مقاومت برای محمدعلی یکی از گزینهها نبود؛ بلکه یک ضرورت بود
محمدعلی یکی از اسطورههای زندۀ جهان بود، افسانهایترین بوکسور تاریخ، که به گفتۀ خودش مثلِ پروانه در آسمان شناور بود و مثلِ زنبور نیش میزد. اما فقط بخشی از افسانۀ محمدعلی با رقصپاها و رجزخوانیها و پیروزیهای توی رینگ ساخته شده بود، محمدعلی نابابترین الهامبخشِ فرودستانِ جامعهاش بود و به تعبیر هنری ژیرو، با طغیانِ خود به همه یاد داده بود مقاومت کاری است شاعرانه.
Taking notes 61: Muhammad Ali was a freedom fighter not a celebrity
6 دقیقه
هنری ژیرو، فیلاسافرز فور چنچ — مرگ محمدعلی تیری بود بر قلبِ معنایی که زندگی عزتمندانه دارد، جملهای بود بر مهارت بینظیر، بر شوقِ قدمنهادن در تاریخ و ازمیانبردن پنهانترین بیعدالتیهایش. من یکی از انسانهای بیشماری هستم که مطمئناً قلبشان در مرگ محمدعلی متأثر شده است. او قهرمانِ آنهایی بود که در دهۀ شصت میلادی بزرگ میشدند و از دیالکتیک شاعرانۀ بدن و مفهوم مقاومتِ او الگوبرداری میکردند. برای نسلِ طبقۀ کارگر در زمانۀ من، بدنْ تمامِ دارایی بود: محملی برای خطر، امید، امکان، سردرگمی و ترس. محمدعلی توانست درک ما از بدن را به عرصۀ سیاست نیز بکشاند. این موضوع از طریق تبدیل دغدغههای طبقۀ کارگر به درک جسورانِهای از مفهوم مقاومت میسر شد. او برای همه روشن کرده بود که مقاومت عملی شاعرانه است، شعری که مداماً در حالِ سرودهشدن است. علاوهبراین، محمدعلی نظم نژادی را برهم ریخت. معترض جنگ بود و توی رینگ بوکس، مثل پروانه میرقصید؛ استاد مسلّم بذلهگویی، عملگرایی و شجاعت بود. مقاومت برای محمدعلی یکی از گزینههای روی میز نبود؛ بلکه ضرورت بود.
یکی از موهبتهای بسیار بزرگ او این بود که از استعدادش بهعنوان مبارزِ مشهورِ جهانی استفاده میکرد تا سناریو را عوض کند؛ منظور سناریویی است که نخبگان زمانهاش از آن استفاده میکردند تا کودکان فقیر سیاهپوست و سفیدپوست را بر اساس نقاط ضعفشان تعریف کنند. او در گفتار و رفتار خود به نسلی از کودکان آموخت که ضعفهایشان درواقع قوّتشان است؛ نقاط قوتی مثلِ حس همبستگی، مهر، همراستایی ذهن و بدن، آموختن، تمایل به خطرپذیری، عشقورزی، پیوستن دانش به قدرت، حساسبودن به آسیبهای دیگران در حین پذیرفتن مفهومی از عدالت اجتماعی. محمدعلی به ما یاد داد چگونه قدرتِ ازدسترفتهمان را بازیابیم. بسیاری از ما خیلی زود دریافتیم که آنچه او میگفت این بود که ما مجبوریم برای زندهماندن وضعیت موجود را تغییر دهیم؛ ما درحقیقت متوجه شدیم که قدرتِ موردِ ادعایِ آنهایی که در خیابان، مدرسه و محیط کار به ما ظلم میکردند، درواقع ضعفهایی خطرناک بودند؛ ضعفهایی که از نژادپرستی آنها شروع میشد و تا تکبر لجامگسیخته و تمایلشان به خشونت امتداد پیدا میکرد. محمدعلی زبان و مفهومی از کنشگری فراهم آورد که منجر شد به پیدایش نقطه عطفی در توانایی ما در روایتگری و همچنین باعث شد بتوانیم خودمان را از دست یکی از مصیبتبارترین اَشکالِ استیلایِ ایدئولوژیک خلاصی دهیم. ماری لوئیزه نات آن را «پیشداوریهای آزموننشدهای که مانع از تفکر میشود» مینامد.
