بخش اعظمی از انقلاب نوام چامسکی در زبانشناسی، ازجمله چگونگی یادگیری زبان، درحال منسوخشدن است
۵۰ سال است که نظریۀ دستور زبان جهانیِ نوام چامسکی در عرصۀ تحقیقات زبانشناسی نظریۀ غالب است، اما هر چه میگذرد نقصهای جبرانناپذیر این نظریه بیش از پیش هویدا میشود. امروز میشود گفت نظریۀ چامسکی به بنبستِ نهایی خود رسیده است. هیچ دستور زبانِ جهانیای وجود ندارد که در ذات انسانها نهفته باشد. بهویژه تحقیقاتِ مربوط به زبانآموزی کودکان نشان دادهاند روش کودکان برای یادگیری بسیار پیچیدهتر از حرفهای چامسکی است.
پل ایبوتسن و مایکل توماسلو، ساینتیفیک امریکن — اینکه مغز ما دارای چارچوبی ذهنی برای یادگیری دستور زبان است، نظریۀ مشهور نوام چامسکی از مؤسسۀ تکنولوژی ماساچوست است. حدود نیم قرن است که این ایده نظریۀ غالب در زبانشناسی است. اما اخیراً بسیاری از دانشمندان علوم شناختی و زبانشناسان، نظریۀ «دستور زبان جهانی» را کنار گذاشتهاند. دلیل این امر پژوهشهای جدیدی است که بسیاری از زبانها را بررسی کرده است، یا به مطالعۀ این مسئله پرداختهاست که کودکان چگونه یاد میگیرند تا زبان اجتماعات خود را بفهمند و حرف بزنند. این پژوهشها تأییدکنندۀ سخنان چامسکی نیست.
این پژوهشها دیدگاهی کاملاً متفاوت را نشان میدهد که، در آن، یادگیری زبان اولِ کودک مبتنی بر ساختاری درونی و مخصوص دستور زبان نیست. درعوض طبقِ یافتههای جدید، کودکان در سنین کم انواع مختلفی از تفکر را به کار میگیرند که ممکن است اصلاً منحصر به زبان نباشد؛ ازایندست تفکرات میتوان به طبقهبندی جهان به دستههای مختلف (مثلاً افراد یا اشیا) و فهمیدن رابطۀ میان چیزها اشاره کرد. این قابلیتها همراه با توانایی منحصربهفردِ انسان در درک آنچه دیگران میخواهند انتقال دهند، باعث بهوجودآمدن زبان میشود. این یافتههای جدید نشان میدهد که اگر محققان واقعاً میخواهند بفهمند کودکان و دیگران چگونه زبان میآموزند، باید خارج از نظریۀ چامسکی بهدنبال راهنمای خود باشند.
این نتیجهگیری از این جهت اهمیت دارد که بررسی زبانْ نقشی محوری در رشتههای مختلفی از شعر گرفته تا هوش مصنوعی و خودِ زبانشناسی ایفا میکند؛ روشهای نادرست منجر به نتایج نامطمئن میشوند. همچنین انسانها بهگونهای از زبان استفاده میکنند که هیچ حیوان دیگری توانایی آن را ندارد؛ اگر بفهمیم زبان چیست، کمی بیشتر راجع به سرشت انسان در خواهیم یافت.
اولین نسخه از این نظریه، که چامسکی آن را در اواسط قرن بیستم ارائه کرد، با دو اندیشۀ نوظهور از حیات فکری غرب در هم آمیخته بود. اول اینکه بهزعم او زبانهایی که مردم در زندگی روزمره برای ارتباط به کار میگیرند، مشابه با زبانهای ریاضیاتمحور در رشتۀ نوظهور علوم کامپیوتری است. او در پژوهش خود بهدنبال ساختار زیربنایی و محاسباتیِ زبان بود و مجموعهای از رویهها را پیشنهاد داد که جملات «خوشساخت» را به وجود میآورند. تفکر انقلابی این بود که برنامۀ کامپیوترمانندی میتواند جملاتی را تولید کند که انسانهای واقعی آن را از نظر دستوری صحیح میپندارند. این برنامه همچنین فرضاً میتوانست تبیین کند که افراد چگونه جملاتشان را تولید میکنند. این طرز صحبتکردن درمورد زبان به گوش اندیشمندان زیادی خوش آمد که دوست داشتند رویکرد محاسباتی را برای همه چیز به کار گیرند.
