آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 31 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
سگهای ولگرد در بسیاری از کشورهای جهان به معضل تبدیل شدهاند. اما آنها از کجا آمدهاند؟
سگهای ولگرد وصلۀ ناجور جوامع جدیدند. گاهی مورد محبت و مراقبت قرار میگیرند، اما اغلب موجب نفرت و انزجار میشوند. خیلی از مردم آنها را معضلی میدانند که حکومتها باید به نحوی برطرفش کنند. در مواردی، اگر این سگها به واسطۀ هاری یا حملۀ دستهجمعی به انسانها، خشمی عمومی را برانگیزند، خود مردم دستاندرکار مجازات آنها میشوند و دست به اقداماتی میزنند که گاهی دایرۀ خشونت را به نزاعهای انسانی هم گسترش میدهد. آیا راهحلی برای مقابله با آنها وجود دارد؟
پژوهشگر حوزۀ رابطۀ انسان و حیوان
28 دقیقه
آرنولد آرلوک و کیت آتما، کتاب راهنمای آکسفورد دربارۀ مطالعات حیوانات— طبق برآوردها ۵۰۰ میلیون سگ اهلی در سراسر جهان وجود دارد که تعداد قابلتوجه ولو نامعلومی از آنها آواره یا بدسرپرست هستند. در کشورهای غربی مدرن اقدامات موفقیتآمیزی در جهت کاهش چشمگیر تعداد سگهای ولگرد صورت گرفته (البته بهجز در برخی از محیطهای شهری پرجمعیت یا بافتهای بسیار روستایی)، اما جمعیت این سگها در بسیاری از کشورهای توسعهنیافته یا در حال توسعه همچنان زیاد است و این به دلیل فرهنگ سنتی، عدم کنترل جمعیت سگها و شهرنشینی سریع در آن کشورها بوده است.
سگهای ولگرد در وضعیت بینابینی قرار دارند؛ همچون وصلۀ ناجوری در جامعۀ آدمیان هستند که از نقش مقرر و موردانتظار خود دورند. سگهای ولگرد نه اهلی هستند و نه وحشی و نه کاملاً جدا و بیگانه از جامعۀ انسانی و به همین دلیل، در موقعیتی قرار میگیرند که موجوداتی مشکلساز، مطرود و گاهی غیرقانونی تلقی شوند که انسانها باید از آنها دور بمانند، کنترل یا ساماندهیشان کنند و حتی جانشان را بگیرند، چراکه به چشم موجوداتی دربهدر، کثیف و خطرناک، و نه جزئی از یک رابطۀ اجتماعی معین، به آنها نگاه میشود. نمونههای تاریخی متعددی وجود دارد که در آن سگهای ولگرد را موجوداتی پست و منحوس میدانند. با سگهای ولگرد همانطور با بیتفاوتی، تحقیر و گاهی بیرحمی رفتار میشود که در مقطعی با گونههای دیگر رفتار میشد، مواردی همچون قتل عام «بزرگ» گربهها در فرانسه در دهۀ ۱۷۳۰، «کشتار» گنجشکها در آمریکا در دهۀ ۱۸۷۰، و ازبینبردن گرگها در قرن نوزده و اوایل قرن بیستم در دشتهای آمریکای شمالی.
بهعنوان مثال، دیدگاهی که برخی جوامع در هند به سگهای خیابانی بهعنوان موجوداتی بیگانه و اضافی دارند در تاریخ سیاسی و حقوقی این کشور ریشه دارد. سگهای ولگرد در برخی جوامع مدتهاست که مطرود و منحوس تلقی میشوند، به حدی که مردم اغلب حضور آنها را به هیچ وجه تحمل نمیکنند. در برخی از مناطق هند، به سگهای ولگرد نام پستترین طبقۀ مردم یا همان «پاریا» را دادهاند و آنها را منفور و منحوس میدانند، دیدگاهی که بهزعم برخی منجر به «نسلکشی» سگها به دست شهرداری بنگلور شد. این دید نسبت به سگها از حاکمیت پسااستعماری بریتانیا سرچشمه میگیرد که بسیاری از ابعاد زندگی در هند، ازجمله روابط انسان و حیوان، را از اساس تغییر داد. از همان اوایل استعمار، کلمۀ پاریا که از پارایار -گروهی از مردم در جنوبیترین قسمت هند که پستترین رده در نظام طبقاتی هند هستند- مشتق شده را در اشاره به هر شخص یا حیوانی به کار میبردند که بسیار مورد تحقیر و طرد قرار میگرفت. اما از نظر حاکمان استعماری بریتانیا کلمۀ پاریا هم به پایینترین قشر هند و کلاً انسانهای مطرود، و هم به سگهای خیابانی هند قابل اطلاق بود.
