تصویری که دادههای کوچک از واقعیت ارائه میدهند، محدود و تحریفشده است
این روزها در مورد «ابَردادهها» زیاد صحبت میشود، اما به دادههای کوچک کمتر توجه میشود. همان اطلاعات پراکندهای که مثل مگسهای مزاحم در شبی تابستانی دور ما را گرفتهاند، و گاهوبیگاه روی گوشیهایمان ظاهر میشوند. چیزهایی مانند اندازهگیریها، پیشبینیها و تخمینها. اکنون، تمام چیزهایی که میخریم، میبینیم، گوش میدهیم یا میخوانیم بهصورت بصری و عددی قابل ردیابی است. اما اگر برای سنجیدن موقعیتها و تصمیمگیری صرفاً به دادهها متکی شویم چه اتفاقی میافتد؟ نیکلاس کار، نویسندۀ سرشناس، میگوید در این شرایط «هرچیزی که نشود به صفر و یک تقلیلش داد، حذف میشود. وقتی جهان را صرفاً مُشتی اطلاعات بدانیم، چیزهایی مثل ابهام، تصادف، رمزوراز و زیبایی را نمیبینیم».
نیکلاس کار، هجهاگ ریویو — سهشنبۀ چند هفته پیش، ساعت دو و سیوهفت دقیقۀ بعدازظهر، ایمیلی از ادارۀ پست دریافت کردم که میگفت برایم یک بستۀ پستی آمده. یک عکس تار و کجوکوله از بستۀ مقوایی کوچکی که کمی تو رفته بود و در مسیر ورودی خانه، کنار درِ گاراژ، گذاشته بودند هم بهعنوان مدرکْ ضمیمه شده بود. یک دقیقه بعد، ساعت دو و سیوهشت دقیقه، ایمیل دومی آمد مبنیبر اینکه بسته به دستم رسیده. این ایمیل ازطرفِ فروشندۀ آنلاینی بود که لباس را به من فروخته و برایم ارسال کرده بود. فروشنده بابت لباس جدیدم به من تبریک گفت و سلیقهام را در انتخاب لباس مردانه ستود و چند پیشنهاد برای خرید سایر لباسها به من داد.
این دو ایمیل آخرین پیامهایی بودند که دراینباره دریافت کردم. پنج روز قبل از آن، وقتی روی دکمۀ «ثبت سفارش» کلیک کردم، اپلیکیشن بانکی موبایلم اعلان داد که از حسابم ۷۹ دلار و ۹۵ سنت کسر شده است (پیراهن قشنگی بود). چند ثانیه بعد، از طرف فروشنده برایم ایمیل و پیامک آمد که خریدم تأیید شده و ازطریق پیام در جریان ارسال پیراهن قرار خواهم گرفت. همینطور هم شد. دقیقاً فردای آن روز، هم فروشنده هم ادارۀ پست تأییدیۀ ارسال و لینک رهگیری را برایم فرستادند (وقتی روی آن لینک کلیک کردم، متوجه شدم که بسته ارسال شده و به اداره پست تاکوما در واشینگتن رسیده). یک روز قبل از تحویل، هم ادارۀ پست هم فروشنده به من ایمیل دادند که فردا بسته به دستم خواهد رسید، فروشنده یک پیام هم با این مضمون فرستاد: «آماده باشید!». صبح روز سهشنبه نیز ایمیلی از ادارۀ پست دریافت کردم که گفته بود پیراهنم به کامیون توزیع تحویل داده شده و «بهزودی به دستم خواهد رسید». یک پیام دیگر هم آمد: روز بعد از رسیدن بسته، فروشنده ایمیلی فرستاد و گفت امیدوار است از پیراهن خوشم آمده باشد و از من خواست تا نظر خودم را در وبسایت آنها ثبت کنم.
