کتابی جدید میگوید آنچه در ایجاد قبیلهگرایی تعیینکننده است هنجارهای گروه است، نه همبستگی گروهی
انسانها از استعدادی ذاتی برخوردارند تا با اعضای گروههایی که عضو آنها هستند همذاتپنداری کنند. مردمانِ همۀ فرهنگها در گرایش طبیعی به «تشکیل ائتلاف» و همبستگی گروهی مشترکاند. اما این گرایش لاجرم به تعارضِ میانگروهی نمیانجامد. «گروهگرایی» صرفاً به فرقهگرایی نمیانجامد و میتواند منشأ مجموعۀ بسیار وسیعتری از رفتارها باشد، رفتارهایی ازقبیل همکاری، نوعدوستی، استقبال از تنوع و تکثر و همچنین کمکرسانی به افرادی که از اساس با خودمان فرق دارند.
دامینیک پَکِر و جِی ون باوِل، آتلانتیک— امروزه همگان، حتی کسانی که تقریباً در هر موضوعی با هم اختلاف نظر دارند، دستکم دراینباره متفقالقولاند که تعارضهای قبیلهایْ سیاست آمریکا را دو پاره کرده است. تاکر کارلسن۱ ادعا کرده است «مدارس بذر فرقهگرایی را در فرزندانمان میکارند». باراک اوباما، رئیسجمهور سابق، هشدار داده که داریم خطر «رویگردانی از اصول دموکراتیک بهنفع قبلیهگرایی» را به جان میخریم و اینگونه، قانون جنگل حاکم میشود. جورج پَکِر، روزنامهنگاری که در آتلانتیک قلم میزند، زمانی مسئله را اینطور جمعبندی کرده بود: «امروزه سیاست آمریکا نیازمند واژهای به بدویتِ ’قبیله‘ است تا بتواند کُنه بیعتهای کورکورانه و شورِ عظیمِ وابستگیهای حزبی را نشان دهد. قبیلهها وفاداری میطلبند و در اِزای آن امنیت حاصل از تعلّقِخاطر میبخشند. قبیلهها هویت ما را نشان میدهند، نه اندیشهمان را». روانشناسیِ بنیادینِ «ما و آنها» ظاهراً ریشه در گرایش دیرینۀ بشر برای تقسیم جهان به گروههای متخلف و تبعیض قائلشدن بهنفع گروه خودی دارد.
هرچند این پندار شایع است که همبستگیِ گروهیْ ناگزیر منجر به تبعیض، خصومت و تعارض میشود، اما چنین تصوری نادرست و بالقوه خطرناک هم هست.
به نظر میرسد انسان از استعدادی ذاتی برخوردار است که با اعضای گروههایی که عضو آنهاست همذاتپنداری کند. مردمانِ همۀ فرهنگها در گرایش طبیعی به تشکیل ائتلاف مشترکاند. این گرایش همان چیزی است که دونالد براون، مردمشناس آمریکایی، به آن امر «عامِ انسانی» میگوید. اما این گرایش لاجرم به تعارضِ میانگروهی نمیانجامد. «گروهگرایی» -اصطلاحی که چندی از پژوهشگران برای توصیف گرایش انسانها به همذاتپنداری با گروههای اجتماعی استفاده میکنند- میتواند منشأ مجموعۀ بسیار وسیعتری از اعمال باشد، اعمالی ازقبیل همکاری، نوعدوستی، استقبال از تنوع و تکثر و کمک به افرادی که از اساس با خودمان فرق دارند.
ما دو نفر در کتاب جدیدمان استدلال میکنیم که برای توضیح رفتار جمعی، پژوهشگران و مفسران باید بین دو مفهوم کلیدی تمایز قائل شوند: اعضا با چه حدّتی با گروهشان همذاتپنداری میکنند، و هنجارهای گروه. مثلاً برخی از اعضای گروهی یکسان، در مقایسه با بقیه، معمولاً احساس همبستگی قویتری با جمع دارند. کاتولیکهایی که فقط کریسمس را جشن میگیرند، کمتر از مؤمنینی که همیشه در مراسم عشاء ربانی شرکت میکنند مقیّدند. طرفداران متعصب تیمهای ورزشی به همۀ بازیهای خانگی تیمشان میروند و طرفداران دمدمیمزاج را تحقیر میکنند که فقط وقتی توجهشان را بذل تیم میکنند که به مرحلۀ حذفی رسیده باشد.
