بررسی کتابهای «امپراتوری پنبه»، «نیمهای که هرگز روایت نشد»، «رودخانۀ رویاهای تیره» و «بهای رهایی»
معمولاً فکر میکنیم سرمایهداری، حوالی ۱۷۸۰ با انقلاب صنعتی ظهور کرد و با فکر کردن به سرمایهداری، بهیاد کارگران کارخانجات میافتیم. اما پژوهشگران شاخهای جدید در تاریخ معتقدند که مرحلۀ اولیۀ سرمایهداری نه بر نیروی کار آزاد، بلکه بر بردهداری متکی بود. ما سرمایهداری صنعتی را به قرارداد و بازار مرتبط میدانیم؛ اما سرمایهداری اولیه اغلب بر پایۀ خشونت بود. استادیار تاریخ در دانشگاه یو.سی.ال.ای، گزارشی از مهمترین و جدیدترین تحولات این حوزه ارائه میکند.
پیتر جیمز هادسن، بوستون ریویو — ژان ژورس سوسیالیست فرانسوی، یک دهه پیش از آنکه بهدست یک ملیگرا در سال ۱۹۱۴ ترور شود، نگارش اثری تاریخی را به سرانجام رساند که مطالعۀ انقلاب فرانسه را از بیخوبُن دگرگون کرد. بر خلاف دیگران که بر منازعات دربارۀ سیاست و ایدئولوژی سیاسی تمرکز کرده بودند، مجموعۀ چهارجلدی تاریخ سوسیالیستی انقلاب فرانسه۱ به دگرگونیهایی میپرداخت که سرمایهداری نوظهور رقم زده بود تا آتشفشانهای درون اقتصاد فرانسه را پیش چشم بیاورد. ژورس از منظر مارکسیستی بر تعارض میان رژیم سابق و بورژوازیِ تازهتوانمندشده تأکید میکرد و تلاشهای کارگران و رعایای فرانسوی را از دل بایگانیهای انقلاب بیرون میکشید.
هرچند پژوهشگران بعدی که میخواستند از مارکسیسم ژورس فاصله بگیرند، به این اثر بیمحلی کردند، اما تاریخ سوسیالیستی همان «تاریخ از پایین» بود؛ حتی پیش از آنکه این اصطلاح ابداع شود. دغدغههای تحلیلی این اثر نیز جلوتر از همان زیرشاخۀ تاریخی بود که اکنون در این سوی اقیانوس اطلس سر برآورده است؛ تاریخ سرمایهداری. تاریخ سرمایهداری در مقام یک پروژۀ جدید و توانمند، در حرفۀ تاریخنگاری ایالات متحده، طی چند سال گذشته بهسرعت رشد یافته است و چنان توجه رسانهها را به خود جلب کرده که در مخیلۀ بسیاری از دانشگاهیان هم نمیگنجد. محبوبیت این زیرشاخه که مدتها پس از اضمحلال سیاستهای هویتی و چرخش فرهنگی در حلقههای دانشپژوهی امریکا شکل گرفت، تاحدی نیز ناشی از بحران مالی سال ۲۰۰۸ بود که تردیدها دربارۀ وعدههای سرمایهداری را احیا کرد. تاریخ سرمایهداری از دغدغههای بخشینگر و کوتهبینانه به گروههای خاصی که از جریان اصلی تاریخ بیرون ماندهاند، فراتر میرود. مراد از این گروهها، زنان و کارگران، رعایا و بردگان، سیاهان و همجنسگرایان هستند. برخی دانشپژوهان در دفاع از قابلیتهای گسترده، دمکراتیک و فراگیر این حوزۀ جدید استدلال کردهاند. دیگران نیز سخت تلاش کردهاند که نشان دهند این حوزه صرفاً بازتکرار آن تاریخ اجتماعیِ متمرکز بر کارگر مرد سفیدپوست یا تاریخ کسبوکاری نیست که از مرد سفیدپوستِ سرمایهدار بُت میسازد. بااینحال، موضوعات محبوب و دستاندرکارانِ نشاندار این حوزه اغلب بیانگر سوگیریهای نهادی و ایدئولوژیکش هستند.
نگاه ژورس به پرسشهای اقتصادی بهعنوان محرک اصلی تغییر اجتماعی و سیاسی، پیوندی که میان سرمایهداری با مدرنیته برقرار میکرد و ترسیم نخبگان بهمثابۀ بازیگران تاریخی، همۀ این دغدغهها در تاریخهای نوین سرمایهداری دوباره ظهور کردهاند. اما شاید شگفتآورترین نکتۀ این حوزه، بازیافت و درعینحال طرد آن سنت فکری رادیکالی باشد که ژورس بدان تعلق دارد. منظور، همان سنتی است که پرسشهای تاریخیاش را به یک اندازه از جهتگیریهای سیاسی و از دغدغههای آکادمیک وام میگیرد. ژورس در این سنت با مؤلفان سیاهپوستی همانند دابلیو. ای. بی دوبوئا و سی. ال. آر جیمز اشتراک داشت. آنان از دلِ چیزی مینوشتند که سدریک رابینسون آن را «سنت رادیکال سیاهپوستان» مینامد. علاقۀ آنها به تاریخ سرمایهداری صرفاً آکادمیک نبود؛ بلکه جزء لاینفک پروژۀ مدرنِ آزادی محسوب میشد. شاید مسئله همینجا نهفته باشد: وقتی یک سنت دانشپژوهی به طرد خاستگاهها و کاربردهای رادیکال تحقیقات خود اقدام میکند، چه ضربهای میخورد؟
طرد پژوهشگریِ رادیکال توسط تاریخ نوینِ سرمایهداری را بیش از همه میتوان در برخورد آن با بردهداری دید. این موضوع بیش از یک قرن دغدغۀ اصلی پژوهشگران در سنت رادیکال [تاریخنگاری] بوده است. مثلاً ژورس میان سود حاصل از تجارت بردگان با رشد صنایع و ایدئولوژیهای سرمایهداری پیوند برقرار میکرد.