این روزها اطلاعات زیادی در اختیار دارم. گویی در یک چرخه افتادهام. البته در چرخههای زیادی افتادهام که همگی با هم میچرخند. فقط جزئیات خرید -ازجمله سفارشات، ارسالها و تحویلها- نیستند که با دقت ثبتوضبط میشوند. وقتی رانندگی میکنم، داشبورد ماشینم، که ازطریق برنامۀ «کار پلی» به موبایلم متصل شده، به من میگوید دقیقاً کجا هستم، سرعت مجاز چقدر است و وضعیت ترافیک چگونه است؛ همچنین، فاصلۀ من تا مقصد و زمان تقریبی رسیدنم را هم نشان میدهد (اطلاعاتی نیز دربارۀ شهر یا منطقهای که در آن هستم نمایش میدهد، اطلاعاتی از قبیل جمعیت، ارتفاع از سطح دریا، مساحت و طول و عرض جغرافیایی). اپلیکیشن هواشناسی موبایلم شرایط جوی را با دقتی فوقالعاده گزارش میدهد. همین حالا، اپلیکیش میگوید هوا ابری است و دما ۸۴ درجۀ فارنهایت است. هجده دقیقۀ دیگر باران ملایمی میبارد و چهلوهشت دقیقه بعدش بند خواهد آمد و سپس هوا نیمهابری خواهد شد. باد با سرعت ۱۰ کیلومتر در ساعت از سمت غرب به جنوب غربی میوزد، رطوبت نسبی ۵۸ درصد و فشار هوا ۳۰.۱۸ میلیمتر جیوه است. شاخص اشعۀ فرابنفش ۶ است، که «بالا» محسوب میشود، و شاخص کیفیت هوا ۵۱ است، یعنی «متوسط». خورشید امروز ساعت هشت و یازده دقیقۀ عصر غروب میکند و تا چهار روز آینده ماه کامل خواهد بود. من امروز ۴ هزار و ۳۲۵ قدم برداشتهام. فیلتر آب یخچالم تنها ۱۰ درصد از عمر مفیدش باقی مانده، رتبۀ اعتباریام ۸ امتیاز کاهش یافته، ۴ هزار و ۳۰۷ ایمیل بازنشده دارم که از پنج دقیقه پیش تا حالا ۲ تا بیشتر شده است.
حتی وقتی از کالاهای فرهنگی استفاده میکنم -عبارت زشتی است، اما حق مطلب را ادا میکند- این دادههای اضافی وجود دارند. در اوایل دهۀ ۸۰ میلادی، از زمانی که رابط کاربری گرافیکی به کامپیوترها اضافه شد، عادت کردیم ازطریق نوار پیمایش کنار صفحه ببینیم چقدر از مطلب را خواندهایم. اکنون، تمام چیزهایی که میبینیم، گوش میدهیم یا میخوانیم همان لحظه بهصورت بصری یا عددی قابل ردیابی است. وقتی موسیقی گوش میکنم، با یک نگاه به نوار نمایشگر میتوانم ببینم چند ثانیه از آهنگ گذشته و چند ثانیۀ دیگر باقی مانده است. این موضوع دربارۀ برنامههای تلویزیونی و فیلمها و ویدئوها نیز صدق میکند. وقتی کتاب الکترونیکی میخوانم، میدانم چند درصد جلو رفتهام. وقتی به صفحۀ اصلی وبسایتهای خبری نگاه میکنم، زمان لازم برای خواندن هر مقاله گفته شده است. «خواندن این مقاله ۳ دقیقه طول میکشد»، «خواندن این مقاله ۷ دقیقه طول میکشد» (محض اطلاع عرض کنم که خواندن مقالۀ حاضر ۱۳ دقیقه طول میکشد و ۹ دقیقۀ دیگرش مانده است). هر عکسی که در موبایلم دارم، اطلاعاتی همراه خود دارد: کِی و کجا گرفته شده، تنظیمات دیافراگم و ایزوی دوربین، زمان نوردهی و اندازۀ عکس برحسب بیت و پیکسل. من عکسهای حرفهای نمیگیرم، اما این دادهها همیشه دقیق و حرفهای هستند.
