نوشتار

سواد تصنعی

مرتباً به مطالبی در شبکه‌های اجتماعی نوک می‌زنیم و بعد آن‌ها را نشخوار می‌کنیم

سواد تصنعی

نظرات ما از پرسه زدن در شبکه‌های اجتماعی سرچشمه می‌گیرند نه از مطالعۀ کتاب‌ها. ما به شکلی خطرناک به نوعی تقلید از دانایی نزدیک می‌شویم، دانایی‌ای که در واقع الگوی جدیدی از نادانی است. هر وقت هر کسی از هر چیزی سخن می‌گوید ما تظاهر می‌کنیم دربارۀ آن چیزی می‌دانیم. واقعاً دروغ محسوب نمی‌شود اگر در مهمانی، وقتی همکارانمان دربارۀ فیلم یا کتابی صحبت می‌کنند سرمان را بالا و پایین ببریم که یعنی من هم دربارۀ آن مطالعه کرده‌ام. چون احتمالاً همکارانمان هم دربارۀ آن فیلم یا کتاب فقط نظرات شخصی دیگر در شبکۀ اجتماعی را بازگو می‌کنند.

کارل تارو گرینفلد، نیویورک‌تایمز — هر چند وقت یک بار همسرم از آخرین کتابی که در انجمن کتابشان می‌خوانند نام می‌برد و هر چه باشد فرقی نمی‌کند، چه آن را خوانده باشم یا نه، نظری دربارۀ آن اثر می‌دهم. راستی این نظرات بر چه پایه‌ای است؟ معمولاً حتی یک معرفی یا نوشته کوتاه هم دربارۀ این کتاب‌ها نخوانده‌ام اما به‌راحتی کلی دربارۀ آن‌ها فک می‌زنم. ظاهراً این خرده داده‌ها از این سو و آن سو، از آسمان آمده‌اند، یا واقع‌بینانه‌تر این است که بگویم از رسانه‌های اجتماعی متنوع سرچشمه گرفته‌اند.

ماجرای زد و خورد آن دو بازیگر در آسانسور چه بود؟ من فیلم دوربین امنیتی را تماشا نکردم، آخر خیلی وقت می‌گرفت، اما آن قدر گفت‌وگوها را مرور کرده‌ام که بدانم ماجرا چی بود. آیا پاپ فرانسیس کشیشی پست‌مدرن است؟ هیچ وقت هیچ کدام از سخنرانی‌هایش را کامل گوش نداده‌ام اما به خیلی از فیلم‌های توئیتری او نگاهی انداخته‌ام و حالا می‌توانم بگویم که جایگاهش در موضوع نابرابری و عدالت اجتماعی به طور چشمگیری رو به پیشرفت است.

هیچ وقت نمی‌توانستم به این راحتی وانمود کنم که خیلی می‌دانم، بدون اینکه واقعاً چیزی بدانم. ما مرتباً به مطالبی در فیس‌بوک، توئیتر یا ایمیل‌های خبری نوک می‌زنیم و بعد آن‌ها را نشخوار می‌کنیم. به جای تماشای فیلم‌ها، مسابقات ورزشی، مراسم اُسکار و یا مناظره‌های انتخاباتی، می‌توانید به‌راحتی توئیت لحظه به لحظۀ دیگران از آن را تماشا کنید یا اصلاً روز بعد خلاصه‌اش را بخوانید. مطالبی که بیشتر رویشان کلیک شود، معیارهای فرهنگی ما را تعیین می‌کنند.

«ایی. ‌دی هرش جونیور» در سال ۱۹۸۷ در کتابِ سواد فرهنگی: آنچه هر آمریکایی باید بداند، فهرست ۵۰۰۰ مفهوم و نام اصلی را آورده است که افراد تحصیل‌کرده باید با آن‌ها آشنا باشند. (یا دست کم این چیزی است که فکر می‌کنم نوشته باشد، چون در واقع خودم این کتاب را نخوانده‌ام.) کتاب هرش در کنار اثر هم‌عصرش، بسته‌شدن ذهن آمریکایی، نوشتۀ آلن بلوم، به این نکته اشاره دارند که سواد فرهنگی سنگ بستر ارزش‌های مشترک ماست.

