آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 1 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
انگلستان در نبرد خویش با اروپای کاتولیک به مسلمانان روی آورد
بامداد یکی از روزهای ماه می ۱۵۷۰، فرمانی از جانب پاپ بر در کاخ اسقف لندن کوبیده شد که مهر تأییدی بود بر جدایی انگلستان پروتستان از اروپای کاتولیک. البته تکفیر الیزابت اول پیامد دیگری هم داشت: تلاش ملکۀ منزویشدۀ انگلستان برای ایجاد پیوندهایی با سلاطین ممالک اسلامی ترکیه، مراکش و ایران. کتاب «جزیرۀ شرق» نوشتۀ جری براتُن، روایتی است از تأسیس نخستین سفارتخانهها در قسطنطنیه، مراکش و قزوین و ماجرای جاذبۀ جهان اسلام برای انگلیسیها.
Why Elizabethan England was obsessed with Islam
8 دقیقه
جرمی سیل، تلگراف — بامداد یکی از روزهای ماه می ۱۵۷۰، فرمانی از جانب پاپ بر در کاخ اسقف لندن کوبیده شد که مهر تأییدی بود بر جدایی انگلستان پروتستان از اروپای کاتولیک. البته تکفیر الیزابت اول پیامد دیگری هم داشت که آیندگان اندکاندک به آن اذعان کردهاند. کتاب حاضر که در زمان مقتضی انتشار یافته، در زمرۀ نخستین آثاری است که این پیامد را با تفصیلی چشمگیر بررسی کرده است؛ یعنی تلاش مصرانۀ ملکۀ منزویشده انگلستان برای ایجاد پیوندهایی با سلاطین و شاهان ممالک اسلامی ترکیه، مراکش و ایران.
تردیدی نیست که کندوکاو جری براتن دربارۀ «پیوندی طولانیتر میان انگلستان و جهان مسلمان» که بسیار دیرپاتر از آن چیزی است که در نزد عموم تصور میشود، بجا و بهنگام صورت گرفته است. گسترۀ روایت او مکانهایی را دربرمیگیرد که در فضای عصر کنونی ما «پژواکی تراژیک»۱ دارند و از جملۀ آنها میتوان به رقه، حلب و فلوجه اشاره کرد. اما براتن ضمن مقاومت در برابر وسوسۀ قرینهسازی میان اکنون و آن زمان، دست به خلق استادانۀ روایتی کاملاً قرن شانزدهمی میزند که در دو جبهۀ جغرافیایی به وقوع میپیوندد. در این روایت، داستان تأسیس نخستین سفارتخانهها را در قسطنطنیه، مراکش و قزوین، پایتخت صفویان پیگیری میکنیم و سپس ماجرای جاذبۀ فزایندۀ جهان اسلام برای انگلیسیها را از زمان هِنری هشتم دنبال میکنیم. این جاذبه در خوراک، نحوۀ پوشش و تئاتر عصر الیزابت نمودی پرقدرت یافت.
تامس سکویل، کُنت منطقۀ دُرسِت انگلستان، ایستاده بر فرشی ترکی و باب روز در سال ۱۶۱۳. نقاش: ویلیام لارکین.
اما در آن سوی آبهاست که بهترین داستانِ کتاب به وقوع میپیوندد. تقدیر این بود تا دستۀ دورهگردان متهوری که براتن گرد هم آورده است، یعنی پیکهای تجاری، جاسوسان ماجراجو و فرصتطلبان سرکش، نقش بسیار مؤثری در فریفتن یا تطمیع رجال درباری بلندمرتبۀ این سه کشور ایفا کنند. در میان این رجال میتوان به این نمونهها اشاره کرد: هیئت حاکمۀ عثمانی که در آن زمان در اوج قدرت بودند، اعضای سلسلۀ سعدیان در مراکش و خاندان صفوی در ایران. مهمترین نمونۀ این دیپلماتهای اولیه، ویلیام هاربرن بود که در سال ۱۵۷۸ توانست با موفقیت، صدراعظم عثمانی را وادارد تا مکاتباتی تشریفاتی، اما بهطور فزایندهای صمیمانه را میان سلطان مراد سوم و الیزابت به راه اندازد. هاربرن تنها در عرض دو سال توانست تمام حقوق تجاری یا «کاپیتولاسیونها» را برای بازرگانان انگلیسی تضمین کند. این حقوق تا فروپاشی امپراتوری عثمانی در ۱۹۲۳ برقرار بود.