چامسکی همزمان با اینکه نظریات محاسباتی خود را توسعه میداد، این را نیز پیشنهاد داد که ساختارهای زبانی ریشه در زیستشناسی انسان دارند. در نیمۀ دوم قرن بیستم، بیشازپیش مشخص شد که تاریخ تکاملِ منحصربهفردِ ما عاملِ بسیاری از ابعادِ روانشناختیِ منحصراً انسانی ماست و به همین خاطر این نظریه از این منظر نیز مورد استقبال قرار گرفت. او دستور زبان جهانی را بهعنوان مؤلفهای درونی از ذهن انسان معرفی کرد. نظریۀ او ادعا میکرد که زیربناهای عمیق زیستشناختیِ بیش از ششهزار زبان دنیا را آشکار میکند. قویترین و البته زیباترین نظریات در علم، وحدتی مخفی را در زیرلایههای تنوع سطحی آشکار میکنند. به همین جهت، این نظریه فوراً افراد زیادی را به خود جذب کرد.
اما شواهدْ نظریۀ چامسکی را رد کرده است، نظریهای که سالهاست رو به مرگی تدریجی گذاشته است. مرگ این نظریه به این دلیل تدریجی است که بهقول ماکس پلانکِ 1 فیزیکدان، اندیشمندان قدیمیْ پابند روشهای قدیمی میمانند: «هر قدم پیشرفت علم، با یک خاکسپاری اتفاق میافتد.»
در آغاز
اولین ظهوراتِ دستور زبان جهانی در دهۀ ۱۹۶۰، ساختار زیربنایی در زبانهای «میانگین استاندارد اروپایی» 2 را بهعنوان نقطۀ شروع خود در نظر گرفت، زبانهایی که اکثر زبانشناسانی که روی آنها کار میکردند خودشان نیز به همان زبانها سخن میگفتند. پس برنامۀ دستور زبان جهانی روی تکههای زبانی همچون عبارات اسمی («آن سگهای خوشگل») و عبارات فعلی («دوستداشتنِ گربه») عمل میکرد.
اما، پس از مدت کوتاهی، مقایسههایی زبانشناختی در میان زبانهایی متعدد مطرح شد که در این طرحِ شستهرفته جای نمیگرفت. برخی از زبانهای بومی استرالیایی، همچون وارلپیری، مؤلفههای دستوریای داشتند که در سرتاسر جمله پخش شده بود (مثلاً عبارتهای اسمی و فعلی که «بستهبندی مرتب» نداشتند تا در دستور زبان جهانی چامسکی گنجانده شوند) و برخی از جملات هم اصلاً عبارت فعلی نداشتند.
این اصطلاحاً «جاماندهها» را بهسختی میشد با دستور جهانی سازگاری داد، دستوری که بر مبنای زبانهای اروپایی شکل گرفته بود. استثنائات دیگرِ نظریۀ چامسکی از مطالعۀ زبانهای کُنایی (ارگاتیو) 3 همچون باسک و اردو به دست آمد. در این دست زبانها، نحوۀ بهکارگیری نهاد جمله با بسیاری از زبانهای اروپایی تفاوت زیادی دارد؛ این امر نیز مجدداً ایدۀ دستور جهانی را به چالش میکشد.
تصویرسازی از لوسی ریدینگ ایکاندا4. 5
این یافتهها بههمراه مطالعات نظری در زبانشناسی باعث شد چامسکی و پیروانش در دهۀ ۱۹۸۰ در مفهوم دستور زبان جهانی تجدیدنظری اساسی کنند. نسخۀ جدید از این نظریه بهنام «اصول و پارامترها» 6جایگزین یک دستور واحد جهانی برای تمام زبانهای دنیا شد. این نسخه دارای مجموعهای از اصول «جهانی» حاکم بر ساختار زبان بود که در هر زبانی نمود مییافتند. جهت مقایسه میتوان گفت که ما با مجموعهای اولیه از ذائقهها (شیرین، ترش، تلخ، شور و تند) زاده میشویم که در تعامل با فرهنگ، تاریخ و جغرافیا، گوناگونیهای دستپخت در دنیای امروز را به وجود میآورند. اصول و پارامترها چیزی شبیه به این در حوزۀ زبانشناختی بود. این اصول و پارامترها در تعامل با فرهنگ (خواه کودک ژاپنی بیاموزد یا انگلیسی)، تنوع امروزی زبانها را به وجود آوردند و مجموعۀ زبانهای انسانیِ امکانپذیر را معین نمودند.
در زبانهایی همچون اسپانیایی، جملات کاملاً صحیح بدون نیاز به فاعلِ جداگانه ادا میشوند، مثلاً Tengo zapatos (من کفش دارم): در این جمله کسی که کفش را دارد (من) با کلمهای جدا نشان داده نشده، بلکه با ضمیر پیوستۀ “o” در انتهای فعل مشخص شده است. چامسکی معتقد بود که بهمحض اینکه کودکان با چند جملۀ اینچنینی روبهرو میشوند، مغزشان کلیدی را در حالت «روشن» قرار میدهد، بدین معنا که فاعل جمله باید حذف گردد. سپس خواهند دانست که میتوانند فاعل تمام جملات را حذف کنند.
