فرهنگ الگوریتمی، نه پدیدهای صرفاً مادی که پدیدهای مرتبط با پرستش است که به بشر کامپیوتری امروز کمک میکند تا در ذهن خویش خدایان را با امری دیگر جایگزین سازد.
آتلانتیک حضور و کاربرد الگوریتمها در جهان معاصر بسیار فراگیر است؛ چنانکه با یاری از تعبیر نویسنده و محقق ارتباطات، تد استریفاس۱، بشر امروز در فرهنگی الگوریتمی زندگی میکند. در جهان حاضر الگوریتمهای جستوجوی گوگل نحوۀ دسترسی به اطلاعات را تعیین میکند، خبرخوان فیسبوک فرآیند اجتماعیشدن را شکل میبخشد و فیلترینگ مشارکتیِ نتفلیکس یا آمازون در انتخاب محصولات و رسانهها مؤثر است. امروزه رسانههای خبری ما را پیاپی در برابر اخباری از این دست قرار میدهند که «گوگل تغییر الگوریتم خود را اعلام کرد»؛ در سمینارهای پژوهشی (از جمله TED) میشنویم که «جهان با الگوریتمها به پیش رانده میشود»؛ گروهی از محققان در خصوص «حکمرانی الگوریتمها بر جهان» هشدار میدهند و برخی حتی از «ده الگوریتمی که بر جهان حاکم هستند» سخن میگویند.
میتوان اهمیت این شرایط را به سادگی آزمود. نوبت دیگری که فردی در خصوص الگوریتمها سخن میگوید، اصطلاح الگوریتم را با واژه «خدا» جایگزین سازید و تغییر در معنا و کاربرد آن را بررسی کنید. خواهید دید که فرهنگ الگوریتمی، نه پدیدهای صرفاً مادی بلکه پدیدهای مرتبط با پرستش است که به بشر کامپیوتری امروز کمک میکند تا در ذهن خویش خدایان را با امری دیگر جایگزین سازد؛ حتی اگر مدعای عمومی عصر حاضر آن باشد که علم جدید بشر را در برابر دین نفوذناپذیر ساخته است.
البته این مساله بخشی از جریانی وسیعتر است. سنت و ایمان دینی با انقلاب علمی به چالش کشیده شد و به طور مشخص خرافات از میان رفت؛ اما امروز آرمانهای اصلی روشنگری همچون خرد و علم به اموری ضد خود بدل شدهاند. در حقیقت گسترش و تحریف علم و تکنولوژی تا حدی است که به ظهور گونههای جدیدی از الهیات انجامیده است.
البته پرستش الگوریتم تنها یکی از نمونههای معکوس ساختن الهیاتی آرمانهای روشنگری است. به طور مثال، شمار زیادی از کتابهای غیرداستانی با زیادهروی عنوان علمِ… را بر خود نهادهاند و از ماریجوانا گرفته تا خنده را در مقام موضوع علمی مورد بررسی قرار میدهند. با این حال الگوریتمها در معبد تکنولوژیک معاصر مرتبهای ویژه دارند، چراکه کامپیوترها به بتهای محبوب امروز تبدیل شدهاند.
در واقع تلاش ناکام و دروغین برای روشنگری در خصوص نقش الگوریتمها در فرهنگ امروز گاه به پرستش تعصبآلود آنها منتهی میشود. لِو مانویچ۲، محقق رسانه، در خصوص «الگوریتمهای زندگی امروز» مینویسد:
نرمافزار به زبانی عام بدل شده است که مسیر ارتباطی ما با تصورات خویش و جهان است. در حقیقت نقشی که الکتریسیته و موتور احتراقی در ابتدای قرن بیستم ایفا نمودند، امروز بر عهده نرمافزارها است. من این مساله را لایهای از تمدن امروز در نظر میگیرم که از خلال جوامع معاصر قابل مشاهده است.
