نوشتار

در عصر اینستاگرام رمانتیک‌بودن نابودتان می‌کند

دنیای مدرن مداوماً به ما القا می‌کند که بقیه دارند خوش می‌گذرانند ولی سهم ما کسالت و ناکامی است

در عصر اینستاگرام رمانتیک‌بودن نابودتان می‌کند

خیلی‌هایمان می‌دانیم زندگی آدم‌ها به شادی و طراوتِ صفحه‌های اینستاگرامشان نیست. با این‌حال، مگر می‌شود جلوی آرزوها را گرفت؟ مگر بهتر نیست که به‌جای صبح تا شب کار کردن، دور دنیا سفر کنیم و خوش بگذارنیم؟ شاید مسئله همین است. اینکه لذت‌ها را کجا باید پیدا کرد؟ در همراهی با چه کسانی؟ در تقلید از کدام نوع سبک‌زندگی؟ آلن دوباتن می‌گوید شاید این لذت‌هایی که دنبالشان می‌گردیم، در همین تجربه‌های معمولی پنهان شده باشند.

آلن دوباتن

آلن دوباتن

نویسندۀ کتاب اضطراب موقعیت

... Have You Ever

آلن دوباتن، لوس آنجلس ریویو آو بوکز — ما در معرض بمبارانِ مداومِ پیشنهادهایی هستیم دربارۀ کارهایی که خوب است انجام دهیم (برویم جت‌اسکی، در کلرادو تحصیل کنیم، سفر کنیم به جزایر مالدیو، یا به تماشای اهرام ثلاثه برویم). دائماً خبر کارهای جذابی که دوستانمان انجام داده‌اند یا قرار است انجام دهند به گوشمان می‌رسد: «یک کافۀ خیلی خوبی بود که دست‌جمعی رفتیم…»؛ «فلانی قرار است در بَهمان کلیسای کوچک شهر با من ازدواج کند و بعدش می‌رویم ماه‌عسل…»؛ «خورشید داشت بر فراز بندر سیدنی می‌درخشید…». بی‌نهایتی چیز درکارند تا وسوسه شویم جای دیگری زندگی کنیم: رفتن به رستوران باصفایی در بروکلین؛ خواندن رمانی جنایی که ماجرایش در شهر ترییِست۱ اتفاق می‌افتد؛ ایستادن در برابر تابلوی خروجِ فرودگاه، با فهرستی در دست که تا مسکو، بانکوک یا آدیس‌آبابا فقط به اندازۀ یک نشست‌وبرخاست هواپیما فاصله وجود دارد. دنیای مدرن کاری می‌کند که همیشه حواسمان به این باشد که چقدر فرصت از دست می‌دهیم. و این فرهنگی است که در آن از حجم دردناک و انبوهی از «ترس فقدان» نسبتاً گریزی نداریم.

واقعیتِ بی‌رحم این فقدان را می‌توانیم به دو شیوۀ بنیادی ببینیم: یکی رویکرد رمانتیک و دیگری رویکرد کلاسیک. برای خلق‌وخوی رمانتیک، فقدانْ رنج انبوهی آورَد. در نقطۀ دیگری از زمین، افراد شریف، باشکوه و پرجاذبه دارند دقیقاً زندگی‌ای را تجربه می‌کنند که می‌بایست از آنِ شما می‌بود. شما نیز به همان اندازه سعادتمند بودید اگر می‌توانستید جای آن‌ها باشید، مثلاً در میهمانی با دیگران خوش بگذرانید، در ادارۀ واشنگتن اسکوئر کار کنید یا در کلبه‌ای در یوتلند۲ تعطیلات را سپری کنید. گاهی اوقات، این خیالاتْ کاری با شما می‌کنند که می‌خواهید بلندبلند گریه کنید. آدم‌های رمانتیک فکر می‌کنند مرکز معینی وجود دارد که، در آن مرکز، اتفاقات هیجان‌انگیزی در حال رخ دادن است. زمانی این مرکزْ نیویورک بود، چند سال بعد به برلین رفت، بعد هم نوبت لندن شد. هم‌اینک نیز شاید سن‌فرانسیسکو باشد و شاید، پنج سال آینده، به اوکلند یا ریودوژانیرو برود.