وقتی به سگها بهعنوان مسئلهای اجتماعی بنگریم، خواهیم دید که نگرش آدمها نسبت به آنها چقدر میتواند متفاوت از هم باشد. رابطۀ انسان با سگ ولگرد را میتوان در طیفی قرار داد که یک سر آن بیاعتنایی کامل و سر دیگر توجه کامل است. درواقع طرز برخورد آدمها با این سگها از جامعهای به جامعۀ دیگر یا حتی درون جوامعی با نگاههای متفاوت به سگها مختلف است. لذا مشکلات مربوط به سگها در خلأ اجتماعی رخ نمیدهند، بلکه مسئله همین پرسهزنی سگهای ولگرد در محلات است که با واکنش ساکنان مواجه میشود، واکنشی که از مدارای زیاد تا عدم مدارای شدید متغیر است و همین بر اثربخشی مداخلات انسانی تأثیر میگذارد. در یک سر طیف، گزارشها حاکی از آن است که مردم گاهی بهشدت از سگهای ولگرد متنفرند و آنها را بهعنوان چیزی میبینند که باید از آن دور شد یا از بین برد. برای مثال، ۲۶ درصد از ساکنان جزیرۀ ساموا که در یک مطالعه مورد سؤال قرار گرفتند گفتند «آسیبزدن به سگها یا کشتن آنها برای جامعۀ ساموایی خوب است». این گفتهها به پشتوانۀ تصویب آن دسته از قوانین دولتی است که سگها را آفات ناخواستهای میداند که باید از بین بروند. در رومانی، اخیراً یک برنامۀ ریشهکنی تصویب شده که تحت عنوان «قانون کشتار» هم شناخته میشود و اتانازی دستهجمعی سگها را قانونی کرده تا جمعیت سگها را که به دید بسیاری از شهروندان -اما مطمئناً نه همۀ آنها- آفات و بلایایی هستند که باید از شرشان خلاص شد کاهش دهد. کسانی که حضور سگها را در کوچه و خیابان برنمیتابند معمولاً با بیتوجهی و بیتفاوتی یا رفتارهای خشن با آنها برخورد میکنند. همین میتواند با ایجاد یک چرخۀ باطل باعث شود سگها اجتماعی نباشند و از انسانها بترسند و نتیجتاً به رفتارهای خشن و تهدیدآمیز آنها دامن بزند. درواقع این رفتار ضداجتماعی انزجار یا نفرتی را که از قبل نسبت به این سگها وجود داشت تقویت میکند، چون مانع این میشود که مردم بتوانند روی خوش و دوستانهای از سگها ببینند و همین بهانهای به دستشان میدهد تا بر بیتوجهی و بدرفتاری با سگها ادامه بدهند.
در برخی از جوامع نگرشهای متضاد یا حتی متناقضی نسبت به سگها وجود دارد. بهعنوان مثال، در کلمبوسیتی سریلانکا، هاسلر و همکارانش دریافتند که حدود ۴۰ درصد از پاسخدهندگان معتقد بودند «سگها را خیلی دوست دارند»، و سگها «اموال ارزشمندی هستند» و «سگها به زندگی مردم شادی میبخشند»؛ درحالیکه بیش از ۵۰ درصد گفتند «دوست ندارند سگهای خیابانی دوروبرشان باشند» و «سگهای خیابانی برای مردم خطرناکاند». و در ساموا، ۷۷ درصد از پاسخدهندگان گفتند که سگهای ولگرد را «دوست دارند»، اما افراد انگشتشماری بودند که گفتند به سگهای دیگران اهمیت میدهند. همچنین این رفتارهای مراقبتی متناقض را میتوان در فرهنگهایی دید که در آن، مردم تولهسگها را نگهداری میکنند، اما بعد که بزرگتر شدند رهایشان میکنند، عملی که تقریباً هیچوقت مجازات قانونی ندارد.
طرز نگهداری از سگها و سطح مدارا با حیوانات بسته به طبقۀ اجتماعی مردم میتواند متفاوت باشد. بهعنوان مثال در باهاما، در اشاره به سگهای دورگۀ محلی که در کوچه و خیابان پرسه میزنند، اصطلاح «پاتکیک» به معنای تهموندهخور را به کار میبرند که با نگاهی تحقیرآمیز همراه است. درواقع ثروتمندانی که سگهای اصیل دارند این سگها را کلاسپایین و بیرگوریشه مینامند و آنها و صاحبان فقیری که برایشان غذا میریزند را مقصر ایجاد سگهای ولگرد میدانند که مایۀ دردسر و مزاحمت هستند. ولی سایر ساکنان ارتباط فردی قویتری با سگها در خود حس میکنند و مالکیت و مسئولیت مراقبت از آنها را بر عهده میگیرند، هرچند این مراقبت گاهی با آنچه بسیاری از مردم آمریکای شمالی و اروپایی انتظار دارند متفاوت است.