در این تلقی عمومی از فرهنگ الگوریتمی، نرمافزار امری بنیادین است که ساختار اصلی جامعه معاصر را تشکیل میدهد. این رویکرد به مانند دیگر مواعظ و خطابهها، در ابتدا متقاعدکننده به نظر میرسد؛ اما اگر به زمینه تاریخی مورد اشاره مانویچ و مثالهایی چون موتور و الکتریسیته بنگریم خواهیم دید که این نمونهها ویژگیهای دوران پیشین را صرفاً به صورت انتخابی توجیه میکنند. البته موتور و الکتریسیته اهمیت بسیاری داشتند، اما آیا میتوان آنها استثنایی و برتر نامید؟
توجه به این نکته نشان میدهد که ما در برابر تاریخی دراز از توصیف وضعیت فعلی بر اساس خروجی صنعت قرار داریم. چنین توجیهاتی همواره در فضای آشنا و ملموس ما ریشه داشته و به همین دلیل متقاعدکننده به نظر رسیدهاند؛ اما در حقیقت این تبیین بیشتر حالت استعاری دارد. نیکلاس کِر۳ پیشرفت کاربرد استعاره را در خصوص تکنولوژی معاصر در مقالۀ سال ۲۰۰۸ خود به کار گرفته و بعدتر در اثر پرفروشی تحت عنوان shallows توسعه داده است. او مینویسد:
فرآیند سازگاری با تکنولوژیهای ذهنی جدید در استعارههای متغیری نمایان میشود که برای توصیف خود به کار میگیریم. پس از تولید ساعت مکانیکی، افراد رفتهرفته مغز خود را به مثابه گونهای ساعت نگریستند؛ اما امروز و در عصر نرم افزار، بشر مغز خود را بیشتر به ابزارهای جدیدی شبیه مییابد که به مانند رایانهها عمل میکنند.
نکته مورد نظر کِر آن است که میان جهان و استعارههای مورد استفاده برای توصیف آن فاصله و شکافی وجود دارد. در حقیقت نادرستی، ناکامل بودن یا دستکم سادگی این استعارهها زمانی روشن میشود که به صورت پسنگرانه به آنها نگریسته شود.
به طور مثال ماشین را در نظر بگیرید. گرث مورگان۴ در کتاب خود تحت عنوان تصاویر سازمان۵ شیوههای متفاوت توصیف استعاری کسبوکارها را مورد بررسی قرار میدهد که استعاره ماشین یکی از آنها است؛ ایدهای که مبنای اصلی ظهور تیلوریسم۶ را فراهم آورده است.
مثالهایی مشابه در خصوص رایانهها نیز قابل ارائه است. لری لسیگ۷ همآهنگی عَرَضی و اتفاقی میان کاربرد اصطلاح «دستورالعمل» به عنوان متن برنامه رایانهای و «دستورالعمل» به عنوان متن قانونی و حقوقی را برای توجیه این استدلال به کار میگیرد که دستورالعملها یا کدهای رایانهای ابزاری برای کنترل اجتماعی هستند.
ما در هر نسل به این باور میرسیم که در انتهای زنجیره استعاری قرار داریم؛ اما تاریخ به صورت مداوم نادرستی این نتیجهگیری را به ما میآموزد؛ زیرا همیشه تکنولوژی یا جریانی جدید ظهور یافته و استعاره جدیدی را پیش روی ما قرار میدهد. در واقع رویکرد استثناگرایی که شرایط فعلی را مبنا قرار میدهد، یکی از راههایی تبدیل علم به الهیات است.
از این زاویه، کِر از نتیجهگیری خود در خصوص موقتی بودن استعارهها غافل است؛ زیرا بلافاصله پس از آنکه به ما هشدار میدهد که معمولاً جریانات مرسوم را به توصیفی محتمل و استعاری بدل میسازیم، خود نتیجهگیری قطعی مشابهی را اعلام میکند که نقد پیشین بر آن نیز وارد است:
امروز، در عصر نرمافزار، بشر اَعمال خود را با «رایانه» مشابه مییابد؛ اما چنانکه علوم عصبی به ما آموختهاند، تغییرات بسیار عمیقتر از کاربرد صرف استعاری است؛ چراکه به لطف انعطافپذیری مغز بشر، سازگاری حتی در سطح بیولوژیکی نیز روی میدهند.
کِر پس از نقد استعارههای ماشینی و محاسباتی، بنیادی ظاهراً شفاف و حقیقی را بنا مینهد که از دسترس استعاره به دور است. از این زاویه فلک واقعی۸ عصبشناختی است و کامپیوترها و علوم عصبی از اشتراکی استعاری سود میبرند که از ایده هوش مصنوعی برآمده است و مطابق آن، کامپیوترها توصیف یا تقلیدی از مغز هستند. در این راستا، اگر به این تحلیل باور داشته باشیم که میتوان شناخت را از طریق محاسبه و دستیابی به تکینگی تکنولوژیک شبیهسازی کرد، محاسبه در مقام تفکر به مرتبه شوق دینی ارتقا مییابد.