سی. ال. آر جیمز نیز این ادعاها را در ژاکوبنهایِ۲ سیاه؛ توسن لورتیر و انقلاب سندومینگو۳ (۱۹۳۸) تکرار کرد. این کتاب، «تودههای» اهل کارائیب و هاییتی را در محور انقلاب هاییتی میدید و از آن بهعنوان الگویی برای چیزی استفاده میکرد که جیمز آن را «جنبش آتی استعمارزدایی و حاکمیت افریقا» میدانست. جیمز، ژورس را بهخاطر توجه ناکافی به استعمارگری فرانسه ملامت میکرد؛ اما همچنان برای نشاندادن اهمیت اقتصادی مستعمرههای کارائیب در رشد صنعتی فرانسه به بخشی ۲۲صفحهای از تاریخ سوسیالیستی ارجاع میداد. جیمز گفتهای را از ژورس نقل میکرد که جوهرۀ تناقضی تاریخی را بیان میکرد؛ اینکه بردگی افریقاییها به آزادی اروپاییها منجر شد: «طنز غمانگیز تاریخ بشر… ثروتی که با تجارت بردگان در بوردو، در نانت، خلق شد، غروری برای بورژوازی رقم زد که نیازمند آزادی بود و در رهایی بشر سهم داشت.» همین گزارههای تحریکبرانگیز را میتوان در تاریخ شورش سیاهان۴ جیمز نیز دید که تکنگاری کوتاهی بود دربارۀ مقاومت جهانی سیاهان که این نیز در سال ۱۹۳۸ منتشر شد: «بردگی سیاهان گویا همان مبنای سرمایهداری امریکایی است.»
کسی که شکل تاریخی کاملتری به این طنزهای غمانگیز داد، اریک ویلیامز، شاگرد سابق و بلندپرواز جیمز بود که اولین نخستوزیر ترینیداد و توباگو نیز شد. ویلیامز در سال ۱۹۳۸ از رسالۀ خود در آکسفورد دفاع کرد. این رساله شش سال بعد با عنوان سرمایهداری و بردهداری منتشر شد. هرچند به گفتۀ آرون کاموگیشا، فیلسوف سیاسی اهل کارائیب، راه جیمز و ویلیامز در مسائل سیاسی از هم جدا شد، ویلیامز تصدیق میکرد که این ادعای او تحت تأثیر کتاب ژاکوبنهای سیاه بوده است: لغو بردهداری در امپراتوری بریتانیا نتیجۀ عقلانیسازیِ علمِ اقتصاد بوده است، نه بشردوستی یا انگیزههای اخلاقی. همچنین ویلیامز میگفت که انباشت سرمایۀ ناشی از بردهداری، منابع مالی لازم برای گسترش کشاورزی، رشد نهادهای بانکی و بنگاههای بیمه و نیز توسعۀ زیرساختهای اولیۀ صنعت انگلستان را فراهم کرد.
جیمز و ویلیامز در اروپا مینوشتند؛ اما دوبوئا نیز در ایالات متحده به نتیجههای مشابهی دربارۀ تأثیر و ماهیت بردهداری میرسید. کتاب او با عنوان بازسازی سیاهان در امریکا؛ رسالهای در مسیر تاریخنگاری نقشی که سیاهپوستان در تلاش برای بازساخت دمکراسی در امریکا انجام دادند؛ ۱۸۸۰-۱۸۶۰ ۵(۱۹۳۵) دربارۀ سیاهپوستان امریکایی در کشمکش جنگ داخلی این کشور بود. از نظر دوبوئا، آزادی سیاهان نه هدیهای از سرِ لطف سفیدپوستان، بلکه در اصل ناشی از مقاومت و تلاشهای سیاهپوستان بود. او با ترسیم دوبارۀ نقش برده بهعنوان کارگر، پیوستگی میان شکلگیری بردهداری در امریکا و تحکیم سرمایهداری امریکایی را نشان داد. دوبوئا درعینحال برخی باورهای شایع در آن زمان را بهعنوان «پروپاگاندای تاریخ» طرد میکرد. منظور، باورهایی است که شکست پروژۀ بازسازی ایالات جنوب امریکا، بعد از جنگهای داخلی را به جهل، بیصداقتی، زیادهروی، تنبلی و نهایتاً ناتوانی مادرزادی سیاهان در خودگردانی و آمادهنبودنشان برای آزادی منسوب میکردند. دوبوئا خوب میدانست که کتاب بازسازی سیاهان حملهای تمامعیار به حرفۀ تاریخنگاری در آن کشور و جایگاه سیاهپوستان در تاریخ امریکا بود.
از این گزارههای تحریکبرانگیز با تردید و خشم استقبال شد. هرچند سرمایهداری و بردهداری سوژۀ بحثهای بسیاری بود، اما تاریخنگاران اغلب آن را رد میکردند؛ و ویلیامز و دوبوئا در حاشیۀ پژوهشِ حرفهای باقیماندند؛ هرچند باید گفت که بلندپروازیهای حقیقیِ ویلیامز مربوط به حوزۀ سیاست بود، برخلاف یک دههای که در دانشگاه هاروارد گذراند. تفکیک نژادی در تحصیلات عالی موجب شد دوبوئا در فضای دانشگاهی امریکا به حاشیه رانده شود و بیش از نیم قرن طول کشید تا به اصول بازسازی سیاهان توجه جدی شود. امروز که هشتاد سال از انتشارش میگذرد، بدان استناد میشود؛ اما خوانده نمیشود. نیز از آن نقل میشود؛ اما واکاوی نمیشود و بالأخره به آن توجه میشود؛ اما کسی درگیر آن نمیشود. در تاریخ نوین سرمایهداری به تحقیقات، ایدهها و استدلالهای ویلیامز، دوبوئا و دیگر دانشپژوهان رادیکال تنها بهصورت گزینشی ارجاع میدهند؛ از دوحال خارج نیست، این ایدهها یا کاملاً نادیده گرفته میشوند یا بهعاریت گرفته میشوند ولی بدون ذکر نام مؤلف یا بافت اجتماعیاقتصادیای که در آن شکل گرفتهاند یا بدون اشاره به اینکه این ایدهها در پیِ پاسخ به چه چیزی بودند. کتابهای جدید اسون بکرت و ادوارد باپتیست، دو مورّخ امریکایی، نمونههای این روند هستند.