وقتی خانوادهها به سگهایشان اجازه میدهند آزادانه پرسه بزنند، و تماس چندانی با سگهای خود ندارند رابطۀ چندان صمیمانهای هم رخ نمیدهد، زیرا این سگها بیشترِ توجه اجتماعی خود را از همنوعانشان دریافت میکنند، نه خانوادۀ انسانی خود. در بخشهایی از مناطق روستایی مکزیک، بین ۶۰ تا ۸۵ درصد از خانوادههای دارای سگ به حیواناتشان اجازۀ پرسهزنی میدهند، اما آنها را «محافظ» و همراه خود هم میدانند. بااینحال دادههای میدانی و نظرسنجیها نشان میدهد که در برخی از مکانها که گویا سگهای ولگرد حداقل تا حدی تحت مالکیت کسی هستند، بسیاری از ساکنان به سگهای خود اجازۀ پرسهزدن نمیدهند. با اینکه اکثر مردم مدعی هستند که به سگهای خود اجازۀ پرسهزنی نمیدهند، بسیاری از ساکنان معتقدند که دیگران سگهایشان را رها میکنند. این نشان میدهد که ساکنان معمولاً از رهاکردن سگهای خود کمتر گزارش میدهند و دیگران را مقصر ایجاد جمعیت سگهای ولگرد میدانند. اما از طرف دیگر، وقتی میپرسیم مسئول فلان سگ پرسهزن چه کسی بوده، داستان عوض میشود و همه میگویند نمیدانیم. انگار نوعی جهل جمعی در میان ساکنان وجود دارد. آنها به این باور رسیدهاند -اغلب بهاشتباه- که اکثر سگهای خیابانی بیصاحب و واقعاً وحشی هستند بهجز سگ تحت مراقبت خودشان، و در واقع، همسایگانشان هم همینطور فکر میکنند.
سگهای ولگرد یا آنهایی که تحت نظارت صاحبان خود نیستند میتوانند بر کیفیت زندگی ساکنان یک محله تأثیر منفی بگذارند. بهعنوان مثال مردم جنوب سریلانکا گفتند که سگهای آواره دومین منبع استرسزای محل زندگیشان برای مردماند. در کامبوج، نزدیک به ۶۳ درصد از پاسخدهندگان گفتند که سگهای خیابانی بدون صاحب برای آنها مشکل ایجاد کردهاند. حتی در کشورهای توسعهیافته هم سگهای ولگرد میتوانند بهعنوان مشکلی جدی در محل زندگی مردم تلقی شوند. در یک مطالعه در ایتالیا ۹۳ درصد از پاسخدهندگان گفتند که سگهای ولگرد را مشکل و دردسر میدانند چون ایمنی شخصی، رفاه حیوانات، بهداشت عمومی و بهداشت محیطی را به خطر میاندازند؛ شهرداران آمریکایی هم شکایات مربوط به سگهای ولگرد و پرسهگرد را بهعنوان یکی از رایجترین مشکلات خود ذکر میکنند.
البته اگر بخواهیم به درک درستی از بحث سگها بهعنوان یک مشکل اجتماعی برسیم، باید در یک بافتار گستردهتر و در مقایسه با سایر مشکلات جامعه به آن بنگریم، اما مطالعات زیادی در این باب نداریم. اندک مطالعاتی که به این موضوع پرداختهاند معمولاً نشان میدهند که ساکنان گاهی اوقات بیشتر نگران مسائل دیگر هستند تا سگها. برای مثال در اوآخاکای مکزیک، قاچاق مواد مخدر، اعتیاد به مواد مخدر، بیکاری و سیستم ضعیف شبکۀ فاضلاب در فهرست مشکلات اصلی پاسخدهندگان بود. و هیچیک از افراد مشکلات مربوط به سگها را جزء مشکلات اصلی نمیدانستند، اگرچه وقتی از آنها پرسیده شد، اکثر روستاییان اذعان کردند که سگها هم مشکل هستند، بهخصوص به دلیل تعداد زیاد و خشونت احتمالیشان. باوجوداین، حتی زمانی که دغدغههای بزرگتری وجود دارد، مشکلات مربوط به سگها نیز همچنان میتواند یک مسئلۀ اجتماعی، و معضلِ دامپزشکی و بهداشت عمومیِ مهم، اگر نه خیلی مهم، برای ساکنان بسیاری از جوامع باشد.
احساس ناامنی
گاز گرفته شدن توسط سگها باعث میشود که ساکنین احساس خطر و ناامنی کنند و بترسند که مبادا کار به حمله و تکهپاره شدن و انتقال بیماری یا حتی مرگ بکشد، حال آنکه در واقعیت، اکثریت قریب به اتفاق سگهای ولگرد از درِ دوستی و اطاعت با انسانها وارد میشوند و هیچ تهدیدی ندارند. در گواتمالا بیش از ۸۰ درصد از پاسخدهندگان ادعا کردند که خانوادههایشان از سگها میترسند چون احتمال میدهند که خطر آسیب فیزیکی و انتقال بیماری وجود داشته باشد.
وقتی برخی مناطق شهری منظری ناخوشایند یا ناامن برای مردم پیدا میکنند، ساکنان آنها را بهعنوان نقاط خطری در نظر میگیرند که باید از آنها اجتناب کرد. اجتناب از این نقاطِ خطر بهنوبۀ خود باعث میشود که مردم در مسیر دستیابی به سبک زندگی سالم با مانع روبهرو شوند و از کیفیت زندگیشان کاسته شود: به عبارتی «قابلیت پیادهروی کردن» در روستاها و اطراف شهرها کاهش مییابد یا مردم فقط تا همان حدی که احساس امنیت و راحتی کنند برای خرید کالاها و خدمات و گردش و تفریح، یا استفاده از مشاغل و سایر خدمات شهری یا دیدارهای غیررسمی در مکانهای عمومی و انجمنهای اجتماعی یا دوچرخه سواری یا دویدن به بیرون پا میگذارند.
