اگر تمام باورهای درست و موجه ما اتفاقی باشند، بدین معناست که ما هیچ چیزی نمیدانیم
پس از اینکه افلاطون معرفت را تعریف کرد، این تعریف نسبتاً ثابت ماند و تغییر زیادی نکرد. درست هم به نظر میرسید؛ برای معرفتداشتن به چیزی، اولاً نباید در آن شک کنید، ثانیاً آن معرفت باید درست باشد و ثالثاً بدانید چرا آن معرفت درست است. اما بهیکباره گتیه ظهور کرد و همهچیز را به هم ریخت. او پرسید: «اگر شناخت ما از سرِ شانس درست باشد، آن وقت چه؟». پنجاه سال میگذرد و متفکران همچنان درگیر مسئلۀ گتیهاند.
برایان گلیگر، نوتیلوس — در دهۀ ۱۹۶۰، فیلسوف آمریکایی ادموند گتیه آزمایشی فکری را ابداع کرد که با نام «مثال گتیه»۱ شناخته میشود. این آزمایش نشان میدهد که چیزی «نادرست» دربارۀ شیوۀ فهم ما از معرفت وجود دارد. این آزمایشِ سخت «مسئلۀ گتیه»۲ نامیده شده است و، ۵۰ سال بعد، فیلسوفان هنوز دربارۀ آن بحث و مناقشه دارند. جنیفر نیگل، فیلسوف ذهن در دانشگاه تورنتو، گیرایی آن را چنین خلاصه میکند: «انعطافپذیری مسئلۀ گتیه نشان میدهد که صورتبندی هرگونه نظریۀ معرفتِ تقلیلگرایانۀ صریح (اگر ناممکن نباشد) دشوار است».
معرفت چیست؟ خب، اندیشمندان در طول چند هزار سال کموبیش یک تعریف را بدیهی میانگاشتند: معرفت یعنی «باور صادق موجه». استدلال آنها استوار به نظر میرسید: صِرف باور به چیزی که اتفاقاً صادق باشد ضرورتاً آن را به معرفت تبدیل نمیکند. اگر دوستتان به شما بگوید که میداند شما شب گذشته چه خوردهاید (مثلاً پیتزا خورده باشید) و حدسش اتفاقاً درست باشد، این بدان معنا نیست که او میدانسته است. آن فقط حدسی موفقیتآمیز بوده، یک باور صادق صِرف. اما، دوستتان در صورتی میداند، که بگوید پیتزا خوردهاید زیرا شما را در حال خوردن آن دیده است، این بخشْ «توجیه» تعریف فوق است. در این صورت، دوست شما دلیل خوبی خواهد داشت که باور کند شما پیتزا خوردهاید.
دلیل شهرت مسئلۀ گتیه آن است که او با استفاده از داستانهای کوتاه نشان داد که این تعریف شهودی از معرفت نادرست است. مقالۀ او در سال ۱۹۶۳، با عنوان «آیا معرفتْ باور صادق موجه است؟»۳، شبیه تکلیف دانشجویان دورۀ کارشناسی است. این مقاله فقط سه صفحه است. اما کل آن چیزی است که گتیه نیاز داشت تا در حوزۀ تحقیقاتی خود، معرفتشناسی، یعنی مطالعۀ نظریۀ معرفت، انقلاب ایجاد کند.
«مسئله» در یک مسئلۀ گتیه از بطن توصیفات کوتاه و بیادعا ظهور میکند. گتیه توصیفات خاص خود را داشت، و فیلسوفان پس از او با گونههایی از توصیفات خاص خود این مسئله را مطرح کردهاند. این نسخه را از اسکات استرجن، فیلسوف دانشگاه بیرمنگام، در نظر بگیرید:
فرض کنید من برای دزدی وارد خانۀ شما میشوم، دو بطری نوشابه در آشپزخانه پیدا میکنم، آنها را مینوشم و با دو بطری دیگر جایگزین میکنم. شما به یاد میآورید که نوشابه خریدهاید و به این باور میرسید که دو بطری نوشابه در خانه وجود دارد. باور شما صادق و موجه است، اما شما نمیدانید چه چیزی رخ داده است.