اعضایی که با گروه همذاتپنداری خیلی زیادی دارند معمولاً از هنجارهای آن بیشتر پیروی میکنند. اما این هنجارها بهصورت چشمگیری متفاوتاند. بهازای هر گروهِ نفرتپراکن، گروه دیگری مثل صلیب سرخ یا پزشکان بدون مرز وجود دارد که به یاریرساندن به دیگران متعهدند. علاوهبرآن، هرچه میزان همذاتپنداری اعضا با دومین نوع گروهها بیشتر باشد، احتمال بیشتری دارد که به مردمی کمک کنند که با خودشان فرق دارند -حتی به بهای هزینۀ شخصی قابلملاحظه. درک این نکته که هنجارهای جمعی میتوانند مثبت یا منفی باشند برای فهم اینکه قبیلهگرایی چرا و چه زمانی رخ میدهد کلیدی است. بههمینترتیب این مسئله متضمن این است که گروههای مختلف چطور میتوانند زمینۀ مشترک پیدا کنند.
هنگامیکه افراد از اصطلاح قبیلهگرایی استفاده میکنند معمولاً مقصودشان ترسیم سازوکاری مسموم در زندگی جمعی است، از همان جنس که وجه تمایز بخش بسیار بزرگی از سیاست آمریکا در عصر حاضر است. اما آنچه بین گروهها رخ میدهد، معمولاً هم نشانهای از الگوهای ناسالم درون هر گروه است، هم قوامبخش آن. این الگوها شامل سرکوب صداهای معترض و ذهنیت فرقهای است که، تحتتأثیر آن، اعضا فقط به دنبال تأیید جهانبینی یکدیگرند.
این ویژگیها توضیح میدهد که افراد درون هر گروه چگونه میتوانند رفتار کنند، اما همیشه صادق نیستند. درواقع، در اکثر موارد نیستند. به گروههای زیادی که عضوشان هستید فکر کنید، مثلاً ادارهتان یا تیم فوتبال دخترتان، و ببینید چندتا از آنها با گروهِ خارجیِ شروری در جنگاند و تلاش میکنند تا ارتباط میانگروهی یا اعتراض درونی را سرکوب کنند؟ هیچکدام از ما عضو گروههای زیادی با این وصف نیستیم، حتی شاید یک گروه هم پیدا نکنیم.
ما انسانها، وقتی با گروهی همذاتپنداری میکنیم، انگیزه پیدا میکنیم تا در پی منافع و اهداف آن برویم. این احساسْ سوختِ اقدام جمعی را فراهم میکند، درحالیکه هنجارهای گروه مسیر آن را مشخص میکنند و تعیین میکنند که این اقدامات چه شکلی به خود خواهند گرفت. طی چند آزمایش، پژوهشگرانِ روانشناسی درصدد بودند تا باور افراد دراینباره را دستکاری کنند که آیا گروهشان تلاش میکند تا با خارجیها منصفانه رفتار کند یا نه. شرکتکنندگانی که به آنها القا شده بود که گروهشان منصفانه رفتار میکند، کمتر درگیر جانبداریِ درونگروهی شده بودند، در مقابل، افرادی که فکر میکردند گروهشان رفتاری تبعیضآمیز دارد، بیشتر درگیر جانبداری میشدند.
گروههای واقعی میتوانند بهجای اتخاذ هنجارهای تبعیضآمیز به مدارا، پذیرش و فراگیری روی خوش نشان دهند و معمولاً هم این کار را میکنند. در یکی از آزمایشهای اخیر، روانشناسان اجتماعی از دانشآموزان دبیرستانی ایتالیایی خواسته بودند که یکی از همکلاسیهایشان را که، از نظر آنها، بهتر از بقیه هنجارهای گروه را نمایندگی میکرد شناسایی کنند. دانشآموزانی که معتقد بودند نمونهترین همکلاسیشان در حمایت از مهاجران دست به عمل میزند میل بیشتری داشتند که رویدادی برای روز جهانی مهاجران تدراک ببینند یا در تظاهراتی بهنفع مهاجران شرکت کنند.