مطالعات نشان داده که سگهای پرسهزن یکی از عوامل بازدارندۀ شهری برای پیادهروی هستند، که در کنار عواملی همچون دیوارنگاریهای ضداجتماعی، زبالهها، آشغالهای روی زمین و مواردی از این قبیل میتوانند ساکنان را از پیادهروی یا دوچرخهسواری یا قدمزدن با سگهایشان در برخی خیابانها و برخی پارکها بازدارند. بهعنوان مثال دایاراتنه -اگرچه این اطلاعات اغلب در مطالعۀ سریلانکای او ذکر نشده- میگوید سگهای ولگرد و گاهی سگهای خانگی با القای ترس و تهدید به عابران پیاده خصوصاً کودکان، سالمندان و افراد ضعیف و بیدفاع، آنها را از عبور از برخی معابر برحذر میدارند. به همین ترتیب، در ناحیۀ آشفتهای از هیوستون سگهای ولگرد تهدیدی زیستمحیطی برای امنیت عمومی تلقی میشدند و همین راهرفتن در آن منطقه را کاهش میداد. و همچنین در شهر اسپارکس تگزاس، ۸۱ درصد از ساکنان (در نمونۀ آماری) ادعا کردند که گاهی سگها آنها را از راهرفتن در فضای بیرون منصرف میکنند.
همچنین گزارشهایی وجود دارد مبنی بر اینکه در شهرهای مملو از سگهای ولگرد، مانند بانکوک به مردم هشدار داده شده که در خیابانهای معینی راه نروند. بر اساس گزارشهای میدانی و تحقیقاتی، کودکان بیشتر از همه از سگها احساس خطر میکنند. در محلهای در آریزونا، کودکان میترسیدند که در راه مدرسه مورد حملۀ سگها قرار بگیرند، زیرا شنیده بودند که پانزده سگ شیواوا گلهای دنبال بچهها افتاده بودند. درواقع، مطالعات حاکی از آن است که کودکان شهری بهطور کلی از سگهای ولگرد میترسند، حتی در غیاب نگرانی هاری.
در مواقعی که نگرانی از انتقال هاری وجود دارد، ترس از گازگرفتگی یا تکهپارهشدن بیشتر میشود. این امر بهویژه در مواقعی صدق میکند که هاری از یک نگرانی عمومی همیشگی فراتر رفته و واقعاً شیوع پیدا کرده، یا از همسایگان و اقوام کسی بر اثر آن جان باخته یا در پی علاج آن باشد. درمقابل نشان داده شده که واکسیناسیون هاری این ترس را کاهش میدهد. ترس از شیوع هاری میتواند به وحشت جمعی آدمها از سگهای ولگرد تبدیل شود و به حملات خشونتآمیز و مرگبار ساکنان علیه تعداد زیادی سگ، چه هار چه غیرهار، بینجامد. بهعنوان مثال، در سال ۲۰۰۸ ظهور اپیدمی مرگبار هاری در بالی ساکنان محلی را روانۀ بیمارستان کرد و حکم مرگ هرچه سگسان است را صادر نمود. سگها از دم بدون هیچ فرقی آماج تیراندازی، ضرب و شتم و مسمومیت قرار گرفتند. و در سال ۲۰۱۰، این وحشت در بالی ادامه یافت، زیرا تعداد مرگومیر ناشی از هاری افزایش یافت و گفته میشد سگها روزانه ۳۰۰ نفر از ساکنان این شهر را گاز میگرفتند و واکسن ضد هاری به آنها تزریق میشد، و همین امر منجر به تشکیل یک تیم ۲۵نفره شد که خیلی بیرویه از دارتِ استریکنین برای مسمومسازی و کشتن سگهایی که مشکوک به این بیماری بودند استفاده میکردند.
در محلاتی که سگهای ولگرد پرسه میزنند، خطر گازگرفتن و حمله کمابیش وجود دارد. بهعنوان مثال تخمین میزنند که در برخی شهرهای هند سالانه تا بیست هزار مورد گازگرفتگی غیرکشنده توسط سگها رخ میدهد یا در کامبوج ۲۸ درصد از پاسخ دهندگان گفتند در پنج سال گذشته گاز گرفته شدهاند. بااینحال، در محلاتی که گازگرفتن کمابیش اتفاق میافتد، ساکنان همیشه آن را مشکلی عمده نمیدانند، و این نشان میدهد مردم میتوانند در طول زمان با این خطر احتمالی کنار بیایند. بهعنوان مثال، در اوآخانای مکزیک، با اینکه بیش از یکسوم روستاییان در طول عمر خود تجربۀ گازگرفتگی توسط سگهای ولگرد را داشتند، اما ترس از گاز گرفته شدن مشکل عمدۀ مردم محله تلقی نمیشد. سوباسینگه و همکارانش به یکی از دلایل این پدیدۀ ظاهراً ناهمخوان اشاره کردهاند؛ مطالعۀ آنها در سریلانکا نشان داد که بیشتر موارد گازگرفتگی توسط سگها مربوط به مردان مست و لایعقل است که سگها را عصبانی میکنند یا کودکانی که سگها را با چوب میزنند. بنابراین، بیشتر ساکنان از سگها نمیترسیدند.