استعاره خودکاری مکانیکی با در نظر گرفتن تأثیر محاسبه یا بدون آن، همواره گمراهکننده است. به طور مثال، تولید محصولات مصرفی را در نظر بگیرید. کالاهای خریداری شده از فروشگاههای والمارت در بستهبندیهای حبابی خود کاملاً اطمینانبخش به نظر میرسند؛ چراکه توسط ماشینهایی بیاحساس و صامت (رباتها یا ابزارهای خودکاری که توسط الگوریتمهای کوچک و غیرمادی کار میکنند) تولید شدهاند.
اما استعاره خودکاری با نظر به شیوه تولید سادهترین کالاها در هم خواهد شکست. عکاسی به نام مایکل وولف با ثبت تصاویری از کارگران چینی تولیدکننده اسباببازی نشان داده است که کالاهای نهایی مصرفکننده برای تکمیل تولید خود به نقش پیچیده و دائمی بشر نیاز دارند.
به عنوان نمونه در صنعت عروسکسازی، مژهها باید به پلکهای عروسک چسبانده شوند، سر میکی ماوس باید سفید رنگ شود و جزئیات بسیار دیگری نیز باید پیادهسازی شود که برای تکمیل این کالا و هر کالای پیچیده دیگری مورد نیاز است. درست است که گوشی آیفون شما در کالیفرنیا طراحی شده است، اما تولید آن در چین صورت میگیرد. از این جهت، با آنکه ماشینهای ریختهگری تزریقی و دیگر تجهیزات خودکار تولید خرتوپرتهای مصرفی را تسهیل میکنند، اما استعاره کارخانه به عنوان ماشینی بزرگ و خودکار ما را از درک این واقعیت ناتوان میسازد که تولید کالاها اغلب به آن میزان که تصور میکنیم خودکار و ماشینی نیست.
استعاره الگوریتم تنها صورت خاصی از استعاره ماشین است که در آن، نوع خاصی از ماشین (کامپیوتر) و شیوه اختصاصی عملکرد آن (از طریق رویههای گام به گام محاسباتی) مشخص میشود. اگر از این نکته [استعاری بودن الگوریتم] غفلت شود، امکان ظهور ایدهآلی استعلایی از الگوریتم فراهم میآید. تصویری که در آن، الگوریتمِ استاندارد تنها الگویی برای تعیین مراحل نیست، بلکه چارچوبی دقیق و کارآمد به شمار میرود. الگوریتم ایدهآل در تجسم اسطورهای و ایدئولوژیک خود به عنوان بخشی کوچک، انعطافپذیر و خطاناپذیر در مجموعه دستورالعملهای رایانهای لحاظ میشود که به مانند کرم ابریشم دادهها را به بافتی ابریشمین بدل میسازد. چنین الگوریتمی را میتوان در کف دست خود نگاه داشت و نوازش کرد؛ همچون امری زیبا و الهی!
اما چنانکه استعاره ماشین تصویری مخدوش از تولید خودکار به عنوان محرک اولیه در اختیار ما قرار میدهد، استعاره الگوریتم نیز نظرگاهی تحریف شده و ایدئولوژیک از کنش محاسباتی محسوب میشود.
بر این اساس، «الگوریتم جستوجوی گوگل» امری مفروض با گونهای سازگاری اولیه را مینامد که اگر در پی شناخت آن برآییم به سرعت از چنگ ما خواهد گریخت. در واقع استفاده از گوگل صرفاً نوعی بازخوانی زیرروال برنامهای نیست، بلکه گوگل هیولایی غولپیکر است که از تلاقی جنبههای متفاوت فیزیکی، مجازی، محاسباتی و غیرمحاسباتی (الکتریسیته، مراکز داده، سرورها، تهویه هوا، نگهبانان، بازارهای مالی و…) تشکیل شده است. درست به مانند عروسک رابر داکی (rubber ducky) که از ترکیب عناصری چون وینیل پلاستیک، ریختهگری تزریقی، دستها و نیروی کار چینی، سوخت دیزل کشتیها، قطارها و کامیونها، فولاد به کار رفته در کانتینرهای حملکننده و… تشکیل شده است.
