گفت‌وگو

ترجمه در سـینما

گفت‌وگوی آرتور دیکسون با آنتونیو اسکارمتا

ترجمه در سـینما نمایی از فیلم ایل پوستینو اثر مایکل رادفورد. این فیلم اقتباسی است از کتاب پستچی نوشتۀ آنتونیو اسکارمتا.

آنتونیو اسکارمتا، نویسندۀ شیلیایی و برندۀ جایزۀ ملی ادبیات شیلی، در گفت‌و‌گو با آرتور دیکسون دربارۀ آخرین رمانش «پدر دور» سخن می‌گوید.

ورلد لیترچر تودی — بسیاری از آثار نویسندهٔ شیلیایی، «آنتونیو اسکارمتا۱»، پایه‌گذار فعالیت‌های هنری دیگری‌ گردیده است که شامل ترجمۀ خود آن آثار و حتی فراتر از آن نیز می‌شود. رمانش در سال ۱۹۸۵ با نام پُستچی۲، الهام‌بخش فیلم ایل پوستینو۳ از «مایکل رادفورد۴» و اُپرایی با همین نام از «دانیل کاتان۵» بود. اخیراً نمایشنامۀ منتشرنشده‌اش با عنوان ایل پلبیسیتو۶، مبنای ساخت فیلم تحسین‌شدۀ  َنه۷ از «پابلو لاراین۸» بود. این فیلم در مورد رفراندوم سال ۱۹۸۸ در شیلی است که منجر به سقوط دیکتاتوری «آگوستو پینوشه۹» شد. حال اثر دیگری از او آمادۀ عرضه به حوزۀ سینماست: رمان کوتاه و خواندنی‌اش در سال ۲۰۱۰ با عنوان اون پدره دی پلیکولا۱۰. این روزها ترجمۀ انگلیسی این رمان با عنوان «پدر دور۱۱» از موسسه انتشاراتی آدر پرس۱۲ منتشر می‌شود و نامِ فیلم این اثر به کارگردانی «سلتون ملو۱۳»، فیلم پدر۱۴ خواهد بود. با اسکارمتا در مورد رمان «پدر دور» گفت‌وگویی داشتم و به آثارش، هم در قالب ترجمه و هم در قالب فیلم، نگاهی انداختیم.

آرتور دیکسون: شما خودتان مترجم هستید: به‌عنوان مثال می‌توان به ترجمه‌تان از آثار جک کرواک۱۵ و اف. اسکات فیتزجرالد۱۶ اشاره کرد، و در پدر دور نیز قهرمان داستان (اگرچه به‌صورت پاره‌وقت) یک مترجم است.
نوشتن در مورد یک مترجم و سپس ترجمه شدن قصه او، چگونه تجربه‌ای است؟

آنتونیو اسکارمتا: این جریان به روزهایی برمی‌گردد که جوان بودم وکتاب‌های امریکایی را به اسپانیایی ترجمه می‌کردم، اولین کتابم را منتشر کرده بودم و از روی سادگی و شور جوانی، ادبیات را مهم‌ترین چیز در جهان می‌دانستم و اینکه همه نویسندگان دنیا، از برجسته‌ترین آن‌ها تا بچه مدرسه‌ای که برای چاپلوسی معلمش، شعری از خود می‌ساخت را لایق ایثار و برادری می‌دانستم.

هرگاه مشغول ترجمه اثری بودم، نویسنده را همچون دوستی در همسایگی یا همکلاسی دانشگاهی‌ام احساس می‌کردم. آنقدر به نوشتۀ نویسنده حساس بودم که تمام تلاشم این بود تا ترجمه اسپانیایی، همان تأثیر و گویایی اثر اصلی را داشته باشد.

ترجمه، مرا به عالم شیدایی سوق می‌داد و از تفریحات روزمرۀ جوانی جدا می‌کرد؛ اما هرزمان که ترجمه اثری را به اتمام می‌رساندم، این فکرکه آیا توانسته‌ام لحن و شیوۀ بیان مناسب را پیدا کنم یا نه تا مدت‌ها ذهنم را به خود مشغول می‌ساخت.

قهرمان داستان پدر دور، ترجیح می‌دهد شخصیت دوم باشد. او تمایلی ندارد قهرمان داستان باشد. همه‌چیز از فروتنی و شخصیت آسیب‌پذیر او حکایت می‌کند. او نویسنده نیست بلکه مترجم است. از منظر عشق، همچون کودکان دبستانی، معصوم است. ازحیث خانواده، همچون مادرش، رها شده و تنها بوده است. در جایی از داستان هنگامی‌که «جک» نوزادی را در کالسکه بدون مادرش می‌بیند، ترحم شدیدی نسبت به او احساس می‌کند و تصمیمی می‌گیرد که به نظرم بر بار عاطفی داستان می‌افزاید.

