آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 12 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
«بعد از تولد دختر اولم به یک مصاحبۀ کاری رفتم و بعد، کل راه را تا خانه گریه کردم»
برای زنان تحصیلکرده و موفق، بچهدارشدن چالشی عظیم به بار میآورد: آیا باید بچههایشان را به پرستارها و مهدکودکها بسپارند و مسیر موفقیت شغلیشان را ادامه دهند یا خودشان را وقف فرزندشان کنند و بیخیال کارشان شوند؟ انتخاب خیلیها گزینۀ دوم است. اما واقعاً چه چیزی باعث میشود زنان چنین تصمیمی بگیرند؟ شرایط نامناسب و تبعیضآمیز کار برای زنان؟ دلبستگی شدید به بچه؟ یا نابرابری محیط خانواده؟ دو پژوهشگر برای پیداکردن جواب این مسئله سراغ همکلاسیهای سابق خودشان در دانشگاه نورثوسترن رفتند.
هانا شانک و الیزابت والاس، آتلانتیک — وقتی مصاحبه با همکلاسیهای سابقمان در دانشگاه نورثوسترن را شروع کردیم، انتظار داشتیم با تعداد انگشتشماری مادر خانهدار مواجه شویم. حتی با اینکه هیچ کس در کالج صراحتاً نگفته بود که قصد دارد برای بچه بزرگکردن دست از کار بکشد، میدانستیم که زنان زیادی به دلایل مختلف دست به چنین انتخابی میزنند. طبق گزارش مرکز تحقیقاتی پیو، ۱۰ درصد از مادرانی که تحصیلات عالی دارند (کسانی که مدرک کارشناسی ارشد یا بالاتر دارند) خانهدار میشوند. متوجه شدیم در بینِ ۳۷ زنِ عضو انجمن دختران کلاسمان که در سال ۱۹۹۳ فارغالتحصیل شدند، این درصد بیش از دو برابر است: یک چهارمشان در خانه بچههایشان را بزرگ میکردند، یعنی ۱۰ نفر که ششتایشان تحصیلات عالی دارند. بدون اغراق، این اعداد شگفتزدهمان کرد، البته فقط خودمان نبودیم که شگفتزده شدیم.
هر یک از این زنان، پس از رفتن از دانشگاه نورثوست در مسیر موفقیت قرار گرفته بود و قصد و خواستهاش این بود که بعد از بچهدار شدن، شغلی داشته باشد. در بین طیفی از مشاغل، نویسندۀ برنامههای تلویزیونی، معلم، خوانندۀ اپرا، مدیر روابط عمومی، وکیل، مشاور مدیریت، جمعکنندۀ اعانه و مشاور مالی به چشم میخورد. بسیاری از آنها تصمیمشان برای ماندن در خانه را چیزی کاملاً غیرمنتظره توصیف میکردند.
اینکه مادرشدن دیدگاه فرد را عوض میکند، حرف تازهای نیست. بعضی از این زنان بعد از آنکه جهانشان تکانی خورده بود، از جایشان بلند شده، لباس کارشان را پوشیده و به سر کارشان برگشته بودند، اما بقیه تصمیم گرفته بودند تا شغلشان را به تعلیق درآورند و خودشان را به مادرانی تماموقت تبدیل کنند. چه چیزی دلیل این واکنشهای بهشدت متفاوت به یک رویداد تأثیرگذارِ یکسان است؟
یک دیدگاه فکری میگوید سیاستهای نامناسب مرخصی برای امور خانوادگی، مانع پیشرفتهای حرفهای زنان میشود، اما ما حتی یک مصاحبهشونده نداشتیم که مثلاً بگوید «مرخصی زایمان نداشتم، برای همین استعفا دادم» یا «مرخصی زایمان خیلی کوتاه بود، پس استعفا دادم». در واقع، اکثر مصاحبهشوندگانمان نسبتاً از مزایای زایمانشان راضی بودند. در عوض، شاهد چند عامل بودیم که در کنار هم، دلایل خوبی فراهم میکردند که آیا فرد به پیشرفت در شغلش ادامه میدهد یا کنار میکشد.