اکنون فشاری دائمی را بر خود احساس می‌کنیم، فشاری برای به‌اندازۀ کافی دانستن، آن هم در تمام اوقات، تا مبادا به عنوان بی‌سوادان فرهنگی شناخته شویم. تا بتوانیم از بالا و پایین رفتن در آسانسور، ملاقات‌های کاری و مهمانی‌ها جان سالم به‌در ببریم. تا بتوانیم پُست بگذاریم و نظر بدهیم طوری که انگار واقعاً دیده‌ایم، خوانده‌ایم یا گوش داده‌ایم. آنچه برای ما اهمیت دارد این نیست که واقعاً این مطالب را دست اول مصرف کرده باشیم بلکه تنها این است که بدانیم چنین چیزهایی وجود دارند و درباره‌شان نظری داشته باشیم تا بتوانیم در گفت‌وگوها شرکت کنیم. ما به شکلی خطرناک به نوعی تقلید از دانایی نزدیک می‌شویم که در واقع الگوی جدیدی از نادانی است.

ماجرای دروغِ آوریلِ وب‌سایت رادیوی ملی آمریکا، «چرا آمریکایی‌ها دیگر نمی‌خوانند؟»، در فیس‌بوک دست به دست پخش شد. اهل طنز لینک این مطلب را آنجا گذاشتند و بقیه هم با نظراتشان، کلی بر سر این موضوع بحث کردند و مدعی شدند که اهل مطالعه‌اند. برخی هم با اوقات تلخی لینک را با توصیه‌هایی مثل «این داستان را بخوانید!» به اشتراک گذاشتند، بدون اینکه اصلاً خودشان روی مطلب کلیک کرده باشند تا نکته‌اش را بفهمند. در واقع همه چیز یک شوخی بود. رادیو ملی آمریکا در توضیح این مطلب نوشته بود: «گاهی اوقات حس می‌کنیم کسانی که دربارۀ مطالب ما نظر می‌گذارند اصلاً آن‌ها را نخوانده‌اند. اگر دارید این مطلب را می‌خوانید لطفا فقط گزینۀ پسندیدم را بزنید و درباره‌اش نظر ندهید. حالا بگذارید ببینیم مردم چه دارند دربارۀ این داستان بگویند».

طبق بررسی اخیر موسسۀ مطبوعات آمریکایی، از هر ۱۰ آمریکایی، تقریباً ۶ نفر فقط عنوان خبرها را می‌خوانند. من که باور می‌کنم، چون خودم هم تنها از روی عنوان این مطلب در واشنگتن پست رد شدم. عموماً بعد از اینکه نگاهی گذرا می‌اندازیم، به اشتراک می‌گذاریم. معمولاً نظردهنده‌ها، مطلب خود را با همچین کلماتی آغاز می‌کنند: TL;DR، که یعنی «خیلی طولانی بود، نخواندمش» و بعد شروع می‌کنند به اظهار نظر دربارۀ آن موضوع. تونی هیل، مدیر ارشد اجرایی چارتبیت، شرکت تحلیل ترافیک وب اخیراً اشاره کرده است: «هیچ رابطۀ دوطرفه‌ای میان به اشتراک‌گذاری مطالب در رسانه‌های اجتماعی و افرادی که واقعاً مطالب را می‌خوانند پیدا نکرده‌ایم».

