در سیاست، مثل جهان ادبیات، هر روز مشتاق شفافیت و صراحت بیشتری میشویم
سیاستمداران امروزی در سخنرانیهایشان معمولاً از عناصر دو سبک ادبی استفاده میکنند: سبک گوتیک که در آن، دنیا پر از شیاطین و دسیسهها و خیانتهاست، و روایت احساساتی که در آن همهچیز فدای عشق و محبت و دوستی میشود. روایت اول را برای رقبایشان و روایت دوم را برای خودشان به کار میبرند. اما این دو روایت، که هر دو ریشه در ادبیاتِ کودک دارند، در یک چیز مشترکاند: آنها خط تمایزی آشکار میان خوب و بد میکشند و آیرونی را تحمل نمیکنند.
نویسنده و منتقد
in on Your Wedd
23 دقیقه
کریستین لورنتسن، بوکفروم— شیوۀ روایی مناسب برای بازنمایی تاریخِ چند سال اخیر آمریکا چیست؟ چه شیوهای با روزهایی که در پیش رو داریم تناسب دارد؟ هر دورۀ سیاسی انواعی از داستانها را برجسته میکند. بهتازگی از یک مرحلۀ گوتیکِ۱ تاریخ جان به در بردهایم و یک عصر احساساتی۲ پیش روی ماست. در آمریکا، از قرن هجدهم به این سو، این دو شیوۀ روایت همواره زنده بودهاند، هرچند همیشه تسلط نداشتهاند، اما اخیراً به مشخصۀ سیاست ما تبدیل شدهاند. استعارههای مربوط به دولت ترامپ، شبیهِ کابوسی گوتیک بودند: انحراف جنسی، غارتگری، تأثیرات شومِ نیروهای برآمده از شرقِ موهوم، اسارت و سوءاستفاده از زنان و کودکان، اعمال شریرانه در خانههای اشرافی. در مقابل، جانشین او، بایدن، مثلِ پدری نیکخواه و آرامشبخش است؛ سوگوار همسر و فرزندانی است که در یک تراژدی قربانی شدهاند، همسری باوفا برای چهار دهه و پدری که با پسر ولخرجش بهگرمی برخورد میکند. با بایدن امکان خانوادۀ سرشار از محبت دوباره زنده میشود، کاخ سفید از یک قلعۀ جنزده (و مسموم) تبدیل میشود به سرپناه ملت در برابر طوفان، سنگری مستحکم در برابر دیوهایی که از گذشتۀ آمریکا بازمیآیند.
اما، در جبهۀ سیاسیِ مقابل، عکس این نگاه نیز وجود دارد. نظریۀ توطئۀ کیوانان۳ میگوید نخبگانِ فاسد لیبرال کودکان را قاچاق میکنند و از فروش و استثمار آنان در یک بازار جهانی مخفی سود میبرند، یک تبهکاریِ فراگیر که درست زیر سطح جامعه در جریان است و به زودی برملا خواهد شد. در این ماتریس پارونویایی (و گوتیک)، ترامپ یک قهرمانِ خونخواهِ رمانتیک است (یا بود) که عنقریب مباشران در این تبهکاری را به زندان خواهد انداخت، یعنی کسانی را که از قضا دشمنان سیاسی او نیز هستند. رؤیایی که ترامپ به طرفدرانش فروخت روایتی احساسی از دوران بازگشت بود، روایتی جذاب برای ماتمزدگانی که تصور میکنند امتیازاتشان دارد از دست میرود، و متنفرند از ترقیخواهانی که (بهدرستی) چنین بازگشتی را پسرفت قلمداد میکنند و آن را عقبگردی میدانند به باتلاق بیعدالتیهای گذشته و کماکان موجود.