لذا، اقدامات چند نفرِ انگشتشمار ممکن است اکثر این موارد گازگرفتگی را به بار آورد، حال آنکه اکثر ساکنان محلی در کنار سگهای کوی و برزن احساس امنیت میکنند، زیرا خودشان با سگها اینطور رفتار نمیکنند. در مواقعی که ساکنان گازگرفتگی را مشکلی بزرگ میدانند، نگرانی موجود گاه نامتناسب با خطر واقعی است و این به دلیل ترسی است که از گزارشهای رسانههای پربازدید به جانشان افتاده، حال آنکه به نظر کارشناسان، گازگرفتگی منجر به هاری کمتر از آنچه واقعاً رخ داده گزارش میشود.
تجربۀ مزاحمت و پرخاش سگها
مزاحمت و پرخاش سگهای ولگرد هم میتواند کیفیت زندگی مردم محله را کاهش دهد. تحقیقات نشان میدهد که دردسرهای هرروزه، عامل مهم پریشانی و آشفتگی مردم در برخی محلات است. مطالعات دیگر به ارتباط بین علائم افسردگی و ادراک فرد از محل خود بهعنوان مکانی نابسامان اشاره میکنند. در بسیاری از این مطالعات، نابسامانی محله نهتنها شامل ویژگیهای شهری غیرمرتبط با حیوانات، مانند دیوارنویسیها یا گیرافتادن در ترافیک میشود، بلکه ویژگیهای دیگری را نیز در بر میگیرد که بهراحتی میتواند به سگهای ولگرد هم بسط پیدا کند، مانند پرخاشگری در مکانهای عمومی یا مواجهه با افراد بیخانمان و حاشیهنشین یا متکدی و حتی نابسامانیهای خاص حیوانات مانند «حیوانات ولگرد و آشفتگی ناشی از آنها».
جمعیت زیاد و کنترلنشدۀ سگهای ولگرد احتمالاً به ساکنان این حس را میدهد که مکان زندگیشان کثیف و بههمریخته و رو به ویرانی است؛ مشکلات بهداشتی، صدای پارس مداوم یا مقطعی به ویژه شبهنگام، آزار و اذیت و تعقیب عابران پیاده و دوچرخهسواران، کثیفی ناشی از پخش زبالهها و برگرداندن سطلهای زباله، ایجاد تصادفات رانندگی، بدمنظری و همانطور که در بالا اشاره شد، انتقال بیماری وگاز گرفتگی همه از موارد دخیل در این امر هستند. در ساموآ، تقریبا ۸۰ درصد از پاسخدهندگان به سگهای خیابانی بهعنوان مزاحم اشاره کردند. در باهاما، فیلدینگ مشاهده کرد که اصلیترین مایۀ کلافگی و عصبانیت ساکنین از سگها صدای پارس آنها خصوصاً در شب بود -موردی که شایعترین مزاحمت گزارششده در لیست ۲۹ مزاحمت انسان و حیوان بود (پارسکردن سگها در روز هفدهمین مورد در لیست بود)- و پس از آن پرسهزنی سگها داخل ملک شخصی دومین مورد مخل آسایش ساکنان بود. بسیاری از ساکنان به زبالههایی که سگهای ولگرد پخشوپلا میکردند هم بهعنوان مزاحمتی رایج اشاره کردند. حداقل یکی از این سه مزاحمت سگها (یعنی پارسکردن، پرسهزدن در ملک شخصی، و پخش زبالهها) برای ۴/۸۳ درصد از پاسخدهندگان آزاردهنده بود. زبالهگردی برای غذا، ایجاد تصادفات، و آلودهکردن مکانهای عمومی با مدفوع از دیگر مصادیق دردسرساز سگها از لحاظ ایمنی و زیبایی بصری است.
در جواب مزاحمتهای سگها کاری که اغلب صورت میگیرد پرتاب سنگ یا حتی مسمومکردن آنهاست مانند باهاما، و همچنین شکایت به همسایهای که گمان میرود صاحب آن سگ متخلف است. شاید کار به شکایتکردن نزد مقامات محلی هم کشیده شود، اما تا زمانی که حملۀ سگها یا رخداد هاری در رسانهها جنجالی و پرحاشیه نشود اتفاق خاصی نمیافتد، و بعد هم اتفاق خاصی که از سوی مقامات میافتد کشتار سگها از طریق تیراندازی دستهجمعی است مانند اسرائیل، یا سوقدادن شهروندان به اقدامات خودسرانۀ مسمومکردن و کشتن سگها یا تیراندازی به آنها. این اقدامات غیرانسانی سازمانهای شهرداری یا خود شهروندان -علیرغم اعتراضات سازمانهای مردمنهاد و سازمانهای حمایت از حیوانات- معمولاً نمیتواند دغدغۀ مردم را حل کند، مانند زمانی که معدومسازی سگها به مدیریت موفقیتآمیز اپیدمی هاری ختم نشد.