واقعا دروغ محسوب نمی‌شود اگر در مهمانی، وقتی همکارانمان دربارۀ فیلم یا کتابی صحبت می‌کنند سرمان را بالا و پایین ببریم که یعنی من هم دربارۀ آن مطالعه کرده‌ام. احتمالاً همکارانمان هم دربارۀ آن فیلم یا کتاب فقط نظرات شخصی دیگر در شبکۀ اجتماعی را بازگو می‌کنند. تمام این ارتباطات شخصی در برخی خرده اطلاعاتی ریشه دارند که در جریان مرور روزانۀ اپ‌های آی‌فون به دست آمده‌اند. چه کسی دلش می‌خواهد قانون‌شکنی کند و از سرعت همه چیز بکاهد و بپذیرد که هرگز کتابی از فلان نویسنده نخوانده و شاید اصلاً نمی‌فهمد «فلان واژه» یعنی چه، با اینکه گاهی خودش هم این واژه را به کار می‌برد.

هر وقت هر کسی از هر چیزی سخن می‌گوید ما باید تظاهر کنیم دربارۀ آن چیزی می‌دانیم. داده‌های اطلاعاتی به پول ما بدل شده‌اند. (پول دیجیتال بیتکوین مثال مناسبی است از چیزی که همه‌مان درباره‌اش سخن می‌گوییم اما به نظر نمی‌رسد کسی واقعاً از آن سر در بیاورد).

اخیراً تلفنی با ویراستاری صحبت می‌کردم که از نوشتۀ نویسنده‌ای برجسته نام برد. مدعی شدم که مطلب را خوانده‌ام. بعد در طول مکالمه فهمیدم که مقاله اصلاً هنوز چاپ نشده است و اصلاً نمی‌توانستم آن را خوانده باشم. آن وقت دیگر موضوع صحبتمان عوض شد و دربارۀ سیاست‌مداری کالیفرنیایی حرف ‌زدیم، کسی که درگیر رسوایی پیچیده‌ای شده بود. هیچ کداممان حتی نام کوچکش را به خاطر نمی‌آوردیم. اما آیا این مطلب مانع از این شد که زیرکانه دربارۀ موافقان و مخالفان این داستان صحبت کنیم؟ البته که نه.

این مسئله قابل درک است که یک طرف و یا حتی دو طرف گفتگو درک درستی از آنچه درباره‌اش صحبت می‌کنند نداشته باشند. بهرحال همۀ ما بیش از حد مشغول هستیم، مشغول‌تر از تمام نسل‌های گذشته، کافی است پاسخ‌های عجله‌ای‌ به ایمیل‌ها را در ذهن بیاوریم (تازه اگر پاسخی دریافت کنیم). و چون وقت زیادی را صرف زل زدن به گوشی تلفن و صفحۀ نمایش می‌کنیم و پیام‌های متنی و صوتی می‌گذاریم تا بگوییم که چقدر سرمان شلوغ است، دیگر فرصت مراجعه به هیچ متن دست ‌اولی را پیدا نمی‌کنیم. به جایش به ملاحظات سرسری «دوستانمان» و یا افرادی که «دنبال کنندۀ» آنها هستیم یا هر کسی که شد، اتکا می‌کنیم.

چه کسی تعیین می‌کند چه بدانیم، چه نظراتی را ببینیم و چه عقایدی را با اندکی تغییر به عنوان ملاحظات خودمان بیان کنیم؟ ظاهراً الگوریتم‌ها، زیرا گوگل، فیس‌بوک، توئیتر و باقی مجموعۀ پساصنعتی رسانه‌های اجتماعی بر این ابزارهای ریاضی پیچیده استوارند تا آنچه را می‌خوانیم، می‌بینیم و می‌خریم تعیین کنند.

