با پیدایش پستمدرنیسم، «ایسم» دیگری از دل آن سر برآورد و «نئولیبرالیسم» نام گرفت
استوارت جفریز، نویسندۀ کتاب گراند هتل پرتگاه، در سال ۲۰۲۱ کتابی را با عنوان همهچیز، همهوقت، همهجا: چطور ما پستمدرن شدیم منتشر کرد. او رویکردهای فرهنگی، تاریخی و فلسفی به پستمدرنیسم را گردآورد و تحلیلی همهجانبه از موضوع ارائه داد. جفریز میگوید از درون پستمدرنیسم، نئولیبرالیسم بهوجود آمد که شکل تازهای از سرمایهداری است. به این ترتیب، فرهنگ سرگرمیِ پستمدرن با تجاریسازیِ نئولیبرال همراه شد و پستمدرنیسم را در مسیری انداخت که رسالت اصلی خود را فراموش کرد. آنچه میخوانید مصاحبهای است با استوارت جفریز پیرامون این موضوع و موضوعات دیگری که در کتاب مطرح کرده است.
نویسندۀ کتاب گراند هتل پرتگاه
How capitalism ensnared some of its radical critics
13 دقیقه
گفتوگویی با استوارت جفریز، وُکس— من پیشتر مقالهای درباب پستمدرنیسم نوشتهام، اما هنوز هم نمیدانم آن را بهخوبی میشناسم یا نه. میتوانم تصویری کلی از پستمدرنیسم ترسیم کنم، اما حتی فیلسوفان بزرگ پستمدرن هم بر سر معنای پستمدرنیسم اتفاقنظر ندارند.
بیشتر اوقات، که کلمۀ «پستمدرنیسم» نابهجا بهکار میرود، نوعی توهین محسوب میشود. پستمدرنیسم را همواره مقصر عصر «پساحقیقت» ما میدانند. همچنین غالباً آن را مکتبی فکری میدانند که معیارها را برمیاندازد، عینیت را انکار میکند، و ستایشگر نسبیگرایی اخلاقیِ خطرناکی است.
در اغلب این موارد از اصطلاح پستمدرنیسم به عنوان سپر بلا استفاده میشود، بااینحال دستکم در این قسم انتقادها نیز حقیقتی نهفته است. به هر روی، نکتۀ مهمی که باید بدانیم این است که پستمدرنیسم -یا آنچه پستمدرنیسم میخواهد دربارۀ جهان به ما بگوید- قابل اعتناست، زیرا، فارغ از اینکه بدانیم یا نه، ما در جهانی پستمدرن زندگی میکنیم.
به همین دلیل وقتی کتابی تازه به قلم یکی از روزنامهنگاران محبوبم، استوارت جفریز، را دیدم هیجانزده شدم. این کتاب همهچیز، همهوقت، همهجا: چطور ما پستمدرن شدیم نام دارد و بیش از تبیینی مفید از ماهیت پستمدرنیسم است؛ این کتاب همچنین بررسی میکند که پستمدرنیسم چگونه فرهنگ و سیاستمان را، به انحایی که تشخیصش دشوار است، متحول کرده است.
بنابراین من جفریز را که اکنون بهعنوان روزنامهنگار مستقل در گاردین و رسانههای زیاد دیگری فعالیت دارد دعوت کردم تا برای یک اپیزود از گفتوگوهای ووکس به من بپیوندد. سعی ما این است که پستمدرنیسم را به نحوی بفهمیم و او توضیح میدهد که چرا معتقد است پستمدرنیسم جزء لاینفک اصطلاح خوفناک دیگری، یعنی نئولیبرالیسم، است.
آنچه در ادامه خواهد آمد گزیدهای است که به منظور تلخیص و روشنیِ بحث ویرایش شده است.