آیا این عجیب به نظر میرسد که بگوییم شما میدانید که دو بطری نوشابه در یخچال شما است؟ بیگمان، شما مطمئن هستید که آنها آنجا هستند. اما تنها دلیل آنکه آنها آنجا هستند آن است که این دزد ظاهراً دستخوش دگرگونی روحی شده است. اما، شما باور دارید که آنها آنجا هستند، زیرا شما آنها را آنجا گذاشتهاید. شما درست فکر میکنید که در یخچال شما نوشابه هست، و دلیل خوبی دارید که باور کنید هنگام بازگشت شما آنها آنجا هستند، اما آیا باور صادق و موجهتان مبنی بر اینکه دو بطری نوشابه در خانه دارید، بهنوعی خوششانسی به نظر نمیرسد؟ هر چه باشد، باور شما تنها بدان دلیل صادق است که دزد نوشابهها را جایگزین کرده است. آیا رسیدن به باوری صادق و موجه از روی خوششانسی معرفت محسوب میشود؟
مثال دیگری را از جان توری، فیلسوف آمریکایی، در نظر بگیرید:
ماری وارد خانه میشود و به اتاق نشیمن نگاه میاندازد. یک صورت آشنا از روی صندلی شوهرش به او خوشآمد میگوید. او فکر میکند که «شوهرم در اتاق نشیمن نشسته است» و سپس راهی اتاق خواب میشود. اما ماری مرد روی صندلی را اشتباه گرفته است. او شوهرش نیست، بلکه آن برادرش است که مریم هیچ دلیلی ندارد حتی فکر کند در داخل کشور است. اما شوهرش، در سوی دیگر اتاق نشیمن، دور از دید ماری، نشسته است و در صندلی متفاوتی چرت میزند.
در اینجا نیز عنصر شانس دخیل است. آیا ماری میداند که شوهرش در اتاق نشمین است؟ او باور دارد که او آنجاست، برای این باور توجیه دارد، و حق با او است. اما، همانند مثال نوشابهها، وسوسه میشویم که بگوییم نه. توری میگوید: «مسئلۀ گتیه ما را به چالش میکشد تا تشخیص دهیم که چرا افراد در مثالهای گتیه از معرفت برخوردار نیستند. بسیاری میپندارند که غلبه بر این چالش به نظریۀ معرفت درستی منجر میشود. برخی این چالش را به باد انتقاد میگیرند یا آن را رد میکنند. اما شمار اندکی از فریبندگی آن در امان هستند».
بنابراین، اگر معرفتْ باور صادق موجه نیست، پس چیست؟ در این نقطه، چند سال پس از پنجاهمین سالگرد انتشار معمای گتیه، گروهی از فیلسوفان و روانشناسان فکر میکنند که کوشش برای پاسخ به این پرسش احمقانه است و همواره چنین بوده است. آلن هزلت، فیلسوف دانشگاه نیومکزیکو، میگوید: «اکنون مُد روز است که تحقیقات اولیه دربارۀ مسئلۀ گتیه کوچک شمرده شود، یا در وهلۀ اول آن را کوششی بیهوده در زمینۀ چیزی احمقانه بدانند، یا (آنچنان که گویی جوهر ریختهشده گونهای از خون ریختهشده باشد) بربادرفتن تراژیک کوشش فلسفی به حساب بیاید». اما دانکن پریچارد، فیلسوف دانشگاه ادینبورو، با این دیدگاه مخالف است. او میگوید: «آن نهتنها یک هدف بر باد رفته نیست، بلکه درواقع زنده و فعال است».
پریچارد با الهام از مسئلۀ گتیه، تعریف خاص خودش را از معرفت به دست داده است. در مقالهای در سال ۲۰۱۲، توضیح میدهد که چرا شما نمیدانید در داخل یخچال نوشابه است، هرچند باور شما صادق و موجه باشد، و این همان چیزی است که تعریف سنتی، «باور صادق موجه»، از انجام آن ناتوان است.