این ارواح هرگز بیرون رانده نشدند و اشباح تازهای نیز به آنها پیوستهاند که همزمان جدید و کهنهاند. همهگیری کرونا که شایعات مبهمی دربارۀ منشأ آن وجود دارد، از خفاشها و پاندولینها تا آزمایشگاههای خارجی؛ ماجراهای تکراریِ خشونت پلیس و تیراندازی کور به جمعیتها؛ همهگیری اعتیاد که همچنان حادّ است؛ همۀ اینها در آن روایت گوتیک نقش دارند، تازه اگر از پایان قریبالوقوع جهان بر اثر تغییرات اقلیمی بگذریم. ما شوق این را داشتیم که به روایت احساساتی بازگردیم. اما روایت احساساتی روایتی شکننده است. آخرین واژگان محبوب سیاسی در این روایت -یعنی «کرامت» در زبان بایدن، و «امید» در زبان اوباما- با بروز کوچکترین دلسردیها از میان میروند. واقع این است که بهترین چیزی که این دولتمردانِ احساساتی بهخاطر واژههای کرامت و امید رهایش نکردهاند، حضور ترسناک شخصیتهای منفیِ گوتیک است، ترامپ و پوتین، یا بدتر از اینها، ترامپ دیگری که به همین اندازه کاریزما دارد و برای قریحههای لیبرال و حرفهای هم آنقدرها منزجرکننده نیست.
وجه اشتراک روایتهای احساساتی و گوتیک این است که هردوی آنها در بطن ادبیات کودکانه ریشه دارند، خیر و شر را از هم جدا میکنند، بدون اینکه ابهامی باقی بگذارند. در هر دویِ این روایتها، یک چیز غایب است: آیرونی.۴این حرف که زمانی آیرونی بر کشور ما حاکم بوده و ما اسیرش بودهایم، صرفاً اطلاعات است و دیگر نمیتوانیم واقعاً آن را احساس کنیم. وقتی اهل فن -که برجستهترینشان گریدون کارتر سردبیر نشریۀ ونیتی فِر بود- پس از ۱۱ سپتامبر، با حسرت، مرگ آیرونی را اعلام کردند، همان موقع معلوم بود که اشتباه میکنند و آیرونی بهسادگیِ برجهای شیشهای و فولادی فرونمیریزد. قاتل حقیقی آیرونی چند سال بعدتر در سیمای باراک اوباما ظاهر شد. یا شاید طرفدارانش، دستکم بعضی از آنها. جون دیدیون در آخرین نوشتۀ سیاسیاش میگوید آنچه او را دربارۀ کاندیداتوری اوباما سردرگم کرده بود، این بود که در کنار این حس که ما (لیبرالها) داریم به آنچه میخواستیم میرسیم، فکر میکرده که «فقط آدمهای بسیار جوان قادرند واقعاً این کاندیدا را درک کنند».
بارها و بارها، بزرگسالانِ کاملاً باعقل و شعوری را دیدم که استدلالهای قاطع فرزندانشان در حمایت از این کاندیدا را نقل میکردند. بارها و بارها گفتند که شاهد نوعی ماجرای نسلی هستیم، و ما نمیتوانیم درکش کنیم. خیلی زود، دیدیم در دبیرستان نمیتوانیم خودمان را با بچههای معمولی هماهنگ کنیم، ما نمیفهمیدیمشان. صفحۀ پوشاک در نیویورک تایمز، یکشنبۀ بعد از انتخابات، به تیشرت اوباما اشاره کرده بود که رویش نوشته بود «آیرونی را به تاریخ خواهد سپرد».
حالا آیرونی بیرون رانده شده بود.
بیریایی، که ترجمهاش شده بود «امید»، وارد میدان شده بود.
معصومیت، حتی اگر نادانی به نظر بیاید، تشویق میشد.
هواداری دیگر میتوانست بهطور مناسبی با مصرفگرایی بیان شود.
شمارش از دستم خارج است که چقدر عکس فوری برای من ایمیل کردند که نشان میداد مردم لباس اوباما را تن فرزندانشان کردهاند.