پارامتر «حذف فاعل» ظاهراً دیگر ویژگیهای ساختاری زبان را نیز معین میکند. این مفهومِ اصولِ جهانیْ با اکثر زبانهای اروپایی همخوانی نسبتاً مناسبی دارد. اما دادههای بهدستآمده از زبانهای غیراروپایی با نسخۀ اصلاحشدۀ نظریۀ چامسکی نیز همخوانی نداشت. درواقع پژوهشی که سعی کرده بود پارامترهایی همچون حذف فاعل را شناسایی کند سرانجام منجر به ترک نسخۀ دوم دستور جهانی شد، چراکه امکان ارزیابی دقیق آن وجود نداشت.
چامسکی و نویسندگان همکارش بعداً در مقالهای مشهور، که در سال ۲۰۰۲ در ساینس منتشر شد، دستوری جهانی را شرح دادند که فقط یک ویژگی بهنام «بازگشت محاسباتی» 7 داشت (البته بسیاری از مدافعان دستور جهانی ترجیح میدهند اصول و پارامترهای جهانی متعددی قائل شوند). تغییر جدیدْ این موضوع را امکانپذیر ساخت که تعداد محدودی کلمه و قواعد با یکدیگر ترکیب شوند تا تعداد نامحدودی جمله بسازند.
دلیل وجود احتمالات بیانتها این است که بازگشتْ یک عبارت را داخل عبارتی دیگر از همان نوع درج میکند، مثلاً انگلیسی میتواند عبارات را در سمت راست (John hopes Mary knows Peter is Lying””) یا در مرکز درج کند (“The dog that the cat that the boy saw chased barked”). بهلحاظ نظری، میتوان بینهایت عبارتِ اینچنینی درج کرد، اما، در عمل، وقتی عبارات همچون نمونههای بالا روی هم تلنبار شوند، درکِ معنا دچار مشکل میشود. چامسکی معتقد بود که این مشکل مستقیماً مربوط به خود زبان نیست، بلکه بهخاطر محدودیت حافظۀ انسان است. نکتۀ مهم اینکه چامسکی خاطرنشان کرد که این تواناییِ بازگشتی چیزی است که زبان را از دیگر انواع تفکر همچون دستهبندی و درک رابطۀ میان چیزها متمایز میکند. او همچنین اخیراً اذعان کرد که این توانایی از نوعی جهش ژنتیکی به وجود آمده که بین صدهزار تا پنجاههزار سال پیش رخ داده است.
همچون سابق، وقتی زبانشناسان بهدنبال گوناگونی در زبانهای سرتاسر دنیا رفتند، نمونههایی یافتند که ردکنندۀ این ادعا بود که «این نوع بازگشتْ یکی از ویژگیهای ضروری زبان است». برخی زبانها، مثلاً پیراهۀ آمازونی، ظاهراً بدون بازگشتِ چامسکیایی عمل میکنند.
همچون تمام نظریات زبانشناختی، دستور زبان جهانی چامسکی هم سعی میکند عملی تعادلی انجام دهد. نظریه باید آنقدر ساده باشد که وجودش ارزش داشته باشد، یعنی باید چیزهایی را پیشبینی کند که در خودِ نظریه نیستند (وگرنه فهرستی از حقایق است). درعینحال نباید آنقدر ساده باشد که نتواند چیزهایی را که باید، تبیین نماید. این تفکرِ چامسکی را در نظر بگیرید که جملات در تمام زبانهای دنیا دارای «نهاد» هستند. مشکل اینجاست که مفهوم نهاد بیشتر شبیه به نوعی «شباهت خانوادگی» از خصوصیات است، نه گروهی مرتب و جداگانه. حدود سی ویژگیِ دستوری مختلف، ویژگیهای نهاد را تعریف میکنند. هر زبانی فقط مجموعهای خاص از این ویژگیها را خواهد داشت و این مجموعۀ خاص معمولاً با زبانهای دیگر همپوشانی ندارند.
چامسکی سعی کرد مؤلفههای جعبهابزار اصلی زبان را تعریف کند، یعنی همان ابزار ذهنیای که زبان انسان را ممکن میسازد. هرجا نمونههای ناقض پیدا شده است، برخی از مدافعان چامسکی پاسخ دادهاند که نبودِ ابزاری خاص (مثلاً بازگشت) به این معنا نیست که این ابزار در جعبهابزار موجود نیست. همینطور، اگر فرهنگی نمک ندارد تا به غذا طعم دهد، بدین معنا نیست که شوری جزء مزههای اصلی نباشد. متأسفانه این نوع استدلال باعث میشود بهسختی بتوان نظریههای چامسکی را در عمل به آزمون گذاشت؛ بعضی اوقات این نظریات ابطالناپذیر به نظر میرسند.
