بررسی کتاب «مانیفست تاریخ» نوشتۀ دیوید آرمیتاژ و جو گالدی
از دهۀ ۸۰ تاریخ از نقش خود در القای دیدگاه بلندمدتتر کناره گرفت. این کوتاهمدتنگری پاسخی به ایدهٔ «دورۀ طولانی» دهۀ ۵۰ بود که برودل تاریخدان فرانسوی آن را مطرح کرد. برودل حوادث را کف روی امواج زمان میدید که نباید آنها را با تاریخ اشتباه گرفت. دیوید آرمیتاژ و جوگالدی این کوتاهمدتگرایی را بررسی میکنند.
ایان — مانیفست تاریخ عنوان کتاب جدیدی است که در اکتبر ۲۰۱۴ توسط انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر شده است. نویسندگان کتاب دیوید آرمیتاژ و جو گالدی بهترتیب استاد تاریخ دانشگاههای هاروارد و براون هستند. مدعای اصلی آنها این است که تفکر بلندمدت، حداقل در کشورهای شمال از بین رفته و بهخاطر همین وضعیت دنیا به شکلی خطرناک درآمده است. مانیفست تاریخ بیدارباشی به دانشمندان علوم انسانی به ویژه تاریخنگاران است تا برای حل بحرانهای کنونی، نگاه خُردنگر خود را به نگاه کلاننگر تغییر دهند و بهجای توصیف و تحلیل دورههای کوتاه زمانی، به تصویر بزرگتر و روایتهای بلندمدتتر بپردازند تا هم رشتۀ تاریخ را نجات دهند و هم آیندۀ تمدن بشری را.
مدتها رایج بود که گفته شود جهان در حال کوچکشدن است. از اواخر قرن نوزدهم به دنبال تلگراف، کشتی بخار و راهآهن، بیشتر متفکران از درهمکوبیدهشدن مکان و زمان به دست فناوریهای نو سخن میگفتند. در عصر حاضر نیز که عصر اینترنت و سفر با جت است، اغلب به گوشمان میخورد که جهان مسطح است و ما در دهکدهای جهانی زندگی میکنیم. زمان هم فشرده شده است. بازههای زمانی، از چند ماه تا چند سال رسمیترین نوع برنامهریزی و تصمیمسازی به وسیلۀ موسسات، دولتها، سازمانهای غیردولتی و گروههای بینالمللی است.
گزارش سهماهه شرکتها؛ دورههای انتخاباتی ۱۸ ماهه تا هفت ساله. افقهای برنامهریزی یک تا پنج ساله: اینها محدودیتهای زمانی جهان جدی، شلوغ و مسطحشده و کوچک ما هستند. از دهۀ ۱۹۸۰ این دیدگاهِ کوتهنظرانه نامگذاری شد: کوتاهمدتگرایی.
کوتاهمدتگرایی مدافعی ندارد. انگار همه مخالف آن هستند و بهعلاوه حامیان جایگزینهای آن نیز در مضیقهاند. یکی از مخالفان برجستۀ کوتاهمدتگرایی استوارت برند است، گردآورندۀ مجلۀ کاتالوگ زمین در دهۀ ۱۹۶۰ و از سردمداران آرمانگرایی اینترنتی۱ تا به امروز. در میان طرحهای دوراندیشانۀ وی، بنیاد «لانگ نو» به چشم میخورد، این طرح در سانفرنسیسکو پایهریزی شد و در آنچه برند و دیگر موسسان ۰۱۹۹۶ مینامند، ریشه دارد. و «به منظور پرورش خلاقانۀ تفکر بلندمدت و مسئولیت در چارچوب ۱۰۰۰۰ سال آینده» بنا شده است. این صفرهای فراوان از بازۀ زمانیای طولانیتر خبر میدهند، نه چندین دهه یا قرن، بلکه چندین هزاره.
بنیاد لانگ نو به گذشته نگاه دارد. برای مثال، طرح انقراضزدایی، احیا و بازسازی، به منظور بازگرداندن گونههای در حال انقراض به زندگی با به کارگیری فناوری ژنوم. اما خلاقانهترین راهحل برند برای مسئلۀ کوتاهمدتگرایی نگاه فراتر به آینده است. این اصلیترین پیام ساعت لانگ نو است، سازوکاری با حرکت کند که در کوههای تگزاس در حال ساخت است و تا ۱۰۰۰۰ سال کار خواهد کرد.