مشاهدۀ رنج سگها
سگهای ولگرد کیفیت زندگی مردم محله را به طریق سومی هم کاهش میدهند: خشم و غم و ناامیدی مردم وقتی رنجکشیدن سگها را میبینند و متعاقباً حساسیتزدایی یا «بیحسشدن» نسبت به این پریشانی و آشفتهحالی. بعضی وقتها این پریشانیِ ناشی از دیدنِ رنج سگها منفعلانه است، مثل مواقعی که کسی عمداً به سگها آسیب نرسانده، اما ناظر هم نمیتواند از عهدۀ مراقبت از آنها برآید: مانند سگ ولگردی که از فرط گرسنگی قفسۀ سینهاش بیرون زده، یا سگی که به بیماری پوستی شدید و گسترده مبتلا شده؛ یا سگی که آسیب جسمی دیده یا علیل شده. برخی از حیوانات هم آسیب عمدی دیدهاند و بهطرز رقتانگیزی مقابل چشمان ما ذرهذره یا یکدفعه جان میدهند. در این موارد، شخص آزاردهنده حضور ندارد، اما سگی که هدف بدرفتاری قرار گرفته جلوی چشم عابران در رنج و عذاب خود دستوپا میزند و چهبسا کودکانی شاهد صحنههای دردناک اینچنینی هستند، برای مثال، سگهای مسمومی را میبینند که از درد به خود میپیچند و بهطرز وحشتناکی جلوی چشمان آنها جان میدهند و میمیرند.
گاهی مردم نهفقط شاهد عواقب آزار و اذیت هستند، بلکه مستقیماً خودِ عمل عذابدادن به سگها مثل برخورد خشن، آزار و اذیت عمدی، یا کشتار سگهای ولگرد را هم به چشم خود میبینند. حدود یکسوم از پاسخدهندگان به مطالعۀ ساموآ گفتند که در طول زندگی خود افرادی را دیدهاند که به سگها آسیب رسانده یا آنها را کشتهاند، به این دلیل که سگها زیادی پرخاشگر، بیمار یا مزاحم تلقی میشدند. اگر چنین صحنههایی از رنج و عذابدادن خیلی رایج باشد، ممکن است افراد نسبت به دیدن سگهای بیمار و در حال مرگ یا مشاهدۀ آزار و اذیت آنها بیاعتنا شوند.
پیوندهای اجتماعی
روابط اجتماعی پر از دعوا و تعارض یکی از مشکلات رایج محلاتی است که سگهای ولگرد در آن فراوان است. نزاع، تفرقه یا تنش پیرامون مسئلۀ سگهای ولگرد میتواند مانع شکلگیری پیوندها و پلهای اجتماعی در برخی محلات شود و نگذارد که حس جمع بودن و هممحلیبودن میان آنها رشد کند. منشأ این اصطکاک میتواند از اختلافنظرهای زودگذر تا اختلافات دیرپا متغیر باشد، از جمله راجع به نحوۀ برخورد با سگهای ولگرد، فوران خشم در موارد مزاحمت که ممکن است منجر به مسمومکردن و کشتن سگ مزاحم همسایه شود، و بروز اختلافات مالی به دلیل کشتهشدن دام و طیور توسط سگهای دیگران.
تنش اقتصادی مشابهی که در برخی فرهنگهای دیگر اتفاق می افتد زمانی است که یک سگ هار دارای صاحب همسایهای را گاز میگیرد، مانند تانزانیا. اینجا کشتن سگ هار مسئلهساز نمیشود، زیرا اکثر ساکنان آن را بهترین راهحل میدانند. اما صاحب سگ اغلب نمیخواهد بپذیرد که سگش هار بوده، چون در این صورت از او انتظار میرود که هزینۀ درمان را بپردازد. با توجه به اینکه میانگین درآمد در آنجا کمتر از ۱.۵۰ دلار در روز است، پرداخت هزینۀ درمان قربانیان گازگرفتگی میتواند بسیار گران تمام شود. برای مثال، اگر ۲۰ نفر نیاز به دورۀ درمان با هزینۀ ۱۰۰ دلار داشته باشند، این تقریباً برابر با درآمد چهار سالِ صاحب آن سگ هار خواهد بود.
دعواهای اجتماعی بر سر سگهای ولگرد در شدیدترین حالت خود میتواند به یک نقطه انفجار هیجانی در جامعه تبدیل شود که در آن سیاستمداران، حامیان حمایت از حیوانات و مخالفان آنها، بوروکراتها، مدیران شهری و شهروندان عادی هر کدام یک طرف قضیه را میگیرند و روبهروی هم میایستند و در این معرکه ای که از مباحثات داغ و افراطی راه افتاده معمولاً سگها قربانی کشتار میشوند.
گزارشهای قومنگاری و ژورنالیستی از اروپا، آسیا و کارائیب به موقعیتهایی اشاره میکنند که در آن تنش بر سر سگهای ولگرد به آن وحشت اخلاقیای نزدیک میشود که اغلب در موارد بسیار پرسروصدا از کشتن حیوانات دیگر مانند گربهها رخ میدهد، یا در موارد تاریخی قتل عام موشها،گربهها و سگها به دلیل ترس از سرایت بیماری از جمله هاری -هرچند این تهدید بیشتر نمادین بود تا واقعی. این اقدامات هیجانی زمانی اتفاق میافتد که مردم از تهدیدهای اغراقآمیز یا در حد شایعه که وجود خارجی ندارد بسیار ترسان و هراسان میشوند.