ما نظراتمان را به این حلقۀ داده واگذار کرده‌ایم. زیرا به ما امکان می‌دهد در یک مهمانی شام با اطمینان سر جایمان بنشینیم؛ من و شما ظاهراً داریم دربارۀ فیلم «هتل بزرگ بوداپست» صحبت می‌کنیم اما در واقع داریم اطلاعات رسانه‌های اجتماعی را با هم مقایسه می‌کنیم چراکه هیچ کدام آن را ندیده‌ایم. آیا تا به حال کسی پذیرفته که در یک مکالمه کاملاً سرگشته شده است؟ نه، ما سر تکان می‌دهیم و می‌گوییم: «بله اسمش را شنیده‌ام» یا «به گوشم آشناست» که اغلب معنایش این است که با آن موضوع کاملاً ناآشنا هستیم.

در کلاس هشتم، تکلیفمان «داستان دو شهر» بود و با این که از رمان لذت هم می‌بردیم، یاد می‌گرفتیم که آثار کلاسیک چارلز دیکنز را با جستجوی نمادگرایی در متن بخوانیم. یک روز عصر که در کتابخانه مشغول پیدا کردن نمادها بودم، به چند تن از همکلاسی‌هایم برخوردم که از جیب‌هایشان جزوه‌های تاشده‌ای را بیرون می‌آوردند که رویشان نوشته شده بود «کتاب‌های راهنمای مطالعه برای دانش‌آموزان» و زیر آن عنوان رمان دیکنز در حروف کتابی بزرگ به چشم می‌خورد. آن راهنمای مطالعه مثل وحی منزل بود.

طرح داستان، شخصیت‌ها، حتی نمادها، همه در بندها و نکات فوری آمده بودند. من یک شبه آن راهنمای مطالعه را خواندم و مقاله‌ام را نوشتم بدون این که اصلاً خواندن خود رمان را تمام کنم. در آن دوره قرار نبود، در آن سند فرهنگی غوطه‌ور شویم بلکه فقط بنا بود آن را بکاویم تا به مواد معدنی و قیمتی برسیم.

با شروع هر کدام از فناوری‌های نو –چاپ سربی، رادیو، تلویزیون، اینترنت- خیلی از افراد تأسف خوردند که پایان کار دست‌نوشته‌های روشن‌فکرانه، کتاب‌ها، مجلات و روزنامه‌ها نزدیک است. آنچه الان تغییر کرده، این است که دیگر فناوری در همه جا حضور دارد و دارد جایگزین تمام رسانه‌های پیشین می‌شود.

اطلاعات همه جا هستند و منابعی دائمی همیشه در دسترس‌اند. جریان داده‌ها را نمی‌توان مسدود کرد. این موج فزایندۀ واژه‌ها، حقایق، لطیفه‌ها، عکس‌های اینترنتی، شایعات و نظرات در زندگیمان سرازیر می‌شود و ما را به غرق شدن تهدید می‌کند. شاید همین ترس از غرق‌شدن است که پشت این همه اصرار به «ما می‌دانیم» پنهان شده است. چندان‌ متقاعدکننده نیست که همچنان شناوریم. پس ناامیدانه دست و پا می‌زنیم و در خصوص الگوهای فرهنگ عمومی بررسی‌هایی انجام می‌دهیم، زیرا پذیرفتن این که عقب افتاده‌ایم، دربارۀ حرفی که کسی می‌زند چیزی نمی‌دانیم و دربارۀ تصویری که بر صفحه می‌آید چیزی برای گفتن نداریم، مثل این است که مرده باشیم.

• نسخۀ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.


پی‌نوشت‌:
• این مطلب را کارل تارو گرینفلد نوشته است و در تاریخ ۲۵ جولای ۲۰۱۴ با عنوان «faking cultural litracy» در وب‌سایت نیویورک‌تایمز منتشر شده است و وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۹۳ آن را با عنوان «سواد تصنعی» و ترجمۀ نجمه رمضانی منتشر کرده است.
•• کارل تارو گرینفلد (Karl Taro Greenfeld)، رمان‌نویس و ژورنالیست مشهور ژاپنی است که تاکنون هشت کتاب از وی به چاپ رسیده است. برخی کتاب‌های او به ۱۲ زبان ترجمه شده است. علاوه بر این گرینفلد سالیان متمادی با نشریاتی همچون تایم، نشنال، واشنگتن‌پست، وال‌استریت ژورنال و… همکاری داشته است.
••• این مطلب با همکاری ترجمان در صفحۀ «اندیشه» شمارۀ ۵۴۵ مجلۀ همشهری جوان منتشر شده است.‬
•••• وب‌سایت ترجمان، برای بررسی مجدد بازخورد مخاطبان، این مطلب را در تاریخ ۲۷ آذر ۱۳۹۷ بازنشر کرده است.