نگاه به آینده، از طرف کمیسیون مارتین آکسفورد نیز به عنوان راهبردی برای نسلهای آینده عرضه شده است. ریاست آن بر عهدۀ پاسکال لمی، رئیس سابق سازمان تجارت جهانی است و جلساتش تحت حمایت مدرسۀ مارتین آکسفورد در دانشگاه آکسفورد تشکیل میشود. سال گذشته، کمیسیون مارتین گزارش خود را با عنوان اکنون به خاطر بلندمدت منتشر کرد؛ تمرکز این گزارش «بر افزایش کوتاهمدتگرایی در سیاست نوین و ناتوانی مشترک ما در شکستن این قفل است. قفلی که پایههای تلاش برای پرداختن به بزرگترین چالشهایی که آینده را صورت میبخشند، سست میکند». باز هم حمله روبهجلو بود و قاطعانه به سوی آینده تغییر جهت داد.
برند و کمیسیون مارتین از یک چیز غافل شدند و آن نیاز به نگاهی عمیقتر به گذشته در کنار نظر به آینده است. نه در میان اعضای هیئت مدیرۀ بنیان لانگ نو و نه در میان شخصیتهای برجستۀ جهانی که در کمیسیون مارتین دور هم جمع میشوند، هیچ تاریخدانی حضور ندارد. ساعت لانگنو چندین هزاره جلوتر را هدف گرفته اما ریشههایی تنها به عمق چندین دهه دارد؛ فقط معدودی از مثالها دربارۀ مشکلات جهانی در گزارش اکنون به خاطر بلندمدت به زمانی پیش از دهۀ ۱۹۴۰ بازمیگردند. ظاهراً کوتاهمدتگرایی دربارۀ گذشته حتی آنهایی را که به کوتاهمدتگرایی دربارۀ آینده هجمه میکنند، متأثر کرده است. با این همه اگر مورخان از صحنۀ ابتکار عمل غایب بودهاند نباید تنها آیندهشناسان را به خاطر این تقدیر متهم سازند.
گروههای علوم انسانی در دانشگاهها باید محلی برای نگاهی بلندمدت به آیینۀ جلو [گذشته] باشند. در هر حال، دانشگاهها از دیرپاترین نهادهایی هستند که بشر خلق کرده است. میانگین نیمۀ عمر یک بنگاه تجاری ۷۵ سال تخمین زده شده است: بر اثر تخریب خلاقانۀ سرمایهداری بیشتر شرکتها پیش از آنکه به صدسالگی خود برسند فرو میپاشند. چندین دهه پیش از ثبت رسمی هاروارد و یِیل، اسپانیاییها در مکزیکوسیتی و لیما واقع در پرو دانشگاههایی را تأسیس کردند و با گذشت ۴۵۰ سال هر دو هنوز پابرجا هستند. اولین موج تأسیس دانشگاه در اروپا در اواخر قرن ۱۱ و اوایل قرن ۱۳ شکل گرفت. و دانشگاه نالاندای هند در ایالت شمالی بیهار ۱۵۰۰ سال پیش به عنوان نهادی بودایی پایهگذاری شد: این دانشگاه اخیراً بازتأسیس شده و سپتامبر امسال اولین دانشجویان ورودی خود را پذیرفت. همانطور که مایکل اسپنس، معاون دانشگاه سیدنی اخیراً نوشته است: دانشگاه «تنها بازیگری است که میتواند سرمایهگذاریهای تحقیقی بلندمدت، زیربنایی و متمرکز انجام دهد»؛ در مقایسه با تجارت، «دانشگاه تنها جایی است که در سطحی جهانی قادر به حمایت از تحقیق در افقهای زمانی ۲۰، ۳۰ یا ۵۰ ساله است.»
مأموریت علوم انسانی این است که با آزمودن سنتهایی که طی صدهها و هزارهها شکل گرفتهاند، پرسشهایی دربارۀ ارزشها را منتقل کند و ارزشها را زیر سوال برد. و در میان علوم انسانی، این رشتۀ تاریخ است که با ارایۀ شاخصهایی برای آیندۀ بلندمدت که از دانش نسبت به عمق گذشته نشأت میگیرد، پادزهر کوتاهمدتگرایی را عرضه میکند. اما دستکم از دهۀ ۱۹۷۰، بیشتر تاریخدانان حرفهای -تاریخدانان دارای درجۀ دکتری که در دانشگاهها یا مدارس عالی تدریس میکنند- بخش عظیمی از پژوهش خود را در بازههای زمانیای بین پنج تا ۵۰ سال انجام دادهاند.