اقلیت کوچکی از همکلاسیهای سابقمان، پیوند فیزیکی و احساسیای که با نوزادانشان داشتند را طوری توصیف کردند که اصلاً نمیتوانستند با برگشتن به سر کار تطبیقش بدهند. این قضیه در میان زنانی صدق میکرد که هم سهم درخور توجهی در درآمد خانواده داشتند و هم در کارشان احساس هیجان و اشتیاق میکردند. وکیلی در یک مؤسسۀ حقوقی ثبت اختراع در شهر کانزاس، چند سال بعد از اینکه به یکی از شرکا تبدیل شد، اولین فرزندش را به دنیا آورد. این وکیل یک پرستار بچۀ تماموقت داشت و آماده بود تا به محض اتمام مرخصی زایمانش، کارش را از سر بگیرد. در طول دوران مرخصی، هفتهای یک بار سر کار میرفت. اما بعد از چند هفته متوجه شد «چیزی باید تغییر کند. نمیتوانم برای همه چیز ۱۰۰ درصد مایه بگذارم.» حتی با اینکه این وکیل معتقد است آن مؤسسه به او اجازه میداد تا پارهوقت کار کند و همچنان موقعیت شراکتش را حفظ کند، میگوید نه میتوانست تصور کند همیشه برای ارباب رجوعهایش حاضر نباشد؛ و نه میتوانست تصور کند به فرد دیگری اجازه بدهد که در طول روز مراقب بچهاش باشد. گریهکنان به دفتر سرپرستش رفت و استعفایش را اعلام کرد. او میگفت: «فکر نمیکردم این کار موقت باشد. میدانستم که دارم چیز بزرگی را رها میکنم».
یک معلم نیز وقتی بچهدار شد، حس کرد چیزی تغییر کرده است: «هیچ وقت [فکر نمیکردم بخواهم] با بچههایم در خانه بمانم، هرگز. اما بعد از تولد دختر اولم به مصاحبۀ کاری رفتم و کل راه را تا خانه گریه کردم. زنگ زدم و گفتم این شغل را نمیخواهم. خوششانس بودم، چون شوهرم پول کافی درمیآورد که من در خانه بمانم».
اما باقی زنان درگیر نوعی حسابوکتاب برای نگهداری از کودکان بودند و درآمدشان، هزینۀ نگهداری از کودک، چشمانداز بلندمدت شغلیشان و میزان اثر منفی کارشان بر خانوادهشان را مد نظر قرار میدادند. تعداد زیادی از آنهایی که شغلی کمدرآمد داشتند یا شغلشان رضایتبخش نبود، اظهار میکردند: «صرفاً منطقی به نظر میآمد» که در خانه بمانند. یکی از همکلاسیهای سابق ما که شوهرش وکیل برنامهریزی دارایی است، خوانندهای بود که در بخش فروش شرکت یوبیاس، یک شرکت خدمات مالی و بانکداری، کار میکرد تا پول کافی برای تست خوانندگی دربیاورد و نزدیک به پایان اولین بارداریاش، کارش را ترک کرد. در آن زمان شغل موسیقی و کار دفتری بیهدفش را فقط به این دلیل رها کرد که داشتن شغل به نظرش بیدلیل میآمد. «هزینۀ مراقبت از کودک بیشتر از حقوقم بود. اگر کاری انجام میدادم که عاشقش بودم، بیشتر مصر بودم [که بمانم]».
یک برنامهریز مالی در یک شرکت بزرگ والاستریت، در حین بارداری شغلش را ترک کرد، چون شغلش دیگر برایش هیجانانگیز نبود و میدانست که با نوزاد تازهاش هیچگونه انعطافپذیری در زمانش نخواهد داشت. یکی از بازیکنان سابق لاکراس در دانشگاه نورثوست، در رشتۀ فیزیوتراپی در مقطع ارشد در دانشگاه کلمبیا ثبتنام کرد و به سمت حرفهای رفت که فکر میکرد باعث میشود برنامۀ منعطفتری داشته باشد. اما ثابت شد که همین کار هم زیادی سخت است.