مرتبط

۳۰۰ سال پیش یک کشتی غرق شد و با خود «حقیقت» را نیز غرق کرد

۳۰۰ سال پیش یک کشتی غرق شد و با خود «حقیقت» را نیز غرق کرد

دیوید گرن، نویسندۀ چیره‌دست آمریکایی، با کتابی تازه دربارۀ کشتی ویجر، تحسین منتقدان را برانگیخته است

از مارکس ادیب و شاعر چه می‌دانید؟

از مارکس ادیب و شاعر چه می‌دانید؟

مارکس در جوانی می‌خواست شاعر شود، نه نظریه‌پرداز سیاسی

پرطمطراق، فاخر، زیبا: در ستایش جملات پیچیده و بلند

پرطمطراق، فاخر، زیبا: در ستایش جملات پیچیده و بلند

اِد سایمون از ما می‌خواهد تا در تعریفمان از سبکِ خوب تجدیدنظر کنیم

دوستی با یک نابغۀ ادبی چه شکلی است؟

دوستی با یک نابغۀ ادبی چه شکلی است؟

یادداشت‌هایی دربارۀ پایان یک دوستی ادبی ۱۵‌ساله

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

امیر

۰۴:۰۳ ۱۳۹۸/۰۳/۰۳
0

https://t.me/Fardinalikhah/1282 کتاب خواندند و توسعه یافته شدند؟ |فردین علیخواه|جامعه شناس|

امیر

۰۴:۰۳ ۱۳۹۸/۰۳/۰۳
0

گفت‌وگوی علی ورامینی و محسن آزموده با "عادل مشایخی" درباره ابتذال؛ ✔️شجاعت زیستن در جهان بدونِ دیگری

پدرام

۱۲:۱۲ ۱۳۹۷/۱۲/۰۴
0

سلام از اینکه میبینم کل مردم جهان و نه فقط مردم ایران اینچنین گرفتار شبکه های اجتماعی و فضای سایبر هستند واقعا شوکه می‌شوم. راه حل چیست؟؟؟؟؟

Kamal

۰۱:۱۰ ۱۳۹۷/۱۰/۰۷
0

عالی بود خوشحالم با کانالتون آشنا شدم و ممنون

h.kh

۰۹:۱۰ ۱۳۹۷/۱۰/۰۶
0

تلخ ترین قسمت این مقاله مواردی بود که در مورد خودم صدق میکرد. تلنگری بود واقعا! ! ممنون از مطالب مفیدتون. ارائه های صوتی هم عالیه. موفق باشيد.

زهرا

۰۱:۱۰ ۱۳۹۷/۱۰/۰۳
0

دقیقا به علت اینکه نویسنده منتقد این روش بود،برخلاف معمول، این مقاله را از اول تا آخر خواندم.