پریچارد میگوید راهکار مسئله آن است که نخست توجه کنیم که دو «شهود اصلی» دربارۀ معرفت وجود دارد که دو «روی» یک شهود منفرد به نظر میرسند، اما [درحقیقت] چنین نیستند. اینها عبارتاند از «شهود ضدشانس»۴ (باور صادق شما، که پریچارد آن را یک «موفقیت شناختی» مینامد، برای آنکه معرفت در نظر گرفته شود، نمیتواند ناشی از خوششانسی باشد) و «شهود توانایی»۵ (باور صادق شما باید بهنحوی محصول توانایی شناختی شما باشد). (در اینجا باید متذکر شد که برخی در این امر تردید دارند که مطالعۀ شهودها، آنچنان که پریچارد انجام میدهد، سودمند باشد. نیگل فکر میکند که این امر سودمند است: او در مقالهای در سال ۲۰۱۳، منتشره در مجلۀ کارنت کانترورسی۶، چنین مینویسد: «شهود معرفتشناختی خطاناپذیر نیست، اما اکنون بهاندازۀ کافی قابلاعتماد به نظر میرسد که به کارکرد سنتی خود ادامه دهد، یعنی شواهد ارزشمندی دربارۀ سرشت معرفت در اختیار ما بگذارد»).
پریچارد میگوید «چه چیزی نیاز است تا به ما اطمینان دهد موفقیت شناختی فرد نتیجۀ شانس نیست؟ خب، بههرحال بهطور شهودی میفهمیم که شرط لازم چنین است: موفقیت شناختی باید محصول توانایی شناختی فرد باشد. و بالعکس، تاآنجاکه موفقیت شناختی فرد محصول توانایی شناختی فرد باشد، باز بهطور شهودی توقع داریم که آن معرفت بدین ترتیب مصون از شانس نابودگر معرفت باشد». اما او میگوید که این شیوهای نادرست برای اندیشیدن به این موضوع است. مثال گتیه را دربارۀ فردی به نام تمپ در نظر بگیرید تا دلیل این امر را دریابید:
تمپ باور خود را دربارۀ دمای اتاق با نگاه به دماسنج شکل میدهد. باورهای او، که چنین شکل میگیرند، بسیار اعتمادپذیرند، چراکه هر باوری که او بر این مبنا شکل میدهد همواره درست خواهد بود. بهعلاوه، او هیچ دلیلی ندارد که فکر کند این دماسنج عیب و ایرادی دارد. اما دماسنج در واقع خراب است، و بهطور تصادفی در گسترۀ خاصی در نوسان است. بدون آگاهی تمپ، عاملی در اتاق پنهان است که کنترل ترموستات را در دست دارد و وظیفۀ او آن است که مطمئن شود که، هر بار تمپ به دماسنج نگاه میکند، «عدد» روی دماسنج مطابق با دمای اتاق است.
باور صادق تمپ دربارۀ دمای کنونی اتاق ناشی از خوششانسی نیست، او باوری صادق دارد زیرا هر بار که به دماسنج نگاه میکند، فردی آگاهانه دمای درست را در اختیارش میگذارد. آنچنان که پریچارد میگوید: «مشکل موجود در رابطه با باورهای تمپ آن است که آن باورها جهتِ نادرستی را برای سازگاری با واقعیتها نشان میدهند، زیرا درحالیکه باورهای شکلگرفتۀ او بر این مبنا قطعاً صادقاند، درستی آنها هیچ ارتباطی با تواناییهای تمپ ندارد و سراسر به عاملی مربوط میشود که خارج از عاملیت شناختی وی است». به دیگر سخن، همانطور که پریچارد در ادامه میافزاید: «درحالیکه موفقیت شناختی [تمپ] محصول توانایی شناختی وی نیست، صرفاً هم ناشی از شانس نیست».
بنابراین، پریچارد نتیجه میگیرد که راه دستیابی به معرفت آن است که تواناییهای شناختی مربوطۀ شما باوری را تولید کند که نهتنها صادق و محصول عاملیت شما باشد، بلکه ایمن نیز باشد. منظور پریچارد از «ایمن» آن است که باور شما نباید بهراحتی نادرست باشد. برای مثال، باور تمپ در صورتی ایمن است که فردی در اتاق پنهان است که تضمین میکند او هر بار به دماسنج نگاه میکند دمای درست را باور خواهد داشت (اگر شما با خودتان میاندیشید که، «اما فرد پنهان در اتاق بهراحتی میتواند تصمیم بگیرد که دمای نادرست را به تمپ نشان دهد»، فقط تصور کنید که بهجای یک فرد یک ماشین در اتاق پنهان باشد که طوری برنامهریزی شده است تا همواره باعث شود تا دماسنج دمای درست را نشان دهد). اما باور شما مبنی بر اینکه نوشابه در داخل یخچال است، و باور ماری مبنی بر اینکه شوهرش در اتاق نشیمن است، ایمن نیستند، زیرا دزد بهراحتی میتوانسته است نوشابهها را جایگزین نکند، و شوهر ماری بهراحتی میتوانسته است در اتاقی دیگر باشد.