بگذریم از تصویر کُمیک جون دیدیون از دریافت عکسهای کودکان خردسالی که لباس سرهمیِ اوبامایی تنشان کرده بودند. آن کودکان خردسال حالا نوجوان هستند. به آنها نسل زِد میگویند و ویدئوهای تیکتاک میسازند که غالباً اثباتی است بر اینکه بیشتر از سنشان میفهمند. دیدیون نزاع نسلیِ نوظهور در آن زمان را کشف کرده بود، نزاعی که حالا مشخصۀ گفتمان ما شده است (همانطور که شیوۀ سخنگفتن ما هم از آیرونی خالی شده است). اینکه مصرفگرایی بخشی از معادله است تصادفی نیست. قبلتر در دهۀ ۱۹۹۰، فرهنگ عامه و ادبی یکجور نگاه دوگانۀ آیرونیک به مصرفگرایی داشت، خصومتی همراه با رضایت، مثلاً این را در نظر بگیرید که در شوخی بیپایانِ۵ دیوید فاستر والاس، چطور شرکتها از سالهای تقویم حمایت میکنند و نام آنها را عوض میکنند («سال پوشک بزرگسالان دیپند»)۶، یا استدلالهای توماس فرانک و مت ویلاند در گزیدهای از مجلۀ بافلر، به نام اعتراض خود را کالایی کنید،۷ که در آن شورش به چیزی تبدیل میشود که قابل خرید و فروش است. اما دهۀ گذشته شاهد عزیمتی به سمت مصرفگراییِ روشنگر یا «آگاهانه» بوده است. خریداران از میان کالاهایی انتخاب میکنند که کم یا بیش از نظر سیاسی مقبول هستند؛ کارزارهای تبلیغاتی از بازاریابیِ تعدیگرانه به بازاریابیِ فضیلتمدار عزیمت کردهاند. بدذاتی شرکتها بر اثر رقابت برای بهبود اجتماع کاهش یافته است.
در ادبیات ما، این تغییر بهطور گسترده با چرخش نویسندگان انگلیسیزبانِ بلندپرواز از نوشتن رُمان سیستم۸ به سمت نوشتن اتوفیکشن۹نمود یافت. یکی از وجوه اشتراک این فُرمها سطح بالای خودآگاهی در آنهاست. اما در رُمانهای سیستم، خودآگاهیِ مؤلف -که معمولاً در شخصیتهای مختلف رمان پراکنده است- به معنای خودمختاری یا کنترل نیست: چه مسیری یک کودک را از محلۀ برانکس در نیویورک به شغلی موفق در مدیریت پسماند میرساند؟ شخصیتهای یک رمانِ سیستم خودشان را ساکنان جهانی میانگارند که آنقدر بزرگ و پیچیده است که برایشان قابل فهم نیست. واکنش آنها اتخاذ موضعی آیرونیک و پارانویید است. اما اتوفیکشنها دستکم توهم خودمختاری را در همزادِ نویسنده ایجاد میکنند. معمولاً سرنوشتِ قهرمان این داستانها عبارت است از تبدیلشدن به یک هنرمند یا نویسنده و اثبات اینکه این سرنوشت محقق میشود نیز همان کتابی است که در دست خواننده است. در طولِ رمانهای بن لرنر و شیلا هتی، فاصلهگذاری آیرونیکِ نویسنده از همزادهایش رو به کاهش میگذارد و این به موازات خودشکوفایی آنان و همزادهایشان بهعنوان نویسنده و همانندشدن با طبقۀ متوسط بزرگسال رخ میدهد: روند تبدیلشدن به یک هنرمند به سؤالاتی دربارۀ خانواده و والدبودن میانجامد. در کنار این، گرایشی متفاوت بهسمت مصرفگرایی نیز ظاهر میشود. اینجا راوی کتاب ۱۰:۰۴ نوشتۀ لرنر (۲۰۱۴) را در یک فروشگاه هول فودز۱۰ داریم درحالیکه یک طوفان حارهای شهر نیویورک را تهدید میکند:
آخر سر یک چیز در فهرست پیدا کردم، یک چیز حیاتی: قهوه فوری. ظرف پلاستیکی قرمز را برداشتم، یکی از سه تای باقیمانده در قفسه، چقدر شگفتآور بود: تخمهای داخل میوههای قرمزِ درختان قهوه را از دامنههای کوههای آند در آمریکای جنوبی برداشت کردهاند، رُست کردهاند، آسیاب کردهاند، خیساندهاند و بعد کارخانهای در مدئینِ کلمبیا آنها را خشک کرده و پس از بستهبندی با پرواز به مرکز ترابری جی.اف.کی منتقل شدهاند و بعد برای بستهبندی مجدد به صورت انبوه به بالای ایالت، سمت رودخانه پیرل، منتقل شدهاند و بعد با کامیون به فروشگاهی که الآن من دارم برچسبِ رویش را میخوانم رسیدهاند. انگار همۀ آن مناسباتِ اجتماعی که شئ در دست مرا تولید کردهاند در درونش آتش گرفته باشند، انگار که در معرض تهدید باشند و درون بستهبندیاش شروع به جستوخیز کرده باشند، و هالهای خاص برایش ساخته باشند. انگار حماقتِ عظیم و کُشندۀ موجود در این سازماندهی زمان و مکان و سوخت و کار، حالا که هواپیماها زمینگیر شده بودند و بزرگراهها بسته شده بودند، در خود این کالا قابل دیدن بود.