در ۱۹۵۴، رماننویسی به نام کینگزلی اَمیس در جیم خوششانس، اثری که تمام رمانهای دانشگاهی بعدی، از آن سرچشمه گرفتند، این تمایل به تخصصیسازی هرچه بیشتر میکروسکوپی در میان تاریخدانان را دستمایۀ طنز قرار داده است. جیم دیکسون، دانشجوی سال سوم و سخنرانی مضطرب، سرتاسر کتاب نگران سرنوشت مقالهای شستهرفته است که قرار بود وضعیت کاریاش را روبهراه کند. موضوعش؟ «تأثیر اقتصادی توسعۀ فناوریهای کشتیسازی از ۱۴۵۰ تا ۱۴۸۵». «عنوانش فوقالعاده بود»، این را راوی میگوید، «از این جهت که بیفکری آزاردهندۀ مقاله در آن متبلور میشد، نمایش دفن حقایق خمیازهآور، نوری کاذب که روی مسائلی میانداخت که چندان هم مسئله نبودند». تنها با گذشت دو دهه، هر استاد راهنمای دکتریای در هر دو سوی اقیانوس اطلس، موضوعی با چنین گستره و پیچیدگی را رد میکرد، در نظر گرفتن بازۀ زمانی چهار دههای حماقتی تمامعیار است.
در اواخر قرن نوزدهم که کار تاریخدانان جنبۀ حرفهای پیدا کرد، هنوز برایشان مقدور بود که از پس موضوعاتی با گستره و هدفی اصیل برآیند. در ایالات متحده، فردریک جکسون ترنر – که بعدها به خاطر «نظریۀ مرزیِ» توسعۀ ملی آمریکا شهرت یافت- در ۱۸۹۱ پایاننامۀ دکتری خود را روی پستهای تجاری مرزی از قرن هفدهم تا نوزدهم نوشت. در ۱۸۹۵، دابلیو ای بی دو بویس، اولین آمریکایی آفریقاییتبار که از دانشگاه هاروارد مدرک دکتری گرفت، در تحقیق دکتری خود به مطالعۀ سرکوب خریدوفروش بردههای آفریقایی از ۱۶۳۸ تا ۱۸۷۰ پرداخت.
اخیراً بررسی ۸۰۰۰ رسالۀ تاریخ که از دهۀ ۱۸۸۰ در ایالات متحده نوشته شدهاند نشان داده است که میانگین دورۀ زمانیای که در ۱۹۰۰ پوشش داده میشد حدوداً ۷۵ سال بود؛ تا ۱۹۷۵، این عدد به حدود ۳۰ سال تقلیل یافت. (اوضاع در بریتانیا بدتر هم بود، در آنجا دانشجویان، در مقایسه با بیشتر دانشجویان آمریکایی، زمان کمتری برای انجام تحقیق و نوشتن داشتند و بازههای زمانی از این هم محدودتر بود.) صرفاً در دهۀ گذشته این عدد دوباره افزایش یافت و به چیزی بین ۷۵ تا ۱۰۰ سال رسید.
دلایل زیادی برای تمایل تاریخدانان به سوی نمایی کوتاهتر از گذشته وجود دارد. بازار رقابتیِ کار خواستار این بود که تاریخدانان تازه فارغالتحصیلشده علاوه بر نمایش تسلطشان بر علم و دانشی که به سرعت در حال رشد بود، تسلط خود بر اسناد را نشان دهند- گاهی هرچه اسناد نامفهومتر و غیرقابلدسترستر بودند بهتر بود. اگر کسی خاک اسناد دست اول را نمیخورد، اصلاً تاریخدان محسوب نمیشد. کسب چنین تجربهای دشوار بود و تنها در بازههای زمانی و مکانی کوچکتر امکانپذیر بود.
تقریباً در همین زمان، پرداختن به تاریخ خُرد در حرفۀ تاریخ رایج شد. کتابهایی چون پنیر و کرمها نوشتۀ کارلو گینزبرگ، کشتار بزرگ گربهها تالیف رابرت دارنتون یا بازگشت مارتین گره اثر ناتالی زمون دیویس خبر از آشکار شدن معماهای جالبی در زندگی فرهنگی اجدادمان میدهند، که در میان داستانهای تکاندهنده یا اتفاقاتی بهظاهر مبهم گفته میشوند و با استفاده از ابزارهایی که اولبار توسط قومنگارها و مردمشناسان پدید آمدن، از این معماها پرده برداشته میشود.
تمرکز بر افراد و حوادث استثنایی با «بدگمانی نسبت به فرا روایتها» همراه شد، یعنی آنچه فیلسوف فرانسوی ژانفرانسوا لیوتار در ۱۹۷۹ در تعریف پستمدرنیسم مطرح کرد. قصههای بزرگ که در ادوار زمانیای دور و دراز گفته میشدند دیگر هم نامرسوم و هم باورنکردنی بودند، دستکم هر تاریخدانی که مدعی صلاحیت حرفهای بود، این حس را داشت. فرا روایتها با جبرگرایی اندوهبار اوسوالد اسپنگلر، نویسندۀ زوال غرب یا الگوهای جهانی آرنولد جِی توینبی، نویسندۀ دورۀ دوازده جلدی پژوهشی در تاریخ همبسته هستند. تاریخدانان در کلاسهای درس و کتب درسی خود پژوهشهایی را انجام میدادند اما به نظر میرسید فقدان آشنایی آنها با منابع –تمام منابع با جزئیات ریز و درشتشان- به نوعی تکلف و بیمحتوایی میانجامید که به قیمت [از دست دادن] جزئیات خوبتحلیلشده و بازسازی پیچیدۀ آنها تمام میشد.
