آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 13 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
آن عطر، آن کفش، آن سیگار: خواستن چیزها به شدت مسری است. آیا میشود درمقابل این سرایت مصونیت پیدا کنیم؟
امیال ما چطور ساخته میشود؟ چطور به این نتیجه میرسیم که گوشی فقط سامسونگ، تیم فقط بارسلونا، و نویسنده فقط چخوف؟ بله، احتمالاً برای هر کدام از این انتخابها دلایلی داریم، ولی نکتۀ دردناک این است که تقریباً تمام دلایلی که برای چنین ترجیحاتی ردیف میکنیم چیزی جز توجیهات مندرآوردی نیست. اگر با شکاکیت بیشتری نگاه کنیم، اندکاندک واقعیتی تلخ خودش را نشان میدهد: خیلی از چیزهایی که میپسندیم را صرفاً به این خاطر پسندیدهایم که اطرافیانمان آنها را دوست داشتهاند.
بنس نانای، ایان — اکثر چیزهایی که میدانیم را از یک نفر دیگر یاد گرفتهایم. من باور دارم مورونی پایتخت جزایر قمر در اقیانوس هند است، چون یکی از دوستانم همین پنج دقیقه پیش این را به من گفته است، و هیچ دلیلی هم ندارم که فکر کنم میخواسته مرا فریب بدهد. اما او هم آنجا نبوده است؛ دوست من هم این مطلب را فقط به این دلیل میداند که آن را جایی خوانده است.
بیشتر چیزهایی که دربارۀ جهان میدانیم را از این طریق کسب میکنیم: از طریق گواهی دیگران. گواهی چیز خوبی است. اگر فقط میتوانستیم بر حواس خودمان اتکا کنیم، دانش ما بسیار محدود میشد. وقتی اخبار تماشا میکنید، پیشبینی وضع هوا را میشنوید یا کنار آبخوری به شایعات مربوط به یک همکار گوش میدهید، دارید روی گواهی دیگران اتکا میکنید. این تقسیم کارِ سالم افق شناختی ما را گسترش میدهد.
پس اکثر باورهای ما روی باورهای افراد دیگر بنا شده است. امیال چطور؟ امیال ما بر چه بنا شده است؟ خُب، دستکم تا حدی روی امیال افراد دیگر.
تصور کنید دوست شما، که یک آشپز خبره است، عاشق فلان رستوران باشد و یکسره دربارۀ این که میخواهد به آنجا برود صحبت کند. به احتمال زیاد میبینید که خودتان هم میخواهید به آنجا بروید. یا تصور کنید که با دوستتان بدون برنامۀ قبلی به یک باشگاه شبانه بروید، هرچند واقعاً احساس نمیکنید که رقص را دوست دارید. اما وقتی همه در اطراف شما دارند میرقصند، میبینید خودتان هم میخواهید برقصید.
من به این پدیده سرایتِ میل۱ میگویم. امیال افراد پیرامونمان معمولاً به ما سرایت میکند. چیز تعجبآوری نیست. خمیازه کشیدن را هم وقتی شروع میکنیم که آدمهای دور و برمان خمیازه میکشند. عواطف دیگران هم به ما سرایت میکند. اگر در سالن سینما همه با صدای بلند بخندند، ممکن است فیلم برای ما هم خیلی بامزهتر به نظر برسد. عواطف ما تحت تأثیر عواطف دیگران قرار میگیرد. و امیال ما تحت تأثیر امیال دیگران قرار میگیرد.
اما تفاوت در این است که عواطف زودگذرند. وقتی سینما را ترک کنید، ممکن است دیگر آن فیلم آن قدر برایتان بامزه نباشد. و اگر دیگر با خمیازهکشها در یک اتاق نباشید، خمیازهکشیدن را متوقف خواهید کرد. اما امیالی که بر مبنای امیال دیگران به آنها میرسید ممکن است تا سالها و دههها با شما بمانند، و بر این که زندگی شما چگونه از آب درآید اثری عمده بگذارند.
مثالی از زندگی خودم بزنم. وقتی برای اولین بار به لندن آمدم، آپارتمانی که پیدا کردم از قضا فقط یک بلوک با استادیوم آرسنال که یکی از بزرگترین تیمهای فوتبال بریتانیا است فاصله داشت. تازه که اسبابکشی کرده بودم، هیچ علاقهای به آنچه بریتانیاییها «فوتبال» مینامند نداشتم. اما بعد از اینکه شش ماه در میان هواداران آرسنال پیاده به سمت خانهام رفتم و در کافه آرسنال صبحانه خوردم و نوشیدنیهای آخر شبم را در بار آرسنال نوشیدم، در میان طرفداران آرسنال که فقط راجع به تیمشان حرف میزدند، دیگر کمکم میخواستم که آرسنال برنده بشود. و هنوز هم میخواهم، در حالی که سالها از آن زمان گذشته است.
اما معمولاً امیالمان را در دهۀ بیستسالگیمان و از هواداران آرسنال یاد نمیگیریم. بسیاری از آنها را وقتی که داریم بزرگ میشویم از والدینمان و از خواهر و برادرهایمان یاد میگیریم. بسیاری از این امیال راجع به اموری هستند که در مقایسه با طرفدارای از یک تیم فوتبال احساسات بیشتری را در خود درگیر میکنند. و اینها تا پایان زندگ%8
برخی افکارشان به شکل تصویر است و بعضی به شکل واژهها. اما فرایندهای ذهنی مرموزتر از چیزی که تصور میکنیم هستند
یک متخصص هوش مصنوعی میگوید فرق انسانها با هوش مصنوعی در نحوۀ آموختن آنهاست
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها
مقالهی بسیار مفیدی است ...از دیدگاه مبارزه با مصرف گرایی که، با فشار تقلید و مد، انسان های امروز را تبدیل به موجوداتی کرده که تنها محل زندگی خود یعنی کرهی زمین را دارند از تعادل زیستی متناسب با نوع بشر خارج میکنند. اقتصاد و سیاست مصرفزا طوری سبک زندگی مصرفی را برای اشخاص مهم کرده، که کمتر مصرف کردن را توهین به خود میدانند. این مقاله، به زبانی دیگر، سازوکار تبدیل امیال به ارزش های مقدس شخصی را نشان میدهد. خیلی ها را دیدهام که به مدهای روز مثل دستورهای مقدس آسمانی نگاه میکنند.
مقاله جالبی بود. به نظر من مهم ترین رسالت هر انسانی یافتن خویشتن حقیقی اش است. البته پیگیری این رسالت مسیر دشواری دارد و نیازمند درد کشیدن های فراوان است هم چون دردی که مار بالغ برای پوست انداختن متحمل می شود. تجربه شخصی من این بود که علم روانکاوی برای یافتن خویشتن حقیقی بسیار کارآمد و چه بسا ضروری است. سپاس از مترجم گرامی