مسائل مربوط به سگهای ولگرد میتواند به تنشهایی که از قبل میان مردم وجود داشته دامن بزند و مانع شکلگیری پیوندهای اجتماعی جدید شود. برای مثال، گردشگران اغلب از نحوۀ زندگی و مشکلات سلامت سگهای ولگرد ناراحت میشوند، درحالیکه ساکنان بومی چنین نیستند. همانطور که یک مطالعه در مکزیک گزارش میدهد، مهاجرانی که در شهرهای مملو از سگ های ولگرد زندگی می کنند هم، مانند گردشگران، اغلب دیدگاه و حساسیت متفاوتی نسبت به این موضوع دارند و همین آنها را از ساکنان بومی بیشتر و بیشتر جدا میکند.
و بالاخره اینکه وجود سگهای ولگرد ناسالم و تهدیدآمیز در محله میتواند مانع شکلگیری پیوندهای اجتماعی و ایجاد حس تعلق جمعی میان ساکنان شود، چراکه با کاهش پیادهروی در محل یا اجتناب مردم از مناطق خاص امکان تعامل با سایر ساکنان محل و همسایگان نزدیک از بین میرود. بهعنوان مثال، ساکنان محلهای در نیوزلند میگویند که ویژگیهای منفی محلهها، از جمله مشکلات سگها، میتواند مانع برقراری روابط با همسایگان شود و لذا رفاه اجتماعی را کاهش دهد. و همچنین در محلهای کمدرآمد در شیکاگو، سگهای آزاد بدون قلاده بهعنوان مانعی برای فعالیتهای فیزیکی و تعاملات کودکان گزارش شده است.
اقتصاد
سگهای ولگرد در برخی محلات مشکلات مالی هم ایجاد میکنند. بهعنوان مثال، حضور آنها میتواند باعث کاهش تعداد گردشگران در آنجا یا کاهش استفادۀ آنها از مشاغل و خدمات گردشگری موجود در آنجا شود و هزینههای بازاریابی برای جبران تبلیغات نامطلوب را افزایش میدهد. وقتی گردشگران سگهای ولگردی را میبینند که در وضعیتی اسفبار و غیرقابلقبول قرار دارند و به سوءتغذیه، چشم کورشده یا دست و پای علیل یا هر ناتوانی جسمی دیگر یا عارضههای پوستی ناخوشایند دچارند، از نظر احساسی به هم میریزند و آزردهخاطر میشوند و همین میتواند درآمد توریستی را کاهش دهد.
حملات احتمالی یا واقعی سگها، عفونتهای مشترک بین انسان و حیوان، و مزاحمتهای ایجادشده از موارد دیگری هستند که به تصویر منفی از یک مقصد گردشگری دامن می زنند. در باهاما، تقریباً یکچهارم گردشگران گفتند که «نگران و ترسان» از ایمنی و سلامتی خود هستند. و مطالعه روی گردشگران بوتان هم نشان داد که سگهای ولگرد تجربۀ سفر آنها را مخدوش میسازند، زیرا شبها دستههای تهاجمی تشکیل میدادند و مدام با صدای بلند پارس میکردند و همین باعث ترس و دلهره در بین گردشگران و بی خوابی آنها میشد.
سگهای ولگرد از راههای دیگری هم میتوانند مضرات اقتصادی بر جوامع تحمیل کنند: خسارات اقتصادی ناشی از تلفات حیوانات اهلی توسط سگها یا عفونت هاری آنها و همچنین تلفات حیوانات دیگر توسط سگها، هرچند ارزیابی ارزش اقتصادی دومی دشوار است. سگهای ولگرد معمولاً برای تغذیه حیوانات دیگر را نمیکشند، اما حملات آنها بهویژه بهصورت دستهای میتواند دامها را از دم از بین ببرد و به گلههای آسیبپذیر مثل گوسفند و بز، یا حتی حیوانات در قفس مانند مرغ یا خرگوش که هنگام تلاش برای فرار یکدیگر را زیر پا خفه میکنند، آسیب زیادی وارد کند.
کنترل جمعیت سگها
مداخلاتی که گروهها یا سازمانهای بهزیستی حیوانات برای رسیدگی به نگرانیهای مربوط به سلامت عمومی و مزاحمتها یا نگرانیهای مربوط به رفاه حیوانات انجام میدهند اَشکال مختلفی دارد. به گفتۀ ائتلاف بینالمللی مدیریت حیوانات خانگی، چنین مداخلاتی باید جامع و شامل اقدامات متعددی باشد از جمله عقیمسازی، واکسیناسیون و کنترل انگل، آموزش و اطلاعرسانی عمومی، قانونگذاری، پناهدادن و اسکان مجدد، ثبت و شناسایی، اتانازی، و کنترل سطح دسترسی به منابع. برنامههایی که موفقیت این مداخلات را اندازهگیری میکنند ممکن است اثربخشی آن را از لحاظ بهزیستی سگها، مراقبت و نگهداری سگها، سلامت عمومی، تراکم جمعیت سگها، تأثیرات آنها بر دامها یا حیاتوحش، و اسکان مجدد را بسنجند، و برخی نیز ممکن است به دنبال تأثیرگذاری بر نحوۀ برخورد ساکنان محلاتِ هدف با سگها باشند. بااینحال، تا به امروز هیچ مداخلهای را نیافتهایم که به دنبال ارزیابی سیستماتیک تأثیر اجتماعی و/یا روانشناختی مداخلات بر جوامع انسانی بوده باشد.