اوج کار براتن آنجاست که از منظر نمایندگان کارکشتۀ قدرتهای تجاری رقیب قسطنطنیه، یعنی عمدتاً فرانسویها و ونیزیها، به تحلیل آن سریشی میپردازد که ترکیبی است از مصلحت و ایدئولوژی و این «زدوبند ترکیپروتستانی» را به هم میچسباند.
تطمیع: نقاشی شهر «اسکیشهر» در ۱۵۶۳ که نصوح، نگارگر عثمانی کشیده است.
مسلمانان و پروتستانها نهتنها دشمنان کاتولیک مشترکی داشتند که در رأس آنها اسپانیای خاندان هاپسبورگ قرار داشت، بلکه هر دوی آنها بتپرستی را نیز عمیقاً تقبیح میکردند. براتن بهطور گسترده به متون معاصر آن دوره استناد میکند تا همسازی و حتی همبستگی فعالانهای را به تصویر کشد که دو قطب ایمان آن دوره، یعنی مسلمانها و پروتستانها برای مدتی بدان دست یافتند. سلطانمراد سوم، در نامهای به ملکهالیزابت، از پروتستانتیسم بهعنوان «محکمترین مذهب» در مسیحیت تجلیل میکند. درمقابل نیز اسقف وینچستر، بهگونهای تقریباً مشروطتر این لطف سلطان ترک را جبران کرد و با رد صلاحیت پاپ اظهار داشت که «پاپ برای مسیح دشمنی بدتر از ترکان (مسلمانان) است و منصب پاپی بیش از ترکیگری (اسلام) بتپرستانه» است. پس از آنکه اسپانیا در نبرد دریایی آرمادا در ۱۵۸۸ شکست خورد، یکی از مورخانِ دربار مراکش، آیهای از قرآن را دربارۀ این ماجرا نقل کرد و با دیدی مثبت دربارۀ توفانی الهی سخن گفت که برای درهمشکستن ناوگان اسپانیاییهای کافر فرستاده شده بود.
این مصالحه نشان خود را در تجارت بر جای گذاشت و انگلیسیها را برای تهیۀ حلبیهایی که عثمانیها برای ساخت تفنگهایشان بدان احتیاج داشتند، دچار مشکل کرد. در طی آن چیزی که براتن آن را «کنش نمادین» ائتلاف تمثالشکنانه۲ مینامد، بازرگانان پروتستان حتی ناگزیر شدند تا در انگلستان پس از جدایی از کلیسای کاتولیک دست به تکهتکهکردن پوشش سربی سقف صومعهها و آهن ناقوسها بزنند تا فلز موردنیاز عثمانی را به قسطنطنیه ببَرند. انگلیسیها در مراودات تجاریشان با مراکش نیز الوار مورداستفاده در کشتیسازی را برای تهیۀ شورۀ باروتسازی که بیشتر به آن احتیاج بود، به این کشور انتقال میدادند. البته تجارت با شرق منحصراً برای حفظ تفوق نظامی صورت نمیگرفت. در اقدامی که تحسین بسیاری برانگیخت، الیزابت یک ارگ موزیکال کوکی را برای عثمانیها فرستاد. این کار سلطان را چنان خوش آمد که باعث شد به مخترع این وسیله، تامس دالام، پیشنهاد کند که یکی از زنان حرم سلطنتی را برای خود گلچین کند.
پرترۀ رنگینکمانی الیزابت اول.
در مقابل، بازارهای انگلیسی سرشار شدند از ادویه، پسته، کشمش، پارچههای گلدوزی، حریرها، «فرشهای ترکی» و ظروف سفالین شهر ایزنیک ترکیه. پرترههایی از سلاطین و شاهان شرقی محبوبیت ویژهای در میان اعضای طبقۀ حاکمۀ انگلستان یافت که اغلب در سبک پوشش خود از البسه پرزرقوبرقِ همقطاران شرقی خویش تقلید میکردند. به نظر میرسد که خود الیزابت نیز در پرترۀ رنگینکمانیِ شگفتانگیزش، خود را با مجموعهای از جواهرات و منسوجات شرقی آرایش کرده است.