اگر از نزدیک به الگوریتمها بنگرید، اسطوره سادگی یکسان و خلوص محاسباتی نقش بر آب میشود. به طور مثال، شاید جایزۀ یک میلیون دلاری نتفلیکس برای طراحی الگوریتم فیلترینگ مشارکتیِ بهتر برای پیشنهاد فیلم را به یاد داشته باشید. در سال ۲۰۰۹ شرکت نتفلیکس پرونده این جایزه را بست و عنوان «تکمیل شد» را در خصوص این بخش از خدمات در وبسایت خود درج کرد.
اما چنانکه در ادامه آشکار شد، روش جدید تغییری واقعی و قابلتوجه در عملکرد نتفلیکس به وجود نیاورد. شرکت بیتفاوتی نسبت به رتبهبندی را کنار گذاشت و در مقابل رویهای متفاوت برای مدیریت اولویتها را به کاربران پیشنهاد کرد که در آن، ژانرهای بسیار خاصی چون «فیلمهای عاطفی با زبان هندی برای رمانتیکهای ناامید» به کاربران پیشنهاد میشود که شرکت آنها را altgenres مینامد.
الکسی مادریگال۹ در تحلیل گسترده خود در خصوص altgenres که سال گذشته در مجله آتلانتیک منتشر شد، سایت نتفلیکس را به طور کامل جستوجو کرد و بیش از ۷۶ هزار ژانر جزئی را نه با استفاده از یک الگوریتم دقیق بلکه با ابزاری قدیمی و کُند استخراج کرد. پس از جمعآوری دادهها، مادریگال و من آنها را (به صورت دستی) طبقهبندی و تحلیل کردیم و با استفاده از یک مولد این امکان را برای کاربر [مفروض] فراهم آوردیم که ژانرهای اختصاصی خود را بر اساس دستور زبان ایجاد نماید (عناوینی چون شبهمستندِ دریای عمیقِ ممنوعه عشق یا وسترن خشنِ در حال بلوغ که در اروپا درباره گربهها ساخته شده است).
اما تاد یلین معاون رییس نتفلیکس برای مادریگال توضیح داده است که فرایند تولید altgenres به مانند فرآیند مهندسی معکوس ما دستی است. به گفته او نتفلیکس افراد را آموزش میدهد تا فیلم ببینند و گروهی از بینندگان با تلاش بسیار نکاتی را در خصوص فیلمها مینویسند و مواردی چون رتبهبندی عوامل، پیشنهادهای مرتبط با محتوای جنسی و یا شیوه خاتمه طرح داستان را ثبت میکنند. این altgenres در ادامه بر اساس عادات و اولویتهای مشتریان نتفلیکس به آنها ارائه میشود.
اما برخلاف وعده اولیه نتفلیکس و درخواست «الگوریتمی یک میلیون دلاری» شرکت در نهایت با روشهایی مشابه با فرآیندهای تولیدی در چین عمل میکند که توسط مایکل وولف ثبت شده است. البته برنامهای کامپیوتری وجود دارد که عادات عمومی را با پایگاه داده فیلمها تطابق میدهد؛ اما عملکرد کلی سیستم پیشنهادات نتفلیکس در میان سیستمهای دیگر، کنشگران و فرآیندهایی توزیع شده است که تنها نگاهی تعصبآلود قادر است آنها را یک الگوریتم بنامد.
همین مساله در خصوص دادههایی که الگوریتمهای مادی روی آنها عمل میکنند نیز صادق است. امروزه دادهها نیز به مانند الگوریتمها به امری الهیاتی تبدیل شدهاند. این مساله به ویژه درباره اصطلاح «دادههای عظیم» صدق میکند که نامگذاری آن به معنای ارتقای جایگاه اطلاعات به سطحی نامتناهی و آسمانی است. در جهان امروز ممکن است باور عمومی مبنی بر آن باشد که حسگرهای همیشه حاضر و اسطورهای دادهها را با حجمهای بسیار بالا به صورت دائمی و بدون نیاز به آگاهی یا دخالت ما جمعآوری میکنند؛ اما حتی اگر این مساله تا اندازهای صادق باشد، باز هم مثالهایی چون altgenres در شرکت نتفلیکس نشان میدهد که در اغلب موارد، دادهها نه با کاربرد صرف تجهیزات پنهان و خودکار بلکه از طریق فرآیندهای پرزحمت دستی جمعآوری و تجمیع میشوند.