تغییرات ناشی از مداخلات در حوزههایی همچون سلامت ظاهری سگهای صاحبدار یا ولگرد، حضور تولهها در خیابان (ماندگاری جمعیت/تولید مثل)، کاهش رفتارهای مزاحم و احساس کاهش خطر بیماری میتواند کیفیت زندگی در محلات را بهبود بخشد. طبق یافتهها وقتی حیوانات ظاهری سالمتر پیدا میکنند و دیگر تهدید بزرگی محسوب نمیشوند، آنگاه حضور آنها در جمع مردم با مدارای بیشتری همراه است و برخی از کارشناسان شاهد بودهاند که اعضای جامعه با احساس آزادی بیشتری به سمت ایجاد پیوندهای نزدیک با حیوانات کشیده میشوند. این تغییر نگرشها ممکن است بهنوبۀ خود منجر به روابط حتی نزدیکتری شود و به نفع افرادی باشد که قبلاً چنین روابطی را تجربه نکردهاند.
آثار منفی سگهای ولگرد علامت خطری از افول شهری است، دقیقاً شبیه مفهوم «پنجرههای شکسته»، اصطلاح ابداعی دو جرمشناس به نامهای ویلسون و کلینگ، در اشاره به فروپاشی نظم اجتماعی محله و بیفرهنگی ناشی از دیوارنویسیها و باندهای خلافکار و زبالهها و ماشینهای اسقاطی و زمینهای خالی و شیشههای شکسته که همراهاند با احساس بیگانگی (به عبارتی بیحسی)، فعالیت بدنی ناچیز و دیگر پیامدهای منفی برای سلامتی که باعث زوال هرچه بیشتر شهر میشوند. این ویژگیها به مردم میگوید که چنین مکانی امنیت ندارد، حس جمع بودن و هممحلی بودن ضعیفی دارد و ساکنانی دارد که نسبت به آنچه در محله میگذرد بیتفاوت و بیحس هستند.
تحقیقات نشان می دهد که جبران یا بهبود بیفرهنگی و بینظمی عمومی میتواند نابسامانی اجتماعی و مشکلات ناشی از آن را رفع کند، مثلاً ترس از حمله در هنگام راهرفتن در خیابانها را برطرف کند و معاشرت بین همسایگان را افزایش دهد. برای مثال، نشان داده شده است وقتی زمینهای خالی را که مستعد جلب جرم و جنایت و مایۀ ترس و ناامنی ساکنان هستند به پارکهای محلی تبدیل میکنند، حضور باندهای خلافکار کاهش مییابد و همین ترس مردم را کم میکند و به نفع محل تمام میشود. کاهش اینطور نابسامانیها نهتنها ساکنان را مجبور میکند تا هنجارهای قبلی خود در رابطه با سگها را کنار بگذارند، بلکه تشویقشان میکند تا دربارۀ سایر هنجارهای نابسامانی عمومی هم بهطور کلی تجدید نظر کنند، اعم از کارهای خلاف، دیوارنویسی و آلودگی بصری، سر و صدا و آلودگی صوتی یا زباله و آشغالریختن در معابر. وقتی این نشانهها کاهش مییابد، مردم محلۀ خود را مکانی امنتر، مهربانتر، سرزندهتر، متحدتر و زیباتر برای زندگی میدانند.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
این مطلب را آرنلود آرلوک و کیت آتما نوشتهاند و خلاصهای از فصل ششم کتاب راهنمای آکسفورد دربارۀ مطالعات حیوانات (The Oxford Handbook of Animal Studies) با عنوان «Roaming Dogs» است که برای نخستینبار با عنوان «سگهای ولگرد گاهی نشانۀ جامعهای بیساماناند» در سیویکمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ نیره احمدی منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳ با همان عنوان منتشر کرده است.
آرنولد آرلوک (Arnold Arluke) استاد بازنشستۀ جامعهشناسی و انسانشناسی در دانشگاه نورثوسترن در بوستون است. رابطۀ انسان و حیوان اصلیترین موضوع تحقیقات او بوده است. دربارۀ حیوانات (Regarding Animals) مهمترین کتاب اوست که برندۀ جایزۀ چارلز هورتون کولی، جایزۀ انجمن جامعهشناسی آمریکا و چندین جایزۀ دیگر شده است.
کیت آتما (Kate Atema) فعال اجتماعی و مدیر خیریهای برای بهبود بخشیدن به زندگی حیوانات شهری به اسم پتاسمارت است. او در پروژههای متعدد سازمان ملل برای بررسی و رسیدگی به وضعیت حیوانات در محیطهای انسانی در سراسر جهان شرکت داشته است.
امروزه روانشناسان معتقدند نوستالژی احساسی تقریباً همگانی و اساساً مثبت است
نوجوانی بهخودیخود دوران بسیار دشواری است
مروری بر کتاب تلۀ آشیل نوشتۀ استیو کول
روزگاری فقط بدنسازان حرفهای خودشان را با هورمون باد میکردند، حالا بسیاری از نوجوانان چنین میکنند