اثر این حرکت به سوی بازههای زمانی کوتاهتر دو گونه عقبنشینی بود، اولی عقبنشینی از مأموریت اصلی تاریخ از دوران باستان، دومی عقبنشینی از عملکرد مؤثر تاریخدانهای فرانسوی بعد از جنگ که تاریخهای بلندمدتتر را مطالعه میکردند. بیش از ۲۰۰۰ سال، از دوران توسیدید تا اواسط قرن بیستم، یکی از مهمترین اهداف آموختن دربارۀ گذشته این بود که فرد بتواند خود را با آینده سازگار سازد. در قرن اول پیش از میلاد مسیح سیسرو نوشته است که تاریخ «راهنمای زندگی» (magistra vitae) است، برای سیاستمداران، مشاوران آنها و برای شهروندان.
این حالوهوای باستانیای بود که ماکیاولی و همعصرانش تاریخهای خود را در آن نوشتند، چه تاریخ رم و چه دولت-شهرهای خودشان مانند فلورانس، آنها وقتی به تقدیر جوامع خود میاندیشیدند، از مسلح ساختن عوام توسط رم و یا راهبردهایش برای توسعۀ قلمرو درس میگرفتند. تاریخدانان در عصر روشنگری نیز چنین هدفی را دنبال میکردند. از میان آنها میتوان از دیوید هیوم و ولتر نام برد و حتی از آدام اسمیت که روح ثروت ملل او که در سال سرنوشتساز ۱۷۷۶ منتشر شد، تاریخ اروپا و امپراطوریهای برونمرزیاش است و از اختلاف نظری بر سر آیندۀ اقتصادی اروپا و مستعمرههایش خبر میدهد.
پس از انقلاب فرانسه، سیاستمداران در بریتانیا و فرانسه اغلب برای شکلدهی به بحث کنونی خود به گذشته باز میگشتند و سیاستمداران پیشرو، تاریخ گذشتۀ انقلابی خود را مینوشتند تا آیندۀ ملیشان را صورتبندی کنند، برای مثال فرانسوا گیزو، آدولف تیر و ژان ژورس در فرانسه و توماس ببینگتون مکولی و لرد جان راسل در بریتانیا. به بیان جِی آر سیلی، پروفسور سلطنتی تاریخ معاصر در کمبریجِ اواخر دورۀ ویکتوریایی، تاریخ «مکتب زمامداری» بود. در همین زمان، متنی مانند تأثیر قدرت دریایی در تاریخ، توانست به متن درسیِ راهبرد نظامی در دانشکدههای نیروی دریایی در ایالات متحده، آلمان و ژاپن تبدیل و طی چندین دهه در کلاسهای درس تدریس شود. حرکت به سوی گذشتهای کوتاه، بدون نگاهی بر کنش و یا نیمنگاهی به آینده، نشان از مهارت حرفهای داشت اما میان تاریخدانان و عادت دیرینهشان به آگاهیبخشی در قلمروی عمومی فاصله انداخت.
اثر مستقیم گذشتۀ کوتاهمدت عقبنشینی از آن چیزی بود که تاریخدان فرانسوی فرناند برودل دورۀ طولانی نامیده بود. برودل حتی الان هم از شهرت خوبی برخوردار است، فراتر از محدودۀ مورخان و این به خاطر تاریخ چندلایهای مدیترانه در عصر فیلیپ دوم است که در ۱۹۴۹ به چاپ رسید و به آن سوی اقیانوسها پل زد. بین سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵، زمانی که برودل در اردوگاه حبس بود، طرح شاهکار خود را ریخت، در همان جا بود که برای همبندانش در خصوص دوره و مفهوم تاریخ سخنرانی میکرد. وی بعدها ابراز کرد که ریتم تغییرنکردنی دورۀ زندان –کارهای معمول و تکراری، ظاهراً بدون امید یا دلیل- او را واداشت تا به بازههای زمانی بلندمدتتر بیندیشد تا بتواند در جایی فراتر از یکنواختی سراسر روز، امید خود را بازیابد.