توجه داشته باشید که چطور «شگفتآوری» و «عظمتِ» مناسبات اجتماعیِ ظاهراً ملتهبِ موجود در این زنجیرۀ تأمین، وزنی بیشتر از «حماقتِ کُشنده» دارد: خوانندگان و همچنین راویِ لرنر میدانند که هزینۀ تجارت جهانی همانا بحران تغییرات اقلیمی است، و همین بحران علتِ کمیابشدن مواد در فروشگاههای خردهفروشیای است که راوی اکنون در یکی از آنها ایستاده و بستۀ فشردۀ دانههای قهوۀ آسیابشدۀ آمریکای جنوبی را در دستش دارد. یک آدم بدذات واحد در کار نیست: همۀ ما اندکی مقصریم و همۀ ما با حکم مرگ روبهروییم. با سیستمی که ما را حفظ کرده و حالا ممکن است بکشد، با متانت برخورد میشود نه با آیرونی.
لزلی فیدلر که مطالعۀ درخشان او در سال ۱۹۶۰ با عنوان عشق و مرگ در رمان آمریکایی۱۱ هنوز بهترین کتاب راجع به ریشههای امر گوتیک و احساساتی و تعامل آنها با یکدیگر در ادبیات ماست، بر این عقیده بود که کتابهای پرفروش واقعاً متون مقدساند. به این ترتیب، پرفروشترین قصههای انگلیسیزبان در دهۀ گذشته، یعنی سهگانۀ پنجاه طیف۱۲ نوشتۀ ای. ال. جیمز، کامنامهای احساسی بود که از دل فَنفیکشن۱۳ و بر مبنای منابع گوتیک نوشته شده بود، یعنی بر مبنای مجموعه داستانِ خونآشامیِ گرگومیش. سال گذشته موفقیت یک داستان پرفروش متعلق به هفت دهه قبل دوباره به بوتۀ آزمون گذاشته شد، لولیتا: داستانی گوتیک که با فرمِ آیرونیکِ یک رومانس احساساتی روایت میشود.۱۴ اغلب این سؤال مطرح میشود: آیا لولیتا امروز منتشر میشد؟ فارغ از این واقعیت که لولیتا نیز، مانند پنجاه طیف خاکستری، ناشر معروفی نداشت تا وقتی که دیگر به یک پدیدۀ فرقهای تبدیل شد (بیشتر بر اثر ستایش گراهام گرین از آن در بریتانیا)، مسئلۀ لولیتا امروز چندان مسئلۀ محتوایی نیست، چون داستانهای حاوی سوءاستفاده از کودکان و آدمربایی همیشه منتشر شدهاند (رمانهای جدیدی مانند وَنسای تاریک من۱۵ نوشتۀ کیت الیزابت راسل و محبوب مطلق من۱۶ نوشتۀ گابریل تالنت را ببینید)؛ مسئله بر سر دیدگاه و آیرونی است. اگر امروز نمیتوانیم لولیتا را هضم کنیم، به این خاطر است که کاملاً روشن نیست که آیا دفاع از خودِ شورانگیزِ هامبرت بخشی لاینفک از رسوایی اخلاقی ناباکوف هست یا نه.
