بررسی کتاب

خداحافظ بورژوازی

بررسی کتاب «دوران از هم گسیخته: فرهنگ و جامعه در قرن بیستم» نوشتهٔ اریک هابسبام

خداحافظ بورژوازی ارکستر سمفونیک‌ها نمادی از هنر بورژوایی

اریک هابسبام، به یمنِ ترجمۀ شاهکار تاریخیِ چهارجلدی‌اش، در ایران نامی آشناست. با این حال، بسیاری از آثار او هنوز در زبان اصلی هم به چاپ نرسیده‌اند. به‌تازگی مجموعه‌ای از نوشته‌های او دربارۀ فرهنگ بورژوازی به‌چاپ رسیده است. این نوشته مروری گذرا بر این اثر است.

هجهاگ ریویو — «جوانی که سوسیالیست نباشد، دل ندارد و پیری که سوسیالیست باشد، مخ ندارد.» این ضرب‌المثل را جابه‌جا به وینستن چرچیل یا ژرژ کلمانسو۱ نسبت داده‌اند؛ اما هیچ‌ چیز بهتر از زندگیِ فکری اریک هابسبام (۱۹۱۷تا۲۰۱۲) پیدا نمی‌شود که مصداقِ درستی‌اش باشد. هابسبام، مورخ معاصر، در اسکندریۀ مصر متولد شد. پدرش انگلیسی و مادرش اهل وین بود و بیشتر کودکی‌اش را در وین و برلین گذراند. او تحت تأثیر فرهنگ اروپای مرکزی پرورش یافت که در خانوادۀ یهودی‌اش جاری بود. هابسبام در سال ۱۹۳۱ به کمونیسم پیوست و عضویت حزب را همان وقتی قبول کرد که هیتلر به قدرت رسیده بود؛ کمی پیش از اینکه خانواده‌ای که او و خواهرش را به فرزندی پذیرفته بودند، به انگلستان نقل مکان کنند.

هابسبام تحصیلاتش را در دانشگاه کمبریج به اتمام رساند. او در طولِ اتفاقات زیادی که بسیاری از هم‌قطارانش را مأیوس و سرخورده کرده بود، همواره یکی از مدافعان حزب کمونیسم باقی ماند. از میان این اتفاقات می‌توان به چند نمونه اشاره نمود: معاهدۀ هیتلر و استالین، هولودومور یا قحطی اجباریِ اوکراین و حملات شوروی به مجارستان و چکسلواکی. حتی در دهه‌های پایانی قرن بیستم، زمانی که جنبۀ دکترینالِ کمونیسم به‌تدریج کمرنگ می‌شد، او همچنان با عینکی مارکسیستی به دنیا نگاه می‌کرد. هابسبام حدوداً سی کتاب نوشته است که در بیشتر آنها تحول و مبارزات طبقاتی محوریت دارد. شاید بتوان گفت این ویژگی در سه‌گانۀ استادانه‌اش، قرن طولانی، نمود بیشتری داشته است. او در این کتاب به شرح وقایع تاریخی از انقلاب فرانسه تا پایان جنگ جهانی اول می‌پردازد.۲

هابسبام به‌خاطر دانشِ گسترده و قدرت تألیف خیره‌کننده‌اش حتی تحسین تاریخ‌نویسان محافظه‌کار را نیز برانگیخت. اما تعهدات سیاسی و پرهیزها و کم‌توجهی‌هایی که از آن ناشی می‌شد، بسیاری از تحسین‌کنندگانش را آزرد؛ ازجمله برخی چپ‌ها. از این مرد و کارهایش چه برداشتی می‌توان داشت؟ بسیاری از آثار او تابه‌حال منتشر نشده‌اند و بیست‌ودو جُستار، مقاله، نقد و سخنرانی‌ که در کتابِ دوران از هم گسیخته گردآوری شده‌اند نیز پاسخ به مسئلۀ هابسبام را آسان‌تر نمی‌کنند.

دغدغۀ او در همۀ این نوشته‌ها فرهنگِ فاخرِ بورژوازی در دورانِ انحطاطش است. منظور از این فرهنگ، چیزهای مثل اینها است: سنتی پیچیده و موقّر در هنر، اندیشه، قریحه، اندیشه و منش که پاره‌هایی از آن در فستیوال‌های موسیقی، ارکستر سمفونی‌های عمومی۳ و سینمای سوبسیدی (حداقل در فرانسه) ادامه یافت. همچنین بسیاری از شاهکارهای معماری، بخش عظیمی از آثار ادبی (گرچه به‌شکل فزاینده‌ای به آنها بی‌توجهی شده است) و نیز گروهی تحلیل‌رفته از روشن‌فکران ریزبین و نکته‌سنج از این دسته‌اند. به این فهرست باید اشتیاق به خودبرترسازی طبقاتی۴ را نیز افزود؛ یعنی آنچه شاید برای هابسبام بیشترین اهمیت را داشت.