شان ایلینگ: نمیخواستم اول از همه بحثمان را با تعریف پستمدرنیسم شروع کنیم، اما گویا ناچاریم این کار را بکنیم، نه؟
استوارت جفریز: بله. بیایید امتحانش کنیم. خب تعریف اولیه این است که پستمدرنیسم چیزی است که بعد از مدرنیسم آمده است. و مدرنیسم اعتقادی بسیار سخت و جدی به پیشرفت بود، اعتقادی به اینکه زرقوبرق و زلمزیمبوهای فرهنگ ویکتوریایی و فرهنگ تزیینی اوایل قرن بیستم در هنر و معماری را واژگون سازد. مدرنیسم واقعاً بیروح است.
و پستمدرنیسم طغیانی علیه همۀ اینهاست، طغیانی علیه این نگره که ما در معماری و ادبیاتمان باید کمریختوپاشتر و سالمتر و مقتصدتر باشیم، طغیانی علیه این نگره که ما انسانها درمسیر پیشرفت قدم گذاشتهایم و در این مسیر بهسمت نوعی کمال مطلق پیش میرویم. پستمدرنیسم همۀ اینها را به دیدۀ تحقیر مینگرد. میگوید همۀ اینها حرف مفتاند. پستمدرنها میگفتند میخواهیم شیوهنامههای ساختمانسازی و آفرینش هنری را پاره کنیم و بیان هنری و شوخی را جایگزینشان سازیم.
حالا نکتۀ عجیب راجع به پستمدرنیسم این است که وقتی شما آن را اینطور تلقی میکنید، به نظر عالی میآید! اما کتاب من به این میپردازد که چطور با پیدایش پستمدرنیسم، «ایسم» دیگری از دل آن سر برآورد و «نئولیبرالیسم» نام گرفت که شکل جدیدی از سرمایهداری است و تا حد زیادی جهانی است که اکنون در آن زندگی میکنیم. ما در عصر نئولیبرال زندگی میکنیم و پستمدرنیسم خدمتگزار فرهنگی آن شده است.
ایلینگ: منظور شما چیست؟
جفریز: منظورم این است فرهنگ سرگرمیایی که پستمدرنیسم مطرح کرده به نوکری نئولیبرالیسم منتهی میشود. این کتاب را به همین خاطر نوشتم. چون میخواستم این دو جریان را کنار هم بگذارم و ببینم چطور یکدیگر را تقویت میکنند.
ایلینگ: سراغ این مسئله هم میرویم. شما اظهارنظر جالبی داشتهاید که شاید به گفتوگوی ما کمک کند. شما گفتید آغاز عصر پستمدرنیسم لحظهای است که نیکسون، رئیس جمهور آمریکا، وابستگی دلار به طلا را از میان برداشت که به گمانم این گفته برای بسیاری از افراد خیلی عجیب به نظر برسد. چه ارتباطی میان این دو است؟
جفریز: تصور میشد که تولد پستمدرنیسم به جنگ ویتنام یا ماجرای واترگیت مربوط میشود. به عبارت دیگر، تصور میشد پستمدرنیسم طغیانی بر علیه جنگی مصیبتبار یا فسادی فاجعهآمیز است. اما حقیقتاً معتقدم که پستمدرنیسم در زمانی بین آن دو زاده شد.
وقتی نیکسون عملاً وابستگی اقتصاد جهان به طلا را از میان برداشت، واقعاً دست به کار قابلتوجهی زد. این یعنی پول جریان آزاد دارد. به هیچ چیز واقعیای وابسته نبود. همانطور که میدانید، وقتی کشورهایی مثل بریتانیا پولشان ته میکشید، به خودمان میگفتیم که «خب، همیشه میتوانیم روی طلا حساب کنیم. میتوانیم از شر ذخایر دلاریمان خلاص شویم و از فورت ناکس طلا بگیریم و آب از آب تکان نخورد».
به این ترتیب پا در دنیای وحشتناکی گذاشتیم که هیچ پایۀ واقعیای ندارد. در سالهای پس از این اتفاق، دورۀ کارتهای اعتباری شروع شد. اعتبار و استقراض سر به فلک کشید. ما به تمام معنا دیوانۀ خرید چیزهایی میشدیم که بضاعتش را نداشتیم. و تمام این امور در تحولات نظریۀ پستمدرن فرانسوی منعکس شده است.