درخور توجه است که تأثیر عضو شاخصِ گروه بر دانشآموزانی قویتر بود که با گروهشان همذاتپنداری بیشتری داشتند. اینها افرادی بودند که با گزارههایی مثل «من معمولاً به این واقعیت که عضوی از این کلاس هستم میاندیشم» و «من اشتراکات زیادی با بقیۀ همکلاسیهایم دارم» موافق بودند. ما دو نفر مهاجریم و این یافتهها به ما امید میبخشند. همانطور که پژوهشگران گفتند، «نمونههای درونگروهی میتوانند در بسیجکردنِ اعضایِ برخوردارِ گروه برای پیگیری جامعهای برابرتر نقشی اساسی داشته باشند».
قدرت هنجارهای گروهی مدتهاست که در سایر حوزهها تشخیص داده شده است، مثلاً، میزان مصرف مواد مخدر و الکل یا رفتار جنسیِ پرخطر در میان جوانان بهشدت تحتتأثیر باورشان از رفتار همتایانشان است. این بینش منجر به مداخلات امیدوارکنندهای شده است: فهمیدن اینکه دیگران در گروهتان، از شما الکل کمتری مصرف میکنند میتواند متقاعدتان کند که از مصرف بیرویۀ خود بکاهید. بسیاری از دانشجویان میزان مصرف همتایان خود را بیشتر از آنچه هست تخمین میزنند. در مطالعهای، سالاولیهای دانشگاه که اطلاعات دقیقی دربارۀ میزان مصرف الکل دانشجویانِ همجنس خود دریافت کرده بودند، پنج ماه بعد گزارش دادند که میزان مصرفشان در هفته ۲۵ درصد کاهش یافته است.
سُهاد مورار و همکارانش در دانشگاه ویسکانسین اخیراً همین ایده را برای مناسبات میانگروهی به کار بستهاند. طی سالهای اخیر، دانشگاهها و سایر سازمانها بهشدت در آموزشهایی سرمایهگذاری کردهاند که در آن آموزگاران مزایای تنوع و تکثر را ستوده و به شرکتکنندگان اصرار میکنند که متوجهِ سوگیریهای تلویحیشان باشند. اما چنین ابتکارعملهایی سابقهای مغشوش دارند. تیمِ مورار دریافت که جلبکردن توجه افراد به هنجارهای اجتماعی ممکن است نتایج بسیار بهتری داشته باشد.
برای نمونه، پژوهشگران ویدئوهایی پنجدقیقهای به دانشجویان نشان دادند، حاوی اینکه اکثر همتایانشان در دانشگاه مدافع تنوعاند و میکوشند تا بهنحوی فراگیر رفتار کنند. تقریباً بلافاصله، نگرشها به گروههای خارجی و ارزیابی از تنوع در میان دانشجویانِ متعلق به گروههای غیرحاشیهای بهبود یافت. اکثر افراد میخواهند سازگار باشند و ترویج هنجارهای اجتماعیِ فراگیرنده قفلِ اشتیاق آنها به اینکه عضو خوبی برای گروه باشند را گشود. این مداخله همچنین تأثیر ژرفی بر دانشجویانی از گروههایی داشت که بهصورت تاریخی به حاشیه رانده شدهاند، آنها خبر از این دادند که همتایانشان رفتاری فراگیرندهتر در پیش گرفتهاند، همچنین اضطراب کمتر و احساس تعلق بیشتری را تجربه کرده بودند و گفته بودند حتی سلامت جسمانی بیشتری دارند.
البته، دانشگاهها مکانهای متمایزی هستند. در گسترۀ وسیعتر جامعه، انشقاق میان گروهها بسیار عمیقتر از محیط دانشگاه است. بااینحال اکثر انسانها میتوانند خودشان را به شیوههای گوناگونی تعریف کنند. افرادی از نژادها، احزاب سیاسی یا عقاید مذهبی متفاوت ممکن است در هویت حرفهایشان یا در مقام هواداران یک تیم ورزشی یا بهعنوان شهروند شریک هم باشند. تمام این هویتها روشهای بدیلی است برای درکودریافت خویشتن و جهانهای اجتماعیمان و تمام اینها فرصتهایی برای تعلق به اجتماع و همبستگیاند. زمانیکه مارتین لوتر کینگ دست به دامان ایالات متحده شد تا «به آیینهایش، به معنای واقعی کلمه، عمل کند» هنجارهای جدیدِ برابریِ نژادی را مدنظر داشت که بههرحال ریشه در شالودۀ هویت ملی آمریکا داشتند.