در سراسر مجموعه به این عنصر آخر بیش از همه اشاره شده است؛ باوجوداین، آنچه هابسبام به‌صراحت دربارۀ سبک هنرِ نو۵ و پایان قرن آوانگاردها۶ می‌گوید، به‌طور کلی به ارزیابی او از پروژۀ فرهنگ بورژوازی مرتبط است:
ازنظر من فرهنگ بورژوازی بیشتر سبک یک دورۀ خاص در تحول طبقات میانی اروپا بوده است. البته این سبک برای این طبقه طراحی نشده بود. در مقابل، به طبقه‌ای آوانگارد تعلق داشت که در اصل تفکرات ضدبورژوازی و حتی ضدسرمایه‌داری داشتند. در واقع، اگر هم کششی اجتماعی‌سیاسی به این طبقۀ آوانگارد وجود داشت، به‌خاطر ظهور ناگهانی جنبش‌های جدید و عمدتاً سوسیالیستی طبقۀ کارگر در دهه‌های ۱۸۸۰ و اوایل ۱۸۹۰ بود.

هابسبام از نیکلاس پوزنر پیروی می‌کرد که تاریخ‌دانی در حوزۀ معماری بود و ادعا داشت ویلیام موریس و جنبش هنر و پیشۀ۷ انگلیسی می‌تواند الهام‌بخش رؤیای مدرنیسمِ اوایل قرن بیستم باشد: «معماری به‌مثابۀ ساختارِ اتوپیای اجتماعی». قرار بود این اتوپیا، باغ‌شهرها و روستاهای اطرافش، مثل روستای همپستد۸ لندن را به جوامعی تبدیل کند که در آنها طبقات میانی و فقرا بتوانند به‌خوبی و آرامی در کنار هم زندگی کنند.

این آرزوهای کلان فقط به قلمروی معماری و شهرسازی نیز محدود نمی‌شدند و ناکام‌ماندن یا منحرف‌شدنِ آنها پیامدِ ظهور نیروهای مادی بنیادی‌تری همچون اقتصاد و تکنولوژی بود. این نیروها نه‌تنها امریکا و اروپای بورژوازی، بلکه به‌طور فزاینده‌ای کل جهان را تحت نفوذ و تأثیر خود قرار می‌داد. هابسبام در مقاله‌ای دیگر به این نکته اشاره می‌کند که تغییر جامعه کاری نیست که دانشکده‌های هنر و طراحی به تنهایی از عهدۀ آن برآیند.

فرهنگ تجاری‌شدۀ عامه با توفیق تدریجی و همه‌گیر خود، پیامدهایی به ارمغان آورد که یکی از نمونه‌های آشکار آن، ازهم‌گسیختنِ فرهنگ قدیمی بورژوازی و تبدیل آن به تکه‌پاره‌هایی است که اکنون با تنفس مصنوعی زنده نگهشان داشته‌اند. این فرهنگ نمی‌توانست با انقلابی رقابت کند که به قول هابسبام، زادۀ «منطق دوگانۀ تکنولوژی و بازار عامه، یعنی دمکراتیک‌سازی زیباییِ مصرفی است». سینما، فرزند عکاسی و هنر محوری قرن بیستم، در تحقق این انقلاب نقشی اساسی داشت. آوانگاردها بعد از شکست در برابر فرم‌های جدیدی که از حمایت تودۀ مردم برخوردار بود، دیگر در تولید هنر انقلابی دخالتی نداشتند؛ بلکه تنها ورشکستگی و انحطاط آن را نشان می‌دادند.

باوجوداین، تولیدکنندگان هنر پاپ و مفهوم‌گرا، برخلاف دادائیست‌ها و دیگر ریشخندکنندگان متقدم هنر، علاقه‌ای به نابودکردن یا تغییر جهان نشان نمی‌دادند؛ صرفاً به این دلیل که آنها جهان را پذیرفته بودند یا حتی دوستش داشتند. هابسبام دربارۀ یکی از نمونه‌های برجستۀ این گرایش چنین می‌نویسد:
«اهمیت اندی ورهول، حتی می‌توانم بگویم عظمت شخصیت عجیب و بدخلق او، در این است که با عزمی راسخ، از هرکاری، غیر از غرق‌شدن در جهانِ اشباع‌شده از رسانه‌ها، دوری می‌کرد. در آثار او هیچ چشمک و سقلمه‌ای وجود ندارد، هیچ طعنه و کنایه‌ای در کار نیست و احساساتی‌گری و تفسیر صوری نیز در آثار او جایی ندارد. فقط یک معنای ضمنی در آثار او یافت می‌شود: انتخاب مکانیکی تصویرهای تکراری، مثل تصویرهایی از مائو، مرلین مونرو و کنسروهای سوپ کمپل و همچنین شاید علاقۀ او به مرگ.