این زن تعریف میکرد: «داشتم در کتابخانه برای امتحان درس میخواندم و همزمان لیستی از خریدهایم مینوشتم. نمیتوانستم از پسش بربیایم. به شوهرم زنگ زدم و گفتم: ’دارم ترک تحصیل میکنم.‘» حالا سه فرزند دارد، مادر خانهدار تماموقت و «عاشق برگشتن به سر کار» است، اما نمیتواند ببیند خانوادهاش به لحاظ پشتیبانی چطور عمل خواهد کرد. با شوهری که ساعتهای طولانی در امور مالی کار میکند و اغلب به سفر میرود، هشت سال است که این زن زندگی خانوادهاش را مدیریت میکند. به ما میگوید: «مادرِ شاغل بودن و گرداندن کل خانه و بر عهده داشتنِ همۀ کارها، نمیدانم چطور میشود انجامش داد».
در بعضی نمونهها، همکلاسیهای سابقمان سعی کردند دربارۀ موقعیتِ شغلیِ پارهوقتی مذاکره کنند که چشمانداز تنهاگذاشتن نوزادشان را پذیرفتنیتر میکرد. زنی که در حوزۀ روابط عمومی در کارولینای شمالی کار میکرد، بهدقت دربارۀ مهدکودکهای موجود تحقیق کرد و مهدکودکی نزدیک به محل کارش انتخاب کرد. یک هفته قبل از زمان برگشتش به کار، دخترش را به آنجا برد تا با کارکنان و فضا آشنا شود. «زنی که مسئول بود، با بچههای دوروبرش روی زمین نشسته بود. حتی بلند نشد یا به دخترم نگاه نکرد. به سرعت از آنجا خارج شدم». این تازهمادر برنامۀ مهدکودک را لغو کرد و تدارک دیگری دید. اشکریزان به سر کار برگشت، سعی کرد دربارۀ ساعتهای کاری انعطافپذیر مذاکره کند و جواب رد شنید. چند ماه بعد استعفا داد. برای ۱۴ سال گذشته او مادری تماموقت بوده است.
وجه اشتراک مصاحبهشوندگانی که انتخاب کردند در خانه بمانند این است که شغلهایی داشتند که وقتی اولین فرزندشان به دنیا آمد، دیگر برای خانوادهشان مؤثر نبود:آن شغل به اندازۀ کافی برای یک تازهمادر انعطافپذیر نبود؛ پول کافی برایش پرداخت نمیشد تا هزینۀ مراقبت از کودک را پوشش دهد؛ یا صرفاً آنقدر رضایتبخش نبود تا آشفتگیِ بهوجود آمده برای خانواده را توجیه کند. پس آنها کارشان را کنار گذاشتند.
خوب است در اینجا به تحقیقات فراوانی اشاره شود که حاکی از این واقعیت هستند که پاداش دریافتی زنان در کار، با همکاران مردشان برابر نیست. زنان آهستهتر ارتقا پیدا میکنند، بیرحمانهتر قضاوت میشوند و به طور مشابه مزایا نمیگیرند. اساتیدی از امآیتی و دانشگاه ایندیانا در مطالعهای که در سال ۲۰۱۰ انجام شد، نشان دادند که سازمانهایی که فرهنگشان بر شایستهسالاری تأکید میکند، وقتی صحبت از پاداش و ارتقای شغلی باشد، به سمت مردان سوگیری دارند. یکی از بیعدالتیهایی که این مطالعه تشخیص داد این بود که وقتی عملکرد زنان و مردان در یک سطح بازبینی میشود، مردان پاداشهای بزرگتری دریافت میکنند. جوان ویلیامز و ریچل دمپسی در کتابشان به نام چه چیز برای زنان در محیط کارْ کار میکند۱، چهار مانع را شناسایی میکنند که تقریباً تمام زنان در کار با آنها مواجه میشوند، از جمله نیاز به «دوباره اثباتکردن» و «بندی» بینِ زیادی بیپروا و نه به اندازۀ کافی بیپروا بودن که زنان باید رویش راه بروند. آنها متوجه شدند مردان اغلب براساس ظرفیت و استعداد نهفتهشان استخدام میشوند، در حالی که زنان براساس عملکرد گذشتهشان قضاوت میشوند.