زندگی در اردوگاه دید برودل را نسبت به گذشتۀ مدیترانه شکل داد، دیدگاهی که وی در سه تاریخ پیدرپی بازگو میکند: داستان «ظاهراً ثابت» محیط فیزیکی تغییرنکردنی؛ تاریخ «کند» دولتها، جوامع و تمدنها؛ و روایت معمول نوسانهایی «مختصر، سریع و عصبی» که حوادث نام دارند. برودل بر این باور است که حوادث «کف» روی امواج زمان هستند اما نباید آنها را با تاریخ اشتباه گرفت، که تاریخ در اعماقی ژرفتر جای میگیرد و اغلب خارج از دید است.
برودل این حرکت را در ۱۹۵۸ دورۀ طولانی نامید که حملهای بود به جریان بازی قدرت دانشگاهی و نهادی در فرانسه، در زمانی که چهارمین جمهوری در میان بحرانهای داخلی و بینالمللی جای خود را به پنجمین میداد. برودل به خاطر آنچه بحران علوم انسانی میدانست بسیار غصه میخورد، بحرانی که در آن دانش در حال انفجار بود، دادهها از کنترل خارج شده بودند، حوزههای روشنفکری بیش از پیش دروننگر میشدند و بسیاری از محققان تنها روی کوتاهمدت تمرکز میکردند، اینجا و اکنون و روی تدبیر سیاسی.
برودل تاریخ را به عنوان راهحلی برای این بحران ارایه کرد؛ تاریخ به مثابه تنها نظامی که قادر بود توضیح دهد چطور حوادث کنونی در الگوهایی بزرگتر و در واقع بلندمدتتر جای میگیرند. وی اقتصاددانان را نیز مانند بسیاری از همکاران تاریخدان خود متهم کرد که بیش از حد روی بازۀ زمانی ۱۰، ۲۰ و نهایتاً ۵۰ ساله تمرکز میکنند. پس راهکار او این بود که در افقی متفاوت کار کنند، تاریخی که طی صدها یا حتی هزاران سال سنجیده میشود: تاریخی با طول بلند و یا حتی بسیار بلند۲.
دورۀ طولانی خیلی زود به تنهایی جایگاه خود را به عنوان شکل مختصر عبارت طولانی برودل، پیدا کرد. وقتی او برای کسب اعتبار دانشگاهی و تأمین بودجه به مبارزه با مردمشناسی (و کلود لوی استروس) و اقتصاد (که ریاضیات را در آغوش داشت) پرداخت، برنامهاش برای قرار گرفتن مطالعۀ تاریخ در خط مقدم علوم انسانی برملا شد. بهعلاوه برنامۀ کاری او مبنی بر ارج نهادن بر گذشته به خوبی با جریانی همزمان در فرانسه برای ارتقای آینده و آیندهشناسی که به عنوان یک علم در حال ظهور بود، هماهنگ شد. سردستۀ مخالفان آن دوست صمیمی برودل بود، گاستون برژه که به عنوان مدیر کل آموزش عالی فرانسه در دهۀ ۱۹۵۰ نحوۀ هزینۀ منابع مالی را در موسسات مطالعات پیشرفته در دست داشت.
هر عملی عکسالعملی در پی دارد. کوتاهمدتنگری دهۀ ۱۹۷۰ پاسخی در مقابل دورۀ طولانی دهۀ ۱۹۵۰ بود. حتی شاید این جریان دربردارندۀ عناصری از طغیانی اُدیپی۳ توسط دانشجویان تازهسیاسیشده درپی حوادث ۱۹۶۸ باشد، که به مخالفت با عقاید پوسیدۀ تاریخدانان قدیمیتر پرداختند. نسل شصتوهشتی گروه جدیدی از محققان را تربیت کرد که برایشان غوطهورشدن در اسناد، گفتن جزئیات و بازسازی ماجراهای کوتاهمدت بیش از تحلیل ساختارهای گسترده یا بازههای زمانی بزرگ اهمیت داشت و وجهه بهتری نصیبشان میکرد. منافع تغییر جهت به سوی گذشتۀ کوتاهمدت واضح بودند: موشکافی بیشتر، موضوعات خلاقانهتر، درگیری با تجربه های اجتماعات مختلف –زنان، بردهها، اقلیتهای قومی و سایرین- که در تاریخهای سنتیتر همواره در حاشیه بودند. اما این مسئله هزینههایی را نیز در خصوص تصویر عمومی تاریخدانان و حتی تاثیر سیاسیشان بر آنها تحمیل کرد.