کتاب امپراتوری پنبه؛ تاریخی جهانی۶ از بکرت، مشهورترین اثر جدید در تاریخ سرمایهداری است. در ژانر مطالعات کالا، بکرت تاریخ دنیای مدرن را از دریچۀ اقتصاد سیاسی پنبه بازگویی میکند. پیش از او، تاریخنگاری جهانی صید ماهی کاد، از هارولد اینیس و تحقیقات فرناندو اورتیز و سیدنی مینتز دربارۀ شکر پیشتاز این مطالعات بودند. واژۀ «جهانی» در زیرنویسِ عنوان کتاب او ابداً یک ادعای صرف نیست: هرچند او بر گسترش، اوجگیری و سقوط سلطۀ اروپاییان بر تولید پنبه تمرکز میکند، اما تاریخنگاری او تا هزاران سال پیش کشیده میشود. او در تاریخنگاریاش بازگشتی دارد به اولین تلاشها برای اهلیسازی در اروپا، خاورمیانه، شمال افریقا و چین و نیز توسعۀ نخریسی و بافندگی در آسیای جنوبی، امریکای مرکزی و شرق افریقا. بکرت رشد کاشت پنبه و فناوریهای ابتداییِ تولیدی آن و گذار از تولید خانگی به تجاری را توصیف میکند.
امپراتوری پنبه تأکید دارد که پنبه و سرمایهداری از آغاز بیپروا و جهانی بودهاند؛ چراکه جستوجوی آنها برای بازارها و تلاششان برای یافتن مواد خام و نیروی کار از مرزهای زمین و دریا گذر میکرد. وی با کاوشی نفسگیر در بایگانیهای فراملی و مجموعهای از منابع دستدوم، از این ادعا حمایت میکند. امپراتوری پنبه بی آنکه توجه به جزئیات محلی را، خواه در مکزیک یا هند، در اروپای غربی یا غرب افریقا فدا کند، روایتگر فرایندهای متکثر و همزمانِ دگرگونیها و تعارضات تاریخی در سرتاسر کرۀ خاکی است.
محور این کتاب استدلال دربارۀ آن چیزی است که بکرت «سرمایهداری جنگ» مینامد. بکرت با این اصطلاح پیشدرآمد خونبارِ ظهورِ سرمایهداریِ تکامل یافته، یعنی روندِ اولیۀ «ناجوانمردی و خشونت» را آشکار میکند. از نظر او انباشت ثروت نشانهای بود از بردهگیری افریقاییها، مصادرۀ زمینهای بومیان، اجبار و کشتار بهعنوان ابزار کنترل نیروی کار و فتح قلمروها و نیز ظهور دولتی امپراتوری که قوانین و سیاستهای آن در خدمت طبقۀ نوظهور سرمایهدار بود. «معمولاً گمان میکنیم سرمایهداری، حداقل آن نوع جهانیشدۀ مبتنی بر تولید انبوه که امروزه میشناسیم، حوالی ۱۷۸۰ با انقلاب صنعتی ظهور کرد؛ اما سرمایهداری جنگ که توسعۀ آن در قرن شانزدهم آغاز شد، بسیار پیشتر از ماشینها و کارخانجات بوده است.» او ادامه میدهد: «ما با فکر کردن به سرمایهداری، به فکر کارگران مزدبگیر میافتیم؛ اما این مرحلۀ اولیۀ سرمایهداری نه بر نیروی کار آزاد که بر بردهداری متکی بود. ما سرمایهداری صنعتی را به قرارداد و بازار مرتبط میدانیم؛ اما سرمایهداری اولیه اغلب بر پایۀ خشونت و اجبارهای خونبار بود.» بکرت این مرحله را «یک مرحلۀ مهم، اما غالباً مغفولمانده در توسعۀ سرمایهداری» توصیف میکند که تاریخِ آن به دست کسانی «حذف شده است» که «مشتاق روایتهای نجیبانهتر و تمیزتر» هستند.
اما این «ما» کیست که از قید جسم و نژاد رها شده است؟ مطمئناً بسیاری از تاریخنگاران سیاهپوست، چنین دیدی به سرمایهداری ندارند. شاید داستانهای خلاقانۀ دانشپژوهانی همچون جِرد دایاموند در نظر بکرت بودهاند. اما اینکه صرفاً بگوییم «خاستگاههای غیرلیبرال سرمایهداری» غالباً نادیده ماندهاند و افتخار تصحیح روایتهای سرخوشانه را از آنِ خود کنیم، بیشک گمراهکننده است؛ آنهم بدون آنکه مبنای این حذف تاریخی را بررسی کنیم. تصادفی نیست که بسیاری از متفکرانی که خشونتهای اجبارگر سرمایهداری اولیه را «دیدهاند»، اغلب، کاربستی سیاسی برای دانشپژوهی خود در نظر گرفتهاند. اما این چهرهها جایی در روایت بکرت ندارند. شاید او مبدع تعبیر «سرمایهداری جنگ» باشد و البته در چند پینوشت نیز به ویلیامز و جیمز ارجاع میدهد؛ اما در بدنۀ متن خود اشارۀ صریحی به خاستگاههای رادیکال این مفهوم ندارد. این مفهوم با شکل و شمایل کامل در فصلهای پایانی اولین جلد از سرمایۀ۷ مارکس تحت نام «انباشت اولیه» آمده است:
کشف طلا و نقره در امریکا، مُثله کردن، اسارت و تدفین مردم بومی در معادن، آغاز فتح و غارت هند شرقی، تبدیل افریقا به مزرعهای برای شکار تجاری سیاهپوستان، نشانۀ سپیدهدم خونرنگ دورۀ تولید سرمایهدارانه بودند.