چند نفر از زنانی که با ما مصاحبه کردند، به تبعیض جنسیتی به عنوان عاملی در ترک کارشان اشاره کردند، بااینحال، تبعیض جنسیتی در محل کار اغلب غیرمستقیم و نامحسوس است. ما معمولاً به شنیدن داستانهایی گرایش داریم که در آنها تبعیض جنسیتی کاملاً آشکار است، اما آن داستانهایی که در آنها واقعاً معلوم نیست مقصر چه کسی است را کمتر میشنویم. همانطور که آن فریدمن در نیویورک مگزین میگوید: «در واقعیت، سخت است که مطمئن شوی چه چیزی تبعیض جنسیتی است و چه چیزی تقصیر توست». مسئول تولید محتوای یک آژانس تبلیغاتی که هفتهای ۸۰ ساعت کار میکرد و دائماً برای کارش تحسین میشد، برایمان تعریف کرد که وقتی رئیسش مردی با تجربۀ کمتر را ارتقا داد، این زنْ بیخیال ارتقایافتن به سِمَت دستیار مدیر نوآوری شد. چند سال بعد در شرکتی دیگر، همین فرد در ارتقای شغلی معلق ماند، فقط برای اینکه وقتی رئیسش فهمیده بود که باردار است، دربارۀ آمادگیاش تردید کرده بود. او برای ارتقای شغلی جنگید و قرار بود آن را دریافت کند، اما بعد، نزدیک به پایان بارداری و رنجیده از تجربهای که پشت سر گذاشته بود، از آن شرکت بیرون آمد تا با نوزادش در خانه بماند.
نمیدانیم بسیاری از سوژههای دیگرمان که از کار کنارهگیری کردند، با سرعتی که باید، ارتقا پیدا میکردند یا نه؛ نمیدانیم آنها از رقصی که باید هر روز بینِ جاهطلبی و دلنشینبودن اجرا میکردند و تطبیق دائمی شخصیتشان برای برآوردهکردنِ نیازهای دیگران، خسته شده بودند یا نه. فقط میدانیم بسیاری از آنها در محیط کار احساس نارضایتی داشتند. از عبارتهایی مثل «مناسبم نبود» مکرراً استفاده میکردند. میگفتند شغلی مؤثر یا اقناعکننده یا عمیقاً رضایتبخش نبود؛ هرگز صریحاً نگفتند که فکر میکنند با بیرحمیِ بیش از حد قضاوت میشدهاند. اما احتمالش زیاد است که اینطور بوده باشد و وقتی زمان آن رسید که بین بچههایشان و شغلی دست به انتخاب بزنند که به دلایل مختلف کاملاً مناسب نبود، آنها بچههای خود را انتخاب کردند.
