نوشتار

من دانشمندم و به فکت‌ها باور ندارم

دانشمندان هیچ‌چیز را «اثبات» نمی‌کنند؛ کاری که آن‌ها می‌کنند جمع‌آوری شواهد است

من دانشمندم و به فکت‌ها باور ندارم منبع: مارکتیر

دانشمندان هیچ‌چیز را «اثبات» نمی‌کنند. آنچه انجام می‌دهند جمع‌آوری شواهدی است که گاهی پشتیبان پیش‌گویی‌هایشان است و گاه نیست. گاهی می‌شود که اعمالی را بارها و بارها انجام می‌دهند و هر بار که نتیجۀ یکسانی می‌گیرند، نتیجه را فکت می‌نامند. اما ما می‌توانیم بر این مطلب احتجاج کنیم که یافته‌های هر آزمون علمی‌ای که ترتیب داده شده است، تقریباً بالضروره، باطل‌اند؛ آن‌ها صرفاً اندکی درست‌تر از مطالعات ماقبلشان‌اند.

Scientific American

I'm a Scientist, and I Don't Believe in Facts

جولیا شاو، ساینتیفیک امریکن — برخی می‌گویند که ما خودمان را در جهانی یافته‌ایم که در احساسات و عقل‌گریزی غرق شده است و فهم از واقعیت روزبه‌روز ضعیف‌تر می‌شود، جهانی که در آن دروغ‌ها آرامشمان را بر هم نمی‌زنند و دانش تأثیری بر ما نمی‌گذارد؛ دلیلش آن است که ما پساحقیقت۱ و پساواقعیت۲ هستیم. اما آیا این امر واقعاً چیز بدی است؟

من یک نسبی‌گرای واقعیت‌نگر هستم. ایدۀ واقعیت‌ها [واقعیت‌های علمی یا به‌اصطلاح فکت‌ها] و «حقیقت» را یک وقتی، سال پیش، کنار گذاشتم. کتابی سراسر علمی نوشتم به نام توهم حافظه۳ که تقریباً هیچ‌گاه اصطلاحات فکت و حقیقت را در آن ذکر نکردم. می‌پرسید چرا؟ چون مثل بابانوئل و اسب‌های تک‌شاخ فکت‌ها نیز –دستِ‌کم آن‌گونه که معمولاً دربارۀشان می‌پنداریم- اصلاً وجود ندارند.

ما فکت را همچون حقیقتِ ابطال‌ناپذیر در نظر می‌گیریم. به‌قولِ لغت‌نامۀ آکسفورد، فکت «چیزی است که می‌دانیم یا ثابت شده حقیقت دارد». درحالی‌که پای اثبات در کجاست؟ در علم؟

باری، به من اجازه بدهید که برایتان از رازی دربارۀ علم بگویم: دانشمندان هیچ‌چیز را «اثبات» نمی‌کنند. آنچه ما انجام می‌دهیم جمع‌آوری شواهدی است که گاهی پشتیبان پیش‌گویی‌هایمان است و گاه نیست. گاهی می‌شود که اعمالی را بارها و بارها، به‌طرز معناداری به روش‌های مختلف، انجام می‌دهیم و هر بار نتیجۀ یکسان می‌گیریم، سپس این یافته‌ها را فکت می‌نامیم. هرگاه که چندین و چند تکرار و نسخه‌های متفاوت آزمون را پیش روی خود می‌بینیم، به‌طوری که همگی دال بر چیزی واحدند، ناگهان سر از «نظریه» و «قانون» درمی‌آوریم، مثل تکامل و جاذبه و…، گرچه به‌هیچ‌وجه چیزی را «اثبات» نکرده‌ایم.

از دست من دلگیر نشوید. روش علمی کاملاً شگفت‌انگیز است؛ توانایی بی‌بدیلی دارد برای یافتن پاسخی که یاری‌مان کند تا زندگی‌مان را طولانی‌تر کنیم، بازدهی‌مان را بهینه سازیم و مغز خودمان را دریابیم.

دانشمندان، آرام آرام، توهمی را می‌شکنند که ادراک انسانیِ متعصب ما آن را ساخته است و افشا می‌سازند که جهان چگونه کار می‌کند. طی پیشرفتی فزاینده، هر تحقیقی مبلغی خُرد از بینش را بر دانسته‌های ما اضافه می‌کند.