طغیان همواره جالب بوده، اما آیرونی هرگز تا این اندازه در مظان اتهام نبوده است: در فضای مجازی این را زیاد میبینیم که کسانی «معتاد آیرونی»، «آلودۀ آیرونی»، یا «مریضِ آیرونی» خوانده میشوند. سنگمحکهای قریحۀ آیرونیک در دهۀ ۱۹۹۰، مثل مجموعه تلویزیونی «ساینفلد»۱۷جذاب دانسته میشوند، البته اگر بازماندههای مسئلهدارِ یک گذشتۀ احمقانه و تاریک تلقی نشوند. دو تن از آیرونیستهای ادبی که در آن عصر ظاهر شدند، کلسن وایتهد و جرج ساندرز، آثار برجستۀ سورئالیستیای منتشر کردند (راهآهن زیرزمینی۱۸، لینکلن در باردو۱۹) که با تاریخ بردهداری با نوعی دلسوزیِ آسمانی برخورد میکنند. در دو حماسۀ گوتیک با جلوهفروشیهای ادبی که در سالهای پایانی عصر اوباما منتشر شدند خبری از آیرونی نیست: یک زندگی کوچک۲۰، نوشته هانیا یاناگیارا، و شهر در آتش۲۱، نوشتۀ گارت ریسک هالبرگ، هر دو قهرمانان جوانِ معصوم و غمگینی را نشان میدهند که قربانی موجودات بدذاتی میشوند که از قصههای افسانهای بیرون آمدهاند (راهبان شرور و دکترهای شرور؛ مادرخواندهای رذل و یک عمۀ بدنهاد).
در موجی از رمانهای بحران میانسالیِ نسل ایکس، از عناصر گوتیک استفادههای ظریفتری شده است. بعضی از این کتابها روایتهایی واقعگرا هستند (قرص قرمز، نوشتۀ هری کونزرو، آبوهوا، نوشتۀ جنی آفیل، مدرسۀ توپیکا، نوشتۀ لرنر۲۲)، و برخی دیگر راه خود را به سمت هجوهای سیاه خیالیتر گم کردهاند (کتاب مقدس کودکان، نوشتۀ لیدیا میلت، هارک، نوشتۀ سم لیپسایت۲۳). همۀ اینها مشکلات میانسالی قهرمانهایشان را در آینۀ بحرانهای سیاسی میبینند. شیاطین آنها ممکن است فاقد جسم باشند (تغییرات اقلیمی نزد آفیل و میلت) یا تشخص داشته باشند (فاشیستها نزد کونزرو، لرنر، و لیپسایت)، و قهرمانهای ما ممکن است حتی با مقداری آیرونی با تهدیدها مواجه شوند. اما چشمانداز هستی برای همۀ آنها سرزمینهای بیابانی و لمیزرع است. جنگل تاریک جایی است که ترولها۲۴ در آن زندگی میکنند. اخیراً نام دیگری برای آن داریم: اینترنت.
واکنش منتقدان به ادبیات متأخر ما با ناخرسندی از جایگاه اخلاقی شخصیتهای داستانی همراه بوده است. این رمانها چقدر سیاسی هستند؟ آیا سیاست شخصیتهای آنها اصیل است یا صرفاً اظهارات توخالی است؟ آیا خودآگاهی صرفاً یک طفرهرفتنِ آیرونیک برای نویسندگانی است که از موضع بالا مشغول به کار هستند؟ این پرسشها دربارۀ داستانهای احساسیِ مربوط به همانندسازی طبقۀ بورژوا موضوعیت دارند (قصههای نهچندان آیرونیکِ سالی رونی و اندرو مارتین به ذهن میآید)، چون ریشههای این روایتها در اخلاق مسیحیای است که این روزها ابهامآمیز شده است، اخلاقی که در آن سکۀ رایج پاکدامنی است، هرچند پاکدامنی جنسی جای خود را به مفاهیم غبارآلودِ آبروی اخلاقی و تصویر مثبت از خویشتن داده است. سکۀ رایج سبکِ گوتیک ناپاکی است. وقتی قهرمان عنصرِ آلودهکننده است، مثل هامبرت هامبرت یا پاتریک بیتمن، در آیرونی غوطهور میشویم. وقتی قهرمان آلودهشده است، وارد قلمرویی خالی از آیرونی میشویم.
وقتی قریحۀ گوتیک را دوست نداریم، یکی از نامهایی که آن میدهیم، کلبیمسلکی است. آیرونی راهی است برای گفتن چیزهایی بدون اینکه منظورمان باشند و منظورداشتن چیزهایی بدون آن که آنها را بگوییم. راهی است برای اینکه همزمان در دو موضع باشیم: گنهکار و بیگناه؛ خیر و شر. همانطور که دیوید فاستر والاس میگفت، آیرونی میتواند واکنشی کرختکننده به ناخوشاحوالیِ سیاسی و فرهنگی باشد، اما میتواند شکلی از ایستادگی نیز باشد که برآمده از خشم و درد است. آیرونیکترین صدا در ادبیات آمریکا از آنِ راویِ مرد نامرئی نوشتۀ رالف الیسون (۱۹۵۲) است. نمایش گوتیکِ آمریکای دهۀ ۱۹۳۰ که این راوی آن را از سر میگذارند از مجرای نیروی صدای او همچون رندنامهای۲۵وحشیانه شکلی تازه مییابد. در میان راویان معاصر، مشهودترین جانشین او راوی دو رمان دلهرهآورِ ویت تان نوین، همدرد و متعهد،۲۶ است. یک مأمور دوجانبه و یک گانگستر، یک مهاجر و یک پناهنده، یک شکنجهگر و یک قربانی شکنجه، پسر نامشروع استعمارگر و استعمارشده، او هویتهای بسیار زیادی به کار میگیرد تا در هر لحظه جای کسی بنشیند. کتابهای نوین تکگوییهای کمیکِ سرگرمکنندهای هستند که قصههای سیاسی آموزنده نیز دارند. آنها خندهدارند، پرطنین هستند، و در گذشتۀ چندین دهۀ پیش قرار داده شدهاند. نوین به نیویورک تایمز گفته است که قصۀ آمریکایی در آستانۀ یک چرخش سیاسی است: تمرین همدلیِ غیرسیاسی که عمدتاً توسط نویسندگان سفیدپوست صورت میگیرد جای خود را به تجربۀ رادیکال ژانرهای جدید خواهد داد که نویسندگان رنگینپوست آن را پیش خواهند برد. او در توصیف ریشخندهای سیاسی خودش خوب عمل کرده و من بدم نمیآید کتابهای بیشتری شبیه به اینها ببینم.
ممکن است در میان آیرونیهای افراطی غرق شویم یا خودمان یکی از آنها شویم. ممکن است میان توهینهای ترامپ و حرفهای کلیشهای بایدن گیر افتاده باشیم، که هر دو با پادتنهایی کارآمد به جنگ آیرونی میروند. ممکن است تا همیشه در میان لیبرالهای ازخودراضی و مرتجعهای نوستالژیک زندگی کنیم. شاید در خیابانها مُشتهایمان را در برابر پلیسهایی بالا میبریم که هرگز نخواهند رفت. شاید با وایفای خاموش در تاریکی گرفتار شدهایم، مثل یکی از شخصیتهای رمان اخیر دان دلیلو، به نام سکوت۲۷: مثل گزارشگران ورزشیِ فراموششده وراجی میکنیم درحالیکه دوستان ما در اتاق دیگر دست به کاری گوتیک زدهاند.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب را کریستین لورنتسن نوشته و در تاریخ ۱ ژوئن ۲۰۲۱ با عنوان Like Rain on Your Wedding Day در وبسایت بوکفروم منتشر شده است. و وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۱ با عنوان «میان شیاطین و فرشتهها: چطور آیرونی به گناهی نابخشودنی تبدیل شد؟» و ترجمۀ محمدابراهیم باسط منتشر شده است.
•• کریستین لورنتسن (Christian Lorentzen) نویسنده و روزنامهنگار حوزۀ ادبیات است. نوشتههای او در بوکفروم، لندن ریویو آو بوکس، نیویورک مگزین و دیگر مطبوعات به انتشار کرده است.