بدین قرار زمانی که به تفسیر الهیاتی از الگوریتم و داده با دیده تردید بنگرید، دیگر هیچ یک از سیستمهای محاسباتی را صرفاً الگوریتم نخواهید دانست. بر این اساس، گوگل مپس نرمافزاری برای یافتن مناطق مورد نظر روی نقشه و از طریق کامپیوتر نیست، بلکه با سیستمهای اطلاعات جغرافیایی، ماهوارهها و فرستندههای مکانیابی، اتومبیلهای مورد استفاده انسان، سیستمهای ثبت اطلاعات نوری که روی سقف نصب میشوند، حقوق خصوصی و بینالمللی، شبکه مسیریابی فیزیکی و دستگاههای نمایشگر تحت وب و گوشی همراه نیز در ارتباط است. از این جهت، آنچه پیش روی ما قرار دارد فرهنگی الگوریتمی نیست، بلکه همان فرهنگ [در تمامیت آن] است.
اما اگر الگوریتمها خدایانی جدید نیستند، پس چه هستند؟ الگوریتمها نیز به مانند استعارهها سادهسازی، تحریف یا کاریکاتوری از واقعیت هستند. الگوریتم یکی از سیستمهای پیچیده جهان را در نظر میگیرد و آن را در قالب فرآیندهایی خلاصه میسازد که بخشی از منطق درونی سیستم را لحاظ کرده و بخشهای دیگر را حذف میکنند. البته این الگوریتمها در ادامه با دیگر فرآیندها، ماشینآلات و مواد همراه میشوند که بخشهای غیرمحاسباتی را بر عهده دارند.
متاسفانه بیشتر سیستمهای رایانهای تقلیدی بودن را نمیپذیرند بلکه مایلاند خود را ابداعگر، آغازگر و تغییردهنده جهان بنامند؛ باوری تعصبآلود که به نوعی کوری فرقهای نیازمند است. تنها مورد استثنا در این میان بازیهای رایانهای هستند که کاریکاتور واقعیت بودن را میپذیرند و البته به همین سبب نزد افکار عمومی آسیب میبینند. بازیها میدانند که مقلد صرف واقعیت هستند و این امر آسیبپذیری آنها را در برابر الهیاتیشدن محدود میکند. به طور مثال، بازی سیمسیتی ابزاری برای طراحی شهری نیست، بلکه تنها نمونهای تقلیدی از آن است و فرض حالت دیگر برای آن ابلهانه خواهد بود؛ اما این دقیقاً همان باوری است که مردم در خصوص فیسبوک و گوگل دارند و آنها را ابزارهایی الگوریتمی برای مواجهه واقعی با جهان میدانند!
از این رو همانگونه که خودکار نامیدن تولید اسباببازیهای پلاستیکی چندان دقیق نیست، نمیتوان پیشنهادات نتفلیکس یا گوگل مپس را نیز الگوریتمی نامید. درست است که الگوریتمها در فرآیند خدمات این شرکتها مؤثر هستند، کار بر اساس توان رایانهها انجام میشود و رایانهها نیز نرمافزارهای پردازشگر اطلاعات را به کار میگیرند؛ اما این تنها بخشی از ماجرا است که روایتی الهیاتیشده از تنوع گسترده افراد، فرآیندها، مواد و ماشینهای مورد استفاده را ارائه میکند و اغلب در قالب اصطلاح تکنولوژی خلاصه میشود. درحقیقت هرچند ممکن است بسیار ساده و از این رو غیرجذاب به نظر رسد، اما جهان امور بسیاری را در خود جای داده است که همگی با یکدیگر در تضاد و تزاحم عمل میکنند.
البته قصد من آن نیست که نقش محاسبه را در فرهنگ معاصر کماهمیت جلوه دهم. استریفاس و مانویچ در خصوص فراگیری و جایگاه رایانهها درست میگویند؛ اما در عصر تکنولوژیزده کنونی الگوریتمها نقشی اسطورهای را برعهده گرفتهاند که به آنها اجازه میدهد جامه خدایان را در بر کنند. بر این اساس، مفاهیمی چون الگوریتم به عباراتی مبهم و اختصاری بدل شدهاند که در کاربرد عامیانه برای توصیف ساده و گمراهکننده سیستمهای پیچیده چندبخشی در قالب فرآیندهای ساده و تکین به کار میروند. فرآیندهایی که به آنها نه از دید فرهنگی یا علمی بلکه از زاویه الهیاتی نگریسته میشود.