محمدعلی خطرناک بود، اما نه فقط به این دلیل که مشتزنی حرفهای و چالاک بود، بلکه بهخاطرِ درک عمیقش از آن چالش، اگر نگوییم آن روندِ خزنده. چالشِ به فراموشی سپردنِ سرگذشتهای زهرآگین و تهنشینشدهای که جوانانِ اقلیت میبایست آنها را درونی و مجسم میکردند تا بتوانند زنده بمانند. به فراموشی سپردن، یعنی توجه به تاریخ، سنتها، مناسک روزانه و روابط اجتماعیای است که هم مفهومی از مقاومت را عرضه میکرد و هم به مردم اجازه میداد که از ورای بدبختی و مصیبتی که برآنها تحمیلشده، و بر زندگی روزمره خود و همسایگانشان اثر میگذاشت، بیندیشند. به فراموشی سپردن، یعنی هم یادگیریِ مقاومتِ موجود در سرگذشتهایِ فراموششده، هم یادگیری نحوۀ روایتِ زندگی خودشان از دو منظر: هم از منظرِ درکِ سرمایۀ فرهنگی مسمومی که قدرت دولت نژادپرست را تقویت میکرد و هم از منظر درک الگوهای دانش و روابط اجتماعیای که به ما اجازۀ بهچالشکشیدنشان را میدادند. بهفراموشی سپردن همچنین بهمعنیِ از یادبردنِ آن الگوهای ستمی است که بسیاری از ما آنها را درونی کرده بودیم؛ مثل تبعیضهای جنسی و تصورات مردانهای که به ما آموزش داده شد بود تا خود را بر اساس آن تعریف کنیم. امّا دست آخر محمدعلی به ما آموخت از اعتقاداتمان کوتاه نیاییم و برای آن مبارزه کنیم.
غیر از اینکه محمدعلی بهترین مشتزن جهان بود، نزدیک به چهار سال از زندگی حرفهایاش را فدا کرد بهخاطر آرمانهایی که بدان معتقد بود. او صرفاً نمادی از تاریخ نبود؛ بلکه در شکلگیری تاریخ مؤثر بود. اگرچه او معایب خودش را هم داشت؛ مثل استهزاء جو فریزر و مخالفت با حرف مالکوم ایکس دربارۀ کمبودها. ولی باید در نظر داشته باشیم که محمدعلی خدا نبود؛ او صرفاً معایبِ متفاوتی داشت. بیشترین چیزی که دربارۀ او در مقام مبارز، برای آدمهای ستمدیده مهم بود، تواناییاش در تغییر شرایط موجود بود. حالا که منافع شخصی و خودشیفتگیِ بیمارگونه در عصر کازینو کاپیتالیسم، عنان فرهنگ را در دست گرفته است، در آینده سخت بتوانیم افرادی مثل محمدعلی پیدا کنیم. من دلم برای او تنگ خواهد شد و فقط امیدوارم که میراث او ردی از مقاومت و شجاعت برجای گذاشته باشد که الهامبخش نسلهای بعدی باشد. او بهمعنای واقعی، قهرمانی بود که به نسلی از بچههای طبقۀ کارگر نشان داد چگونه مقاومت و مبارزه کنند و با منزلت و کرامت، حقشان را بگیرند.
پینوشت:
• این مطلب را هنری ژیرو نوشته است و در تاریخ ۱۴ ژوئن ۲۰۱۶ با عنوان «Taking notes 61: Muhammad Ali was a freedom fighter not a celebrity» در وبسایت فیلاسافرز فور چنچ منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۶ مرداد ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «من بدم و زیبا» و با ترجمۀ مجتبی هاتف منتشر کرده است.
•• هنری ژیرو (Henry A. Giroux) پروفسور تحقیقِ منافع عمومی در دپارتمان مطالعات زبان انگلیسی و فرهنگِ دانشگاه مکمستر و استاد کرسیِ پاولو فرئیره در آموزش انتقادی در «موسسۀ نوآوری و تعالی در آموزش و یادگیری مکمستر» است. او همچنین بهعنوان استاد مدعو در دانشگاه رایرسن مشغول فعالیت است.
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
چطور جامعۀ اسرائیل با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
تمجید آشکار از دیکتاتورها مشخصۀ اصلی راستگرایان آمریکاست