۱۲:۰۹ ۱۳۹۷/۰۹/۲۸
0

:))

حیات بودا

۱۲:۰۹ ۱۳۹۷/۰۹/۲۸
0

من بارها چنین کاری را انجام داده‌ام، وقتی دوستانم در باره‌ی مطلبی حرف می‌زنند%D

سیلوش

۰۹:۰۹ ۱۳۹۷/۰۹/۲۸
0

درود برشما . پایدارباشید . یکی از آثار ونشانه های عصر مدرن استفاده از تکنولوژی است وسر دمداراین عصر رسانه ها وشبکه های اجتماعی است وصد البته خودرا در سطحی نگری وسطحی سازی نشان می دهد ..احساس می کنم دوران عمیق وژرف نگریست بسیار کم رنگ شده . دیگر نسل آنان به انزوا رفته و گوشی برای شنیدن وچشمی برای خواندن ودستی برای ورق زدن صفحات کتاب کتر شده . همه چیز را همه می دانند وچقدر شتابان به سمت موضوعی دیگر ارسال (فوروارد) می شوند . دیگر کسی روی کلمه .جمله ویا کتابی مکث نمی کند فقط می خواهیم ماه هم باشیم . دنیای سطحی انسانها ،افکار وبینش های سطحی می خواهد که ما هم مشتری خوبی هستیم . مافقط یک مشتریم محسوب می شویم .زمانی که خوب شنیدن ، خوب فکر کردن ، خوب دیدن خوب خواندن را کنار بگذاریم در دنیای سطحی ، شتابان و زود گذر ساکنیم . خواندن خواندن فکر کردن اندیشیدن ، تحلیل کردن وبقولی مکث کردن بروی هرداده ای شاید گره گشاه باشد.

مهران

۰۱:۰۹ ۱۳۹۷/۰۹/۲۸
0

اطلاعات زیادباعمق کم انسانهارابه مرورزمان به وادی جنون می گشتند.

بهزاد

۱۱:۰۹ ۱۳۹۷/۰۹/۲۷
0

در عنوان این مقاله مفهوم "تصنعی" وجود ندارد. اگر فعل faking را به‌معنی تظاهرکردن به چیزی (یا ادای چیزی درآوردن) بپذیریم، ترجمه صحیح‌تر عنوان مقاله می‌شود: "تظاهر به آگاهی فرهنگی"، "تظاهر به فرهیختگی"، یا "ادای فرهیختگی".

مسعود

۱۰:۰۹ ۱۳۹۷/۰۹/۲۷
0

راه حل مسئله قاعدتا خواندن کامل متن ها میشه، اما واقعا با توجه به گسترش سطوح اندیشه از یک طرف و عمومی تر شدن مخاطبین اندیشه ورزی آیا واقعا گریزی هست ؟؟ به نظرم خیلی نمیشه این راه حل رو عملی انجام داد. حداقل تو سطحی که انتظارش رو داریم. وقتی تحصیل و سواد برای تمام عموم مردم وجود داره و دسترسی به اطلاعات آزاد در سطح کلی جامعه بوجود اومده، عملا ابتذال هم وارد پروسه اندیشه ورزی می شه.

M.morattab

۰۹:۰۹ ۱۳۹۷/۰۹/۲۷
0

مقاله را دو بار تمام و کمال خواندم.کامنتهای گذاشته شده زیر آن را نیز یکبار اما به دقت خواندم. سپس چند گزیده کوتاه از مقاله را انتخاب و به همراه لینک شما برای گروههای مختلف مجازی که عضو هستم فرستادم. سپاس از شما. ضمناً پیشنهاد میکنم توصیه ی یکی از نظر دهندگان در خصوص ویرایش دقیق تر مطالب ترجمه شده را جدی بگیرید تا زحمات تان تاثیری فزون تر بیابد.

بهمن

۰۶:۰۹ ۱۳۹۷/۰۹/۲۷
0

درسته بیان شما ولی به نظرم همینکه نتیجه گیری به عهده خودمون واگذار شده جالبه ، و هر کدوم از ما احتمالا سریعا نمون هاش رو پیدا کردیم تو ذهنمون ولی اگه راه حل هم می داد خوب بود و یا لااقل ارجاع می داد به مقاله دیگه هم خوب بود .

