بررسی کتاب «ایدۀ دنیای اسلام: یک تاریخ فکری جهانی» نوشتۀ جمیل آیدین
تا اوایل قرن نوزدهم متفکران اروپایی همچنان ارزیابیهای مثبتی از اسلام داشتند. مثلاً گوته از پیامبر اسلام بهعنوان سومین منبع الهام خود یاد میکرد. اما، در نیمۀ دوم قرن نوزدهم، دیدگاهی بسیار متفاوت ظهور میکند، نگرشی که اسلام را مخالف خرد میدانست و پیشرفتهای اعراب را به تأثیر آریاییها و غیرمسلمانان نسبت میداد. استاد مطالعات اسلامی، اسماء افسرالدین، کتاب جدیدی را بررسی کرده که دلایل این تغییر شگرف در نگرشهای اروپاییان به مسلمانان را کاویده است.
اسماء افسرالدین، کرونیکل آو هایر اجوکیشن — سیمون اوکلی، دانشپژوه بریتانیایی اوایل قرن هجدهم میلادی، در کتاب پرنفوذش تاریخ امپراطوریهای عرب۱ نظرات ملایمی نسبت به اسلام و باورهایش مطرح میکند: «هیچ بُت آشکاری هرگز تصویر ذهنی خدا را تقلیل نداده است؛ اوقات پیامبر هرگز پا از دایرۀ فضایل انسانی بیرون نگذاشتهاند؛ و برداشتهای زندگیاش، قدرددانی صحابهاش را به عقل و دین محدود کرده است.» چنین دیدگاههایی بر ادوارد گیبون و تصویر عمدتاً مساعدی که او از اسلام در تاریخ انحطاط و سقوط امپراطوری روم۲ ارائه کرده است، اثر داشتهاند. تا رُبع آغازین قرن نوزدهم همچنان میشد ارزیابیهای مثبت و مشابهی از اسلام را یافت: گوته، پیامبر محمد [ص] را به عنوان سومین منبع الهام خود پس از مسیح و آپولو میآورد.
اما در نیمۀ دوم قرن نوزدهم، دیدگاهی بسیار متفاوت ظهور میکند. نگرشهای اروپاییان در این بازه را بهتر میتوان در دیدگاهی یافت که فیلسوف فرانسوی ارنست رنان در سخنرانی مشهور (یا بدنام) خود با عنوان «اسلام و علم» در سوربن در ۱۸۸۳ بیان کرد. رنان در نکوهش اسلام، آن را مخالف خرد، پیشرفت و اصلاح دانست. در ادامۀ یک مضمون شرقشناسانه و آشنا که در نظریههای نژادپرستانۀ آن دوران ریشه داشت، رنان پیشرفتهای اعراب در قرون وسطی در حوزۀ علم و فلسفه را به تأثیر آریاییها و غیرمسلمانان (عمدتاً اقوام یونانی-ساسانی) نسبت داد.
جمیل آیدین، در کتاب جدید، اندیشمندانه و تفکربرانگیزش، ایدۀ دنیای اسلام: یک تاریخ فکری جهانی (انتشارات دانشگاه هاروارد)، دلایل این تغییر شگرف در نگرشهای بنیادین اروپاییان به مسلمانان را کاویده است. مطالعۀ او روی سوابق تاریخی نشان میدهند که نژادیسازی مسلمانان به عنوان یک گروه همگن و خلق «دنیای اسلام» به عنوان یک کلّ یکدست، در این بازه آغاز شد که همراه با آن، استعمارگری غرب در بخشهای عمدهای از منطقهای که امروز به نام خاورمیانه میشناسیم و مابقی نقاط آسیا شروع شد.