ما با نظریهپردازانی مثل رولان بارت مواجهیم که از مرگ مؤلف سخن میگوید -مؤلف بهمثابۀ ضامن معنای جمله یا معنای اثر. حال در دمکراسیای هستیم که در آن خواننده به اندازۀ مؤلف قدرت تصمیمگیری راجع به معنای متن دارد.
خب نگرۀ مرگ مؤلف تقریباً همان زمانی شکل گرفت که ایالاتمتحده پشتوانۀ طلا را حذف کرد و اینها نشانگر فقدان بنیان عمیقتری است یعنی فقدان معنا. همچنین نگرۀ مرگ مولف مصادف است با زمانی که سرمایه زنجیر پاره میکند.
ایلینگ: این رخداد نوعی استعاره هم است برای اتفاقاتی که حوالی آن زمان دربارۀ زبان و معنا افتاد، زمانی که بحثهای زیادی دربارۀ این درگرفت که باید بین واژگانی که استفاده میکنیم و واقعیتی که قرار است آن واژگان توصیف کنند تمایز قائل شویم، و شما با همۀ این متفکران مواجهید که اساساً میگویند تمام این روابط ساختگی هستند.
جفریز: درنهایت، آنها وضعیت کنونیمان را به بار آوردند که در دل جهان پساحقیقت قرار دارد. منظورم این نیست که دونالد ترامپ یا بوریس جانسون کتابهای فوکو و دریدا و تمام آن نظریهپردازان فرانسوی را خواندند که مفهوم حقایق انتزاعی را ساختارشکنی کردند و تیشه به ریشۀ معقولیت دانش عینی زدند. اما روح زمانه که در آن دیگر حقیقت جایگاه ممتاز گذشته خود را ندارد راه را برای دروغگویی بیوقفۀ آنها باز کرده است. و اینکه معنا دیگر مثل گذشته معین نیست، مثل گذشته به جهان واقعی گره نخورده است.
ایلینگ: پستمدرنیسم به انحای مختلف به آزادی فردی گره خورده است و شما آن را به این چرخش نئولیبرالی گره زدید که ما بیش از هرچیز دیگری داریم مصرفگرا میشویم و نقش دولت این است که فقط از سر راه کنار رود و اجازه دهد بازار کل زندگی را مدیریت کند. چرا این امر در قرائت شما از این تاریخ بسیار مهم است؟
جفریز: فکر میکنم بهخاطر هویت خودم و جایی است که رشد کردم. من بهتازگی ۶۰ساله شدم، جای فرزند مارگارت تاچر هستم، یکی از اولین رهبران جهان که به نگرههای نئولیبرالیستی جامۀ عمل پوشاند. آنها دولت رفاه را کوچک کردند و خودِ این ایده را که اجتماعی وجود دارد کماهمیت جلوه دادند. تاچر عبارت معروفی دارد که میگوید چیزی به نام جامعه وجود ندارد، آنچه هست افراد و خانوادههاست. او شوخی نمیکرد. منظورش تمام حساسیتهای اجتماعی بود که بریتانیا از جنگ جهانی دوم تا به حال داشته است -دولت رفاه قوی، احساس اینکه کشور از جنگ بیرون آمده و میخواهد هویتش را بهواسطۀ دولتی مقتدر، صنایعی ملی و چیزهایی از این دست بازسازی کند؛ همۀ آن چیزهایی که در طول عمر من نابود شدند.
همۀ ما نقلقول ریگان به گوشمان خورده است که میگفت نُه کلمۀ بسیار مخوفی که میتوانید بشنوید این است: «من از دولت هستم و برای کمک اینجا هستم». این عبارت به ترسی اشاره دارد که اکثر مردم از دولت دارند و صرفاً مختص آمریکا نیست، بلکه همهجا هست. اما این امر بهویژه در ایالاتمتحده، که نارضایتی عمیقی نسبت به مالیات و هر نوع مداخلۀ دولتی وجود دارد، شدیدتر است.
