگیر جنگ با یکدیگر شده‌اند/ و تو از خطر برکنار هستی». اما شاعر در ادامه می‌گوید «در رنج دیگران شادی نمی‌توان یافت»، شادی در این است که به دیگران رحم کنیم. اما از تمام این‌ها «شیرین‌تر این است که در تالاری بی‌صدا و معبدی شکوهمند بنشینی/ و از تعالیم خردمندان به‌ دل و جان برگیری تا سیراب شوی» در حالی که دیگران به سبب پرداختن به «اختلاف عقاید و نزاع از برای شهرت / حرص از برای مال و منال» به بیراهه می‌روند. فیلسوف-شاعر خرسند است که از این زحمتِ بیهودۀ بی‌پایان خلاص شده است. به‌راستی که فیلسوف-شاعربودن خوب است.

بیکن به این قطعه واکنش پیچیده‌ای نشان می‌دهد. به نظر او خوب، و درحقیقت بسیار خوب، است که «از تعالیم خردمندان به‌ دل و جان برگیری تا سیراب شوی» و بنابراین از طوفان‌های دروغ که بسیاری از انسان‌ها را بی‌امان به هر سو پرتاب می‌کند در امان باشی. بیکن کلام لوکریتوس را به بیانی دیگر چنین می‌گوید که مایۀ مسرت بسیار است که «بر جایگاه برتر حقیقت بایستیم»، زیرا در آنجا «هوا همیشه پاک و صاف است». او می‌افزاید این لذت و مسرتی است که شخص احساس می‌کند خوب و پسندیده است «چراکه در این چشم‌انداز رفیع همیشه به دیگران شفقت داریم و هیچ‌گاه به خود نمی‌بالیم و گرفتار غرور نمی‌شویم». اگر توانسته‌اید حقیقتی را بفهمید، باید غم‌خوار کسانی باشید که فریفتۀ دروغ شده‌اند. و اگر، به‌جای شفقت به حالشان، آنان را مسخره و تحقیر کردید، به خود بالیده‌اید و مغرور شده‌اید -و آنگاه وقتی دروغ‌های آرامش‌بخش به سراغتان می‌آیند، نمی‌توانید در برابرشان مقاومت کنید.

رُد دِرِر، سردبیر نشریۀ امریکن کانسورواتیو، در کتاب جدیدش به نام با دروغ زندگی نکن: دستورنامه‌ای برای مخالفان مسیحی6 این مسئله را مطرح می‌کند که چگونه دروغ، به‌رغم طنین هشدارآمیزش، پیامی آرامش‌بخش دارد: در جهان اخلاقیِ دروغ، دروغ‌هایی که باید از آن‌ها دوری کنیم از سوی کسانی به ما گفته می‌شوند که از قبل فکر می‌کنیم دشمنان ما هستند. اما، مثل داد و فریادهایی که از درون خانه می‌آیند، دروغ‌هایی هم که از درون اجتماع یا از درون هر فرد می‌آیند خطرناک‌ترند. دِرِر عنوان کتابش را از الکساندر سولژنیتسین -و ضرورت تعهد به مقاومت در برابر هر قدرت موجود- گرفته است، اما چنین عنوانی تنها بیانگر نیمی از داستانِ این مخالف بزرگ رژیم شوروی است. نیمۀ ارزشمند دیگر داستان، که بیانگر دیدگاه مشهور و عمیقاً مسیحی سولژنیتسین است و او آن را در کتاب مجمع‌الجزایر گولاگ7 بیان کرده، در کتاب دِرِر نیامده است: «به‌تدریج بر من آشکار شد که مرزی که خوب و بد را جدا می‌کند نه از میان دولت‌ها یا طبقات یا احزاب سیاسی، بلکه دقیقاً از میان دل تمام انسان‌ها می‌گذرد. این مرز جابه‌جا می‌شود، با گذر سالیان در درون ما تغییر می‌کند. حتی وقتی بدیْ این مرز را در درون ما در هم می‌کوبد، باز هم خوبیْ موضع محکم کوچکی دارد که باقی می‌ماند. و بدی حتی در بهترین دل‌ها نیز مخفیگاه کوچکی دارد که نابود نمی‌شود».

سولژنیتسین می‌گوید آشکارشدن این موضوع و تیر زجرآوری که خودشناسی بر جان او نشاند چیزی نبود که با بهره‌گیری از قوای خودش حاصل شود، بلکه موهبت بود: «این موهبت به من عطا شد تا این تجربۀ بسیار مهم را از سال‌های زندانم با قامت خم بر دوش بکشم، تجربه‌ای که پشتم زیر بارش تقریباً شکست». ضرورت مواجهه با فسادِ درون خودش و نیز با علاقۀ شدیدش به دروغ‌های حق‌به‌جانب و آرامش‌بخش نزدیک بود او را از پای درآورد. پس به‌آسانی می‌توان فهمید که چرا بیشترِ ما ترجیح می‌دهیم چنین موهبتی را نپذیریم.

تنها راه بیرون‌رفتن از این زندان خودفریبی و خودبرحق‌نماییْ حقیقت‌دوستی و حقیقت‌جویی است –و نیز اینکه باور داشته باشیم حقیقت چیزی است که همگی در آن سهم داریم: نه «حقیقتِ من»، نه «حقیقتِ تو» بلکه خودِ حقیقت، حقیقت به‌مثابۀ امر مشترک همگانی، به‌مثابۀ قطعه‌زمینی بالقوه حاصلخیز که همگی با هم آن را می‌کاریم و می‌درویم و با تلاش جمعی ماست که ثمر می‌دهد و با بی‌توجهی جمعی ماست که نابود می‌شود. باید از مسخره‌بازها دوری کنیم و دلسوز فریب‌خوردگان باشیم. به نظرم این مهم‌ترین وظیفه در دورۀ کنونی فرهنگ ماست.

