روستو درست مانند کمونیستهایی که بهشدت مخالفشان بود، متعهد به ایدئولوژی بود
در کتابهای درسی، والت ویتمن روستو عمدتاً با نظریاتش دربارۀ مراحل رشد و توسعۀ اقتصادی شناخته میشود. اما او همچنین یکی از استراتژیستهای برجسته در دوران ریاستجمهوری کندی بود که در دهۀ ۶۰ میلادی و بهویژه در خلال جنگ ویتنام نقش مؤثری در شکلگیری سیاست خارجۀ ایالات متحده در جنوب شرق آسیا داشت. روستو از معدود کسانی بود که تا آخر عمر بر درستبودن سیاستهایش در جنگ پافشاری کرد و هیچگاه بابت آنها عذرخواهی نکرد.
جاناتان استیونسون، نیویورکتایمز — همان طور که ژنرال اچ. آر. مکمستر، مشاور امنیت ملی، در کتابش قصور در وظیفه۱ نوشته است، رهبران نظامی آمریکا برای مراحل ابتدایی جنگ ویتنام آمادگی نداشتنند. آنها که جنگ جهانی دوم و جنگ کره را از سر گذرانده بودند، برای جنگی متعارف آماده بودند. اما شورشیها و جنگ نامتعارف حکایتی دیگر بود. درنتیجه، آنها بهشدت از خوشخیالیهای مقامهای غیرنظامی ارشدشان راضی بودند، و هیچکس بیشتر از والت ویتمن روستو دربارۀ جنگ خوشخیال نبود.
روستو، با مدرک دکتری از دانشگاه ییل و جایزۀ تحقیقاتی رودس، موقعیت آکادمیکش در ام.آی.تی را ترک کرد تا به وزارت خارجۀ جان اف. کندی بپیوندد؛ او بعداً در میانۀ مداخلۀ آمریکا در ویتنام، از آوریل ۱۹۶۶ تا ژانویۀ ۱۹۶۹، مشاور امنیت ملی لیندون جانسون بود. او، بیش از هر کس دیگری، تجسم اطمینانِ بیش از حد استراتژیستهای غیرنظامی آن دوران بود؛ او، در میان «بهترینها و درخشانترینها»، بهترین و درخشانترین بود. او، که در جنگ جهانی دوم بهعنوان سرگردی در دفتر خدمات استراتژیک اهداف بمباران را انتخاب میکرد، میتوانست تا حدی مدعی صلاحیت جنگافزار عملیاتی شود. اما بهمانند بسیاری دیگر از استراتژیستهای غیرنظامیِ برجستۀ روز، او از نظر تحصیلات و جایگاهْ یک اقتصاددان و یک تکنوکرات بود.
روستو در کتاب سال ۱۹۶۰ خود، مراحل رشد اقتصادی: یک مانیفست غیرکمونیست۲، فرض کرده بود که رشدِ بالا بهترین ضامن کشور علیه ظهور سیاسی کمونیسم است، و رشد را بهعنوان فرایندی چندمرحلهای ارائه کرد که بهشکلی حیاتی به دورهای از «صعود» ناشی از توسعهای سریع در بخشهای کلیدی اقتصاد وابسته است. این کتاب، با وجود انتقادهایی که بهخاطر غربمحور بودن به آن وارد شد، توجه کندی را به خود جلب کرد. ظرف چند ماه، روستو از ارائۀ پیشنهاد در دانشگاه به طراحی راهبرد آمریکا در ویتنام رسید؛ این راهبرد منتج از ایدههای او دربارۀ توسعۀ اقتصادی بود.
بیشتر استراتژیستهای غیرنظامی مطرح، که در حوزۀ راهبرد هستهای بسیار مبتکر و توانا بودند، در ویتنام مسیری محتاطانه میان خروج و تشدید درگیریها را برگزیدند، و از مفهومهای دهنپرکن استراتژیک برای ادامۀ جنگ استفاده نکردند. روستو اما فرق میکرد. او فکر میکرد که ویتکنگها مانع رسیدن ویتنام جنوبی به مرحلۀ صعود بودند و بنابراین آمریکا باید تمام ابزارهای نظامی و دیپلماتیک لازم را صرف میکرد تا از نفوذ چریکهای ویتکنگ جلوگیری کند. این چشمانداز، دیدگاهی کوتهفکرانه، در قالبی جذاب بود که هم در را برای اقدام نظامی گستردهتر میگشود و هم آن را تا سطح ضمیمۀ سیاست و اقتصاد تقلیل میداد.