بعضی از فرزندان همکلاسیهای سابقمان حالا دارند به سالهای نوجوانی میرسند و بسیاری از این مادران، آیندهشان را در محیط کار میبینند. آنها که وقفهای در کارشان انداختند تا بچهدار شوند و بچهها را بزرگ کنند، در کشمکش برای ورود دوباره به دنیای حرفهای هستند. پنجتایشان به صورت پارهوقت یا در مشاغل انعطافپذیر به کار برگشتهاند، اما فقط یک نفر توانسته است شغلش را از جایی که رهایش کرده بود، فراتر ببرد. اگرچه این زنان هنگام فارغالتحصیلی آدمهای بسیار موفقی بودند، بخش زیادی از اعتبار حرفهای و قدرت درآمدشان را از دست دادند. برای آن دسته از مادرانی که فرزندانشان نزدیک به سن دانشگاه هستند، مزیت اقتصادی به نیاز اقتصادی تغییر کرده است: نیاز به هزینهکردن برای تحصیلات عالی فرزندانشان. زنی با مدرک دکترای حقوق، در مرحلۀ احراز صلاحیت بود تا معلم شود که شوهرش شغلی در وزارت امور خارجه پیدا کرد. او در ۱۵ سالی که با خانوادهاش خارج از کشور زندگی میکرد، کار نکرده بود. حالا میخواست به دانشگاه برگردد تا مدرک ارشدِ تدریس بگیرد، اما با ناراحتی تصدیق میکند: «داریم برای دانشگاه بچهها پول پسانداز میکنیم، نه برای خودمان».
ترکیبی از غرور و ناراحتی را در صدای اکثر مادران خانهدارمان شنیدهایم. آنها عاشق این بودند که درگیر جزئیات زندگی فرزندانشان باشند و از اینکه کاری میکنند تا خانه جای خوبی برای بچهها و شوهرشان باشد، احساس غرور میکردند، اما دربارۀ ترک کارشان مردد بودند. برنامهریز مالی سابق احساس میکند در حالی که تماموقت برای بچههایش حاضر است، شاید با نداشتن شغل آزارشان بدهد.
این زن میگفت: «با تمام وجود قصد دارم به سر کار برگردم. حس میکنم با کارنکردن دخترانم را ناامید میکنم». اما مطمئن نیست وضعیت مادرانی که هر روز با قطار به شهر و مشاغل دفتریشان در مرکز شهر میروند هم خیلی خوب باشد. «احساس میکنم هیچ کسی از انتخابش راضی نیست. زنهایی که کار میکنند حس بدی به این کار دارند و آشفتهاند و زنانی که در خانهاند، همگی رؤیای برگشتن به سر کار را دارند».
• نسخۀ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.
پینوشتها:
• این مطلب را هانا شانک و الیزابت والاس نوشتهاند و در تاریخ ۱۹ دسامبر ۲۰۱۶ با عنوان «When Women Choose Children Over a Career» در وبسایت آتلانتیک منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ با عنوان «مادران شاغل و بچههای کوچک: داستانی پر از اشک و حسرت» و ترجمۀ میترا دانشور منتشر کرده است.
•• هانا شانک (Hana Schank) و الیزابت والاس (Elizabeth Wallace) دو فارغالتحصیل دانشگاه نورثوست هستند که در همکاری با یکدیگر، مجموعهای از پژوهشها را دربارۀ شرایط کاری مادران شاغل در آتلانتیک به انجام رساندهاند. شانک علاوه بر این مطالب، مشاور و طراحی است که نوشتههایش در واشنگتنپست، نیویورکتایمز و دیگر مطبوعات به انتشار رسیده است و والاس، در حوزۀ مد و سبک زندگی نیز مینویسد.