اگرچه فضا و لحن این جستارها عمدتاً سوگ‌بار است، درآن خوشی هم به چشم می‌خورد. نمونۀ آن پرترۀ استادانه و محبت‌آمیز هابسبام از نابغۀ ادبی اهل وین، کارل کراوس است. کراوس کسی است که نشریۀ هجوآمیزش دی فاکل۹ در اوایل قرن بیستم در اتریش و آلمان جزء منابع خواندنیِ ضروری به شمار می‌آمد؛ حتی بین کسانی که او به‌طرز بی‌رحمانه‌ای استهزایشان می‌کرد. او منتقدی جدی بود که سوءاستفاده‌های زبانی‌ِ موجود در ژورنالیسم را از جملات وطن‌پرستانه گرفته تا حرف‌های بی‌معنی آگهی‌های تبلیغاتی، یکی از عوامل نابودکنندۀ ارزش‌هایی می‌دانست که هرروز در رسانه‌ها از آنها صحبت می‌کردند. تا لحظۀ تفوق و استیلای هیتلر که کارل کراوس را به سکوتی سنگین فرو برد، «او کلمات را برای گفتن ناگفتنی‌ها، در زمانه‌ای که هنوز کاملاً ناگفتنی نشده بودند، به کار برد». این جمله‌ را هابسبام دربارۀ او نوشته است.

هابسبام در هیچ‌ جای دیگری بیش از مقالۀ «سرنوشت مردمان اروپای مرکزی۱۰» تا این حد مرثیه را با جشن در هم نمی‌آمیزد. این مقاله‌ هم این ناحیۀ خاص جغرافیایی۱۱ را معرفی می‌کند و هم گیرایی فرهنگ والای آن را گوشزد می‌کند. زبان و ادبیات این فرهنگ، آلمانی، ترکیب مردم‌شناختی نخبگانش به‌شدت یهودی و محصولش بارور و نیرومند بود. درحالی‌که ناسیونالیست‌ها در طول دهه‌های پایانی حکومت هابسبورگ، ناراضی و خشمگین بودند، بسیاری از کسانی که به حکومت خود علاقه داشتند، با حسرت از امپراتوریِ سقوط‌کرده یاد می‌کردند. هابسبام می‌گوید: «شاید امپراتوری هابسبورگ تنها امپراتوری‌ای باشد که در تمام قلمروی پیشین خود با دل‌تنگی از آن یاد می‌شود.»

کار دشواری نیست که تشخیص دهیم هابسبام خود یکی از آخرین سوسیالیست‌های اتریشی است که در آرزوی تشکیل نسخه‌ای بهتر و لطیف‌تر از امپراتوری سقوط‌کرده، اما آرامِ گذشته به سر می‌برد. در این امپراتوری‌ نه‌تنها مردمان و اقوام مختلف، بلکه تمام طبقات زیر فرمان رهبری روشن‌فکر متحد می‌شوند. این حکومت خود را به هر قیمتی وقف ایجاد سوسیالیسم واقعی کرده است.

اطلاعات کتاب‌شناختی:
هابسبام، اریک، دوران از هم گسیخته: فرهنگ و جامعه در قرن بیستم، نیو پرس، ۲۰۱۴

Hobsbawm, Eric. Fractured times: culture and society in the twentieth century. The New Press, 2014

پی‌نوشت‌ها:
[۱] George Clemenceau
[۲] این سه کتاب به ترتیب با عناوین عصر انقلاب، عصر امپراتوری و عصر سرمایه به فارسی ترجمه است.
[۳] ارکسترهایی که با حمایت مالی مردم برگزار می‌شد.
[۴] Class Self-transcendence
[۵] Art nouveau
[۶] Fin-de-siècle avant-gardes
[۷] Art and Crafts Movement
[۸] این روستا دارد تبدیل می‌شود به «محل سکونت انحصاری برای مشاغل موفق وپردرآمد»
[۹] Die Fackel
[۱۰] Mitteleuropean Destinies
[۱۱] منظور، آن بخش از اروپای مرکزی است که در مناطق وسیعی با منطقه قدیمی امپراتوری هابسبورگ همپوشانی دارد.

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0