در این راستا، وقتی کار به تشدید عملیات نظامی رسید، از افزایش نقش «مستشاران» نظامی-که همان نیروهای ویژه در صفوف ویتنامیها بودند- در اوایل دهۀ ۱۹۶۰ گرفته، تا بمباران ویتنام شمالی که در ۱۹۶۵ آغاز شد، و تا افزایش پیوستۀ حضور نیروهای اعزامی آمریکا در نبرد در اواسط و اواخر دهۀ ۱۹۶۰، روستو بهشکلی واکنشی از «پاسخ منعطف» میگفت. شکست مستقیم دشمن هیچوقت هدف نبود؛ اقدام نظامی صرفاً شیوهای برای اعمال فشار برای حداکثرساختن تهدید روانی بود، آنچه که بعداً به اسم «تز روستو» شناخته شد.
اما نکتۀ تعیینکننده این است که روستو چیز زیادی از کارزار جنگ نمیدانست. هر سربازی میتوانست به او بگوید که افزایش بمباران یا تعداد سربازان چیزی مثل افزایش کمک غذایی نیست. و وقتی پای جنگ در میان باشد، کسی نمیتواند به همان شکل به دادهها اتکا کند. روستو یکی از مشتاقترین دنبالکنندگان تعداد جنازههای هفتگی بود و تعداد دشمنان کشتهشده را با پیشرفت نظامی یکی میدانست، انگار که در حال خواندن آخرین گزارشهای تولید غلات باشد.
در نوامبر ۱۹۶۷، رابرت مک نامارا، وزیر دفاع، که روزبهروز بیشتر احساس خطر میکرد، پیشنهاد کرد که اقدامات جنگی دوباره ارزیابی شوند، مسئولیت بیشتر نبرد به نیروهای ویتنام جنوبی سپرده شود -سیاستی که بعداً در دوران رئیسجمهور ریچارد نیکسون به نام «ویتنامیزاسیون» شناخته شد-، و بمباران نیز متوقف شود. روستو با دو سیاست اول موافقت کرد، اما با سومی مخالفت کرد و رئیسجمهور جانسون طرف او را گرفت.
درحالیکه مکنامارا با بیاعتمادی عمومی روبهرو شده بود (او در فوریۀ ۱۹۶۸ پنتاگون را ترک کرد)، روستو به کاوش گزارشهای اطلاعاتی برای پیداکردن واقعیتنماهایی اطمینانبخش ادامه میداد. در طی حملۀ تت او حتی این امکان را رد کرد که این حملات غافلگیرانه به ویتکنگها روحیه داده باشد و در عوض بر تلفات انبوهی تمرکز کرد که نیروهای آمریکا و ویتنام جنوبی بر آنها وارد کرده بود. او در جلسهای در کاخ سفید به یکی از همکارانش گفت «این پیروزیای بزرگ برای ماست». نبرد متعاقب ۲۴روزه برای هوئه، نبردی دردناک و دشوار که در آن هم نیروهای آمریکایی به پیروزی تاکتیکی دست یافتند، و هم قدرت عزم و استقامت دشمن بهخوبی نشان داده شد. اما روستو هرگز نبرد را به این شکل نمیدید.
روستو تا پایان نه تنها پشتیبان رییسجمهور، که تکیهگاه او باقی ماند. دیوید هالبرستام در بهترین و درخشانترین۳ دربارۀ روستو نوشته است:
او زمانی مشاور امنیت ملی رئیسجمهور شد که انتقاد و مخالفت با جنگ تازه در حال شکلگیری بود، و او در نهایت وظیفۀ محافظت از رئیسجمهور در برابر انتقادات، و در برابر واقعیت، را بر عهده گرفت. او بدبینی دیگران را به حاشیه میراند و به خوشبینها پر و بال میداد. نه اینکه طرح و نقشهای در میان باشد؛ او ذاتاً اینچنین بود.