مارکس در ادامه میگوید: «این رویدادهای عادیِ زندگی رعایا، اصلیترین عوامل شتاب در انباشت اولیه هستند.» ظهور نظام کارخانجات و بهکارگیری رژیمهای حقوقی جدید را هم اضافه کنید. این رژیم، رعایا و کارگران را از حقشان بر زمین و نیروی کار خویش، محروم میکرد. بعداً دیوید هارویِ جغرافیدان چنین فرایندهایی را «انباشت از طریق محرومسازی» نامید. جای خالی موارد مهمی ازایندست در چنین کتابی اِعجابآور است. هر چه باشد، این کتاب صرفنظر از این مشکل، استادانه پرداخت شده است. درعینحال از روند تعامل نگران کننده با تاریخنگاری رادیکال حکایت میکند. نتیجۀ کار، نسخهای غیرتاریخی و عجیب از پژوهش تاریخی است. در این نسخه، بافتهای رادیکال و سیاسیای که خاستگاه ظهور پرسشها و مفاهیم آکادمیکاند، بهکلی نادیده گرفته میشوند.
هدفم این نیست که با اغراق دربارۀ نام پژوهشگران یا کتابهایی که بکرت ذکر نکرده است، در روایت او از سرمایهداری و بردهداری خدشه وارد کنم؛ چراکه ادعاهای او، هرچند از آنِ خودش نیستند، پشتوانۀ استدلالی محکم دارند و قانعکنندهاند. همچنین بهدنبال بُتسازی از سنت رادیکال بهمثابۀ نیرویی مخالفخوان، انتزاعی و بدشناختهشده در اعماق حرفۀ تاریخنگاری نیستم. اما بیتوجهیها، حذفها و جای خالی چنین زیرشاخههایی، آنها و متفکرانی را که دستاندرکار پرورششان بودهاند، بیشتر به حاشیه میراند. اینگونه غفلتها، چه محدودیتهای روششناختیای پدید آوردهاند؟ وقتی پژوهش تعاملی را کنار میگذاریم، چه چیزی را از دست میدهیم؟ خوانشی جدی از بازسازی سیاهانِ دوبوئا و سنت پژوهش رادیکال که این کتاب به نمایش میگذارد، چگونه میتواند کتاب امپراتوری پنبه و درک ما از تاریخ سرمایهداری را بهطور گستردهتری پیش ببرد؟ نیز، ذیل بهانۀ بیعلاقگی پژوهشی، کدام سیاستها و تعاملها پوشانده شدهاند؟ شاید برخی پرسشهای پژوهشی را فقط بتوان با نگاه از بیرون مطرح کرد. آنها که در حاشیۀ تاریخ و تاریخنگاریاند، اگر تسلیم ظلم خفقانآور جریان اصلی نشوند، لاجرم باید بهدنبال بایگانیهای جدید، روشهای و رویکردهای جدید باشند. مشابه رویکرد فرانتس فانون در مسئلۀ استعمار، این کار برای دوبوئا و دیگران در سنت رادیکال سیاهپوستان، بهمعنای بسط مارکسیسم برای فهم ماهیتِ نژادیِ سرمایهداری است، ماهیتی که قابل حذف نیست.
بکرت در راستای تاریخنگاریِ نژادزُداییشدهاش، از نقش نژاد، نژادپرستی و برتری سفیدان در ظهور و سازماندهی امپراتوری پنبه طفره میرود. هرچند بکرت بر نقش بردهداری در اوجگیری سرمایهداری تأکید میکند، نقش نژاد در ظهور این دو را نادیده میانگارد. بااینحال، توصیفات او از رتبهبندیِ جهانی نیرویکار و تولید که نشانگر سرمایهداری مدرن بودهاند، از همان آغاز بهوضوح رنگوبوی نژادی دارد: صحنۀ آغازین روایت او، مردان سفیدپوستی را در منچستر تصویر میکند که دربارۀ دامنه و سوددهی صنعت جهانیشان مشغول درشتگوییاند. بکرت معنای سفیدیِ پوست این مردان را نمیبیند؛ انگار که نژادشان تصادفی است.
علاوهبراین، بکرت در فصلی از کتاب با پشتوانۀ استدلالهای محکم نشان میدهد که جنگ داخلی چگونه محرک بحران جهانی «سرمایهداری پنبه» شد، چراکه به جستوجوی ناگزیر برای یافتن زمین و منابع جدید نیروی کار در هند، مصر و آرژانتین دامن زد. مسئلۀ اساسی در جنگ و رهایی بردگان، نهفقط جایگاه سیاهان در جامعه که شیوۀ ساماندهی اقتصادی نیز بود. بکرت نقلقولی طولانی از مقالهای در مجلۀ اکونومیست لندن در سال ۱۸۶۵ میآورد که برای آزادی بردگان تأسف میخورد. بهنظر اکونومیست، پسلرزههای این ماجرا نهتنها نظم اقتصادی که نظم نژادی را هم تهدید میکرد. سرمایهداران سفیدپوست دیگر نمیتوانستند برای اجرای کارهایشان، با شرایط مَد نظرشان و به قیمت تحمیلیِ خودشان، از جماعت «کارگران تیرهپوستی» بهره بگیرند که به آسانی در دسترسشان بودند. اکونومیست بهروشنی میگوید از نظر سرمایهدارانِ آن دوران، مسئلۀ نژاد، بهتعبیر جیمز، فرع بر مسئلۀ طبقه نبود. این مردانِ کاسبکار میفهمیدند که حفاظت از منافع اقتصادیشان به حفاظت از منافعشان بهعنوان مردان سفیدپوست پیوند خورده بود. این یعنی نژاد و سرمایه درهمتنیده بودند.
به همین ترتیب، بکرت چندینبار اشاره میکند که سرمایهداران سفیدپوست، رهایی سیاهپوستان در ایالات متحده را تکرار واقعۀ سندومینگ۸ در ایالات متحده میدیدند؛ یعنی اظهار مجدد حق تعیین سرنوشت برای سیاهان. باوجوداین، او از تشریح و تحلیل تفصیلیِ معنای این قیاس بازمیماند، که بهتعبیر یکی از کارگران مزارع پنبه «جنگ نژادها» بود. بنا به روایت بکرت، نژاد و نژادپرستی صرفاً دغدغههایی حاشیهای بودهاند؛ هرچند هنوز هم عواقبشان را تجربه میکنیم. در چندصد صفحۀ کتاب امپراتوری پنبه، تنها چند بار صراحتاً به این دو مسئله اشاره میشود. این کتاب، با نژادزُدایی از این حجم از شواهدی که معنای نژادی روشنی دارند، ناخواسته نشان میدهد که سرمایهداری جنگ، اگر چنین تعبیری را بپذیریم، بیتردید پروژهای نژادی یا عملاً، بهتعبیر سدریک رابینسون، سرمایهداری نژادی بوده است.
محور کتاب نیمهای که هرگز روایت نشد۹ از ادوارد باپتیست، این ادعا است که سودها و انباشتهای بردهداری در شکلگیری سرمایهداری معاصر نقش داشت. وی نیز مانند بکرت به تاریخ صنعت پنبه میپردازد؛ هرچند تمرکز وی بر ایالات متحده از دوران استعمار تا جنگهای داخلی است. اگر بکرت روایتگر دنیایی بود که مالکان بردگان ساختند، باتپیست دنیایی را حکایت میکند که بردگان ساختهاند. وی اعلام میکند: «به شیوههای پیدا و پنهان، بردگان افریقاییتبارِ امریکایی بودند که ایالات متحدۀ مدرن و بهواقع تمامی دنیای مدرن را ساختند.» میدانیم این ادعا که بردگان افریقاییتبار امریکایی، ایالات متحدۀ مدرن را ساختهاند، ادعای جدیدی نیست. این «نیمه» بهواقع روایت شده است؛ بارها و بارها و اغلب هم نه توسط مؤلفان سیاهپوست که باپتیست در پاورقیهایش گذرا به آنها اشاره کرده است. اما این ادعا که افریقاییتبارهای امریکا دنیا را ساختند، بهوضوح غلط است. کتاب پاپتیست پر است از این لفّاظیهای افراطی که با روحیۀ جداانگاری۱۰ متعصبانه و خودپسندانۀ امریکایی، سازگار هستند. نتیجۀ این کار، بینشی بسیاری سادهسازیشده از سرمایهداری و بردهداری است که سهم تاریخی افریقاییتبارهای کارائیب و خود افریقا در مدرنیته را نادیده میگیرد.
جنبۀ نوآورانۀ کار باپتیست نه روایت که روایتگریِ او است. نیمهای که هرگز روایت نشد عامدانه میخواهد با مخاطبان گستردهتری ورای جامعۀ دانشگاهی ارتباط برقرار کند. این اثر همچنین کاری تجربی است که رویههای متعارف نگارش تاریخی را بر هم زده و در آنها تجدیدنظر میکند. باپتیست سبک خود را «تاریخ فراخوانگر» مینامد که میخواهد از طریق تصاویر، قصهها و ترسیم صحنههایی پر از گمانهزنی، حس رنجور زندگی سیاهان تحت نظام سرمایهداری و بردهداری را مجسم کند. این داستان اقتباسی به لایۀ فشردهای از مفاهیم اشاره میکند که در برخی موارد، معانیشان از طریق کنایههای لطیف و اشارههای ظریف به خواننده منتقل میشوند.
اعضای بدن انسان، از سر تا پا، خون و نطفه، برای اسامیِ فصلهای این کتاب انتخاب شدهاند. اینها استعارههای باپتیست در تحلیل تاریخیاند. هرازگاهی میان زبان باپتیست و سوژههایش فاصله میافتد: بردهداری، اجبار و خشونت. اینها بیتردید به نثر فاخر و پرطمطراق نیازی ندارند؛ اما گاهی اوقات زبان بیتکلف و لحن عامیانۀ صمیمی باپتیست، ازجمله تغییرهای ناگهانیِ زاویۀ دید به دومشخص، وزن تحلیلش را مخدوش میکنند. مثلاً فصل «نطفه» صحنههای دلهرهآور خشونت جنسی را کنار ظهور بانکداری مینشاند تا ادعای مؤلف دربارۀ تاریخ درهمتنیدۀ سکس و پول را بیان کند.
اگر نه نگارش، حداقل خوانشِ باپتیست از آثار رادیکال پژوهشگران و تاریخنگارانِ ادبی فمینیست ازقبیل هورتنس اسپیلرز، دبورا گریوایت و جنیفر ال. مورگان بهره میبرد. او میخواست اقتصاد شهوتمحور و تنکامۀ بردهداری و جایگاه بدنهای زنان سیاهپوست در تاریخ سرمایهداری را نشان دهد. اما پایههای اخلاقی این سبکپردازیهای باپتیست لرزاناند و تاریخنگاریِ او که گاه شوریِ آشِ زیباییهای ادبیاش، ذائقه را مکدر میکند، مانع از موضعگیری انتقادیترِ او میشود. مثلاً بحث او دربارۀ خشونت نژادی و جنسی بسیار سبُک به نظر میآید و تکرار مکرّر استعارۀ «مرد تکچشم»۱۱ نهتنها دیرفهمترین خوانندگان را دلزده میسازد، بلکه این طنز دامنهدار دربارۀ تجاوز به زنان سیاهپوست را نیز از معنی تُهی میکند.
باپتیست ازجمله بهدنبال بازخواهی و بازنمایی زندگیهای سیاهپوستانی است که در گذشته زندگی میکردهاند تا ضمیر تاریخی سیاهان را بلادرنگ مستندسازی کند. او نهتنها تلاش میکند سیاهپوستان را در مرکز تاریخ سرمایهداری و تاریخ مدرنیته قرار دهد، بلکه بهدنبال بازیابی صدا، احساس و اندیشۀ آنها است؛ اغلب در مقیاس آنچه در ذهنشان میگذرد. این هدف البته نجیبانه است؛ هرچند از جهات متعددی پدرسالارانه به نظر میآید. این سبک محاورۀ تاریخی با خطر احساساتیگری۱۲ مواجه است. پا گذاشتن به قلمروتحت سیطرۀ زنان رماننویس سیاهپوست مانند گیل جونز و تونی ماریسن که با کلمات سوزناکشان دودمان آن فراموشکاری را به باد دادهاند، کار خطرناکی است.
باپتیست در بازیابی ضمیر تاریخی سیاهان، بهدنبال بازیابی مقاومت سیاهان نیست. بهواقع در همان اوایل کتابش ادعای شیوع شورشهای بردگان در ایالات متحده را رد میکند. همچنین استدلالهایی از آن جنس را که مورّخینی مانند رابین دی. جی. کلی مطرح کردهاند، بهکلی مردود میشمارد. این استدلالها از گونههای «مقاومت مخفی» و «فروسیاست»۱۳ میگویند: ابزاری در دست سیاهپوستان تا اگر هم بهدنبال سرنگونی نظام حاکم نیستند، بتوانند از دشواریهای روزمرۀ بردگی جان به در ببرند. با اینگونه رد مقاومت، روایت لیبرال مبتنی بر همگونسازی۱۴ برای جایگاه سیاهان در ایالات متحده تحکیم میشود؛ آنهم سیاهانی که بهاعتقاد باپتیست روزبهروز امریکاییتر میشوند. اما افریقا چطور؟ روایتهایی از قبیل فرهنگ بردگی؛ نظریۀ ملیگرا و بنیانهای امریکای سیاهپوست۱۵ (۱۹۸۷) از استرلینگ استاکی و آوارگانِ ساحل طلایی۱۶ (۲۰۱۵) از والتر سی. راکر افریقا را منبع مستقل فرهنگ و شعور سیاهان میدانند؛ اما در تصویری که باپتیست از زندگی سیاهان در قرن نوزدهم امریکا ترسیم میکند، افریقا بهمثابه نشانهای بیگانه است.
اگر بکرت و باپتیست از تاریخنگاری رادیکال بردهداری طفره میروند، کتابهای اخیر مورّخانی مانند والتر جانسون و نیکلاس دریپر مستقیم بهسراغش میروند تا نشان دهند که چگونه میتوان از دریافتهای آن سنت تاریخنگاری، بهگونهای مولّد و سازنده بهره بُرد.
رودخانۀ رؤیاهای تیره۱۷ از جانسون میگوید که بدهکار سنت رادیکال است و مستقیم وارد بحثهای سرمایهداری و بردهداری میشود. وی استدلال میکند تلاش برای تحمیل یک انتزاعِ محضِ نظری از سرمایهداری بر نمونههای واقعی آن بیثمر است و آنچه اغلب در این فرایند از دست میرود، حقیقتهای هویدای آن رخدادهای واقعیاند:
تحلیل ماتریالیستی و تاریخی، یعنی تمرکز بر آنچه رُخ داده؛ نه آنکه چه میشد اگر میسیسیپی قدری شبیهتر به منچستر بود. چنین تحلیلهایی با این فرضیه آغاز میشود که در واقعِ امرِ تاریخی، سرمایهداری قرن نوزدهمی بدون بردهداری وجود نداشت. اگر پنبۀ کِشتۀ بردگان و بازارهای سرمایۀ جنوب نبود، سرمایهداریِ صنعتی ممکن بود بهشکل متفاوتی گسترش یابد؛ اما چنین نشد.
از نظر جانسون، نژاد و برتری سفیدپوستها جزئی ضروری در توسعۀ تاریخی سرمایهداری بودهاند.
جانسون با پرداخت مفهومی که سدریک رابینسون از سرمایهداری نژادی داشت، استدلال میکند که تعارضهای تاریخی و سیاسیاجتماعیِ درّۀ میسیسیپی در قرنهای هجدهم و نوزدهم را میتوان از دریچۀ «سرمایهداریِ بردهدارینژادی» دید. این تعبیر نشان میدهد چگونه برتری سفیدپوستان را «منطق اقتصادی» جا میزنند و این منطق بهسهم خود، سلسلهمراتبی نژادی را سامان میدهد. پنبه در مرکزیت این منطقِ اقتصادی قرار دارد. رودخانۀ رؤیاهای تیره با اقتباسِ روششناسیِ سیاسیاقتصادی مارکس در رمزگشایی از «رمزنویسی اجتماعیِ»۱۸ کالاها، به توصیف آن استحالۀ شومی میپردازد که انسان را به ماشین مبدل میکند، تن و زمین را به قالب سرمایه درمیآورد و سرمایه را همچون اصل تاریخ مدرنیته ترسیم میکند.