[۱] What Works For Women at Work
نقدهای استیگلیتز به نئولیبرالیسم در کتاب جدیدش، خوب اما بیفایده است
حافظۀ جمعی فقط بخشهایی از گذشته را بازنمایی میکند
جوزف استیگلیتز در مصاحبه با استیون لویت از نگاه خاص خود به اقتصاد میگوید
پساز چند دهه پیشرفت، جهان در مبارزه با فقر با ناکامی مواجه شده است
مطلب بسیار جالبی بود، حقیقتا دوراهی سختی هست، البته این روزها مردها با خانمها کاملا همراهی میکنن و وظایف بچه داری رو باهم تقسیم میکنن، حالا دوست دارم خواننده های عزیز نظر بدن، اگر ما راهی فراهم کرده باشیم که خانمها ضمن رسیدن به بچه ها و امور منزل، در همون منزل و بصورت دورکاری درامد خیلی خوب داشته باشن، این کار چقدر میتونه مورد استقبال قراربگیره؟ این رو هم اضافه کنم که ما این کار رو توی کشورهای دیگه راه اندازی کردیم و خیلی خوب استقبال شد. کار در حوزه گردشگری و خدمات مسافرتی هست و همه امورش بصورت آنلاین انجام میشه، نیاز به تخصص خاصی نداره و آموزش رایگان هم داریم ممنون میشم دوستان نظر بدن
بعضیا یه جوری به خانه داری ارج و قرب میدن انگار چیه والله مامان من با دوتا بچه هم رفته سرکار هم بچه تربیت کرده هم خونه داری تا حالا هم نشده بخاطر کار مادرمون غذا نداشته باشیم یا... البته که من از این شیوه که همه کارها خونه روی دوش مادرم بود و پدرم کمک نمیکرد خوشم نمیاد ولی میخوام بگم خواهر من تنبلی حوصله نداری خونه دار شدی به خودت افتخار نکن
من پدر و مادر شاغل داشتم و با این فضا بزرگ شدم، باید بگم که اصلا تاثیری نداشت روی احساسات من نسبت به اینکه کمبود پدر و مادر و احساس کنم ، به نظرم خیلی کافی بود حضورشون با اینکه توی مدرسه معمولا نمیتونستن جلسات رو شرکت کنن ولی همیشه حمایتشون رو داشتن! الان دیگه چندین ساله که بازنشست شدن ولی واقعا به نظرم باعث میشه بچه ها بیشتر مستقل بزرگ بشن تا وابسته و غیر منطقی! همیشه دلم واسه کسایی که مادرشون ۲۴ ساعته میپاییدشون و آزارشون میداد با به اصطلاح مراقبت کردن ، میسوخته! اینارو با عنوان یه دختر بالغ دارم میگم که دیگه اواسط دهه سوم زندگیشه :))
خیلی جالب بود. مخصوصن در انتها، که میگه هر دو گروه راضی نیستند، چه مادران شاغل که وضعیت آشفتهای دارند، و چه زنان خانهدار که احساس شرمندگی از نداشتن شغل رو دارند… تازه اینها با شرایط امریکاست که تبعیض جنسیتی خیلی کمتر و مزایای فرزندآوری و زایمان بالاتر هست، یک زن تحصیلکرده با راحتی بیشتری نسبت به ایران میتونه کار پارهوقت یا تماموقت داشته باشه (موقعیتهای شغلی بیشتر و نرخ بیکاری کمتر هست.)، همچنین فرزندان نسبت به ایران، خیلی مستقلتر پرورش پیدا میکنند. همین مسائل اگر بر روی فارغالتحصیلان یکی از دانشگاههای ایران بررسی بشه، نتایج خیلی ناامیدکنندهتری میگیریم… واقعن نمیدونم مشکل از کجاست، مهرِ مادری و پدیدهی بارداری که طبیعت در دامان زنها قرار داده، تبعیضهای جنسیتی مخصوصن در جوامع جهان سوم، یا مشکل از عدم درک سیستم اداری و مالی و مدیریتی کشورهاست که نمیتونن شرایط یک زن باردار و بچهدار رو درک کنن و براش برنامهریزی کنند؛ فکر میکنم واقعن بشر باید به حد بالاتری از بلوغ خودش برسه تا همونطور که در علوم طبیعی پیشرفت کرده، بتونه در مدیریت روابط و شرایط انسانی هم پیشرفت کنه، در این راه اگر زنان بتونن به سطوح بالاتر مدیریتی و رهبری در اجتماع برسن، قطعن درک بیشتری از شرایط موجود خواهند داشت و خیلی بیشتر میتونن در حل این تعارضات کمک کنند. امیدوارم.