اما در کتاب به این جنبههای موضوع بهگونهای سرسری پرداخته شده است. براتن در جاهایی مرتکب خطا میشود. یکی از آنها اتکای بیشازحد او بر نمایشنامههای معاصر آن دوره، یعنی آثار کریستوفر مارلو، تامس کید، شکسپیر و دیگر نمایشنامههایی است که براتن از طریق آنها میخواهد «شیفتگی و هراسی» را توضیح دهد که جهان اسلام در دل مردمان عصر الیزابت میانداخت. البته این نه بهمعنای نفی حضور سنگین و خیرهکنندۀ «سلاطین مستبد، مسلمانان نیرنگباز، مسیحیان مرتد مسلمانشده، یهودیان جنایتکار و شاهزادههای بیپناه» در این آثار است و نه بهمعنای نفی ارزشهای خاص پژوهش براتن.
بیتردید خوانندگان کتاب، بافت تاریخی آن را ارج مینهند و بهویژه از این حدس نویسنده خوششان خواهد آمد که شخصیت اتللو احتمالاً مبتنی بر شخصیت محمد الانوری، سفیر مراکش در دربار الیزابت بوده است که شاید شکسپیر وی را در دوران سفارت ششماههاش در لندن در سال ۱۶۰۰ ملاقات کرده باشد. ضمناً شاید هدف اصلی سفیر مراکش این بوده است که معلوم کند آیا هممیهنان وی میتوانند مظنۀ شِکر را بالا ببرند، شِکری که الیزابت با آن دندانهای فاسد و سیاهش آنهمه به آن علاقه داشت.
پرترۀ کاب، ۱۶۱۰: احتمالاً فرد حاضر در تصویر ویلیام شکسپیر است.
براتن به نمایشنامههای ناشناخته و اجرانشدۀ دیگری نیز اشاره میکند؛ ازجمله نمایشنامۀ ستیزهجویانۀ ویلیام پرسی با عنوان محمد و بهشت او (۱۶۰۱) که در آن مجموعهای ازدشنامهای زنندۀ جنسی به پیامبر اسلام داده شده است. هدف براتن از این کار بهنمایشگذاشتن ذهنیتهایی است که مردمان عصر الیزابت دربارۀ ایمان مذهبی و نژاد داشتند. مشکل این است که تحلیلهای متنی مطول براتن در قالب قطعاتی ثقیل و غیرقابلفهم ارائه شدهاند که سدّی در برابر جریان پویا و زندۀ کتاب میگذارد و مخاطبان عمومی را از کتاب دور میکند.
بااینحال مطالب زیادی در صفحات کتاب هست که آدمی را سرخوش کند و برانگیزاند. ما میفهمیم درحالیکه سلاطین تازهبهتختنشستۀ عثمانی تاجوتخت خود را با خفهکردن برادران تنی و ناتنی خویش تضمین میکردند، شاهان ایران به کورکردن آنان بسنده میکردند. در اثر براتن، تلاشهای اولیهای که برای فهم نظامهای اعتقادی اسلام صورت گرفتند نیز با جزئیات شرحداده میشوند، مثلا به اظهارنظر یکی از مفسران اشاره میشود که ادعا میکرد تفاوت اصلی سنیها و شیعیان در نحوۀ تراشیدن سبیلهایشان آشکار میشود.
کتاب جزیرۀ شرق اثری رسا و غنی است که نهتنها فهم ما را از عصر الیزابت از نو قالب میریزد، بلکه اهمیت اسلام را نیز بهعنوان «بخشی» حیاتی از «داستان ملی انگلستان» آشکار میکند.
پینوشتها:
• این مطلب را جرمی سیل نوشته است و در تاریخ ۲۷ مارس ۲۰۱۶ با عنوان «Why Elizabethan England was obsessed with Islam» در وبسایت تلگراف منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «دلمشغولی انگلستانِ عهد الیزابت به اسلام» و با ترجمۀ محمد غفوری منتشر کرده است.
•• جرمی سیل (Jeremy Seal) نویسنده است و تاکنون کتابهایی از جمله کلاه قلب (A Fez of the Heart) و انجمن نجاتیافتگان از مارگزیدگی (Snakebite Survivors’ Club) به قلم او منتشر شده است.
[۱] tragic resonance
[۲] iconoclastic
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
چطور جامعۀ اسرائیل با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
تمجید آشکار از دیکتاتورها مشخصۀ اصلی راستگرایان آمریکاست