در نگاه رمانتیک‌ها، انسانیت به دو بخش تقسیم شده است: گروه بزرگی از میان‌مایه‌ها و قبیلۀ کوچکی از خواص همچون هنرمندان و سرمایه‌گذاران، یعنی کسانی که یا پیشگامِ دنیای مد هستند یا افرادی‌اند که با تکنولوژی کارهای خلاقانه‌ای انجام می‌دهند. اگر جای آدمی رمانتیک باشید، این ماجرا روح‌تان را خسته می‌کند. گاهی مادرتان شما را کلافه می‌کند: زندگی‌اش بسیار ملال‌آور است. چگونه می‌تواند این شرایط را بپذیرد؟ چرا بی‌تاب این نیست که به خلیج سن‌فرانسیسکو سفر کند؟ دائم در گوشتان می‌خواند که کاری در بیرمنگام پیدا کنید یا اینکه شما را، روز تعطیل، به پیاده‌روی در لیک‌لند دعوت می‌کند. گاهی هم حرمتش را نگه نمی‌دارید. از افراد مشخصی دوری می‌کنید، همان‌طور که از طاعون فراری هستید: مثلاً رفیق مدرسه‌ایِ تنبلتان که دائم با اضافه‌وزنش کلنجار می‌رود؛ هم‌خانه‌تان که مهندس مخابرات است و می‌خواهد از سیاست‌های منطقه‌ای سر در بیاورد.

وقت گذراندن با آدم‌هایی که بی‌حال و کوتاه‌همت‌اند واقعاً می‌تواند حس نابودی به شما بدهد. آدم‌هایی که ذهنیتی کلاسیک دارند اذعان می‌کنند که اگرچه در دنیا اتفاقات حقیقتاً شگفت‌آوری رخ می‌دهد، ولی شک دارند که نشانه‌های آشکار زرق‌وبرقِ دنیا راهنمای خوبی برای یافتن آن اتفاقات شگفت‌انگیز باشد. بهترین رمان دنیا، در نظر آن‌ها، آن رمانی نیست که جایزه‌ها را ببرد و فهرستِ پرفروش‌های کتاب را درنوردد. ممکن است زن بیماری، که در شهرک بی‌روح لاتویَنِ لیپایا زندگی می‌کند، دارد آن را در همین لحظه می‌نویسد. افراد کلاسیک عمیقاً از این امر آگاه‌اند که چیزهای خوب با برخی افرادِ به‌شدت عادی همزیستی دارند. همه‌چیز درهم و برهم است.

علاقۀ کسالت‌بار به ژاکت ممکن است با داشتنِ بصیرتی فوق‌العاده جور درآید. صلاحیت‌های دانشگاهی هیچ اشاره‌ای به هوش حقیقی افراد ندارد. افراد مشهور ممکن است ملال‌آور باشند و، در عوض، آدم‌های ناشناخته می‌توانند جالب توجه باشند. ممکن است، در یک میهمانی رسمی، در بهترین کافۀ دنیا بهترین نوشیدنی را بنوشید، اما احساس ناراحتی و پریشانی کنید. ممکن است بتوانید دربارۀ عمیق‌ترین مسائل زندگی با خاله‌تان حرف بزنید، و خاله‌تان کسی باشد که دوست دارد اسنوکر ببیند و رنگ‌کردن موهایش را هم کنار گذاشته باشد.

خلق‌وخوی کلاسیک هم از فقدان می‌ترسد، اما فهرست نسبتاً متفاوتی دارد از چیزهایی که نگران است لذتشان را از دست بدهد: اینکه بتواند خانوادۀ کسی را خوب بشناسد، یاد بگیرد چگونه از پس تنهایی برآید، قدرت تسلی‌بخش درختان و ابرها را بستاید، معنای واقعی موسیقی موردعلاقه‌اش را کشف کند، با یک بچۀ هفت‌ساله صحبت کند و… . به نظر این افرادِ خردمند، ممکن است کسی چیزهای واقعاً مهمی را از دست بدهد، اگر دائم با شوق و اشتیاق در جاهای دیگر به‌دنبال هیجان بگردد، جاهای دیگری همچون کافۀ پرزرق‌وبرقی که آسانسور شیشه‌ای‌اش همیشه پر است از آدم‌های کله‌گندۀ شهر.

• نسخهٔ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.


پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را آلن دوباتن نوشته است و در تاریخ ۶ آوریل ۲۰۱۵ با عنوان «… Have You Ever» در وب‌سایت لوس آنجلس ریویو آو بوکز منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۹۶ آن را با عنوان «در عصر اینستاگرام رمانتیک‌بودن نابودتان می‌کند» و با ترجمۀ علیرضا صالحی منتشر کرده است.
•• آلن دوباتن (Alain de Botton) نویسندۀ متولد سوئیس است که در لندن زندگی می‌کند. عمدۀ شهرت او به تلاش برای واردکردن فلسفه به مسائل زندگی روزمره برمی‌گردد. دو باتن در سال ۱۹۹۳ کتاب جستارهایی دربارۀ عشق (Essays in Love) را منتشر کرد تا امروز بیش از دو میلیون نسخه در سراسر جهان به فروش رفته است. چگونه پروست می‌تواند زندگی شما را تغییر دهد (From How Proust Can Change Your Life) و تسلی‌بخشی‌های فلسفه (The Consolations of Philosophy) از دیگر کتاب‌های پرفروش اوست. دو باتن در لندن مرکزی را به نام «مدرسۀ زندگی» تأسیس کرده است که ایدۀ او را در قالب کلاس‌های مختلف تدریس می‌کند.
[۱] شهری توریستی در ایتالیا [مترجم].
[۲] منطقه‌ای خوش‌آب و هوا در شمال اروپا [مترجم].

مرتبط

راست‌های افراطی کيستند؟ چه می‌گويند؟ و چه اهميتی دارند؟

راست‌های افراطی کيستند؟ چه می‌گويند؟ و چه اهميتی دارند؟

راست‌افراطی: جست‌وجویی تباه در جهانی ویران‌شده

چطور اینستاگرام به معبد فرقه‌ها تبدیل شد؟

چطور اینستاگرام به معبد فرقه‌ها تبدیل شد؟

فرقه‌ها از تنهایی بیرونمان می‌آورند و تنهاترمان می‌کنند

آنتونی اتکینسون: میراثی برای ساختن دنیایی برابرتر

آنتونی اتکینسون: میراثی برای ساختن دنیایی برابرتر

تاریخ مطالعات فقر و نابرابری در قرن گذشته با تلاش‌های این اقتصاددان بریتانیایی درهم‌آمیخته است

چگونه مصرف کالاها می‌تواند از آدم‌ها دیو یا فرشته بسازد؟

چگونه مصرف کالاها می‌تواند از آدم‌ها دیو یا فرشته بسازد؟

کالاهایی که در فروشگاه چیده می‌شود ممکن است محصول کار کودکان یا بیگاری کارگران باشد

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

مبینا

۱۱:۱۱ ۱۳۹۶/۱۱/۲۷
0

سلام خیلی جالب بود.عموما اون چیزی که توی اینستا میبینم اونقدر معرکه و فوق العاده نیست و بیشتر به هنر عکاسی مربوطه.هستن ادمایی که خوشبختی و لذتو توی کارای سختی میبینن و دنبالش میرن بدون این که دائم عکساشو منتشر کنن.لذت واقعی توی قلب و حس خودمونه.نه کافه ها و زندگی فتوشاپی

سجاد

۱۰:۱۱ ۱۳۹۶/۱۱/۲۶
0

دیدگاه‌ به اصطلاح کلاسیک باید به عنوان یک سبک‌زندگی مشخص و اموزش داده شده واثبات شده به کار گرفته بشه. لیکن دیدگاه رومانتیک تقویت شده توسط اکثر رسانه های دنیا وزرق وبرق اونهاست

رقیه رحیمی سرخنی

۰۳:۰۶ ۱۳۹۶/۰۶/۳۰
0

سپاس. مثل همیشه عالی بود .بسیار احساس نیاز می کردم به مطلبی اینچنینی و مدتها بود درگیر این مساله بودم .ترجمه هم به نطرم روان و خوب بود.

ميكائيل

۰۸:۰۶ ۱۳۹۶/۰۶/۲۴
0

مطلب خوبي بود

بهنام

۱۲:۰۶ ۱۳۹۶/۰۶/۲۳
0

مطلب بسیار جالبی بود. دنیای مدرن چه فشاری بر آدم ها میاره. یک سرابی رو نشون میده که همه در آرزوی رسیدن بهش هستند غافل از اینکه چیزی وجود نداره.