بهمن

۰۶:۰۹ ۱۳۹۷/۰۹/۲۷
0

سلام . وقت بخیر مطلب خیلی جالبی بود و همه اش را خواندم؛ به نظرم خیلی مناسب تر هست اگه این مطلب به روز بشه و با توجه به شرایط حال حاضر کشور راجع بهش مطلب نوشته بشه ؛ در کل من اذت بردم و در مقام مقایسه با اوضاعی که تقریبا شاهد اون هستیم خیلی نزدیک دیدمش . از مطالبتون خیلی استفاده می کنم

حسام سلمان پور

۰۲:۰۹ ۱۳۹۷/۰۹/۲۷
0

از دید من این سواد تصنعی که زاییده شرایط کنونی در تکنولوژی اطلاعاته، ضربه های مهلکی به روند تولید علم خواهد زد و قافله علم بشر را عقب خواهد انداخت، در عصری که اذهانمان را از داده های سطحی بسیار گسترده و متنوع انباشته میکنیم جایی برای تعمق در مسائل وجود ندارد. شاید اگر نیوتن یک گوشی هوشمند داشت و روزی چندین بار پست های سطحی و فیلم های خنده دار اینستاگرام و فیسبوک و ... را مرور میکرد دیگر امروز نام و نشانی از او در کتاب تاریخ علم نبود. شاید اگر افلاطون و ارسطو و ابوعلی سینا ها در عصر کنونی میزیستند هرگز موفق به رشد علمی نمیشدند. هر کداممان اقیانوسی هستیم به عمق یک سانتی متر. همه چیز می دانیم و هیچ چیز نمی دانیم. بعضی وقتها آن قدر حق انتخابمان زیاد است که هیچکدامشان را نمیتوانیم انتخاب کنیم. تجربه شخصی خودم برای مثال در فیلم دیدن بعضی وقتها کانالهای مختلف را میچرخم و از فیلمی به فیلم دیگر حرکت میکنم ولی نهایتا هیچکدامشان را درست و حسابی نمیبینم. یا در تجربه ی دیگری، اپلیکشن کتابخوان خودم رو باز میکنم ولی از میان۳۰-۴۰ کتابی که دانلود کرده ام نمیتوانم یکی را انتخاب کنم و کامل بخوانمش. اگر انتخابم محدود بود قطعا اینگونه نمیشد. میل به دانا دیده شدن هم عامل دیگریست که موجب میشه درباره آنچه که از آن چیز کمی می دانیم یا اصلا نمی دانیم داد سخن برانیم چون دوس نداریم نادان به نظر برسیم. ی

توبا_ف

۰۱:۰۹ ۱۳۹۷/۰۹/۲۷
0

درصد بسیار کمی از خواننده های این مطلب، یک حس(عذاب وجدان، وظیفه یا بهتر بگم تکلیف،...) پیدا میکنند که مطلب رو تا آخر بخونند، و این حس تکلیف رو مدتی دارند و به بقیه هم انتقال میدن، در واقع یه جور فرهنگ سازی میشه، که البته امکان فراموشیش هم بسیار بالاست.بازم خوبه حداقل ده خبر پیش رو ، رو تا آخر بخونیم.

ّFahimeh

۱۱:۰۷ ۱۳۹۷/۰۷/۱۳
0

وقتی معرفی مختصری از فیلم فارنهایت 451 را دیدم کنجکاو شدم فیلم را ببینم تا بدانم دقیقا ایده ی فیلم چیست و چگونه پرداخته شده است. دیشب که فیلم را می دیدم به این فکر می کردم تا چه حد می توان این فیلم را دور از واقعیت و تا چه حد نزدیک به آن دید؟ در نهایت برایم واضح بود که فیلم اغراق و تخیلی را که لازمه اش هست تولید کرده و تحقق چیزی شبیه داستان فیلم خنده دار است. امروز با خواندن این مقاله دیگر چندان از نتیجه گیری ام مطمئن نیستم!

sp

۰۵:۰۴ ۱۳۹۶/۰۴/۰۴
0

چرا دیگه بیان کرده بود .به جای اینکه تعداد زیادی مطلب .اون هم به صورت سطحی و از منابع دست چندم مطالعه کنیم . به خود مطالب رجوع کنیم و سعی نکنیم در هر زمینه یک مطلب رو kissبکنیم .