این چه تصور غلطیه که ایجاد شده که شغل خانه داری رو پایین تر از مشاغل دیگه میدونیم لا اقل همه ما خانمها به خوبی این رو درک میکنیم که با شغل خانه داری چه نقش بسیار بسیار بسیار مهمی تو حفظ سلامت روانی بچه ها و همسرمون داریم البته این منافاتی با این نداره که اگر شرایطش رو داشتیم شغل دومی هم در کنار خانه داری برای خودمون داشته باشیم نبض خونه و خونواده تو دست ماست
با نظر شما خیلی موافق هستم. زن و مرد باید بتونن تمامی امور خانواده رو با کمک همدیگه و با تفاهم شدید ادامه کنن، نباید مرد به خاطر هزینه های خونه از تخصص و درس دور بمونه و برعکس، زن به خاطر فرزند از تخصص و موقعیت اجتماعی دور بمونه، اینکه بتونن با کمک همدیگه مدیریت کنن خیلی مهم هست.
دوست عزیز البته این انتخاب شما هست و میتونه برای شما بهترین باشه، در صورتی که مادری بخواد به فعالیت تخصصی خودش ادامه بده، واضح هست که باید جنبه ی اون رو هم داشته باشه! مطمئنا نمیتونه بره سر کار و از طرفی عصبی باشه! حتی یک پدر هم همینطور! ما داریم پدرانی رو که میرن سر کار و تو محیط خانواده ی خسته و عصبی هستن! حالا بر اساس نظر شما اون پدر ها دیگه نباید برن سر کار؟
عزیزم...درست میگی اما مهمترین نیاز نوزاد شیر خوردنه....که پدر نمیتونه اینکار رو انجام بده.و ما مادرها باس انجامش بدیم.چطوری برگردیم سرکار وقتی بچه امون دوساعتی یکبار شیر میخوره؟!باید انتخاب کرد.بین مادر کامل بودن یا شاغل کامل بودن....هر دو باهم جمع نمیشه...من که خیلی تلاش گردم و نشد.البته که شرایطش هم اصلا مهیا نیست.
باید نادیده نگیریم که شرایط برای کار خانمها در تمام دنیا داره روز به روز بهتر میشه. هنوز راه زیادی هست برای رسیدن به شرایط ایدهآل، اما نباید ناامید شد. من فرزند سوم و آخر یک مادر شاغل هستم، و همیشه به تحصیلات و شغل مادرم و نقشش در اجتماع افتخار کردم، و بارها شاهد بودم که دوستانم با مادر خانهدار، آرزوی داشتن مادری مانند مادر من رو داشتن،زنی قوی، مستقل و تاثیرگذار در اجتماع. بله، همیشه غذای گرم روی اجاق نبود و لباسمون اتو کشیده نبود، اما ما بچهها خودکفاتر بار اومدیم و پدرم هم در کارهای منزل مشارکت میکرد، و دستکم وابسته به حضور دائمی مادرم نبود برای امور شخصیش. یادمه زمانی که دانشجو بودم و در خوابگاه میموندم، دختران مادران خانهدار رو میدیدم که از تهیهی یک وعده غذای ساده یا تمیز کردن محیط اطرافشون عاجز بودن و انجام کارهای شخصیشون اشکشون رو درمیاورد، چون تا اون سن مادرشون این کارهاشون رو به عهده گرفته بود. پسران این مادران از جان گذشته هم معمولا همینطور بار میان، مردانی که جوراب خودشون رو هم نمیتونن پیدا کنن، مردان کلیشهای فیلمها و سریالهای ایرانی. مردانی که عاشق زنان فعال در اجتماع میشن، و با زن کدبانو و خانهداری که مادرشون انتخاب کرده ازدواج میکنن. مردانی که از کار میرسن به خونه، و منتظر میشینن تا همسرشون هم از کار برگرده و جلوشون چای و نهار بچینه. زن شاغل، درست به اندازهی مرد شاغل نیاز به حمایت و جدی گرفته شدن داره، هیچ جامعهای بدون جدی گرفتن کار و پیشرفت زنان، پیشرفت نمیکنه.