ناقوس مرگ
ایرادی اساسی در نظریات چامسکی این است که وقتی به زبانآموزی مربوط باشند، تصریح میکنند که کودکان با استفاده از قوانین انتزاعی دستور زبان به ظرفیت جملهسازی مجهز میشوند (جزئیات این قوانین بستگی به این دارند که کدام نسخه از نظریه مورد بحث باشد). اما بیشترِ پژوهشها امروزه نشان میدهد که یادگیری زبان به این طریق رخ نمیدهد، بلکه کودکان در ابتدا الگوهای دستوری ساده میآموزند و سپس بهتدریج قواعد زیربنایی آنها را درک میکنند.
بدین سان کودکان ابتدا فقط با ساختارهای دستوری ملموس و ساده بر مبنای الگوهای خاص از کلمات حرف میزنند: «فلان چیز کجاست؟»، «میخوام فلان کارو بکنم»، «هنوز فلان چیز»، «این فلان چیزه»، «دارم فلان کارو میکنم»، «فلان چیزو اینجا بزار»، «مامان داره فلان کارو میکنه»، «بیا فلان کارو بکنیم»، «فلان چیزو پرت کن»، «فلان چیز رفت»، «مامان فلان کارو میکنه»، «من فلان کارو کردم»، «بشین روی فلان چیز»، «فلان چیزو باز کن»، «فلان چیز اینجاست»، «یه فلان چیز هست»، «فلان چیز شکست». کودکان بعدها این الگوهای اولیه را ترکیب میکنند و الگوهای پیچیدهتری میسازند، مثل «فلان چیزی که مامان فلان کرد، کجاست؟».
بسیاری از طرفداران دستور زبان جهانی، این ویژگی موجود در توسعۀ دستور زبانی اولیۀ کودک را میپذیرند، درعینحال فرض میکنند که ظاهرشدنِ ساختارهای پیچیدهتر، نشاندهندۀ بلوغ قابلیتی شناختی است که از دستور زبان جهانی و دستهبندیها و اصول دستوری انتزاعی آن استفاده میکند.
مثلاً در اکثر رویکردهای دستور جهانی فرض بر این است که کودک برای گفتن جملۀ سؤالی، از مجموعهای از قواعد مبتنی بر مقولههای دستوری پیروی میکند، همچون «?(فعل) lose (فاعل) you (فعل کمکی) did (مفعول) what» و پاسخ «(مفعول) something (فعل) lost (فاعل) I». اگر این فرض درست باشد، پس در هر دورۀ خاص از رشد، کودکان باید اشتباهاتی مشابه در تمام جملات سؤالی wh داشته باشند. اما اشتباهات کودکان در این پیشبینی نمیگنجد. اکثر آنها در دوران اولیۀ رشد اشتباهی میکنند نظیر «Why he can’t come?»، اما در حین این اشتباه، یعنی قرارندادن can’t قبل از he، آنها بهدرستی سؤالات دیگری با کلمات wh و افعال کمکی میسازند، همچون «what does he want?».
مطالعات تجربیْ مؤید این است که کودکان جملات پرسشی صحیح را غالباً با بعضی ترکیبات خاص از کلمات wh و افعال کمکی (آنهایی که بیشترین استفاده را دارند، مثلاً«what does…») میسازند، اما هنگام ادای جملات سؤالی دارای برخی از ترکیبهای (معمولاً کماستفاده) از کلمات wh و افعال کمکی (مثلاً «?why he can’t come») همچنان دچار اشتباه میشوند.
پاسخ اصلی دستورنویسانِ جهانی به چنین یافتههایی این است که کودکان دارای توانش 8 دستوری هستند، اما عوامل دیگری میتواند مانع عملکرد آنها شود. بدینسان هم ماهیت واقعی دستور زبانشان را مخفی کرده و هم مانع مطالعۀ دستور زبان «نابی» میشوند که در زبانشناسی چامسکی مطرح میگردد. بهگفتۀ آنها، ازجمله عواملی که دستور زبان زیربنایی را مخفی میکنند، میتوان به حافظۀ نابالغ، توجه و ظرفیتهای اجتماعی اشاره نمود.