نکتۀ جالب توجه اینکه، این پروژۀ اروپایی برای خلق یک «دنیای اسلام» یکپارچه توسط متفکران مسلمانی تقویت میشد که خودشان در همان بازه به پاناسلامیسم پناه بُرده بودند. آیدین با نبش قبر در سوابق تاریخی، هیچگونه شواهدی نیافته است که پیش از دورۀ استعمارگری حاکی از وجود یک هوشیاری پانمسلمان علیه یک نهاد متصور و یکپارچۀ مسیحیِ غربی، باشد. مسافرانی همچون ابنبطوطۀ اهل شمال آفریقا در قرن چهاردهم و اِولیا چلبیِ عثمانی در قرن هفدهم، دربارۀ تنوع فرهنگی و زبانی سرزمینهای مسلماننشین نوشته بودند و هیچگونه تصوری از یک «مفهوم انتزاعی و جهانیشده از یک تمدن مسلمان» را نشان نمیدادند، و همچنین از جانب فرهنگهای غیرمسلمان بیگانه نیز احساس تهدید نمیکردند. آیدین ماهرانه به شرح آن شبکۀ پیچیدۀ روابط درونی و متقابل ملل مسلمان و مسیحی اروپایی پیش از قرن نوزدهم میپردازد، که در این شبکه، تعلق مذهبی هیچ نقش تعیینکنندهای به عنوان یک عامل اتحادبخش و انسجامبخش بازی نمیکرده است.
در مواجهات سیاسی هولناک میان استعمارگران اروپایی و جوامع استعمارشدۀ مسلمان، اوضاع به کل تغییر کرد. دستۀ اول، اسلام را یک ایدئولوژی عقبمانده تصویر میکردند که با ترویج استبداد سیاسی و مقاومت در برابر علم، در افول تمدنی مسلمانان سهم داشته است، یعنی همان مسلمانانی که در این بُرهه همچون یک جماعت یکدست و بیتمایز از هم تصور میشدند. چنین اتهاماتی، واکنشهای تند و تیزی از طرف متفکران مسلمان از قبیل محمد عبده، سید احمدخان و سید عامر علی برانگیخت که با تأکید بر ارزشهای والاتر و نقشآفرینی فکریِ یک تمدن اسلامی جهانی، آن اتهامهای مبتنی بر فرومایگی فرهنگی را به چالش کشیدند. به تعبیر آیدین، «در این اوضاع، مناقشۀ تمدنی همانا دریچۀ اصلی برای درک تاریخ جهانی بود.» یک فراموشی جمعی، خاطرات امپراطوریهای جهانشهری و مسلمان قدیم را زدود که تعاملات مرتب و دائمی با هندوها، یهودیان و بوداییها، شمنها، عربهای مسیحی، یونانیها و ارمنیها داشتند.
در دنیای پسااستعماری و بویژه در قرن بیستویکم، آن گفتمان اروپایی نژادیِ قرن نوزدهم جهش یافته و به اسلامهراسی تبدیل شده است، و در همین حال، اسلام سیاسی یا اسلامیسم جانشین پاناسلامیسمِ آن دوره شده است. در این گفتمانهای جدید و خصمانه، گسلهای مفروض میان غرب و اسلام نه تنها پُر نشده که عمیقتر شدهاند. چنانکه مؤلف نشان میدهد، این گفتمانها از جهات متعددی بازتاب یکدیگرند: اسلامهراسان و اسلامیستهای رادیکال به یک اندازه روایت تفاوت و تعارض تمدنی را میپذیرند، یعنی روایتی که جهانبینیهای انحصارطلبشان را معتبر میسازد.