درخشندگیِ ادبیات جانسون در دفاع اخلاقی از محنتهای آزاردهندۀ گذشته است؛ ولی او تخیل جغرافیایی قدرتمندی نیز دارد که تحولات مکانی، یعنی تعارضها و مناقشههای مکرر بر سرِ زمین و آب را ثبتوضبط میکند. این تعارضها نمایندۀ تاریخ بردهداری و سرمایهداری در درّۀ میسیسیپی هستند. جانسون مینویسد دگرگونیهای انقلابی در فناوری کشتیهای بخار چگونه سودآوری را تا نقطۀ اشباع و سپس فروپاشی پیش راندند. او آن رگبار جابهجاییهای بومشناختی۱۹ را توصیف میکند که نظم و نقشۀ درّۀ میسیسیپی را از نو بر اساس مختصات سرمایهداری تعریف کرد. نیز آفرینشِ منظرهای زندانگون را روایت میکند که در آن، مزرعهداری به ابزار نظارت، تنبیه و پاسبانیِ تن سیاهان تبدیل شد تا همیشه آبزیرکاه و فراری باشند.
جانسون هنگام بحث از تن «برده»، سراغ رمانتیسم نمیرود: آنگاه که زنان و مردانِ سیاهپوست به حامل و مجرای انباشت ثروت سفیدپوستان تبدیل میشدند، این بدن تنزل مییافت و بدان تجاوز میشد. نمیشود گفت جانسون مقاومت سیاهان را نادیده گرفته است. او بیش از باپتیست بدان میپردازد و از واقعیت «عاملیتِ» سیاهان دفاع میکند. عاملیت، کلمهای است که بهتعبیر او نگرانکننده، نابجا و ناصحیح استفاده میشود. از نظر جانسون، مقاومت بهشکل شورش درمیآید. تاریخ مقاومت باید «با فهم کامیابیهای جانگداز» آن نوشته شود که در روایتهای سیاهان از خشونتهای تدافعی و رهاییبخششان دیده میشود. اما در نگاه انتقادی نیز میشود دید که مقاومت از طریق دل و نفسِ کارگری پدید میآید؛ چراکه تکرار وظایف، هر قدر هم از روی اجبار، مایۀ ازخودبیگانگی و کسالتبار باشند، لاجرم تجربه، دانش و قوّتی فکری در کارگر سیاهپوست پدید میآورند که لازمۀ بقای او است. بااینحال، جانسون در پاسخ لیبرالمسلکهایی که میپرسند آیا سفیدپوستان در دوران بردهداری، سیاهان را انسان میدیدند یا نه، سرخوشانه پاسخ مثبت میدهد. او مینویسد «بهتر آن است که بردهداری را تلاشی هماهنگ برای انسانیتزُدایی از بردگان بدانیم.» این انسانیتزُدایی، این تُهیکردن انسان از قدرت ضمن حفظ انسانیت او، دوچندان بیرحمانه و منزجرکننده است. این حتی از انسانزُدایی و محروم کردنِ بشر از صفاتِ انسانی هم بدتر است.
جانسون علیه آن روایت لیبرال از جنگ داخلی مینویسد که جنوب را یک واحد همگن، با مکانی مشخص و جغرافیایی یکپارچه میبیند. برعکس، جانسون نشان میدهد که جنوبیها، در تلاش برای حفظ بردهداری و برتری سفیدپوستان، خصوصاً زیر سایۀ جنگ نژادی، چگونه ایدئولوژی توسعهطلبانهای را به کار گرفتند. بحران اقتصادی و نژادی به ظهور امپریالیسم جنوب و تلاش برای ادغام کوبا و نیکاراگوئه در امپراتوری بردهداری منجر شد. این پروژه به همان توان و قوت امپراتوری آزادی۲۰ جفرسون۲۱ بود. این اثر نیز بهگفتۀ جانسون، مملوّ از ایدئولوژیِ برتری سفیدپوستان بود. این نگاه امپریالیستی در تلاشهای جنوبیها برای بازگشایی تجارت بردگان در دهۀ ۱۸۵۰ میلادی از همه جا واضحتر است؛ اما ناکامی این تلاشها و شکست کنفدراسیون۲۲، تضمینی برای آزادی بردگان پس از رهاییشان [از قید بردهداری] نبود.
مسئلۀ رهاییبخشی در محور کتاب بهای رهایی۲۳ از نیکلاس دریپر قرار دارد. این کتاب حول یک لحظۀ خاص تاریخی است: ۱آگوست۱۸۳۴، تاریخ رهایی بردگان در مستعمرههای بریتانیا. دریپر بر مبنای موجودی بایگانیهای «کمیسیون غرامت بردگان»۲۴ اثرات بردهداری را نه بر افریقاییهای بَردهشده، بلکه بر نجیبزادگان و نخبگانِ عمدتاً سفیدپوست انگلستان مطالعه میکند. بردگان سابق، غرامتی دریافت نکردند؛ ولی پرداختیهای حکومت به بردهداران، بزرگترین اعانۀ دولتی در طول تاریخ انگلستان را رقم زد که به بیش از چهلهزار فقره و بیستمیلیون پوند یا به حساب امروز، تقریباً هفدهمیلیارد پوند بالغ شد.
بهای رهایی دقیقاً ارزش بردهداری برای اقتصاد انگلستان را نشان میدهد و بدینترتیب وزنهای سنگین از اطلاعات تجربی و بایگانی برای سرمایهداری و بردهداریِ ویلیامز فراهم میکند. دریپر روشمند و سنجیده صحبت میکند. در کار او لفّاظی بیجا راهی ندارد؛ بلکه فقط به کالبدشکافیِ دقیق ردیّهها و محدودیتهای نظریۀ ویلیامز میپردازد. مثلاً او مدعی نیست که بردهداری، تنها عامل منحصربهفرد در صنعتیسازی انگلستان و رشد سرمایهداری انگلیسی بوده است؛ بلکه استدلال میکند که بردهداری برای توسعۀ بخشهایی از اقتصاد مدرن اهمیت داشته است. بدینترتیب، گفته شده بهای رهایی بهمثابۀ گزارشی رسمی و دولتی برای غرامتخواهیِ فعلی توسط مستعمرههای سابق انگلستان در هند غربی۲۵ عمل میکند؛ هیلاری بکلز، معاون رئیس دانشگاه وستایندیز، سردمدار این اتهامزنی به دریپر است.