اما به‌رغم اینکه جادوی علم کاری می‌کند که چشمان ما برق بزند، می‌توانیم بر این مطلب احتجاج کنیم که یافته‌های هر آزمون علمی‌ای که ترتیب داده شده است، تقریباً بالضروره، باطل‌اند؛ آن‌ها صرفاً (با امیدواری) اندکی درست‌تر از مطالعات ماقبلشان‌اند.

این همان زیباییِ علم است. علم ذاتاً خودنقاد۴ و خوداصلاح‌گر۵ است. وضع موجود هیچ‌گاه به‌اندازۀ کافی خوب نیست. همیشه، دانشمندان می‌خواهند بیشتر بدانند و خوش به حالشان که همیشه چیز بیشتری برای دانستن در کار است.

کافی است که چشم بگردانید و به تاریخ بنگرید تا دوباره‌گویی‌هایی چندگونه را دربارۀ فکت‌ها ببینید تا صحت این برداشت روشن شود. ارسطو می‌پنداشت که خانۀ عقلْ قلب است و ایمان داشت که مغز سازوکارِ خنک‌کنندۀ آن است، البته که الان این امر چیزی مضحک می‌نماید. اما مطمئنم کافی است مدتی بگذرد تا بفهمیم برخی از همین فکت‌های امروز ما، به همان اندازه، گمراه‌کننده‌ به نظر می‌رسند.

فهم ما همواره می‌تواند بهبود یابد. حتی اگر اشتباه باشد، نگرش‌های پیشین را تخریب نمی‌کند و معمولاً قدمی میانجی و ضروری محسوب می‌شود تا نگرشمان را به جایی برسانیم که امروز آن‌جاست.

پس اشکال ندارد که جامعه پساواقعیت باشد؛ «فکت‌ها» سکۀ رایج قرن گذشته بوده‌اند.

اما بیایید به‌عنوان یک جامعه این کار را پیشۀ خود کنیم که به هم جرئت بدهیم تا شواهد تکرارپذیر و ابطال‌پذیر را برای پشتیبانی از دیدگاه‌هایمان بیابیم، و به‌صورت منطقی دربارۀ مواضعمان احتجاج کنیم. در این فرآیند، لطفاً از گفتنِ «بنابر یافته‌های علمی» برای توجیه استدلال‌هایتان و استفاده از «فکت» همچون مقدمه‌ای برای بیانتان بپرهیزید. این الفاظ تنها نوع ارتقایافتۀ «چون من می‌گویم» است. باید به یکدیگر تذکر بدهیم که بر روی پاهای خودمان بایستیم و، در واقع، برای ادعاهایمان شواهد پشتیبان بیابیم.

دانش همچون گربۀ شرودینگر است: هم واقعیت است و هم وهم؛ هم حقیقت است و هم دروغ. نقش دانشمندان این است که آرام‌آرام به جعبۀ حقیقت نفوذ کنند، به آن گوش بسپارند و بررسی‌اش کنند، شاید روزی دریابیم که نگرش‌هایمان مرده‌اند یا همچنان نفس می‌کشند.


پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را جولیا شاو نوشته است و در تاریخ ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۶ با عنوان «I’m a Scientist, and I Don’t Believe in Facts» در وب‌سایت ساینتیفیک امریکن منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶ این مطلب را با عنوان «من دانشمندم و به فکت‌ها باور ندارم» و با ترجمۀ علیرضا صالحی منتشر کرده است.
•• جولیا شاو (Julia Shaw) روانشناس، نویسنده و مدرس دانشگاه کالج لندن است. حوزۀ تحقیقات تخصصی شاو، حافظه و خطای حافظه است، که کتاب توهم حافظه (The Memory Illusion) در رابطۀ با آن، در سال ۲۰۱۶ از او به چاپ رسیده است.
[۱] post-truth
[۲] post-fact
[۳] The Memory Illusion
[۴] self-critical
[۵] self-correcting