س

۱۰:۰۸ ۱۳۹۴/۰۸/۲۶
0

یک کم در ترجمه دقت کنید یا بدهید بندۀ ویراستار برایتان حاضرم مجانی هم ویرایش کنم. مثلاً احمق آوریل واقعاً نداریم. باید بنویسید دروغ اول آوریل یا سرکاری های آوریل. ولی همین که زحمت ترجمه را می کشید ممنون

منوچهر

۰۱:۰۷ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴
0

درود، یکی به این نویسنده بگوید وقتی تنها تیتر خبرها را میخوانی و دیگران نیز چنین است؛ چطور انتظار داری، این نوشته‌ات را دیگران تا آخر بخواند؟ :) یاداشت بسیار مهم و ارزنده ای بود. با احترام

شقایق

۰۱:۰۷ ۱۳۹۴/۰۷/۲۳
0

عالی بود.خیلی خوشحالم که این سایتو پیدا کردم :)

آمد

۱۰:۰۵ ۱۳۹۴/۰۵/۱۳
0

متاسفانه این روزها همه چیزمان شده فقط کورکورانه شنیدن . http://amed1.persianblog.ir/post/1488/

حامد

۰۲:۰۴ ۱۳۹۴/۰۴/۲۷
0

فرصت نکردم کامل بخونم اما مطلب فوق العاده ای بود ممنون

۰۶:۰۴ ۱۳۹۴/۰۴/۲۶
0

راه حلش در خود طرح مسئله است دیگه دقت لازم داره

شکوفه پناهی

۰۵:۰۳ ۱۳۹۴/۰۳/۳۰
0

تاسف آور و دهشتناک است . ما در هجوم انواع اطلاعات گیر افتاده ایم و به سبب همین تکنولوژی هر روز با آدمهای بیشتری با طرز فکرهای گوناگون و میزان دانش متفاوت آشنا می شویم . برای یافتن اشتراکات و ادامه ی همصحبتی مجبور به استفاده از نیم داده های تکنولوژی هستیم که از چرخ زدنهای بی هدفمان در اینترنت به خاطرمان مانده است . دیگر نمیتوانیم یک جمع کوچک با علاقه مندی به یک موضوع خاص پیدا کنیم . دهکده ی جهانی یعنی همین! از طرف دیگر این موضوع خجالت آوری برایمان است که بگوییم نمیدانیم!

۰۵:۰۲ ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
0

به عنوان طرح مسئله جالبه ، اما راه حلی برای رهایی از این غول جهالت پیشنهاد نکرده.

امین

۰۸:۰۱ ۱۳۹۴/۰۱/۲۶
0

دم شما گرم

س م

۰۴:۰۱ ۱۳۹۴/۰۱/۲۳
0

به این اضافه کنید مثال نقضی که در دوره مدرسه لابلای موضوع اضافه می‌کنه. من به شخصه حتی مساله بنیادی که نویسنده باهاش روبرو هست رو درک هم نکردم!

sardabir

۱۰:۱۲ ۱۳۹۳/۱۲/۱۷
0

پاسخ و راه حل کاملا مشخص است: خواندن.

Hos3

۱۰:۱۲ ۱۳۹۳/۱۲/۱۷
0

... و اما کجاست نتیجه گیری و راه حل ؟ چه اهمیتی داره به مشکلی رو برجسته کنی و بدون پیشنهاد خاصی رها کنی!

۰۱:۱۲ ۱۳۹۳/۱۲/۱۵
0

TL;DR :)

۱۲:۱۲ ۱۳۹۳/۱۲/۱۴
0

عالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0