آرتور دیکسون: بافت تاریخی چه تاثیری بر پدر دور داشته است؟ آیا این رمان را بیانگر تاریخ شیلی می‌دانید؟

آنتونیو اسکارمتا: تاریخ طولانی شیلی با فرازونشیب‌ها و مصائب سیاسی‌اش در پدر دور وجود ندارد. من در رمان‌های دیگری که به انگلیسی ترجمه شده‌اند نظیر سوختن برف را در خواب دیدم۱۷، پستچی۱۸، رقصنده و دزد۱۹ و روزهای رنگین‌کمان۲۰، به شیوه خودم به این موقعیت‌های تاریخی پرداخته‌ام. اما در این اثرخواسته‌ام به جایی سفر کنم که به دور از هیاهوی تاریخ باشد. در پدر دور، نیاز شدیدی احساس می‌کردم که خود را در خلوت افرادی غرق کنم که در دورانی مبهم زندگی می‌کنند و تسلیم دیوهای مدرنیته قرار نگرفته‌اند؛ همان دیوهایی که با هیبتی غول‌آسا و کلامی ضمخت، اهمیتی به مسائل ریز و درشتی که انسان‌ِ تمام زمان‌ها و مکان‌ها را متأثر کرده، نمی‌دهند: روابط خانوادگی، عشق و نبود عشق، آفرینش، هویت، وفاداری و خیانت، ناپایداری زندگی و مفهومش. اگر تعبیردرستی باشد، پدر دور رمانی آنپلاگد۲۱ می‌باشد.

آرتور دیکسون: تغییراتی را که تیم تولیدی از برزیل برای زمینۀ فیلم انتخاب کرده، چه تاثیری بر فیلمی خواهد گذاشت که بر اساس رمان پدر دور است و به انگلیسی فیلم پدر نامیده خواهد شد؟ این اولین بار نیست که هنرمند دیگری عناصر بافتی اثری از شما را تغییر می‌دهد. چنین تغییری در مورد فیلم ایل پوستینو نیز صورت گرفت. به عنوان هنرمند اصلی، در این مورد نظرتان چیست؟

آنتونیو اسکارمتا: با توجه به اینکه فیلمنامه اثر اخیراً به اتمام رسیده و فیلمبرداری این‌کار برای سال ۲۰۱۵ برنامه‌ریزی شده، پیش‌بینی چگونگی فیلم غیرممکن است. با این وجود، شهرهای کوچک امریکای لاتین که از پایتخت این کشورها به دور هستند و طبیعتاً در فاصله دورتری هم از نیویورک و کلان‌شهرهای اروپایی واقع هستند، گنجینه‌ای اصیل و خالص محسوب می‌شوند. دوربودن و کوچکی این شهرها، فضایی برای نوآوری‌های خیال‌انگیز و اشتیاق فراوان ایجاد می‌کند. شهرکوچک، عشق و تعارض را در فضایی پرالتهاب محصور می‌کند.

این فیلم در جنوب برزیل فیلم‌برداری خواهد شد و مطمئنم زیبایی منطقه، آرامی و مهربانی مردمش و موسیقی متفاوت آن ناحیه را به تصویر می‌کشد. پیشاپیش می‌توانم بگویم که هنرپیشۀ نقش پدر در فیلم از آمریکا خواهد بود و نه فرانسه و شروع فیلم با شعری آمریکایی از رابرت فراست همراه خواهد بود.

به عنوان نویسنده احساس می‌کنم اینکه کارگردانان بزرگ علاقه‌مندند رمان‌های مرا به فیلم درآورند، امتیاز بزرگی است و من این علاقه‌مندی را با آزادگذاشتن‌شان در آنچه نیازشان ایجاب می‌کند، پاسخ می‌دهم. اثر من باید سکویی باشد که از آن تخیل کارگردان، آهنگساز و بازیگران به‌سوی افق‌های دیگر به پرواز درآید.

آرتور دیکسون: می‌توانید تجربۀ ترجمه شدن کتابی را با تبدیل آن به فیلم مقایسه کنید؟ این دو تجربه چه شباهت‌هایی با یکدیگر دارند؟

آنتونیو اسکارمتا: در ترجمه‌های بسیاری که از دیگرآثار مثل ایل پوستینو یا نه یا رقصنده و دزد صورت گرفته، ‌ پویایی متن اصلی وجود دارد. بهترین شیوه برای امتحان ترجمه، خواندن فصول ترجمه شده در برابر مخاطبانی است که گویشور آن زبان‌ها هستند. من این کار را در مورد زبانهایی‌که با آن‌ها آشنایی دارم، یعنی انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و پرتغالی، انجام می‌دهم و شنوندگان همان واکنشی را نشان می‌دهند که مخاطبان اسپانیایی زبان نسبت به متن دارند. در مورد فیلم‌ها، تفاوت دقیقاً آن چیزی است که من برایش ارزش زیادی قائلم؛ اینکه ببینی با وجود یکسان بودن منبع، چگونه محصول نهایی فیلم چیز دیگری می‌شود.