اما تفسیر هواداران چامسکی از رفتار کودک، تنها گزینۀ محتمل نیست. حافظه، توجه و ظرفیتهای اجتماعی شاید وضعیت واقعی دستور زبان را مخفی نکنند، بلکه میتوانند برای ساختن یک زبان در وهلۀ اول ضروری باشند. مثلاً اخیراً مطالعهای که یکی از ما (ایبوتسن) جزء نویسندگان آن بود نشان داد که توانایی کودکان برای ساخت فعل گذشتۀ بیقاعدۀ صحیح، مثل «everyday I fly, yesterday I flew» (نه «flied»)، مربوط به توانایی آنها برای مقاومت در برابر پاسخی وسوسهآمیز است که ربطی به دستور زبان ندارد (مثلاً گفتن واژۀ «ماه» در حال نگاهکردن به تصویر خورشید). حافظه، تشبیهات ذهنی، توجه و استدلال درمورد موقعیتهای اجتماعی، مانع از این نمیشوند که کودک دستور زبان ناب زبانشناسی چامسکیایی را ابراز کند؛ این تواناییهای ذهنی شاید تبیین کنند که چرا زبان به این طریق تحول مییابد.
این ایده که «عملکردْ توانش را مخفی میکند» نیز، مانند فرار از دادههای میان-زبانی و استدلال جعبهابزار، تا حد زیادی ابطالناپذیر است. دستبهدامان اینگونه ادعاها شدنْ روشی شایع برای نپذیرفتن پارادایمهای علمی است که اساس تجربی قویای ندارند. مثلاً روانشناسی فرویدی و تفسیر مارکسیستی از تاریخ را در نظر بگیرید.
حتی، جدای از این چالشهای تجربی دربارۀ دستور جهانی، متخصصان روانشناسی زبانی که با کودکان کار میکنند هم با این فرایند مشکل نظری دارند، یعنی فرایندی که بر مبنای آنْ کودکان با اصول دستوری جبری و مشابه آغاز میکنند و سپس درمییابند که چطور یک زبان خاص (خواه انگلیسی یا سواحلی) با این طرح کلی قواعد پیوند دارد. زبانشناسان این مسئلۀ بغرنج را «مشکل پیوند» مینامند. از معدود کسانی که سعی کرد بهطور نظاممندی این مشکل را در چارچوب دستور زبان جهانی برای نهاد جملات حل کند، روانشناس دانشگاه هاروارد، استیون پینکر بود. اما شرح پینکر یا با دادههای بهدستآمده از مطالعات رشد کودکان همخوانی نداشت یا درمورد مؤلفههای دستوریِ بهجز نهادْ بیکاربرد بود. بدینصورت، مشکل پیوند، که باید مشکل محوری در کاربرد دستور زبان جهانی در زبانآموزی باشد، هرگز حل نشده یا حتی بهطور جدی با آن روبهرو نشدهاند.
دیدگاهی بدیل
تمام اینها بهوضوح به این دیدگاه منجر میشود که مفهوم دستور زبان جهانی کاملاً غلط است. البته دانشمندان هرگز نظریۀ موردعلاقهشان را، حتی در مواجهه با شواهد مخالف، رها نمیکنند تا اینکه جایگزینی منطقی پدیدار شود. چنین جایگزینی، که «زبانشناسی کاربرد بنیان» نام دارد، اینک عرضه شده است. بر طبق این نظریه که اَشکال مختلفی دارد، ساختار دستوریْ ذاتی نیست، بلکه دستور زبان نتیجۀ تاریخ (فرایندهایی که تعیین میکنند زبان چگونه از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد) و روانشناسی انسان (مجموعهای از ظرفیتهای اجتماعی و شناختی که نسلها را قادر میسازد تا زبانی را در وهلۀ اول بیاموزند) است. مهمتر اینکه بنا به این نظریه، زبان دستگاههایی از مغز را به کار میگیرد که شاید لزوماً برای این هدف تکامل نیافته باشند و ازاینجهت، این ایده با جهش تکژنی چامسکی برای بازگشت تفاوت دارد.
در رویکرد کاربرد بنیانِ جدید (که حاوی ایدههایی از زبانشناسی کاربردی، زبانشناسی شناختی و دستور زبان ساختاری است)، کودکان با ابزاری جهانی و اختصاصی برای یادگیری دستور زبان به دنیا نمیآیند، بلکه چیزی را به ارث میبرند که در مغزْ کاربردی شبیه به چاقوی سوئیسی دارد: یعنی مجموعهای از ابزارها با اهداف کلی، مانند دستهبندی، خواندن منظورهای ارتباطی 9 و برقراری تشبیه. کودک از طریق اینها و بر اساس زبانی که در اطراف خود میشنود، دستهها و قواعد دستوری میسازد.
مثلاً کودکان انگلیسیزبان جملۀ «The cat ate the rabbit» را میفهمند و از طریق تشبیه، جملۀ «The goat tickled the fairy» را نیز درک میکنند. آنها با شنیدن یک نمونه، به نمونههای دیگر تعمیم میدهند. پس از نمونههای کافی ازایندست، ممکن است حتی بتوانند حدس بزنند که در جملهای مثل «The gazzer mibbed the toma» چه کسی با چه کسی چه کاری کرد. این در حالی است که کلماتِ این جمله بیمعنی هستند. دستور زبان باید چیزی باشد که کودکان ورای خودِ کلمات تشخیص میدهند، چراکه جملاتْ کلمات مشترک چندانی ندارند.
معنا در زبان از طریق تعامل میان معنای بالقوۀ خودِ کلمات (مانند معنایی که «ate» میتواند داشته باشد) و معنای ساختار دستوریای به وجود میآید که کلمات در آن جای میگیرند. بهعنوانمثال، فعل «sneeze» در لغتنامه بهعنوان فعلی لازم ثبت شده است که فقط یک فاعل دارد (کسی که عطسه میکند)، اما اگر آن را در ساختاری دوگذرا (ساختاری با مفعول مستقیم و غیرمستقیم) جای دهیم، نتیجه چیزی میشود مثل «she sneezed him the napkin». در این جمله، «sneeze» بهمعنای عمل انتقال در نظر گرفته میشود (یعنی او باعث شد دستمال بهسمت آن مرد برود). این جمله نشان میدهد که ساختار دستوری نیز میتواند در معنا، مشارکتی برابر با مشارکت کلمات داشته باشد. این را با اندیشۀ چامسکی مقایسه کنید که معتقد بود سطوحی از دستور زبان وجود دارد که کاملاً از معنا آزاد هستند.
مفهوم چاقوی سوئیسی همچنین باعث میشود تا در زبانآموزی احتیاجی به دو پدیدۀ موردنیاز در نظریۀ دستور جهانی نباشد. یکی از این دو پدیده، مجموعهای از قواعد جبری برای ترکیب نمادهاست: اصطلاحاً دستور زبان هستهای که در مغز نصب شده است. مورد دوم، یک لغتنامه است، یعنی فهرستی از استثنائات که تمام اصطلاحات و مشخصات منحصربهفرد زبانهای طبیعی را که باید آموخت در بر میگیرد. مشکل این رویکرد دومسیری این است که برخی از ساختارهای دستوری تاحدی قاعدهمبنا هستند و تاحدی نیز مبتنی بر قاعده نیستند، مثلاً «Him a presidential candidate?» که، در آن، فاعل «him» بهشکل مفعول مستقیم است، اما بهگونهای است که گویا عناصر جمله ترتیب درستی ندارند. انگلیسیزبانان بومی میتوانند بینهایت جمله با همین رویکرد بسازند: «!?Her go to a ballet» یا «?That guy a doctor». پس حالا سؤال این است که آیا اینگونه جملاتْ بخشی از دستور زبان هستهای هستند یا بخشی از فهرست استثنائات؟ اگر آنها بخشی از نوعی دستور زبان هستهای نیستند، پس باید آنها را تکتک بهعنوان موارد جداگانه آموخت. اما اگر کودکان میتوانند این جملات نیمهقاعدۀ نیمهاستثنا را بیاموزند، پس چرا نتوانند مابقی زبان را نیز به همین طریق یاد بگیرند؟ بهعبارتدیگر، اصلاً چه نیازی به دستور جهانی هست؟
درواقع، مفهوم دستور جهانی با شواهدی در تضاد است که نشان میدهد کودکان میتوانند زبان را از طریق تعامل اجتماعی بیاموزند و، جهت تمرین، از ساختارهای جملهای استفاده کنند که اجتماعات زبانشناختی، در طول زمان، آنها را به وجود آوردهاند. در برخی موارد، دادههای کافی داریم از اینکه چنین یادگیریای دقیقاً چگونه رخ میدهد، مثلاً ضمایر موصولی در زبانهای سرتاسر دنیا بسیار مرسوم بوده و معمولاً از ترکیب جملات مختلف نشئت میگیرند؛ پس میتوانیم بگوییم «My brother…. He lives over in Arkansas…. He likes to play piano». بهدلیل وجود مکانیسمهای پردازشیشناختی با نامهایی همچون طرحریزی، خوگیری، بافتارزدایی و خودکارسازیْ این عبارتها طی مدتهای طولانی بهصورت ساختارهای پیچیدهتر تکامل مییابند: « My brother, who lives over in Arkansas, likes to play the piano» یا ممکن است جملاتی نظیر « I pulled the door, and it shut» را بهتدریج به «I pulled the door shut» تبدیل کنند.
نکتۀ دیگر اینکه ما ظاهراً تواناییای داریم منحصربه گونه بشر 10، برای رمزگشایی منظورهای ارتباطی دیگران (یعنی آنچه دیگری قصد دارد بگوید)، مثلاً من میتوانم بگویم «او کتابخانه را چند کتاب داد/واگذار کرد/فرستاد/قرض داد/فروخت»، اما نگویم «او کتابخانه را چند کتاب اهدا کرد». طبق پژوهشهای اخیر، مکانیسمهای متعددی وجود دارد که باعث میشود کودکان از اینگونه تشبیهاتِ نامناسب اجتناب کنند، مثلاً کودکان تشبیهاتی به کار نمیبرند که بیمعنا باشند. به همین خاطر آنها هیچگاه وسوسه نمیشوند بگویند «او کتابخانه را چند کتاب خورد». بهعلاوه، اگر کودکان اغلب بشنوند «او چند کتاب به کتابخانه اهدا کرد»، این کاربرد باعث میشود کودکان میلی به گفتن «او کتابخانه را چند کتاب اهدا کرد» نداشته باشند.
اینگونه مکانیسمهای اجتنابی باعث ازبینرفتن طیف وسیعی از تشبیهاتی میشود که کودک میتواند با سخنان همخوان با منظورهایِ ارتباطیِ طرف مقابل برقرار کند. همۀ ما از این نوع منظورخوانی استفاده میکنیم، مثلاً میفهمیم که منظور از «میتوانی در را برایم باز کنی؟» نوعی درخواست کمک است، نه پرسیدن درمورد تواناییهای ما برای بازکردن در.
چامسکی، در نظریۀ کلی خود درمورد نحوۀ عملکرد زبان، اینگونه «پراگماتیسم» (نحوۀ استفاده از زبان در بستر خود) را لحاظ میکند. باتوجهبه ابهامات زیاد زبان، او مجبور بود این را لحاظ کند، اما ظاهراً برای پراگماتیسم، جایگاهی ثانویه نسبت به وظیفۀ اصلی دستور زبان قائل میشد. میتوان گفت مشارکتِ رویکردهای کاربرد بنیان، بحث را به این سمت سوق دادهاند که قبل از اینکه متکلم به قواعد نحو روی بیاورد، کاربردشناسی چقدر میتواند به زبان کمک کند.
نظریات کاربرد بنیان بههیچوجه شرحی کامل از نحوۀ عملکرد زبان ارائه نمیدهند. تعمیمهای معناداری که کودکان از روی جملات و عبارات گفتهشده انجام میدهند، داستان کامل نحوۀ جملهسازی کودکان نیست؛ تعمیمهایی وجود دارد که معنادار هستند، اما از نظر دستوری صحیح نیستند (مثلاً «او خرگوش پنهان شد»). از میان تمام تعمیمهای معنادار اما غیرصحیحِ ممکن که کودک میتواند انجام دهد، آنها فقط معدودی از تعمیمها را انجام میدهند. ظاهراً دلیل این مسئله آن است که آنان حساساند که اجتماع زبانیای که به آن تعلق دارند، پایبند به نوعی از هنجار است و تفکری را فقط «اینطور» منتقل میکند. البته کودکانْ تعادلی ظریف برقرار میکنند، چون زبان آنها، افزونبر خلاقانهبودن («من رفته شدم خرید»)، به هنجارهای دستوری نیز پایبند است («من رفته بودم خرید»). نظریهپردازانِ کاربرد بنیان راه زیادی پیش رو دارند تا تبیین کنند چگونه این نیروها در کودکی بهگونهای تعامل میکنند که مسیر توسعۀ زبانی را بهطور دقیق تشریح میکند.
نگاهی روبهجلو
در زمانی که پارادایم چامسکیایی ارائه شد، تحولِ بنیادینی نسبت به رویکردهای غیررسمی رایج در آن زمان بود. این پارادایمْ نظرات را بهسوی پیچیدگیهای شناختیِ دخیل در توانشِ گفتاری و درک زبان جلب کرد. درعینحال که نظریاتی همچون نظریۀ چامسکیْ ما را قادر ساخت تا چیزهای جدیدی را ببینیم، ما را از ابعاد دیگر زبان غافل کرد. در زبانشناسی و رشتههای مرتبط، پژوهشگران بیشازپیش از رویکرد زبانی کاملاً رسمیای همچون دستور زبان جهانی دلزده میشوند؛ درضمن معایب تجربی این نظریه را هم باید مدنظر داشت. بهعلاوه، بسیاری از پژوهشگرانِ معاصر از تحلیلهای صرفاً نظری ناراضی هستند، چراکه دادههای زبانشناختی زیادی وجود دارد (بسیاری از آنها بهصورت آنلاین قابل دسترس است) که میتوان آنها را برای آزمودن یک نظریه، تحلیل نمود.
این تغییر پارادایم قطعاً کامل نیست، اما بسیاری معتقدند که هوایی تازه در رشتۀ زبانشناسی دمیده شده است. کشفیات جالب زیادی وجود دارد که باید با بررسی جزئیات زبانهای مختلف دنیا به دست آید: اینکه چه شباهتها و تفاوتهایی با یکدیگر دارند، چه تغییراتی در طول تاریخ میکنند و چگونه کودکان در یک یا چند زبان توانش به دست میآورند.
دستور زبان جهانی ظاهراً به بنبست نهایی رسیده است. بهجای آن، پژوهش بر روی زبانشناسی کاربرد بنیان میتواند برای مطالعات تجربی مربوط به یادگیری، کاربرد و تحول تاریخیِ ششهزار زبان موجود در دنیا مسیری روبهجلو فراهم آورد.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
این مطلب را پل ایبوتسن و مایکل توماسلو نوشتهاند و در سپتامبر ۲۰۱۶ با عنوان «EVIDENCE REBUTS CHOMSKY’S THEORY OF LANGUAGE LEARNING» در وبسایت ساینتیفیک امریکن منتشر شده است و برای نخستین بار در تاریخ ۲۳ آبان ۱۳۹۵این مطلب را با عنوان «نظریۀ چامسکی به بنبستِ کامل رسیده است» و با ترجمۀ علیرضا شفیعینسب در وبسایت ترجمان علوم انسانی منتشر شده است.
پل ایبوتسن (Paul Ibbotson) مدرس توسعۀ زبانی در دانشگاه آزاد انگلستان است.
مایکل توماسلو (Michael Tomasello) ویراستار مؤسسۀ انسانشناسی تکاملیِ مکس پلانک در لایپزیک آلمان است. جدیدترین کتاب او تاریخ طبیعی اخلاقیات انسان (A Natural History of Human Morality) است
برای اینکه خوانندۀ خوبی باشید، نیازی نیست هر کتابی را تا آخر بخوانید
چطور انگیزۀ انتقامجویی در میان یهودیان اسرائیلی از نازیها به اعراب فلسطینی منتقل شد؟
رمان مدار زمین ما را به زندگی روزمره و خیالانگیز شش فضانورد دعوت میکند
چرا برای توصیف روابط انسانی از استعارههای مکانی و معماری استفاده میکنیم؟
با پرسشی ذهن دانشجویان و اهل اندیشه را میانگیزم: آیا زبان فقط به ارتباط کلامی محدود میشود؟ که به وسیله همکاری ماهیچهی زبان+دندان+دهان+حنجره+ریه+مغز این ارتباط ممکن میشود. یا زبان واژهای است عام برای ارتباطات انسانی. پیشنهاد مطالعه: مقالات پژوهشی Prof. Paul Ekman مقالات دکتر فکوهی به ویژه https://goo.gl/z8yzjB
مقاله ی بسیار جالبی بود. به قول معروف تلنگری بود بر اذهان ما که یادمان باشد علوم انسانی قطعیت ندارند و میشود انچه را که هست جور دیگر دید. بنده شخصا طرفدار نظریات چامسکی هستم و علیرغم اینکه این مقاله توانست علامت سوالی را در ذهنم روشن کند اما تحلیل ان از زبان و فراگیری زبان کودک قویتر و علمی تر از نظریات چامسکیون نیست و ظاهرا هنوز زمان زیادی تا انقضای نظریات چامسکی مانده است.
چامسکی اولین بار که این نظریه رو داد بارها هشدار داد که باید بررسی های بیشتری بشه و قطعی نیست. اما نایدا بلافاصله از نظریات او برای ترجمه کتاب مقدس استفاده کرد و خیلی هم موفق شد. به نظرم نباید یهودی بودن او را وسیله ای برای نقض آراء او قرار داد. مثل این میمونه که دشمنان اسلام، مسلمان بودن ابوعلی سینا رو وسیله ای برای رد علمی او قرار بدن . بهتره مباحث علمی رو از مباحث و خصومت های دینی و سیاسی جدا کنیم.
واقعا شما خائن هستيد و كاملا انتى-چامسكى! شمايى كه اين مطلب رو چاپ كرديد، چرا حرفى از ٢ مقاله ديگر ساينتيفيك امريكن نزديد كه خودشون با استناد به نظر استيون پينكر اعلام كردند كه نشر اين مقاله اشتباه بوده؟ واقعا متاسفم كه اينقدر نا عدالتى داريد در كارتون و متعصبانه مطالب رو انتخاب مى كنيد...
ببخشید, در مباحث علمی توهین نمی کنند بلکه پاسخ علمی می دهند. شما به پاسخ نامه همین به قول شما ,یهودی به یک دانش آموز ایرانی مراجعه کنید و از او تواضع علمی یاد بگیرید. اگر ایشان یهودی ملعون هستند, چرا روزنامه کیهان هر هفته عکس ایشان را چاپ می کند و گفته هایش را تیتر می کند؟ اصلا شما می فمید چامسکی چه می گوید!؟