این روزها در مورد «ابَردادهها»1 زیاد صحبت میشود، همان حجم انبوه دادههای دیجیتال که موتورهای جستجو و پیشنهاد، محتوای شبکههای اجتماعی و حتی هوش مصنوعی را تغذیه میکنند و بخش عظیمی از زندگی ما را تحتتأثیر قرار میدهند. اما به دادههای کوچک توجه چندانی نمیشود -همان اطلاعات خُرد و پراکندهای که مثل مگسهای ریز در شب شرجیِ تابستانی دور ما را گرفتهاند، چیزهایی مانند اندازهگیریها، پیشبینیها، تخمینها، حقایق و آمار. بااینحال، همین دادههای کوچک هستند که در جریان کلیککردنها و بالا و پایین کردنهایمان در اینترنت دیدگاه ما را نسبت به خودمان و دنیای اطرافمان شکل میدهند و تأثیرشان دستکم بهاندازۀ دادههای بزرگ است. همۀ ما با این اپلیکیشنها به مدیر لجستیک و مهندس کنترل فرایند و هواشناس و متصدی آزمایشگاه تبدیل شدهایم و در واقع آنچه با این جزئیات دقیق اندازهگیری و رصد میکنیم وجود خودمان است. مارک اندرسون، سرمایهگذار خطرپذیر، ده سال پیش در مقالۀ معروفش در والاستریت ژورنال گفته بود «نرمافزارها درحال بلیعدن جهان هستند». آنها ما را نیز میبلعند.
تئودور آدورنو، فیلسوف آلمانی، در کتاب اخلاق صغیر2، که در سال ۱۹۵۱ منتشر شد و پر از جملات قصارگونه است، با نگاهی نافذ به بررسی رابطۀ تنگاتنگی پرداخت که بین انسان و فناوریهای پیچیده و گسترده درحال شکلگیری بود و روزبهروز بیشتر میشد. مردم به عملکرد دستگاهها وابسته میشدند و از آن دفاع میکردند. «مردم نهتنها خودشان را جزئی از آن میدانند، بلکه از پیوند با آن نیز مفتخر هستند». سخن آدورنو صرفاً تکرار استعارۀ کارگرها بهمثابۀ چرخدندههای ماشین صنعت نبود. این ایده را چارلی چاپلین ۱۵ سال پیش از آن بهطرزی بهیادماندنی در فیلم «عصر جدید» بیان کرده بود. نکتهای که آدورنو مطرح میکرد ظریفتر بود. ماشینها ارباب ما نیستند. آنها حتی جدا از ما نیز نیستند. ما آنها را میسازیم و خواستهها و آرزوهایمان را به آنها منتقل میکنیم. آنها دوستان ما هستند، ما نیز دوست آنهاییم. ارتباطات ما و ماشینها که قویتر میشود، خواستههایمان یکی میشود. با ریتم یکسانی حرکت میکنیم و دیدگاه یکسانی را نسبت به جهان میپذیریم.
ماشینهای زمان آدورنو، از ماشینآلات کارخانهای گرفته تا جاروبرقیهای خانگی، باعث میشدند مردم کارها را بهصورت یکنواخت، یکسان و تکراری انجام دهند. این رویکرد بخشی از روحیۀ صنعتی آن زمان بود. ماشینها افراد را بهسمت تولید کارآمد سوق میدادند و همۀ افراد بهنوعی با ماشین کار میکردند. اما ماشینها همواره در زندگی افراد حضور نداشتند. بعد از کار، کارگران از ماشین جدا میشدند. جاروبرقی را پس از جاروکشیدن فرشها سر جایش میگذاشتند. اما اینترنت فرق دارد و، به لطف حضور دائمی گوشیهای هوشمند، همیشه در دسترس است. اینترنت، بیش از آنکه ابزار باشد، نوعی سکونتگاه است و بیشتر یکجور محیط است تا دستگاه. ما از اینترنت فقط برای انجام کار استفاده نمیکنیم. ما، طبق پیشبینی آدورنو، به اجزای آن تبدیل شدهایم و مثل گرههایی هستیم که مدام سیگنالهایی را دریافت کرده و منتقل میکنیم. این سیستم بر مستندسازی و بازنمایی تکیه دارد. ما همه با هم درحالِ ساختن نسخهای شبیهسازیشده از جهان واقعی هستیم -به تعبیر دیوید گلرنتر، «جهانی آینهای» که کاملاً از اطلاعات تشکیل شده- و ما در این دنیای شبیهسازیشده زندگی میکنیم.
