بخشی از مقدمۀ کتاب کریستنیا رخاس با عنوان «تمدن و خشونت»
تمدن را معمولاً نقطۀ مقابل خشونت، بربریت و سبعیت تلقی کردهاند. اما فرایند متمدنشدن در مناطق مختلف جهان چیز دیگری میگوید. در حقیقت، پیامآورانِ اروپاییِ تمدن در کشورهای جهان سوم، برای بسط تمدن پیشرفتۀ خود از هیچ خشونتی رویگردان نبودهاند. تا بدانجا که حتی میان متفکرانی مثلِ آدام اسمیت و کارل مارکس نیز جا افتاده بود که سرمایهداری و آیین اروپاییِ زندگی، بدون خشونت نمیتواند در جهان رایج شود.
وقتی با این پرسش مواجهیم که کارکردِ عامِ مفهومِ تمدن حقیقتاً چیست و چه خصیصۀ مشترکی سبب میشود تمامیِ این رویکردها و فعالیتهایِ گوناگونِ انسانی را ذیلِ مفهومِ تمدن تعریف کنیم، به کشفی بسیار ساده میرسیم: مفهومِ تمدن بیانگرِ خودآگاهیِ غرب است یا به تعبیری دیگر آگاهیِ عقلانیِ غرب از خودش.
«نوربرت الیاس»فراروندِ متمدنشدن (۱۹۳۹)
روایتِ نوربرت الیاس از تاریخِ تمدن در اروپایِ غربی ما را با یکی از تنگناهایِ بنیادینی مواجه میکند که هر محققی که رابطۀ خشونت و تمدن را در کشورهایِ جهانِ سوم بررسی میکند با آن دست به گریبان است. در انتهایِ قرنِ هجدهم ملتهایِ اروپایی به این عقیده رسیده بودند که درونِ جوامعشان تمدن را محقق کردهاند؛ آنها « در مقایسه با دیگران خودشان را حاملانِ [یگانه] تمدن موجود یا تمدنی کامل میپنداشتند، نمونۀ اعلایِ تمدنی در حالِ گسترش». فراروندی که «تمدن» را به جزوِ مقومِ خودآگاهیِ ملیِ غرب بدل کرد دقیقاً همان فراروندی است که به آنها اجازه داد تا به نامِ تمدن خشونت بورزند. آگاهیِ ملتهای اروپایی از خود بهعنوانِ ملتهایی متمدن به آنها این اختیارِ تام را داد تا با خشونت دیگران را متمدن سازند. ناپلئون – هنگامی که در ۱۷۹۸ رهسپارِ مصر بود – اعلام کرد: «سربازانِ من! پیروزی و غلبۀ شما پیامدهایِ بیحدوحصری برایِ تمدن دارد». شور و اشتیاقِ اروپاییان برایِ غلبه بر دیگران به نامِ تمدن سبب شد که آنها در سالِ ۱۹۱۴ کنترلِ ۸۴درصد از سطحِ خاکیِ کرۀ زمین را به اختیارِ خویش درآورند؛ در حالی که این درصد در سالِ ۱۸۰۰ تنها ۳۵ بود.
تمدن صرفاً با توسل به قدرتِ نظامی گسترش و توسعه نیافت، بلکه برساختِ ایدئولوژیکی که «ماری لوییس پرت» آن را «آگاهیِ زمینگستر» مینامد و معنایی جهانگیر دارد نیز در این فراروند نقش داشت؛ اروپاییان از طریقِ همین برساختِ ایدئولوژیک بود که جهان را از چشماندازی منحصراً اروپایی از نو نگریستند. هنگامی که این معنایِ جهانگیر با واقعیتهایِ محلی و منطقهای درآمیخت، تبدل یافت و نخبگانِ محلی آن را با پروژههایِ ملیِ خود برایِ حکمرانی و سلطه همساز کردند. البته گروههایِ تحتِ سلطه نیز این نخبگان را به چالش کشیدند و با آنان مبارزه کردند. در نتیجۀ این کشمکشها، معانیِ قدیمیِ مفهومِ تمدن ذیلِ لوایِ فرمی جدید یا معنایی تازه پدیدار شد. آمریکایِ لاتین نیز درونِ همین فراروند قرار میگیرد. از زمانِ استقلالِ آمریکایِ لاتین تاکنون کشمکشِ میانِ تمدن و بربریت یکی از دغدغههایِ اصلیِ مردمانِ این سرزمین بوده است.
سیطرۀ اروپاییان بر جهان به نامِ تمدن پیامدهایِ پیشبینیناپذیری برایِ فهمِ خشونت در جهانِ سوم داشته است. بنابراین، باید در این پیشفرضِ محققان که تمدن و خشونت همواره رقیب و خصم یکدیگر بودهاند به دیدۀ تردید بنگریم، فرضی که بر اساسِ آن تمدن خشونت را مهار میکند و خشونت جلویِ نضج تمدن را میگیرد. تاریخِ تمدن به ما نشان میدهد که تمدن و خشونت در هم بافتهاند و از یکدیگر پشتیبانی کردهاند. من در این کتاب نشان خواهم داد که روایتهایی که از رابطۀ میان تمدن و خشونت به دست داده شده است نقشی اساسی در شکلگیریِ هویتهایِ طبقاتی و جنسیتی و نژادی داشتهاند؛ این روایتها منطقِ محوریِ ظهورِ ملت و نیز فراروندهایِ توسعۀ سرمایهدارانه را شکل دادهاند.
تصورات و ایدههایی وجود دارند که سلسلهمراتبها را تعیین میکنند؛ مرجعیتها را شکل میبخشند؛ مشروعیت را تعریف میکنند و از سیطرۀ سلطهگران و سکوتِ مغلوبان حمایت میکنند. این تصورات مقومِ تولید و بازتولیدِ خشونت هستند. در این کتاب من تمامیِ این تصورات و ایدهها را زیرِ سؤال خواهم برد. تحلیلِ کتابِ پیشِ رو از خشونت نشان خواهد داد که دیدگاههایی که خشونت را صرفاً در تجلیاتِ بیرونی و ظاهریاش میبینند تا چه اندازه اشتباه هستند، دیدگاههایی که خشونت را فقط در جنگ، نزاعِ آشکار یا خشونتِ فیزیکی خلاصه میکنند. خشونت در تفسیر نیز حضور دارد. بر همین اساس، کتابِ حاضر خشونت را هم در روایت و تفسیر و معنا میجوید و هم در صورتهایِ محدودتری که عموماً از این مفهوم به ذهن خطور میکند.
متن کامل این مقاله به همراه دیگر مقالاتی در این حوزه در قالب کتاب راه ناهموار تمدن توسط انتشارات ترجمان علوم انسانی منتشر شده است.
اعتیاد معمولاً از چند عامل زیربنایی و نهفته ریشه میگیرد
نقدهای استیگلیتز به نئولیبرالیسم در کتاب جدیدش، خوب اما بیفایده است
حافظۀ جمعی فقط بخشهایی از گذشته را بازنمایی میکند
جوزف استیگلیتز در مصاحبه با استیون لویت از نگاه خاص خود به اقتصاد میگوید