در قرن ۱۹ مانند قرنهای پیش، سیاستمداران تاریخ مینوشتند. در قرن ۲۰ این سنت به طور کلی منسوخ نشد -مثلاً وینستون چرچیل که بیشتر به خاطر تاریخنگاری زندگی عمومیاش جایزۀ نوبل ادبیات را دریافت کرد- اما رایجتر آن بود که تاریخدانان به خاطر عقل سیاسیشان، در مسائل ملی و بینالمللی طرف مشاوره قرار میگرفتند. برای مثال، تاریخدانان فابینی، بیتریس و سیدنی وب به سبب دانششان دربارۀ دولت محلی انگلیس از قرون وسطی، به شکلدهی نهادهای سیاسی لندن کمک شایانی کردند. به همین شکل، آر ایچ تاونی، همکارشان در مدرسۀ اقتصاد لندن، در ۱۹۳۱ به مأموریتی فرستاده شد که قرار بود در آن به مطالعۀ اصلاح ارضی در چین بپردازد زیرا پیش از این حصر [زمینهای] عوام در قرن ۱۶ انگلستان را مطالعه کرده بود.
دورۀ طولانی در زمینۀ تصمیمگیری سیاسی و نهادسازی در نیمۀ اول قرن بیستم اطلاعات خوبی به دست داد اما نتوانست این روند را در نیمۀ دوم ادامه دهد. جریان دورشدن از تاریخ تا حدی به تفوق سایر صورتهای توصیۀ دانشگاهی، به ویژه از جانب اقتصاددانان مربوط میشد. اما تا حدی هم به دست خود تاریخدانان اتفاق افتاد، زیرا آنها کار خود را آن قدر اصلاح کردند و تغییر دادند که دیگر گذشته به کار اهداف سیاسی- دستکم اهداف حکومت ملی و بینالمللی- نمیآمد. فرا روایتها هنوز جایگاه خود را داشتند اما این قصهها دیگر از سوی اعضای گروههای تاریخ گفته نمیشدند، بلکه از جانب تینکتنکهای جهانی بودند: از طرف جمعیتشناسان بهکارگرفتهشده توسط باشگاه رم در دهۀ ۱۹۷۰ و یا آیندهشناسان استخدامشده در «موسسۀ رند» در دوران «محدودیت رشد» و «انفجار جمعیت». حاصل کار آنها نوعی دورۀ طولانی «آلوده» بود که بیشتر برای اهداف کنونی تولید شده بود.. این تاریخندانان با مجموعهای بیمایه از شواهد تاریخی مواجه میشدند و دربارۀ گرایشات پیشرفت در سطحی وسیع از آنها نتیجهگیری میکردند.
چرا آن مقالات مجلات و رسالههای درونگرا اما بسیار شایسته را در آتش بزرگی از علوم انسانی نیندازیم؟
تاریخهایی با دامنۀ بلندمدت هرگز به طور کامل از کتابخانهها و کتابفروشیها حذف نشدند: برای نمونه، برودل تا دهۀ ۱۹۸۰ نوشتن تاریخهای چندجلدی دربارۀ سرمایهداری و تمدن را ادامه داد. حتی حرفهایها هم طی دههها و قرنهای متمادی به تدریس دورههای سیری بر «تمدن غرب» و تاریخ ایالات متحده یا بریتانیا میپرداختند. با این حال تلاشهای ایشان در تضاد با نظام اعتبار و ارتقای حرفهای بود. در دوران کوتاهمدتنگری، تاریخ خرد بر تاریخ کلان برتری داشت. تصویری بزرگ اغلب توجه و همدردی را به خود جلب نمیکند.
این «عصر شکستگی» که دان راجرز، تاریخدان ایالات متحده، در سال ۲۰۱۱ آن را این گونه نامگذاری کرد، میراثی بلندمدت از کوتاهمدتگرایی بر جای گذاشت. تمام انواع قصههای بزرگ نیروی خود را از دست دادند: مارکسیسم، نظریه مدرنیزاسیون، ظهور و سقوط تمدنها و نظریۀ ادوار تجاری همه فاقد قدرت تبیین بودند. تاریخدانان سرشناس اوایل دهۀ ۱۹۸۰ که همیشه نسبت به تغییرات حساسیت نشان میدادند، شروع به انتقاد از عواقب ناخواستۀ حرکت به سوی تاریخ کوتاهمدتنگر کردند. برنارد بایلین، استاد آمریکاشناس هاروارد در سخنرانی برای «انجمن تاریخ آمریکا» در ۱۹۸۱ این گونه انتقاد خود را بیان کرد: «اطلاعات تاریخی همزمان در هزاران جهت در حال انشعاب هستند. تلفیق آنها در یک کل منسجم، حتی در مناطق محدود، کاملاً غیرممکن به نظر میرسد.» آن سوی اقیانوس اطلس تاریخدان برجستۀ بریتانیایی، دیوید کانادین، با وی همعقیده بود و «حامیان حرفهایسازی» را محکوم میکرد به این که «تاریخدانان دانشگاهی بیشتری، بیشتر و بیشتر تاریخ دانشگاهی مینوشتند و مردم کمتر و کمتر آنها را میخواندند». پس چرا آن مقالات مجلات و رسالههای درونگرایانه اما بسیار شایسته را در آتش بزرگی از علوم انسانی نیندازیم؟
طی ۲۵ سال، به نظر میرسید قوانین ترمودینامیک دانشگاهی در حال ایجاد جریان مخالف دیگری هستند. دهۀ گذشته دوران احیای فرا روایتها، سوالات بزرگ و تاریخهای وسیع -گاهی حتی جهانی- بود. پس از عقبنشینی به مسائلی در بازههای زمانی زیستشناختی و زندگینامهنوشتی، هماکنون تاریخدانان در حال کار روی بازههای زمانیای هستند که حوزهای اقلیمشناختی، باستانشناختی و کیهانشناختی دارند.