برای درک راحتتر این امر، پریچارد از ما میخواهد که به موفقیت شناختی، همانند یک باور صادق، بههمان شیوهای بیاندیشیم که دربارۀ موفقیت در تیراندازی میاندیشیم. معرفت یک دستاورد است، درست همانطور که زدن به وسط هدف با تکیه بر توانایی خودتان یک دستاورد است: شما این کار را انجام دادهاید و این شانس صرف نیست. پریچارد در این باره چنین میگوید:
دستاوردها بهوضوح دربرگیرندۀ موفقیت هستند، اما تیراندازی که بدون هرگونه تواناییِ مربوطه به هدف میزند، حتی با وجود موفقیت خود دستاوردی را نشان نداده است. بهعلاوه، این همچنین امری حیاتی است که موفقیت تیرانداز باید بهدلیل بهکارگیری تواناییهای مربوطهاش باشد. تیرانداز ماهری که به هدف شلیک میکند، اما تنها بهدلیل وزش اتفاقی باد موفق به اصابت به آن هدف میشود، دستاوردی را به نمایش نمیگذارد، هرچند موفق است و از تواناییهای مربوطه نیز برخوردار است (این نوعی از مثال گتیه خواهد بود). بنابراین، آنچه نیاز است عبارت است از موفقیتی که به بهترین نحو برحسب بهکارگیری تواناییهای کنشگر تبیین میشود، یعنی موفقیتی که حاصل توانایی فرد است و این همان چیزی است که در این مورد وجود ندارد.
به دیگر سخن، موفقیت تنها در صورتی دستاورد است که شما خودتان بهتنهایی آن را انجام داده باشید. همین امر دربارۀ باور صادق نیز درست است، آن تنها در صورتی معرفت است که شما خودتان مسئول درستیاش باشید. (این بدان معنا نیست که خودتان باید همه چیز را بهصورت دست اول دریابید؛ وگرنه این نظریه، برای مثال، امکان کسب معرفت از کتابها را رد خواهد کرد).
شاید شما از خودتان بپرسید که گتیه دربارۀ این موضوعات چه میاندیشد. آنچنانکه پیداست، او چندان به این موضوعات نمیاندیشد، یا، اگر نظری در این باره دارد، دغدغۀ چندانی برای انتشار آن نداشته است. درواقع، او هرگز مقالۀ دیگری بهجز «آیا معرفت باور صادق موجه است؟» منتشر نکرده است و او در ماه اکتبر ۹۰ ساله میشود. وی، در پاسخ این پرسش که «چرا نباشد؟»، گفته است «من چیز بیشتری برای گفتن ندارم».
پینوشتها:
• این مطلب را برایان گلیگر نوشته است و در ۱۸ نوامبر ۲۰۱۶ با عنوان «This Simple Philosophical Puzzle Shows How Difficult It Is to Know Something» در وبسایت نوتیلوس منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۸ شهریور ۱۳۹۶ آن را با عنوان «معمای سادهای که نشان میدهد شناختن چیزها چقدر دشوار است» و با ترجمۀ علی برزگر منتشر کرده است.
•• برایان گلیگر (Brian Gallagher) سردبیر وبلاگ سایت نوتیلوس است.
[۱] Gettier case
[۲] Gettier problem
[۳] Is Justified True Belief Knowledge?
[۴] anti-luck intuition
[۵] ability intuition
[۶] Current Controversies in Experimental Philosophy
برخی افکارشان به شکل تصویر است و بعضی به شکل واژهها. اما فرایندهای ذهنی مرموزتر از چیزی که تصور میکنیم هستند
یک متخصص هوش مصنوعی میگوید فرق انسانها با هوش مصنوعی در نحوۀ آموختن آنهاست
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها