نوشتار

میلی‌ثانیه‌های گران قیمت

یادداشت پل کروگمن دربارهٔ کتاب «فلش‌بویز» نوشتهٔ مایکل لوییس

میلی‌ثانیه‌های گران قیمت

مایکل لوییس در کتابش «فلش بویز»از ماجرای تلاش برای بهبود سه میلی‌ثانیه‌ای سرعت ارتباط بین بازار آتی شیکاگو و بازار سهام نیویورک برای حمله به معامله‌گران پرتناوب استفاده کرد. اما کروگمن معتقد است مسالۀ اصلی معاملات پرتناوب نیست بلکه بخش مالیه است. اما چگونه؟

پل کروگمن

پل کروگمن

استاد اقتصاد در دانشگاه گرجویت سنتر نیویورک

NYTimes

نیویورک تایمز — چهار سال پیش «کریس کریستی»۱، فرماندار نیوجرسی یکی از بزرگ‌ترین و شاید مهم‌ترین پروژه‌های زیرساختی آمریکا را لغو کرد. این پروژه ساخت تونلی ریلی زیر رودخانهٔ هادسون بود؛ اما در شرایطی که ساخت این تونل لغو می‌شد، تونلی دیگر در کوه‌های پنسیلوانیا در حال تکمیل بود. البته این تونل نه برای جابجایی مسافر که برای کابل‌های فیبر نوری بود که سرعت ارتباط بین بازار آتی شیکاگو و بازار سهام نیویورک را به اندازه سه میلی‌ثانیه (سه هزارم ثانیه) بهبود می‌بخشید. اینکه چنین تونلی احداث و آن تونل ریلی لغو می‌شود به وضوح بیانگر آن است که امروزه در آمریکا چه می‌گذرد.

این سه میلی‌ثانیه برای چه کسی مهم است؟ پاسخ این است: معامله‌گران پرتناوب که از خرید و فروش سریع‌تر سهام به اندازهٔ کسری از ثانیه نسبت به دیگر بازیگران بازار، پول در می‌آورند. مایکل لوییس در پرفروش‌ترین کتاب جدیدش فلش بویز برای حمله به معامله‌گران پرتناوب از داستان این تونل استفاده می‌کند؛ اما مسئلهٔ اخلاقی مربوط به قضیهٔ تونل از حملهٔ آقای لوییس مجزا است.

یک لحظه فکر کنید. شاید با تصویری که آقای لوییس نمایش داده و در آن معامله‌گران پرتناوب را به عنوان آدم‌بدهای داستان و آن‌هایی که می‌خواهند کار آن‌ها را خنثی کنند به عنوان قهرمانان نشان داده موافق یا مخالف باشید. (اگر از من می‌پرسید آدم خوبی در این قضیه وجود ندارد.) اما در هر حال هزینه کردن چند صد میلیون دلار برای این سه میلی‌ثانیه اتلافی عظیم به نظر می‌آید؛ و این تازه قسمتی از یک تصویر بسیار بزرگ‌تر است که در آن بخش رو به افزایشی از منابع جامعه صرف فعالیت‌های مالی می‌شود، در حالی که در ازای آن مقداری کم و یا حتی هیچ بازگشتی وجود ندارد.

اتلافی که از آن سخن می‌گوییم چقدر است؟ مقاله‌ای از «توماس فیلیپن»۲ این مقدار را چند صد میلیارد دلار در سال بیان می‌دارد.

آقای فیلیپن با این انگارهٔ آشنا شروع می‌کند که مالیه بسیار سریع‌تر از کل اقتصاد رشد کرده است. به طور مشخص سهم بانکدار‌ها، معامله‌گران و امثال آن‌ها از سال ۱۹۸۰ تا به امروز تقریباً دو برابر شده است. آن سال در واقع زمانی بود که ما شروع به پیاده‌سازی نظامی مالی کردیم که در واکنش به رکود بزرگ ایجاد شده بود.

اما در مقابل این همه پول چه چیزی گیر ما آمده است؟ می‌توان گفت تقریباً هیچ. آقای فیلیپن نشان داده که صنعت مالی سریع‌تر از پس‌اندازهایی که به سمتش آمده و یا دارایی‌هایی که مدیریت می‌کند رشد کرده است. مدافعان مالیهٔ مدرن بر این باورند که این نهاد با تخصیص بهینهٔ سرمایه به کارا‌ترین فعالیت‌ها خدمت بزرگی به اقتصاد کرده است؛ اما چنین ادعایی را سخت می‌توان باور کرد. به خصوص که یکی از مهم‌ترین دستاوردهای وال استریت هدایت صد‌ها میلیون دلار به پرداخت وام با ضمانت‌های کم ارزش بود که باعث بحران مالی شد.

این رفقای وال استریت همچنین ادعا می‌کنند که ازدیاد ابزارهای پیچیدهٔ مالی باعث کاهش ریسک و افزایش ثبات این نظام می‌شود و خب این یعنی دیگر با هیچ بحران مالی روبرو نخواهیم شد. نه واقعاً کسی هست که حقیقتاً به چنین چیزی باور داشته باشد؟ من که فکر نمی‌کنم.

اما اگر این بخش مالی فوق بزرگ ما را نه ایمن‌تر می‌کند و نه مولد‌تر، پس چه کار می‌کند؟ یک پاسخ این است که سرمایه‌گذاران کوچک را فرو می‌برد و در خلال تلاش بیهودهٔ آنان برای شکست بازار، پول‌های هنگفتی از آن‌ها می‌گیرد. این حرف من نیست، بلکه آن چیزی است که رییس بنیاد مالیهٔ آمریکا در سال ۲۰۰۸ بیان داشت. پاسخ دیگر این است که پول زیادی صرف فعالیت‌های سفته‌بازی می‌شود که از نظر شخصی سودآور اما از منظر اجتماعی نامولد هستند.

شاید بگویید این درست نیست، دست نامرئی بازار کاری می‌کند که بازده شخصی با بازده اجتماعی همراه باشد؛ اما اقتصاددانان مدت‌هاست به این نتیجه رسیده‌اند که این قضیه در مورد فعالیت‌های سفته‌بازی صادق نیست. به واقع این بهبود سه میلی‌ثانیه‌ای در معاملات به هیچ شکلی آمریکای مدرن را ثروتمند‌تر نمی‌کند؛ در حالی که به سفته‌بازان سود فراوانی می‌رساند.

به طور خلاصه، ما پول زیادی به صنعت مالی می‌دهیم و در مقابلش دریافتیمان هیچ (و یا حتی کمتر از هیچ) است. آقای فیلیپن اتلاف حاصله را به اندازهٔ ۲ درصد از کل تولید ناخالص داخلی می‌داند، تازه به نظر من این رقم هزینه‌های صنعت مالیهٔ بادکردهٔ ما را دست کم گرفته است. به نظر می‌رسد رابطهٔ مستقیمی بین رشد مالیه مدرن در آمریکا و افزایش سطح نابرابری وجود دارد.

پس بحث دربارهٔ میزان آسیب ناشی از معاملات پرتناوب را فراموش کنید. این کل نظام مالی است و نه فقط آن بخش که در حال آسیب زدن به اقتصاد و جامعهٔ ما است.


پی‌نوشت‌ها:
[۱] Chris Christie
[۲] Thomas Philippon

مرتبط

نابرابری اقتصادی «طبیعی» نیست

نابرابری اقتصادی «طبیعی» نیست

مروری بر کتاب طبیعت، فرهنگ و نابرابری نوشتۀ توماس پیکتی

شاید شکوفایی شما کمی دیرتر از دیگران باشد

شاید شکوفایی شما کمی دیرتر از دیگران باشد

نگران نباشید، عجله نکنید. زندگی مسابقه نیست

آیا می‌توان در اینترنت به معنویت دست یافت؟

آیا می‌توان در اینترنت به معنویت دست یافت؟

الگوریتم‌های سرگرمی‌ساز برای کار با دانش باستانی حاصل از متون و فضاهای مقدس طراحی نشده‌اند

اسکرول‌کردن بی‌هدف ویدئوهای آنلاین حوصله‌تان را بیشتر سر می‌برد

اسکرول‌کردن بی‌هدف ویدئوهای آنلاین حوصله‌تان را بیشتر سر می‌برد

احساس کسلی وقتی پیدا می‌شود که موضوعِ توجه ما دائم تغییر کند

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0