نتیجه این بود که جایگاه روستو به عنوان تهاجمیترین چهرۀ دولت سبب مشغولیت او با سیاست بوروکراتیک و ایجاد روحیهای در او شد که با افزایش ناکامیهای آمریکا در ویتنام، بیطرفی استراژیک او را تضعیف میکرد. او بیش از هر کدام از دیگر مشاوران جانسون به فکر این بود که به رسانهها و مردم آمریکا «نوری در انتهای تونل» نشان دهد.
دیوید میلن، مورّخ، روستو را «راسپوتین آمریکا» نامیده است. او یکی از اولین حامیان پاسخهای منعطف و تعهد فزاینده به ادامۀ جنگ ویتنام بود، اما بسیاری دیگر را نیز میتوان مانند او نام برد. بااینحال، مدتها بعد از آنکه مک نامارا و دیگران با جنگ به مخالفت برخاستند، حتی وقتی شواهد علیه ایدۀ روستو رو به رشد گذاشت، او بر سر نظرات خود باقی ماند.
درحالیکه در دهههای بعدی بیشتر آن مشاوران از جمله مک نامارا به اشتباه خود اعتراف کردند، روستو، که در سال ۲۰۰۳ فوت کرد، بسیار معنادار از عذرخواهی بابت جنگ یا بازبینی نظرات خودش امتناع کرد.
او، تا پایان، جنگجویی سرد باقی ماند. در سال ۱۹۸۶ او بهشکلی سرسری سقوط سایگون را به کاهش بودجه از سوی کنگره ربط داد. او همچنان اصرار میکرد که جنگ ارزشش را داشت. او در کنار عدهای مرورگر تاریخی ادعا کرد که جنگ برای دیگر کشورهای آسیای جنوب شرقی زمان خریده بود تا بتوانند دولتهای متمایل به غرب را تثبیت کنند و تأثیر کمونیستها را تضعیف کنند. به بیان دیگر، او میگفت نظریۀ دومینو صحیح بوده. روستو، مثل بسیاری دیگر از مشاوران کندی، در ابتدا بابت لیبرالیسم عملگرا و تکنوکراتش ستوده شد، اما با اصرارش برای تحمیل ایدههای بیسرانجامش بر واقعیتهای پیچیدۀ آسیای جنوب شرقی ثابت کرد که درست مانند کمونیستهایی که بهشدت مخالفشان بود متعهد به ایدئولوژی بود.
پینوشتها:
• این مطلب را جاناتان استیونسون نوشته است و در تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۷ با عنوان «The Cold Warrior Who Never Apologized» در وبسایت نیویورکتایمز منتشر شده است. وبسایت ترجمان این مطلب را در تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۹۶ با عنوان «والت ویتمن روستو: سیاستمداری که هیچگاه عذرخواهی نکرد» و با ترجمۀ سهیل جاننثاری منتشر کرده است.
•• جاناتان استیونسون (Jonathan Stevenson) محقق ارشد مؤسسۀ مطالعات راهبردی است. او از ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳ مدیر امور سیاسی-نظامی خاورمیانه و شمال آفریقا در شورای امنیت ملی بوده است.
[۱] Dereliction of Duty
[۲] The Stages of Economic Growth: A Non-Communist Manifesto
[۳] The Best and the Brightest
کنوانسیون نسلکشی گویا طوری طراحی شده است که فقط هولوکاست را مصداق این جنایت بداند
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
چطور جامعۀ اسرائیل با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
تمجید آشکار از دیکتاتورها مشخصۀ اصلی راستگرایان آمریکاست
با سلام و احترام ضمن تشکر از انتشار این مقاله، پیشنهاد میکنم برای خواندن بیشتر در مورد پشیمانی رابرت مک نامارا و تلاشش در جهت ایجاد صلح و آرامش، به مقاله «رابرت مک نامارا و تکامل مدیریت نوین» به ترجمۀ اینجانب در مجلۀ گزیدۀ مدیریت هفت هشت سال پیش مراجعه بفرمایید. شاد و تندرست باشید