بااینحال، به گمانم باید بگویم که همواره بر ابعاد سیاسی تغییرات فرهنگی عظیم متمرکز بودهام.
ایلینگ: فکر نکنم فهمیده باشیم که نئولیبرالیسمِ پستمدرن از این نظر تا چه میزان ویرانگر و حتی پوچگرایانه است. سرسپردگی غیراخلاقی تمامعیار به جامعۀ بازار است.
جفریز: نهایتِ آیرونی است، اینطور نیست؟ و پستمدرنیسم غرق در آیرونی است. همین هم شده پاسخ دمدست پستمدرنیسم به هرچیزی که بهخودیخود فاجعهبار است.
ایلینگ:حداقل به نظر من، مهمترین نشانۀ سیاست پستمدرن این نگره است که سیاست مسئلهای شخصی است، به این معنی که سیاست جایی است برای ابراز خود. وقتی دیگر ایدئولوژیهای بزرگ و پروژههای تاریخی بزرگ وجود ندارد، پس ما قرار است به چه چیز اعتقاد داشته باشیم و چه چیز را دنبال کنیم؟ ما فقط بازیگرانی تنها هستم که بدون هیچ رشتهپیوندی واقعی در فضا معلقیم و سرمایهداری این خلأ را پر میکند و همهچیز، منجمله سیاست، بدل به عرصهای برای اثبات هویت فردی و جایگاهمان میشود.
جفریز: من آشکارا به جامعۀ اشتراکی نوستالژی دارم که شاید در زندگیام خیلی تجربهاش نکردم، اما بهنوعی تأثیری ماندگار بر من داشته است. همواره برایم هدف درستی بوده، چیزی که باید برای رسیدن به آن تلاش کنیم. اما اکنون به نظرم چیزی بهغایت سادهلوحانه است.
امروزه بیشتر اینطور جا افتاده که سیاست را عین خریدکردن بپنداریم. نمیخواهم راجع به آن کلیشهای حرف بزنم، ولی بهجد معتتقدم که اینطور به سیاست نگاه میکنیم. سیاست شده میل و رضایت شخصی و اینکه فلانی چه کاری میتواند برای من بکند. سیاست دیگر به امری مهمتر از خودمان نمیپردازد و این موضوع بسیار بیاهمیت و ملالآور به نظر میرسد. شاید هم من کلاً آدمی سادهدل و مبتلا به نوستالژی هستم. بههرحال، هنوز هم باور دارم که پایبندی به نگرش اشتراکی ارزشمند است.
ایلینگ: احساس نمیکنی قابلیت رهاییبخش پستمدرنیسم هدر رفته است؟ انگار یک خرابکاری همهجانبه در خصوص پستمدرنیسمی که میتوانست انقلابی باشد رخ داده و سرآخر گرفتار تجاریسازی و بدل به حقهای دیگر از سرمایهداری شده است.
جفریز: دقیقاً. اگر کتاب وضعیت پستمدرن فرانسوا لیوتار (کتابی که اصطلاح «پستمدرنیسم» را در سال ۱۹۷۹ ابداع کرد) را بخوانید یا اگر ژیل دلوز را مطالعه کنید درمییابید که هر دوی آنها متفکرانی بهشدت رادیکال هستند. افکار هر دوی آنها زادۀ سرخوردگی از شکست شورشهای دانشجویی در سال ۶۸ پاریس است. آرای آنها سرشار از سوگواری برای شسکت انقلاب است.
اما آنها دیگر انقلابیهایی مارکسیست نیستند. و دلوز، نظریهپرداز بزرگ پستمدرن، بر آن میشود که میل را امری رهاییبخش تلقی کند. بنابراین نهادسازی سوسیالیستی را فراموش کنید، اتحادیۀ کارگری و سنگر خیابان را فراموش کنید؛ همهچیز میشود میل. میل حقیقتاً انقلابی است.