دنیای آینهای دنیایی شستهرفته، منظم و کاربردی است و باعث میشود زندگی راحتتر پیش برود. اگر قرار باشد هنگام تحویلگرفتن بسته امضا بزنم، خوب است از زمان رسیدنش مطلع شوم. اگر در بزرگراه باشم و باخبر شوم که جلوتر تصادف شده، میتوانم قبل از اینکه در ترافیک بمانم از بزرگراه خارج شوم. اگر بدانم هفده دقیقۀ دیگر باران میگیرد، پیادهرویام را عقب میاندازم. اما تصویری که دادههای کوچک از واقعیت ارائه میدهند، محدود و تحریفشده است. تصویرْ درون آینه وضوح کمی دارد. چیزهایی که از نظر ما دور میمانَد بیشتر از چیزهایی است که میبینیم. دادهها فقط میتوانند آنچه را که قابل بیان است نشان دهند. هرچیزی که نشود به صفر و یک تقلیلش داد و در کامپیوتر اجرایش کرد، حذف میشود. وقتی جهان را صرفاً مُشتی اطلاعات بدانیم، چیزهایی مثل ابهام، تصادف، رمزوراز و زیبایی را نمیبینیم. درک این امور نیازمند عمق عاطفی و ادراکی و درگیرشدن کامل حواس و تخیل ماست. شاید اتفاقی نباشد که این روزها صحبت از این امور و حتی بهرسمیتشناختن آنها برای ما دشوار شده. زیرا این ویژگیها بهدلیل ماهیت باز و نامحدود خود امکان تبدیلشدن به داده را ندارند.
بااینحال، سادهسازی دنیا با دادههای کوچک به ما اطمینان خاطر میدهد. این دادهها جهان را به چیزی مشخص و قابل اندازهگیری تبدیل میکنند و بهاینترتیب حس نظم و پیشبینیپذیری را به زندگیهای آشفتۀ ما تزریق میکنند. قبلاً، موقعیتهای اجتماعی محدود به مکان و زمان مشخصی بودند. شما در مکانی خاص با آدمهایی خاص وقت میگذراندید و کمی بعد، در مکانی دیگر، با افراد دیگری بودید. جاشوا میروویتز در کتاب بدون حس مکان3، که در سال ۱۹۸۶ منتشر شد، میگوید که این «جداسازی موقعیتی» مانند یک «ضربهگیر روانی-اجتماعی» عمل میکرد. «وقتی خودمان انتخاب میکنیم که در چه موقعیتی و با چه کسانی برخورد داشته باشیم، در واقع کنترل اعمال و احساسات خود را به دست میگیریم». شبکههای اجتماعی مرزهای زمانی و مکانی را از بین میبرند؛ محیطهای اجتماعی با هم تداخل پیدا میکنند؛ ما همزمان همهجا و با همه هستیم. دیگر آن ضربهگیر را در اختیار نداریم و مجموعهای از رویدادها و گفتوگوهای همزمان سیستم عصبی ما را بمباران میکند. برچسب زمان، نوار پیشرفت، موقعیت جغرافیایی و دیگر شاخصهای اطلاعاتی به ما کمک میکنند تا اضطراب ناشی از بیثباتی کاهش یابد. این شاخصها باعث میشوند حس کنیم در مکان و زمان مشخصی قرار داریم و در جهان واقعی اشیا زندگی میکنیم، نه جهان ابْرگونۀ نمادها. این حس اگرچه توهمی بیش نیست -اطلاعات صرفاً نمایش ناقصی از واقعیت را ارائه میدهند- اما آرامشبخش است. پیراهن من در تاکوماست و همهچیز در جهان سر جای خودش است.