مرتبط

راست‌های افراطی کيستند؟ چه می‌گويند؟ و چه اهميتی دارند؟

راست‌های افراطی کيستند؟ چه می‌گويند؟ و چه اهميتی دارند؟

راست‌افراطی: جست‌وجویی تباه در جهانی ویران‌شده

چطور اینستاگرام به معبد فرقه‌ها تبدیل شد؟

چطور اینستاگرام به معبد فرقه‌ها تبدیل شد؟

فرقه‌ها از تنهایی بیرونمان می‌آورند و تنهاترمان می‌کنند

آنتونی اتکینسون: میراثی برای ساختن دنیایی برابرتر

آنتونی اتکینسون: میراثی برای ساختن دنیایی برابرتر

تاریخ مطالعات فقر و نابرابری در قرن گذشته با تلاش‌های این اقتصاددان بریتانیایی درهم‌آمیخته است

چگونه مصرف کالاها می‌تواند از آدم‌ها دیو یا فرشته بسازد؟

چگونه مصرف کالاها می‌تواند از آدم‌ها دیو یا فرشته بسازد؟

کالاهایی که در فروشگاه چیده می‌شود ممکن است محصول کار کودکان یا بیگاری کارگران باشد

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

نسترن

۰۶:۰۳ ۱۳۹۶/۰۳/۲۸
0

با سلام و درود فراوان.مقاله ی بسیار خوبی بود.ممنون از زحمات شما

سهیل

۱۰:۰۲ ۱۳۹۶/۰۲/۱۷
0

مقاله جالبی بود بنده خود چندی است نظریات فیلسوفان نسبی گرا و پسا مدرنیسم را مطالعه میکنم در زمینه های گونگون این فیلسوفان و متفکران نظرات جالبی دارند این خط از پساساختارگرایان فرانسوی تا اکنون نظریات بدیلی دارد علی الخصوص جبهه انان بر علیه علم و حجیت آن و قرار دادن علم در کنار باقی روایت ها ولی در این خصوص مطالعه کتاب هراس از معرفت پل بوغوسیان که انتقاد بر نسبی گرایان هست نیز به نظرم جالب امده است به هر حال علم امروز گویا از همه روایت بیشتر به کار بشر آمده هر چند که از جهات مختلف در معرض انتقاد می باشد

حامد

۰۴:۰۲ ۱۳۹۶/۰۲/۱۷
0

علم ستیزی تاریخی طولانی دارد، بسیاری هم اکنون درمیان باور به علم و دشمنی با آن مردد مانده اند. در قرن هجدهم بود که اروپاییان شان علم را تا حد الوهیتی قابل پرستش بالا برده بودند. اما این قرن بیست و یکم است که درخت علم چنان تنومند و شکوفا و بالغ و رفیع است که تا کنون در هیچ دوره ای از تاریخ بشر نظیر نداشته است. آنچه مسلم است می توان در عرصه نظرورزی عقلانی و مفهوم پردازی بنیادین هرگونه پیش انگاری سنجشگرانه نسبت به علم داشت، چه بسا آنچه که دیروز موجب پدیدایی علم شد امروز به نحوی دیگر آن را دگرگون کند و یا یکسره از میان بردارد. اما این تنها مربوط به جهان غرب یعنی مهد علم نیست بلکه مربوط جوامعی هم هست که حتی سایه هایی از تفکر علمی هم نفوذ نکرده باشد و یا آنچه که ما تفکر علمی می نماییم و هنوز آنچنانکه ما می شناسیم نبالیده باشد، آیا باز هم ما مجازیم زمانی که سراغ مفاهیم علمی می رویم و از آن ها بهره می بریم همراه با تردید باشد؟ تردید در چه چیزی؟ تردید در چیزی که هنوز آن را کسب نکرده آیم؟ آیا نظریه پردازان و منتقدان مدرنیته و علم و دانش اروپایی از همان خودخواهی و خودبینی برخوردار نیستند که همان برسازندگان مدرنیته غربی برخوردار بودند؟

گروهی از نویسندگان

ترجمه میثم غلامی و همکاران

گروهی از نویسندگان

ترجمه احمد عسگری و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

پاملا دراکرمن

ترجمه مریم خوشحال‌پور

جف کرایسلر, دن آریلی

ترجمه بابک حافظی

دنیل تی. ویلینگهام

ترجمه سید امیرحسین میرابوطالبی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0