تحقیق دریپر بخشی از یک پروژۀ جمعی بایگانی و تاریخی برای هر دو ذینفع ماجرا، یعنی انگلستان و کارائیب است. وی با همراهی کاترین هالِ مورّخ و تیمی از یونیورسیتی کالج لندن، لجسیز آو بریتیش اسلِیو اونِرشیپ۲۶ را ایجاد کرده که یک پایگاه دادههای آنلاین از سوابق بایگانیهای «کمیسیون غرامت بردگان» است. در این پایگاه نهتنها ماهیت غرامتخواهیها، بلکه نام و شجرهنامۀ بردهداران و بردگان سابق و گنجینهای از اطلاعات دربارۀ تاریخ، فرهنگ، جامعه و اقتصادِ سیاسی زندگی قرن نوزدهم در کارائیب و انگلستان را میتوان یافت. حجم این اطلاعات با مشارکت مردمی دائماً در حال افزایش است. این پایگاه دادهها در پی گمانهزنی و لفّاظی نیست؛ بلکه مقطعی بُرشخورده و پرمحتوا از جزئیات تاریخی را در اختیار میگذارد که حضور پیوستۀ بردهداری سابق در سرمایهداری معاصر و همچنین تداوم اهمیت پرسشگری از منظر سنت رادیکال را نشان میدهد.
اطلاعات کتابشناختی:
Beckert, Sven. Empire of cotton: A new history of global capitalism. Penguin UK, 2014
Baptist, Edward. The half has never been told: Slavery and the making of American capitalism. Basic books, 2014
Johnson, Walter. River of Dark Dreams. Harvard University Press, 2013
Draper, Nicholas. The price of emancipation: slave-ownership, compensation and British society at the end of slavery. Cambridge Univ Pr, 2009
پینوشتها:
• این مطلب را پیتر جیمز هادسن نوشته است و در تاریخ ۱۴ مارس ۲۰۱۶ با عنوان «The Racist Dawn of Capitalism» در وبسایت بوستون ریویو منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «نیمهای که روایت نشد؛ خاستگاههای غیرلیبرال سرمایهداری» و ترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.
•• پیتر جیمز هادسن (Peter James Hudson)، استادیار تاریخ و مطالعات افریقا-امریکا در دانشگاه یوسیالای است. او همچنین نویسندۀ کتابِ آمادۀ نشرِ امیدبستن به امپراطوری: والاستریت و هند غربی (Bankers and Empire: How Wall Street Colonized the Caribbean) است.
[۱] Histoire socialiste de la Révolution française
[۲] Jacobin: به اعضای حلقۀ ژاکوبین گفته میشد که یک گروه سیاسی انقلابی و مشهورترین باشگاه انقلابیون در آستانۀ انقلاب فرانسه بودهاند. امروزه در سنت انگلیسی از این واژه بهطعنه برای چپگرایان رادیکال و در سنت فرانسوی برای اشاره به مدافعان دولت مرکزی و دخالت دولت جهت دگرگونی جامعه استفاده میشود.
[۳] The Black Jacobins: Toussaint L’Ouverture and the San Domingo Revolution
[۴] A History of Negro Revolt
[۵] Black Reconstruction in America: An Essay Toward a History of the Part Which Black Folk Played in the Attempt to Reconstruct Democracy in America، 1860–1880
[۶] Empire of Cotton: A Global History
[۷] Capital
[۸] Saint Domingue: یکی از مستعمرههای فرانسه در جزیرۀ هیسپانیولای کارائیب. در سال ۱۷۹۱، بردگان و برخی رنگینپوستان آزاد این منطقه شورشی علیه فرانسه به پا کردند. آنان با لغو بردهداری در سال ۱۷۹۳، با حکومت فرانسه به مصالحه رسیدند. در سال ۱۸۰۲ شورشی دوباره علیه حکومت فرانسه به پا شد که در پی عقبنشینی نیروهای فرانسوی در سال ۱۸۰۳، این جزیره با عنوان هائیتی اعلام خودمختاری کرد.
[۹] The Half Has Never Been Told
[۱۰] Exceptionalism
[۱۱] کنایه از آلت جنسی مردانه.
[۱۲] Sentimentality
[۱۳] Infrapolitics
[۱۴] Assimilation
[۱۵] Slave Culture: Nationalist Theory and the Foundations of Black America
[۱۶] Gold Coast Diasporas
[۱۷] River of Dark Dreams
[۱۸] Social Hieroglyph
[۱۹] Ecological Strafing
[۲۰] Empire of Liberty
[۲۱] Jefferson: توماس جفرسون، از پدران بنیانگذار ایالات متحده و مؤلف اصلی اعلامیۀ استقلال این کشور، و سومین رئیسجمهور آن.
[۲۲] Confederacy: مجموعۀ یازده ایالت جنوبی امریکا که در جنگ داخلی این کشور (۱۸۶۱تا۱۸۶۵) علیه ایالتهای شمالی به رهبری آبراهام لینکن شورش کردند.
[۲۳] Price of Emancipation
[۲۴] Slave Compensation Commission: نهادی حکومتی که برای رسیدگی به ادعاهای بردهداران برای جبران خسارتهای ناشی از رهایی بردگان تشکیل شد.
[۲۵] West Indies: منطقهای در حوزۀ دریای کارائیب و اقیانوس اطلس شمالی که شامل باهاما، باربادوس، کوبا، جامائیکا، هائیتی و کشورهای دیگری از این ناحیه میشود. پس از اولین سفرهای کریستف کلمب به قارۀ امریکا، اروپاییها از این واژه برای تمییز این منطقه از هند و هند شرقی در آسیا استفاده میکردند.
[۲۶] Legacies of British Slave-ownership