این آرامش برای ما خوشایند است و یکی از دلایلی است که دادهها برای ما جذابیت دارند. اما دلیل مهمتری هم وجود دارد. دادههای کوچک داستانهای کوچکی برای ما تعریف میکنند که در آنها نقش اصلی را ایفا میکنیم. وقتی مرسولهای را پیگیری میکنم که از انباری به انبار دیگر درحال حرکت است، میدانم که محرک این فرآیند من هستم -کسی که این فرایند را شروع کرده و با تحویلگرفتن بسته آن را به پایان میرساند. آن فلش سفیدرنگ و کوچکی که با اطمینان روی نقشۀ داشبورد حرکت میکند، منم. منم که دارم به جایی میروم. من ارزش دیدهشدن دارم. وقتی به صفحۀ پخش آهنگ نگاه میکنم، میدانم که هروقت دلم خواست میتوانم آهنگ را قطع کنم. من دیجی هستم، سلیقهها را من تعیین میکنم. من تعیین میکنم که آهنگها کی تمام شوند و آهنگ بعدی شروع شود. دادههای کوچک بهنحوِ دلپذیری همهچیز را برای ما شخصیسازی میکنند، به نیازها و علایق ما توجه نشان میدهند و ما را در مرکز همهچیز قرار میدهند. آنها این حس را به ما القا میکنند که قدرت داریم و مهم هستیم.
باوجوداین، وقتی برای سنجیدن موقعیتها و تصمیمگیری به دادهها متکی میشویم، فردیت خود را از دست میدهیم. مقولۀ «خود»، که همیشه مبهم بوده، در انتزاع حل میشود. وجود ما حالت نمادین پیدا میکند، گویی ما یک الگوی اطلاعاتی هستیم در میان الگویی گستردهتر. این مسئله را بیشتر زمانی حس میکنیم که سعی میکنیم هویتی بسازیم که با پارامترهای شبکههای اجتماعی سازگار باشد. همۀ فعالیتهای ما در رسانههایی مثل فیسبوک، اینستاگرام و ایکس ثبت میشود و همان لحظه خروجیاش بهصورت لایک، بازدید، کامنت، فالو، ریتوییت و سایر معیارهای کمّی برای ما (و دیگران) قابل مشاهده است. حتی حدفاصل انتشار یک پست و ثبت اولین نظر بار معنایی پیدا میکند. جایگاه اجتماعی و شخصیت فردی ما بهشکل عدد و رقم درمیآید و مثل سایر اندازهگیریها نیازمند نظارت، مدیریت و بهینهسازی خواهد بود. همانطور که خلبانان در «کابینهای شیشهای» خود به نمایشگرهای پر از عدد و رقم نگاه میکنند و هواپیما را نه با تکیه بر دید و حس، بلکه با اعداد هدایت میکنند، گویا ما نیز محکومیم زندگی خود را بهجای تجربۀ واقعی، با دادهها جلو ببریم. رویدادها تنها زمانی واقعی میشوند که پس از وقوع به دادهها تبدیل شوند. به قول اینستاگرامیها، اگر عکسش را نگیری، انگار اتفاق نیفتاده است.
وقتی روابط اجتماعی ازطریق دادهها انجام میشوند، شبیه روابط اقتصادی میشوند و حالت معامله به خود میگیرند. من برای رانندۀ اوبر، پیش از اینکه انسان باشم، مجموعهای از دادهها هستم – اسم، موقعیت جغرافیایی و امتیاز. او نیز برای من همین حکم را دارد. اقتصاد گیگ4 نیز مثل شبکههای اجتماعی از دادههای کوچک تشکیل شده است. افراد و فعالیتهایشان به چیزهای انتزاعی و اطلاعات دیجیتال تبدیل میشوند تا توسط کامپیوتر قابل پردازش باشند. منطقی است که در شهرهایی مثل سان فرانسیسکو، فینیکس و آستن تاکسیها اتوماتیک شوند و رانندهها را از دور خارج کنند. ماشینهای خودران میتوانند همان کارها را با دقت و کارایی بیشتری انجام دهند. اما برای اینکه این سیستم تکمیل شود، شاید لازم باشد مسافرها نیز به ربات تبدیل شوند. سفر نه در جاده و روی آسفالت، بلکه در صفحهنمایش به وقوع میپیوندد، جریان دادهها در جهان آینهای. شاید نخواهیم بپذیریم، اما وقتی با استفاده از دادههای کوچک ارتباط برقرار میکنیم، داریم به زبان رباتها صحبت میکنیم.