واقعیت اینه که در کار تربیت بچه، پدر و مادر به یک اندازه سهم دارن و باید هر دو به یک اندازه برای بزرگ کردنش هزینه بدن. همراهی هر دو نفر لازمه. نه اینکه فقط به قیمت کناره گیری زن از موقعیت کاری و اجتماعیش باشه. واقعیتی که باید باهاش روبهرو بشیم اینه نه اونی که شما میفرمایید. مادری شغل تماموقت و محتوم برای تمام زنها نیست.
من فرزند یک مادر شاغل هستم. همیشه حسرت بودن مادر در کنارم رو داشتم. داشتن یک محیط خانوادگی گرم. نه جنگ اعصاب و اختلاف پدر و مادر به خاطر خستگی مادرم! با اینکه پدرم همیشه خیلی زیاد کمک می کرد. به خاطر همین بعد از بچه دار شدن، موندم خونه تا بچه هام بزرگتر بشن و از دیدن لحظه لحظه رشدشون لذت ببرم و اونها هم از بودن من کنار شون لذت ببرن.
پس فرق زن و مرد چیه؟ ؟؟ رشد و کمال واقعی زنی که مادر میشه، در مادر بودنه. وگرنه تفاوتش با مرد، فقط در بارداری و بچه آوردنه. البته این دختران که الان دارن در جامعه بار میان اوه یه روز امکان پزشکی ش فراهم بشه، میگن یه بچه مرد بیاره، یکی من!!! این یک نگاه خیلی کوته بینانه س که رشد زن رو فقط در تحصیل و داشتن شغل می بینه . مردهامون دارن از مردانگی فاصله می گیرن.
مطلب جدیدی نبود.اینکه مادر الویتش باید فرزندش باشه کاملا فطریست.و احادیث زیادی داریم که این مطلب رو تصدیق میکنه.در احادیث حتی راهکار هم برای این دو دلی مادران داریم .راهکار اینه تا سه یا چهارسالگی فرزند در دامن مادر بزرگ بشه .وقتی شخصیتش شکل گرفت حالا دیگه میتونیم بذاریمش مهد و اجازه بدیم محیطهای دیگه رو هم تجربه کنه.
جمله آخرش جالب بود هیچ کسی از انتخابش راضی نیست. زنهایی که کار میکنند حس بدی به این کار دارند و آشفتهاند و زنانی که در خانهاند، همگی رؤیای برگشتن به سر کار را دارند اما به نظر من تبعیض آنچنان مؤثر نیست در بهترین فضای کاری بازهم نیازهای فراوان کودک انکارناپذیره و برای مادر خوب بودن چارهای به جز به حداقل رساندن کار بیرون نیست کاش از کودکی روزگار مادری ما انکار نمیشد ما خانمها درس میخوانیم و برای موقعیت اجتماعی بهتر تلاش میکنیم جامعه هم ما رو تشویق میکنه تا وقتی که با ازدواج حرکتمون کند میشه و با بچهدار شدن میفهمیم که چه واقعیتی رو به روی مابوده که هیچ وقت کسی ما رو برای اون آماده نکرده
مطلب بسیار خوب و کمتر شنیده شده ای بود!! باید آن روی سکه را هم دید!! جمعیتی از زنان نیز وجود دارند که بنا بر دلایلی، فرزندآوری و بزرگ کردن آن را پیش گرفتند تا پس از آن به درس و ادامه تحصیل و شغل بپردازند، در حالی که دید تبعیض آمیز جامعه سبب خانه نشینی شان شد و اینکه، اوووووه دیگه خیلی دیر شده !! در حالی که هر دو گروه تحصیلکرده های قبل از بارداری و تحصیل نکرده های پیش از بارداری که در پی تحصیل رفتند، در یک طراز سنی اند !! این نکته ای قابل توجه بود که به نظرم باید از این منظر هم دیده شود!! با تشکر از مطلب بسیار خوبتان