نکته مهم آن است که چنین رویکردی از دو زاویه چشمانداز ما را کور میسازد. نخست آنکه این تفسیر اجازه میدهد تا هرگونه تغییر محاسباتی در جامعه به عنوان امری از پیش تعیینشده و گریزناپذیر تلقی شود. در نتیجه توجیهی برای عدم مداخله در چرخشهای اجتماعی ناشی از عملکرد شرکتهایی چون گوگل و فیسبوک فراهم میآید، چراکه این آثار دور از دسترس ما تفسیر میشوند. به علاوه رویکرد فوق موجب فراموشی این مساله میشود که سیستمهای خاص محاسباتی صرفاً انتزاع یا کاریکاتوری از جهان هستند و تنها یکی از چشماندازهای ممکن را فراروی بشر قرار میدهند. خطای نخست رایانهها را در جایگاه خدایان مینشاند و خطای دوم خروجی این خدایان را به مثابه متن مقدس معرفی میکند.
رایانهها ابزارهای نیرومندی هستند که به ما اجازه میدهند عملکرد شمار نامحدودی از ماشینها را تنها در یک لحظه تقلید کنیم؛ اما در این مسیر، زمانی که رایانه با محدودیتهای خود مواجه میشود، این توانایی شبیهسازی به عکس خود بدل میشود و ناتوانی یا عدم تمایل به تمایز میان امور را ایجاد میکند. احیای خرد در دوران روشنگری نه تنها بازنمودی از استیلای علم بوده است بلکه ارتقای جایگاه شکاکیت، دیرباوری، پاسخهای عام و به ویژه مباحث پیرامون محرک نادیدنی را در بر داشته است؛ اما امروز با آنکه بسیاری از دانشمندان و متخصصان تکنولوژی رویههای سنتی دینی را به باد تمسخر گرفتهاند، ناخواسته گونهای جدید از الهیات را به عرصه حیات بشری وارد ساختهاند.
الگوریتمها خدایان نیستند و برای تصدیق اهمیت و نفوذ آنها نیازی نیست باور داشته باشیم که بر جهان حکم میرانند. باید اجازه دهیم الگوریتمها بار دیگر به زمین بازگردند و رایانهها بدون شیپرستی به کار گرفته شوند؛ بیآنکه به ناچار در برابر قدرت آنها سر تعظیم فرود آوریم و یا تمام امور جهان را در نامی تازه برای تقدیر منحل نماییم. من فرهنگی الگوریتمی نمیخواهم، به خصوص اگر کاربرد این اصطلاح پوششی برای حاکمیت محاسباتی و شرکتی باشد.
اما درباره فرهنگی با رایانههای مورد استفاده در آن چه باید گفت؟ این یکی ممکن است مطلوب باشد.
پینوشتها:
* این مطلب در تاریخ ۱۵ ژانویه ۲۰۱۵ با عنوان The Cathedral of Computation در وبسایت آتلانتیک منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۳۹۴ این مطلب را با عنوان فرهنگ الگوریتمی یا کلیسای جامع محاسبه ترجمه و منتشر کرده است.
[۱] Ted Striphas
[۲] Lev Manovich
[۳] Nicholas Carr
[۴] Gareth Morgan
[۵] Images of Organization
[۶] تیلوریسم (Taylorism) یا مدیریت علمی نظریهای در علم مدیریت است که به تحلیل و ترکیب گردش کار سازمانی میپردازد. [مترجم]
[۷] Larry Lessig
[۸] اشاره به نظریه افلاک در علم قدیم. نویسنده احتمالاً این تعبیر و برخی اصطلاحات مشابه را برای نشان دادن کاربرد الهیاتی نهفته در علم و تکنولوژی جدید به کار گرفته است. [مترجم]
[۹] Alexis Madrigal
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها
چارلز تیلور شعر و موسیقی را عناصر نجاتبخش دوران افسونزدایی میداند
او چیزی از خواهرم نمیدانست، خوبیاش همین بود