سال ۲۰۰۴، سرگئی برین، یکی از بنیانگذاران گوگل، در مصاحبه با مجلۀ پلیبوی چیزی گفت که در ذهنم ماندگار شده است. او میگفت شاید روزی برسد که «تمام اطلاعات جهان در فکر ما باشد». او حدس میزد گوگل نوعی ایمپلنت الکترونیکی اختراع خواهد کرد که سیستم عصبی افراد را به اینترنت وصل میکند. آن زمان، این ایده برای من دور از ذهن بود و هنوز هم هست. اما وقتی به نحوۀ عملکرد ذهنم فکر میکنم، به این نتیجه میرسم که برین بیش از آنچه خودش و من فکرش را بکنیم از آینده خبر داشت. لازم نیست چیزی به جمجمههایمان آویزان کنیم. جریان دادههای کوچک در واقع یک جریان آگاهی است که همواره در ذهن ما جریان دارد. در سالهای آینده، با گسترش حسگرهای دیجیتال، تبدیلشدن هرچه بیشتر اشیا به رابطهای کامپیوتری و بهبود هوش مصنوعی در تشخیص علایق و نیتهای ما، جریان فزایندۀ داده ممکن است به خط اصلی فکر ما تبدیل شود و به ابزاری همهکاره برای ایجاد معنا و ساختن هویتمان بدل گردد.
چند ماه پیش، برای انجام چکاپ سالانه، آزمایش خون دادم. روز بعد، تلفن همراهم اعلان داد که میتوانم نتیجۀ آزمایش را ازطریق اپلیکیشن «پورتال بیمار» دریافت کنم. وارد اپلیکیشن شدم (یک کد ۶ رقمی را وارد کردم)، روی قسمت «نتایج» کلیک کردم و با فهرستی طولانی از اعداد روبهرو شدم. ده دوازده عدد آنجا نوشته شده بود که هرکدام نشاندهندۀ یکی از عملکردهای متابولیسمی بدن بودند و در یک بازۀ عددی قرار داشتند. خون، که مهمترین و احشاییترین ماده است، به یک سری عدد و رقم روی صفحهنمایش تبدیل شده بود. خون دیگر خون نبود. شاید من حسوحال خوبی نداشتم -آزمایشهای پزشکی این کار را با آدم میکنند- اما وقتی به این اعداد نگاه میکردم، حس میکردم این اعداد استعارهای هستند از چیزی بزرگتر، از یک جنبۀ مهم وضعیت انسان امروزی. آیا دادهسازی چیزی است جز تبدیل زندهها به مردهها؟
پیراهن را پس دادم. اندازهام نبود.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
این مطلب را نیکلاس کار نوشته و در پاییز ۲۰۲۴ با عنوان «All the Little Data» در وبسایت هجهاگ ریویو منتشر شده است و برای نخستینبار در تاریخ ۱۵دی ۱۴۰۳ با عنوان «جهان مُشتی اطلاعات پراکنده شده است و چندتایی پیامک خرید» و با ترجمۀ آمنه محبوبینیا در وبسایت ترجمان علوم انسانی منتشر شده است.
نیکلاس کار (Nicholas Carr) استاد مدعو جامعهشناسی در کالج ویلیامز و نویسندۀ چندین کتاب در زمینۀ فناوری، کسبوکار و فرهنگ است. یکی از کتابهای او به نام کمعمقها: اینترنت با مغز ما چه میکند؟ (The Shallows: What the Internet Is Doing to Our Brains) در سال ۲۰۱۱ نامزد جایزۀ پولیتزر شد. از دیگر کتابهای او به قفس شیشهای: چگونه رایانههایمان ما را تغییر میدهند (The Glass Cage: How Our Computers Are Changing Us) میتوان اشاره کرد.
قدردانی شاید حسی به جا مانده از دوران باستان باشد، وقتی همهچیز جادویی به نظر میرسید
سرگذشت افرادی که همهچیز را به یاد میآورند سؤالهای مهمی دربارۀ نقش فراموشی در شخصیت ما مطرح میکند
ابتذال توصیههای آنلاین: چرا همه چیز به یک قالب تکراری تبدیل شده است؟
اعتیاد معمولاً از چند عامل زیربنایی و نهفته ریشه میگیرد