فردین

۱۱:۰۶ ۱۳۹۶/۰۶/۲۳
0

سلام من با نظر ایشون کاملا موافقم و مطالبشون جالب بود و دلنشین اما مشکلی که وجود داره اینکه در کشور ما و با مشکلات فراوانی که وجود داره و نگرانی از اینده ای که برای انسانها هست و ..... این اجازه رو بهت نمیده تا بتونی از لحظه حال و داشته هات و کمبودها و .... لذت ببری و به ارامش برسی و بلکه باید لحظه به لحظه نگران اینده باشی و این نگرانی تورو وادار کنه از پرداختن به شادی بگذری و دنبال رفع مشکلات فرداها باشی و نتونی اون جور که باید و شاید به خودت ارامش بدی و از زندگی لذت ببری و مجبوری به فرار از این همه فکرهای متفاوت فکر کنی و شادی دیگران رو روی کاغذ و توی عکسها دنبال کنی حتی اگر ظاهری باشه خیلی ساده یک کارگر ساده با دو فرزند و یک فرد نسبتا ثروتمند با دو فرزند رو با هم مقایسه کنید در حین اینکه اولی یک روز کار نکند گرفتاریهایش چند برابر و دومی برایش مهم نیست که تعطیلاتش چند روز بیشتر طول بکشد ممنونم از مطلبی که گذاشتید

پرپرک

۱۰:۰۶ ۱۳۹۶/۰۶/۲۳
0

متن بسیارعالی بودودرد این روزهای جوامع,حتمانشر میدهم

حبیب

۰۱:۰۶ ۱۳۹۶/۰۶/۲۳
0

خیلی خوب بود سپاااااس

فاطمه بوذری

۰۸:۰۶ ۱۳۹۶/۰۶/۱۳
0

با اینکه کوتاه بود اما کافی و اشاره درستی بود، و کاملا در زندگی فعلی ملموسه، متشکر

محمد

۱۰:۰۶ ۱۳۹۶/۰۶/۱۰
0

کاملا درسته ولی اینکه اجتناب ناپذیره یا نه ، قضاوتش یکم سخته

۰۷:۰۶ ۱۳۹۶/۰۶/۰۸
0

بدلائل فراوان میتونم بگم فردی کلاسیک هستم ... افراد کلاسیک عمیقا ازاین امرآگاهند که چیز های خوب با برخی افراد بشدت عادی همزیستی دارند ، همه چیز درهم، و برهم‌است

۰۷:۰۶ ۱۳۹۶/۰۶/۰۸
0

چقدر ابن مقاله زیبا ، دلنشین و روان بود خیلی دوست دارم و بارها میخوانم ممنون آقای دکتر ناصر کریمی

مرواريد

۰۸:۰۶ ۱۳۹۶/۰۶/۰۵
0

عالي بود. دقيقاً مشكلي كه ما در ايران با آن مواجهيم، حضور فعال افراد رمانتيك در شبكه هاي اجتماعي و به ويژه اينستاگرام است.

یسنا

۱۱:۰۶ ۱۳۹۶/۰۶/۰۱
0

دقیقا من همین شرایطو می گذروندم و الان با خوندن این مطلب تازه انگار متوجه قضیه شدم و حس خیلی بهتری دارم. مثل اون دوستی که گفته انگار از توی خیابون شلوغ و پرترافیک اومدم تو یه پارک آروم و خلوت نشستم. همینقدر خوب...

لیلا

۱۱:۰۵ ۱۳۹۶/۰۵/۳۱
0

با سلام عالی بود .با تشکر از ترجمان.

حسین

۰۸:۰۵ ۱۳۹۶/۰۵/۳۱
0

به نظر من این مطلب زيبا در معنای موسع مصرف قرار میگیرد که از خیال کردن مصرف ن مي گوید.خیالی که این روزا نتیجه ای جز محرومیت نسبی در نسل جوان نیاورده است..

ایمان

۱۰:۰۵ ۱۳۹۶/۰۵/۳۰
0

عالی بود. ممنون.

علی

۰۲:۰۵ ۱۳۹۶/۰۵/۳۰
0

سلام چون قبلاً به این موضوع فکر کرده بودم، این مقاله خیلی به دلم نشست. متأسفانه در دوره ای از تاریخ و جغرافیا زندگی می کنم که احساس هایی مثل "احساس حیف شدگی" و "احساس از دست رفتن فرصت" احساس غالب هم نسلانم هست. از حسن سلیقه تون در انتخاب مطلب تشکر می کنم.

ساحره

۰۳:۰۵ ۱۳۹۶/۰۵/۲۹
0

چقدر خوب بود .... انگار از ترافیک خیابان خلاص شدید و در پارکی ساکت نشستید

بهراد

۰۴:۰۵ ۱۳۹۶/۰۵/۲۸
0

عالی بود ممنونم از ترجمان! به لحاظ روانی شدیدا انسان ها به این مطلب مخصوصا ایرانی ها نیاز دارن...ولی صفت "کلاسیک" انگار می تونه معنی کلیشه ای هم داشته باشه اما اگر منظور دید افرادی مثل تولستوی باشه قابل درکه

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0