با این حال، این سؤال مطرح است که آیا ایدۀ یک «جهان اسلام متحد» هیچ سابقهای در دورۀ پیشامدرن ندارد؟ چنانکه آیدین به اختصار اشاره میکند، مفهوم «دار الاسلام» (خانۀ اسلام) در متون مقدس اسلامی مبنایی ندارد، ولی توسط فقهای اولیۀ مسلمان برای اشاره به سرزمینهای تحت کنترل مسلمانان خلق شد. در مقابل آن، «دار الحرب» (خانۀ جنگ) برای اشاره به قلمروهای غیرمسلمانانی قرار داشت که بالقوه خصم گروه اول بودند. یک «خانۀ صلح یا امنیت» هم توسط گروهی از فقها ابداع شد که به آن قلمروهای غیرمسلمانی اشاره میکرد که معاهدۀ صلح با صاحبمنصبان مسلمان داشتند و لذا خصم تلقی نمیشدند. ولی گروه دیگری از فقها استدلال میکردند که وقتی قلمروهای غیرمسلمان وارد معاهدۀ صلح با مسلمانان شوند، آنها را باید جزئی از «خانۀ اسلام» دانست. در این مفهومسازی فراخ و جهانشهری از حکومت اسلام، به جای ایمانی که فرد بدان معترف است، قصد صلحآمیز است که بر قرار گرفتن در «خانۀ اسلام» دلالت میکند. میشد با تفصیل بیشتر به کندوکاو در این نزاعهای اولیه پیرامون معنای «تعلق» پرداخت، چون دلالتهای مهمی برای مسلمانان معاصری دارند که به طور مشابه در حال مذاکره بر سر فهمهای محلی و جهانشهری خود از هویت جمعیشان هستند.
ولی در کل، این کتابی با استدلالهای دقیق است که هم متخصصان و هم غیرمتخصصان را برمیانگیزد تا در فرضیات مشترکشان پیرامون ماهیت روابط میان «اسلام و غرب» در گذشته، حال و آینده بازنگری کنند. همانطور که آیدین به ما خاطرنشان میکند، آن نظریۀ برخورد تمدنها که دانشگاهیانی همچون ساموئل هانتینگتون و برنارد لویس در اواخر قرن بیستم مشهور ساختند، ابداً و اصلاً گریزناپذیر نیست، چون «این مناقشۀ معاصر… نه در صحنۀ یک دکترین بیزمان و ازلی، بلکه در عرصۀ اقتضائات سیاست و ایدهها پدیدار میشود.»
در حوالی پایان کتاب، آیدین اندرز میدهد که ما باید تاریخ پیشامدرن را با همۀ سوابق آشفته و درهمش از بیعتهای سیاسی گذرا و متغیر در هر دو دستۀ قلمروهای مسلمان و مسیحی (که اغلب هیچ ربطی به هویت دینی نداشتند) مطالعه کنیم، تا بتوانیم کلیشههای سادهانگارانۀ معاصر را به چالش بکشیم. اوجگیری فعلی گروههای راستگرای غیرلیبرال در ایالات متحده و اروپای غربی که از اسلام به عنوان دشمن غرب دیوسازی میکنند، موجب میشود پیام آیدین هم به موقع و هم ضروری شود. پیمایش تاریخی استادانۀ مؤلف، حق این مطلب را ادا میکند که در گذشته نوعاً نه دین مشترک، بلکه ارزشها و منافع مشترک بود که زمینهساز خلق اتحاد میان مردمانی با پیشینههای مختلف میشد. و اینها دقیقاً همان اتحادهایی هستند که امروز نیازمند خلقشان هستیم.
اطلاعات کتابشناختی:
Aydin, Cemil. The Idea of the Muslim World: A Global Intellectual History. Harvard University Press, 2017
پینوشتها:
• این مطلب را اسماء افسرالدین نوشته است و در تاریخ ۱۴ می ۲۰۱۷ با عنوان «The Myth of the Muslim World» در وبسایت کرونیکل آو هایر اجوکیشن منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶ این مطلب را با عنوان «روایتی از خلق «دنیای اسلام» بهعنوان یک کلّ یکدست» و با ترجمه محمد معماریان منتشر کرده است.
•• اسماء افسرالدین (Asma Afsaruddin) استاد مطالعات اسلامی در دانشکدۀ مطالعات جهانی و بینالمللی در دانشگاه ایندیانا-بلومینگتون است. او مؤلف کتاب مسائل معاصر در اسلام (Contemporary Issues in Islam) است.
[۱] History of Saracen Empires
[۲] The History of the Decline and Fall of the Roman Empire