عصر جدید انسان۴ -دورۀ چالشبرانگیز زمینشناختیای که در آن انسانها دارای نقشی جمعی شدهاند و آن قدر قدرتمندند که میتوانند زمین و محیط آن را در سطح کل سیاره تحت تأثیر قرار دهند- حالا موضوع بررسی تاریخی است. که دستکم به اواخر قرن ۱۸ و سرآغاز انتشار گازهای گلخانهای پس از انقلاب صنعتی باز میگردد. گروه در حال رشدی از محققان بر «تاریخ ژرف»، ماجرای گذشتۀ انسان دستکم در طول ۴۰۰۰۰ سال گذشته، تأکید دارند که عمداً با استفاده از ابزارهای ژنتیک، باستانشناسی، زیستشیمی و عصبشناسی، مرز میان «تاریخ» و «ماقبلتاریخ» را در هم میشکند. بینظیرتر از همه «تاریخ بزرگ» است، جریانی که به خاطر در بر داشتن ماجرایی که به آغازهای جهان باز میگردد توجه بیل گیتس را به خود جلب کرده است. همانگونه که تاریخدان استرالیایی، دیوید کریستین، موسس تاریخ بزرگ خاطرنشان شده است، این «بلندترین durée»ای است که تاریخدانان میتوانند تصور یا بازسازی کنند.
لازم نیست تاریخدانان برای فرار از تاریخ کوتاهمدتنگر تا انفجار بزرگ به عقب بازگردند. بار دیگر تاریخهایی با دامنههای بلند از یک قرن تا سه هزاره رو به فزونی گذاشتهاند: دربارۀ یهودیستیزی از مصر باستان باستان تاکنون و اولین ۳۰۰۰ سال مسیحیت؛ دربارۀ جنگ چریکی از دوران باستان تا حال حاضر و دربارۀ راهبرد از زمان شامپانزهها تا نظریۀ بازی؛ دربارۀ نسلکشی «از اسپارت تا دارفور» و نژادپرستی از قرون وسطی تا همین زمان خودمان. در بیشتر این تاریخهای بلندپروازانه توجه به جزئیات و بافتار که ویژگی تاریخ خرد بود با میل به بازگویی داستانها و ساختارهایی که درکشان تنها در دورۀ طولانی ممکن است، ترکیب شدهاند.
فرصت به نمایش گذاشتن دورۀ طولانی در مقابل کوتاهمدتگرایی شایع با نوعی انتقامجویی از راه رسید. بیشتر مسائل مهم زمان ما-برای مثال، تغییرات آبوهوایی، بحرانهای حکمرانی جهانی و افزایش نابرابری- راهحل سادهای ندارند زیرا دارای ریشههایی عمیقند. اما گره گشایی، کاری است که تاریخدانان میکنند. ما این گونه تربیت شدهایم که صورتهای مختلف دادهها را با هم تراز کنیم تا نسبت به پیچیدگی علل آگاهی یابیم و بدانیم ساختارهای بلندمدت چطور نسبت به عوامل تعیینکنندۀ کوتاهمدت واکنش نشان میدهند. در حالی که دیگر دانشمندان اجتماعی خست -مستقیمترین و واضحترین توضیح و تحلیل مسئله- را ارج مینهند، تاریخدانان اسراف را ترجیح میدهند، چندگانگی منابع که علیت در مقابل آنها تنظیم میشود و پیشبینی آیندههایی مغایر با یکدیگر که از گذشتههای چندگانه و مورد اختلاف حاصل میشوند.
اگر در نمایی ۲۰۰ ساله و نه سه دههای به مسئله نگاه کنیم، واضح است که نابرابری در حال برگشت است و پیشرفتی در این زمینه حاصل نشده است.