آرتور دیکسون: شما تجربۀ زیادی دررابطه با گذار از نوشته به فیلم و بالعکس دارید. در جریان این گذار چه چیزی از دست می‌رود؟ چه چیزی به دست می‌آید؟

آنتونیو اسکارمتا: بخشی از صمیمیت داستان از بین می‌رود، اشاراتی‌که به چیزهای ناملموس می‌شود و رمزورازی که در یک فضای خاص وجود دارد. بااین‌حال، اجرا قدرت بیشتری دارد: سایه‌ها، روشن می‌شوند، موسیقی واقعی شنیده می‌شود، بازیگران با نقش‌هایشان «بازی» می‌کنند و نقش‌ها را با انرژی متفاوتی پُر می‌کنند. اگر متن، گفت‌وگویی پنهانی با خواننده است، فیلم، مراسمی قبیله‌ای است که در آن مخاطب بی‌درنگ عناصری را درمیابد که زندگی او را با قهرمانان صحنه پیوند می‌زند.

آرتور دیکسون: آیا مؤلف اثر اصلی باید در جریان ساخت فیلم در کنار کارگردان باشد؟ در مورد ترجمه چطور؟

آنتونیو اسکارمتا: مولفانی هستند که هر دو جریان را قدم‌به‌قدم دنبال می‌کنند و با تعصب مراقب‌اند که امور، مطابق ذهنیت آن‌ها پیش رود. من خودم را از همه چیز دور نگه می‌دارم، مگر اینکه از من خواسته شود و هرگز فیلم یا ترجمه‌ای مرا مأیوس نکرده است.

آرتور دیکسون: روزنامه آل پریودیکو دی کاتالونیا۲۲، رمان پدر دور را به عقیده من به درستی اثری شاعرانه توصیف می‌کند. این فضای شاعرانه در فیلم چگونه به تصویر کشیده خواهد شد؟

آنتونیو اسکارمتا: دقیقاً آنچه که کتاب را شاعرانه می‌سازد، ماهیت مبهمی است که به دیالوگ‌ها و تصاویر جان می‌بخشد و از جزئیات منطقی می‌گریزد.

آرتور دیکسون: کدام‌یک از فیلم‌هایی که بر اساس کتاب‌ها ساخته شده را بیشتر دوست دارید و چرا؟

آنتونیو اسکارمتا: زیاد هستند اما اگر بخواهم یکی را نام ببرم، آن کاباره۲۳ خواهد بود. این فیلم، روح اثر «کریستوفر ایشروود۲۴» با عنوان خداحافظ برلین۲۵ را در خود دارد و تأثیر ظهور فاشیسم در آلمان بر ساخت این فیلم، منجر به پدیدآمدن فیلمی هوشمندانه، عمیق و جذاب شده است.


پی‌نوشت‌ها:
* این مطلب در تاریخ ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۴ با عنوان Translation at the Movies در وبسایت ورلد لیترچر تودی منتشر شده است.
[۱] Antonio Skármeta
[۲] The Postman
[۳] El Postino
[۴] Michael Radford
[۵] Daniel Catán
[۶] El Plebiscito
[۷] No
[۸] Pablo Larraín
[۹] Augusto Pinochet
[۱۰] Un padre de película
[۱۱] A Distant Father
[۱۲] Other Press
[۱۳] Selton Mello
[۱۴] A Movie Life
معادل فارسی که اینجا برای عنوان انگلیسی فیلم آورده شده، از عنوان اسپانیایی رمان اقتباس شده است. [مترجم]
[۱۵] Jack Kerouac
[۱۶] F.Scott Fitzgerald
[۱۷] I Dreamt the Snow Was Burning
[۱۸] The Postman
[۱۹] The Dancer and the Thief
[۲۰] The Days of the Rainbow
[۲۱] اصطلاح «آنپلاگد» در اینجا به معنای سرگشتگی است و آنچه در بطن زندگی واقعی می‌گذرد و در کل به واقعیت زندگی اشاره دارد. [مترجم]
[۲۲] El Periódico de Catalunya
[۲۳] Cabaret
[۲۴] Christopher Isherwood
[۲۵] Goodbye to Berlin

مرتبط

۳۰۰ سال پیش یک کشتی غرق شد و با خود «حقیقت» را نیز غرق کرد

۳۰۰ سال پیش یک کشتی غرق شد و با خود «حقیقت» را نیز غرق کرد

دیوید گرن، نویسندۀ چیره‌دست آمریکایی، با کتابی تازه دربارۀ کشتی ویجر، تحسین منتقدان را برانگیخته است

از مارکس ادیب و شاعر چه می‌دانید؟

از مارکس ادیب و شاعر چه می‌دانید؟

مارکس در جوانی می‌خواست شاعر شود، نه نظریه‌پرداز سیاسی

پرطمطراق، فاخر، زیبا: در ستایش جملات پیچیده و بلند

پرطمطراق، فاخر، زیبا: در ستایش جملات پیچیده و بلند

اِد سایمون از ما می‌خواهد تا در تعریفمان از سبکِ خوب تجدیدنظر کنیم

دوستی با یک نابغۀ ادبی چه شکلی است؟

دوستی با یک نابغۀ ادبی چه شکلی است؟

یادداشت‌هایی دربارۀ پایان یک دوستی ادبی ۱۵‌ساله

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0