برخی هویتها از مرزهای فرقهای فراتر میروند. بهدنبالِ اشغال شمال عراق توسط داعش و سپس شکست آن، جوامع مسیحی و مسلمانی که آنجا زندگی میکردند بهشدّت با هم افتراق پیدا کردند، اما در یک چیز مشترک بودند: اشتیاق به فوتبال. سَلما موسی، دانشمند علوم سیاسی، در آزمایش خارقالعادۀ جدیدی، تیمهای فوتبال مسیحی را استخدام کرد تا در لیگ جدیدی بازی کنند. او ترتیبی داد تا نیمی از تیمها بهکلی مسیحی بمانند، درحالیکه بازیکنان مسلمان به نیمِ دیگرِ تیمها ملحق شدند. بازی در کنار همتیمیهای مسلمان در طول یک فصل باعث شد تا بازیکنان مسیحی نگرشهای فراگیرتری از خود بروز دهند. در مقایسه با مسیحیان در تیمهای یکدست، مسیحیان در تیمهایی با مذهب ترکیبی آمادگی بیشتری داشتند برای اینکه در آینده با مسلمانها تمرین کنند، و یا به بازیکن مسلمانی رأی دهند تا برندۀ جایزه شود یا حتی برای تجربۀ بینامذهبی مشابهی در فصل بعد ثبتنام کنند. چنین بهنظر میرسید که این منافع مخصوصاً در بازیکنان تیمهای برنده پررنگتر باشد.
همۀ اینها با اندیشههای شایع دربارۀ ماهیتِ قبیلهایِ روانشناسیِ گروهی در تضادند. آنچه بسیاری از افراد قبیلهگرایی مینامند ناگزیر نیست، درعوض، یکی از کارکردهای هنجارهای گروه است. اما توسلِ مدام به قبیلهگرایی میتواند به ایجاد یک پیشگویی خودمحققکننده بینجامد، به نحوی که مردم درنهایت به گروههای دیگر بیاعتماد شوند و بهغلط باور کنند که اگر بخواهند جایگاه خودشان را در گروه حفظ کنند، لازم است علیه خارجیها تبعیض قائل شوند یا معترضان را سرکوب کنند.
اینکه بفهمیم هویتهای گروهی چگونه در ترکیب با هنجارها رفتار انسان را شکل میدهند سبب میشود مردم -و بهخصوص رهبران- بتوانند بیشتر بر پرورش هنجارهای سالم درون گروهشان تمرکز کنند. ما انسانها باید، بهجای این فرض که گروهها ناگزیر به ورطۀ تخاصم و تنگنظری میافتند، از خودمان انتظار بیشتری داشته باشیم.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب را دامینیک پَکِر و جِی ون باوِل نوشته و در تاریخ ۳ ژانویه ۲۰۲۲ با عنوان «The Myth of Tribalism» در وبسایت آتلانتیک منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۹ تیر ۱۴۰۱با عنوان «هر نوع تعلقخاطری به گروه «قبیلهگرایی» نیست» و ترجمۀ علی امیری منتشر کرده است.
•• دامینیک پَکِر (Dominic J. Packer) استاد روانشناسی دانشگاه لِی است و جی ون باول (Jay J. Van Bavel) استاد روانشناسی و علوم اعصاب در دانشگاه نیویورک است. کتاب قدرت ما: استفاده از هویتهای مشترکمان برای بهبود عملکرد، افزایش همکاری و ترویج هماهنگی اجتماعی ( The Power of Us: Harnessing Our Shared Identities to Improve Performance, Increase Cooperation, and Promote Social Harmony) حاصل همکاری این دو محقق است.
••• آنچه خواندید، بهطور اختصاصی برای وبسایت ترجمان تولید شده و بهرایگان در اختیار شما قرار گرفته است. شما میتوانید با خرید اشتراک فصلنامه ترجمان علوم انسانی از انتشار این مطالب و فعالیتهای ترجمان حمایت کنید. برای خرید اشتراک فصلنامه ترجمان و بهرهمندی از تخفیف و مزایای دیگر به فروشگاه اینترنتی ترجمان به نشانی tarjomaan.shop مراجعه کنید.
[۱] مجری تلویزیونی و مفسّر ساسی محافظهکار آمریکایی که در شبکۀ فاکسنیوز برنامهای پربیننده دارد [مترجم].
الگوریتمهای سرگرمیساز برای کار با دانش باستانی حاصل از متون و فضاهای مقدس طراحی نشدهاند
احساس کسلی وقتی پیدا میشود که موضوعِ توجه ما دائم تغییر کند