بسیاری از علوم انسانی نزدیک به هم و حتی علوم طبیعی اخیراً بازگشتی تاریخی داشتهاند. دوران دادههای بزرگ، عصر شواهد روبهفزونی دربارۀ گذشته انسان و غیرانسان است: دادههای آماری، زبانی و فیزیکی، از مجموعههای متون زبانی دیجیتالیشده تا دادههای آب و هوایی و مرتبط با صدای جیکجیک پرندگان تا دادههای مربوط به مغزههای یخی و حلقههای درختان و ژنوم انسان. برخی همکارانمان حتی دورۀ طولانی را به کار میبندند تا بعضی تصورات غلط و پایدار در خصوص رشتههایشان را در هم بشکنند.
برای نمونه، توماس پیکتی اقتصاددان فرانسوی که اثر وی سرمایه در قرن بیستویکم به رویدادی روشنفکرانه در سطح جهان تبدیل شد، مغالطۀ «منحنی کوزنتس» را نشان داد و از ابعاد نابرابری همواره در حال گسترش در جوامع پیشرفته پرده برداشت. سیمون کوزنتس، اقتصاددان میانۀ قرن بیستم، استدلال میکرد که نظام سرمایهداری لاجرم به افزایش ثروت و در نتیجه کاهش نابرابری میانجامد. مجموعه دادههای کوزنتس در حدود ۳۰ سال میانی قرن محدود میشدند که پیامدهای جنگ جهانی دوم را نیز در بر میگرفت. پیکتی با نشان دادن محدودیت افقهای کوزنتس و محلی بودن دادههای وی بسط نتیجهگیریهایش به کل جهان را نفی کرد: اگر در نمایی ۲۰۰ ساله و نه سه دههای به مسئله نگاه کنیم، واضح است که از زمانی که در ۱۹۷۱ جایزۀ نوبل اقتصاد به کوزنتس تعلق گرفت، نابرابری در حال برگشت است و پیشرفتی در این زمینه حاصل نشده است.
آیندۀ عمومیِ گذشته حالا قطعاً در دستان تاریخدانان است. تاریخ به عنوان یک رشته، ایستاده است تا مأموریت باستانی خود به عنوان راهنمای زندگی را دوباره بر دوش گیرد، اما در سیمایی جدید به عنوان یکی از علوم انسانی حیاتی که قادر است دربارۀ دادهها قضاوت و آنها را به شکل روایتهایی پیچیده تفسیر کند و نتایجش را به صورتهایی ارایه دهد که برای وسیعترین دامنۀ ممکن از عموم مردم قابل دسترسی باشد و همچنین برای کسانی که سیاستهایشان تمام زندگی ما را شکل میدهد. با استفاده از مواد دیجیتال و ابزارهایی برای درک این دادهها، تاریخدانان میتوانند شاهکارهای تحلیلیای ارایه دهند که رسیدن به آنها در نسل گذشته مستلزم یک عمر غوطهوری در مطالب بود.
بازگشت به دورۀ طولانی تنها ممکن نیست، بلکه ضروری است: ممکن است چون منابعی مناسب و ابزارهایی برای فهمیدن آنها در دست هستند؛ ضروری است چون دادههای بزرگ در تمامی جهات زندگی ما به وفور یافت میشوند و مبارزۀ جدی با کسانی که ممکن است قدرت این دادهها را در دست گیرند و از آنها برای ایجاد رعب و وحشت استفاده کنند لازم است. شاید جهان کوچک شده باشد اما چالشهای جمعی آن که مردم با آنها مواجهاند با وجود پیچیدگیشان، آشکارتر شدهاند. در زمانۀ نابرابریدر حال گسترش –اگرنه در میان جوامع که در درون جامعه- و زمانی که نهادهای بینالمللی به مرز فروپاشی رسیدهاند و تغییر آب و هوا تهدیدی برای آب و غذا، ثبات سیاسی و حتی بقای برخی گونههای ماست، حتی دستیابی به ابتداییترین درک از وضعیتمان نیازمند گسترش تحقیقات است.
پینوشتها:
* این مطلب در تاریخ ۲ اکتبر ۲۰۱۴ با عنوان Bonfire of the humanities در وبسایت ایان منتشر شده است.
[۱] توضیح مترجم: این عقیده که ارتباطات اینترنتی به خودی خود رهایی بخشند و اینترنت بیش از آن که در خدمت ظالمان باشد، به مظلومان یاری میرساند.
[۲] l’histoire de longue, même de très
[۳] Oedipal revolt
[۴] Anthropocene
این روزها جوهرۀ استعمارزدایی به دست فراموشی سپرده شده است
پروپاگاندا که روزگاری با بلندگو پخش میشد، حالا با الگوریتم کار میکند
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
برای ما مهم است که محتوای ترجمان، همچون ده سال گذشته، رایگان بماند و در اختیار عموم باشد. اما این هدف بدونِ حمایت شما ممکن نیست. هر کمک کوچک نقشی بزرگ در این مسیر دارد. به جمع حامیان ترجمان بپیوندید.