امروزه بیان چنین مطلبی واقعا نهایت خام اندیشی است، چون میدانید که چگونه میل ـــ میل جنسی، میل به کالاها، میل به تحریک جنسی ـــ کاملا شکل پذیر است. امیال ما دائما کالا میشوند و دوباره به خودمان فروخته میشود. میل آشکارا ابزاری در دست سرمایه داری است.
حقیقتاً لیوتار دربارۀ عینیت علمی بسیار انقلابی نوشته است. او اشاره میکند که تمام مزایای علمی واقعاً قابلتوجه، علیالخصوص در قرن بیستم، بر اثر جنگ و میل به استیلا پدید آمده است: اینها اموری هستند که ما را به پیش میرانند. پس تلاش علمی لزوماً کاوشی عینی در جهت نیل به حقیقت نیست -این تلاش که اغلب متکی به پول است چیزی را دنبال میکند که سهامداران را راضی نگه دارد.
چه عقیدۀ انقلابیای! از حقانیتش مطمئن نیستم، اما تفکری بسیار انقلابی است.
ایلینگ: آیا امکان دارد پستمدرنیسم ذات جهانی را که نئولیبرالیسم ساخته برملا کند؟
جفریز: نئولیبرالیسم ظاهراً چیزهایی را میسازد که به آنها نیاز دارد، اما به گمانم بتوان به طریقی پستمدرنیسم را نقدی عقلانی به نئولیبرالیسم قلمداد کرد. چراکه اصل بنیادین نئولیبرالیسم این است که فرد پادشاه یا ملکه است و عیب و ایراد به جامعه برمیگردد. اگر مطالعات زیادی راجع به نظریۀ پستمدرن داشته باشید درمییابید که این تعاریف از فرد، این تعاریف از خود، چون برساختههای نوعی تفکر اقتصادی هستند بهراحتی میتوانند زیرسؤال بروند. بنابراین میشد از نظریۀ پستمدرن برای بیاعتبارکردن نئولیبرالیسم استفاده کرد، اما چنین چیزی اتفاق نیفتاد.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
این مطلب گفتوگویی است با استوارت جفریز، در تاریخ ۱۴ اوت ۲۰۲۲ با عنوان « How capitalism ensnared some of its radical critics» در وبسایت وکس منتشر شده است و برای نخستینبار در تاریخ ۷ خرداد ۱۴۰۲ با عنوان «نئولیبرالیسمِ پستمدرن؛ سوءاستفادهای ویرانگر از نظریهای انقلابی» با ترجمۀ سهراب جعفری در وبسایت ترجمان علوم انسانی منتشر شده است.
شان ایلینگ (Sean Illing) دانشآموختۀ دکتری در فلسفه و علوم سیاسی از دانشگاه لوئیزیانا است. او مصاحبهگر و ویراستار ارشد ووکس است و علاوه بر آنجا نوشتههایش در سالون نیز منتشر میشود. ایلینگ همچنین مجری پادکست The Gray Area است.
Jeffries, Stuart. Everything, All the Time, Everywhere: How We Became Postmodern. Verso,2021
استوارت جفریز (Stuart Jeffries) نویسنده و روزنامهنگار است. او سالها ویراستار نشریۀ گاردین بود و در حال حاضر به عنوان نویسندۀ مستقل با نشریاتی چون گاردین، اسپکتیتور، فایننشال تایمز و لاندن ریویو آو بوکس همکاری میکند. انتشارات ترجمان علوم انسانی کتاب تحسینشدۀ او دربارۀ سرگذشت مکتب فرانکفورت، گراند هتل پرتگاه، (GrandHotel Abyss) را به فارسی ترجمه و منتشر کرده است.
الگوریتمهای سرگرمیساز برای کار با دانش باستانی حاصل از متون و فضاهای مقدس طراحی نشدهاند
احساس کسلی وقتی پیدا میشود که موضوعِ توجه ما دائم تغییر کند