آرت اسپیگِلمَن، در کتاب گرافیکی خاطرات خود به نام موش، تجربۀ پدر و مادرش از زندگی در اردوگاه‌های کار اجباری رژیم نازی را روایت می‌کند و هر ملیتی را به‌صورت حیوانی خاص ترسیم می‌کند: نازی‌ها به‌صورت گربه، یهودیان به‌صورت موش، لهستانی‌ها به‌صورت خوک، آمریکایی‌ها به‌صورت سگ و مانند این‌ها. او در این کتاب می‌گوید افسران نازی مردی را که می‌گفتند یهودی است دستگیر می‌کنند، اما این مرد اصرار می‌کند که آلمانی است و نه یهودی («من از دست قیصر نشان افتخار گرفته‌ام. پسرم سرباز آلمان است!»). و اسپیگلمن صورت این مرد را اول به‌شکل موش، بعد به‌شکل گربه و در آخر هم چیزی بین موش و گربه ترسیم می‌کند. اما افسران به خواهش و تمنای او اعتنا نمی‌کنند. او را دستگیر می‌کنند و می‌کشند و کار به همین منوال ادامه می‌یابد: او موش است. او یهودی است. او آن چیزی است که افسران می‌گویند. در جامعه‌ای که دوستدار و جویای حقیقت نیست و مردمش وسوسه‌های خود را نمی‌شناسند و تلاش نمی‌کنند حیله‌گری را از دل‌هایشان محو کنند، درنهایت، حقیقت همان چیزی می‌شود که قدرت می‌گوید. اگر می‌خواهیم از این وضع اسفناکی که در آن هستیم بیرون بیاییم، باید از خودمان پرسش‌های دشوار بپرسیم و بعد در انتظار پاسخ بمانیم.


فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازه‌ترین حرف‌های دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و به‌روز انتخاب می‌شوند. مجلات و وب‌سایت‌هایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابع‌اند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفت‌وگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار می‌گیرند. در پرونده‌های فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمال‌کاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداخته‌ایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر می‌شوند و سپس بخشی از آن‌ها به‌مرور در شبکه‌های اجتماعی و سایت قرار می‌گیرند، بنابراین یکی از مزیت‌های خرید فصلنامه دسترسی سریع‌تر به مطالب است.

فصلنامۀ ترجمان در کتاب‌فروشی‌ها، دکه‌های روزنامه‌فروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان به‌صورت تک شماره به‌ فروش می‌رسد اما شما می‌توانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهره‌مندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک به‌عنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال می‌شود و در صورتی‌که فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید می‌توانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.

این مطلب را آلن جیکوبز نوشته و اولین بار در شمارۀ پاییز ۲۰۲۲ فصلنامۀ هجهاگ‌ریویو منتشر شده است و سپس با عنوان «Staying for the Truth» در وب‌سایت این مجله بارگذاری شده است و برای نخستین بار با عنوان «با مسخره‌بازی نمی‌توان به حقیقت نزدیک شد» در بیست‌‌وششمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ محمد صبائی منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۴۰۲با همان عنوان منتشر کرده است.

آلن جیکوبز (Alan Jacobs) استاد برجستۀ علوم‌انسانی در حوزۀ برنامه‌های آموزشی و پژوهشی سطح عالیِ دانشگاه بِیلِر و عضو ارشد موسسۀ مطالعات پیشرفتۀ فرهنگی است. او مقاله‌نویس، منتقد و وبلاگ‌نویسی پُرکار است. از میان آثار او می‌توان به این موارد اشاره کرد: غذاخوردن با مردگان: راهنمای خوانندگان برای داشتن ذهنی بسیار آرام (Breaking Bread with the Dead: A Reader’s Guide to a More Tranquil Mind)؛  لذت خواندن در عصر حواس‌پرتی (The Pleasures of Reading in an Age of Distraction). کتاب اخیر توسط نشر ترجمان ترجمه و منتشر شده است.

پاورقی

  • 1
    برگرفته از ترجمۀ پیروز سیار؛ با اندکی تغییر [مترجم].
  • 2
    یکی از مشهورترین چهره‌های رسانه‌ای جریان موسوم به «راست افراطی» در آمریکا [مترجم].
  • 3
    De rerum natura
  • 4
    On the Nature of the Universe
  • 5
    On the Nature of Things
  • 6
    Live Not by Lies: A Manual foe Christian Dissidents
  • 7
    The Gulag Archipelago

مرتبط

چرا قوانین بین‌المللی علیه نسل‌کشی در جلوگیری از تکرار این جنایت ناتوان بوده‌اند؟

چرا قوانین بین‌المللی علیه نسل‌کشی در جلوگیری از تکرار این جنایت ناتوان بوده‌اند؟

کنوانسیون نسل‌کشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند

چطور آمریکا اقتصاد بین‌الملل را به سلاح تبدیل کرد؟

چطور آمریکا اقتصاد بین‌الملل را به سلاح تبدیل کرد؟

آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد

نوستالژی دیگر یک بیماری نیست

نوستالژی دیگر یک بیماری نیست

امروزه روان‌شناسان معتقدند نوستالژی احساسی تقریباً همگانی و اساساً مثبت است

آن‌قدر کشته‌ایم که اگر دست از کشتن برداریم، نابود می‌شویم

آن‌قدر کشته‌ایم که اگر دست از کشتن برداریم، نابود می‌شویم

چطور جامعۀ اسرائیل با جنایت‌های ارتش خود در غزه و لبنان کنار می‌آید؟

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0