[۱] منظور از Gothic، یک سبک داستانی است که حول توصیف چیزهای ترسناک و تاریک میچرخد، و اشارهای به معماری گوتیک در قرون وسطی دارد، که در آن ساختمانهای بزرگ با سقفهای بلند ساخته میشدند و معمولاً مکانهایی تاریک و وحشتآفرین بودند [مترجم].
[۲] sentimental
[۳] QAnon conspiracy
[۴] منظور از Irony به ویژه در این مقاله، یک نوع صنعت ادبی است که گوینده مقصود خودش را وارونه بیان میکند، که در نتیجه هم مقداری طنزآلود میشود، و هم مقداری طعنهآمیز. مثلاً وقتی به کسی میگوییم «شما که این قدر اطلاعات دارید …»، ولی در واقع باور ما این است که طرف صحبت ما «هیچ اطلاعاتی ندارد»، و از این طریق به او طعنه میزنیم و مورد تمسخر قرارش میدهیم [مترجم].
[۵] Infinite Jest
[۶] Depend یک نشان تجاری تولید لباسزیر مخصوص برای کسانی است که بیاختیاری ادرار دارند [مترجم].
[۷] Commodify Your Dissent: Salvos from The Baffler
[۸] systems novel، نوع خاصی از رُمان است که عمدتاً پس از ۱۱ سپتامبر در آمریکا رواج یافت و در آنها تلاش میشود به نظامهای اقتصادی و ایدئولوژیک حاکم بر کل جامعه پرداخته شود و سازوکار آنها را برملا کنند [مترجم].
[۹] گونهای ادبی که نویسنده در آن داستانی مینویسد که قهرمان اصلی آن خودش است و اتفاقاتی که در آن میافتد برگرفته از زندگی واقعی خود اوست [مترجم].
[۱۰] نام یک فروشگاه زنجیرهای مواد غذایی در آمریکاست [مترجم].
[۱۱] Love and Death in the American Novel
[۱۲] Fifty Shades
[۱۳] fan fiction، یعنی داستانهایی که طرفداران یک داستان معروف با تقلید از آن داستان مینویسند، و برای همین اغلب داستانهای آماتور هستند [مترجم].
[۱۴] لولیتا، نوشتۀ ولادیمیر ناباکوف، نویسندۀ روس، اولین بار در ۱۹۵۵ به زبان انگلیسی و در پاریس منتشر شد. در این داستان یک استاد ادبیات میانسال به نام هامبرت هامبرت عاشق دختری ۱۲ساله میشود، که این استاد روانپریش او را نزد خود لولیتا مینامد. بنابراین داستان آمیزهای است از امور احساساتی و گوتیک [مترجم].
[۱۵] My Dark Vanessa
[۱۶] My Absolute Darling
[۱۷] مجموعه کمدی تلویزیونی در شبکه انبیسی آمریکا بین سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۸ [مترجم].
[۱۸] Underground Railroad
[۱۹] Lincoln in the Bardo
[۲۰] A Little Life
[۲۱] City on Fire
[۲۲] Hari Kunzru’s Red Pill, Jenny Offill’s Weather, Lerner’s The Topeka School
[۲۳] Lydia Millet’s The Children’s Bible, Sam Lipsyte’s Hark
[۲۴] موجودات افسانهای انساننما و زشت در افسانههای اسکاندیناوی که ساکن جنگلهای تاریک هستند [مترجم].
[۲۵] picaresque نوعی از سبک داستانی که زندگی یک «رِند ولگرد» را به نمایش میگذارد [مترجم].
[۲۶] The Sympathizer and The Committed
[۲۷] The Silence
برای اینکه خوانندۀ خوبی باشید، نیازی نیست هر کتابی را تا آخر بخوانید
چطور انگیزۀ انتقامجویی در میان یهودیان اسرائیلی از نازیها به اعراب فلسطینی منتقل شد؟
رمان مدار زمین ما را به زندگی روزمره و خیالانگیز شش فضانورد دعوت میکند
چرا برای توصیف روابط انسانی از استعارههای مکانی و معماری استفاده میکنیم؟