بررسی کتاب «قفس شیشهای؛ اتوماسیون و امریکا» نوشتۀ نیکلاس کار
جایگزینی نیروی کار انسان با ماشین یا به اصطلاح بیکاری تکنولوژیک، هرچند سبب نگرانی برخی اقتصاددانان شده است اما تجربۀ تاریخی نشان میدهد چندی پس از رکود، اقتصاد مسیر معکوس را در پیش میگیرد و با تولید شغل، تمامی نگرانیها در خصوص تأثیر ماشین ناپدید میشوند.
How Robots & Algorithms Are Taking Over
27 دقیقه
سو هالپرن، نیویورک ریویو آو بوکز — در سپتامبر سال ۲۰۱۳، حدود یک سال پیش از آنکه نیکلاس کار۱ کتاب خود تحت عنوان قفس شیشهای؛ اتوماسیون و امریکا را منتشر کند (و در آن آیندۀ بشر را از دید انتقادی بررسی کند) دو تن از محققان دانشگاه آکسفورد گزارشی را ارایه و در آن پیشبینی کردند که نزدیک به نیمی از مشاغل ایالات متحده در طول بیست سال آینده به ماشینهای خودکار واگذار خواهد شد. کارل بندیکت فرای۲ و مایکل آزبرن۳ با بررسی هفتصد شغل در آمریکا دریافتند که بیشترین جایگزینیها در مشاغلی چون متصدی وام، مسوول پذیرش، دستیار حقوقی، کارمند فروش، رانندگان تاکسی و نیروهای امنیتی روی خواهد داد. جالب آنکه حتی برنامهنویسان کامپیوتری که خود طراح الگوریتمهای اتوماسیون به شمار میروند نیز از گزند این فرآیند در امان نخواهند بود. بر اساس محاسبات فرای و آزبرن، در طول دو دهه آینده، برنامهنویسان با احتمالی حدود ۵۰درصد مشاغل خود را به ابزارهای خودکار واگذار خواهند کرد.
البته این روند در حال حاضر نیز آغاز شده است، چراکه برنامهنویسان به صورت روزافزون بر ویژگیهای خوداصلاحی نرمافزارها برای بازبینی کدهای برنامهنویسی تکیه دارند (رویههایی که خودشان را بازبینی و بازنویسی میکنند) و ابزارهایی را طراحی کردهاند که قادر است وظایف برنامهنویس را به اجرا درآورد. البته این ابزارها به خودی خود قابلیت تفکر ندارند، اما میتوانند حجم قابل توجهی از داده را با سرعتی رو به افزایش پردازش کنند و اطلاعات مورد نیاز برای انجام اموری چون تشخیص پزشکی، مسیریابی و ترجمه را به خوبی بیاموزند. به این موارد میتوان رباتهای خودترمیمگر را نیز افزود که در محیطهای پرخطر مانند نیروگاههای رادیواکتیو یا معادن تخریبشده به کار گرفته میشوند و از قابلیت ترمیم آسیبهای وارده بدون دخالت بشر برخوردار هستند.
جایگزینی نیروی کار انسان با ماشین در سال ۱۹۳۰ توسط جان مینارد کینز در مقالهای تحت عنوان «شرایط احتمالی اقتصاد برای نوههای ما»، بیکاری تکنولوژیک۴ نامیده شده است. البته کینز بیکاری تکنولوژیک را شرایطی انتقالی میدانست که «مرحلهای موقت از تنظیم نادرست» ناشی از «یافتن راهکارهای مؤثر برای اقتصادی نمودن کاربرد نیروی کار است؛ با سرعتی که بتوان برای این نیرو کاربردهای تازهای پیدا کرد». به طور مثال، در ایالات متحده مکانیزاسیون راهآهن در زمانی که کینز مقاله بالا را به نگارش درآورد، حدود نیم میلیون کارگر را از کار بیکار کرد. به صورت مشابه، ظهور سیستم تلفنهای خودکار به بیکاری اپراتورهای تلفن انجامید و ماشینهای خودکار برداشت محصول و کمباینها با نیروی کار سنتی جایگزین شد، درست به مانند یک قرن پیش که نخستین تراکتورهای مبتنی بر موتور بخار نیروی اسب و گاو را بلااستفاده ساختند. در واقع کارایی ماشینها به حدی بود که رییسجمهور روزولت در سال ۱۹۳۵ اعلام کرد که اقتصاد کشور احتمالاً قادر نخواهد بود نیروی کار جایگزینشده را در بخشهای دیگر بازجذب نماید. گفتهای که از دید مدیران خوشبین نیویورک تایمز، نشانهای از گرفتار آمدن رییسجمهور در بند «پیامبران فاجعه»۵ به شمار میرفت.
البته مسیر بعدی وقایع، نادرستی چنین ادعایی را نشان داد. نرخ بیکاری که در سال ۱۹۳۲ نزدیک به ۲۴درصد بود، یک دهه بعد به ۵درصد رسید. در واقع این الگویی است که بارها در طول قرن بیستم خود را آشکار ساخته است؛ اقتصاد دچار رکود میشود، اتوماسیون به عنوان یکی از دلایل اصلی این امر معرفی میگردد و مفسران از بازگشتناپذیری مشاغل سخن میگویند، اما در نهایت اقتصاد مسیر معکوس را در پیش میگیرد و با تولید شغل، تمامی نگرانیها در خصوص تأثیر ماشین ناپدید میشوند.
زمانی که اقتصاد در سال ۱۹۵۸ یا ۱۹۶۱ دچار وقفه و مشکل شد، کنگرۀ آمریکا با وضع اصطلاح «مسالۀ اتوماسیون» طرح توسعه و آموزش نیروی کار را برای مواجهه با این مساله تصویب کرد. رییسجمهور کِنِدی در نطق سالانه خود در کنگره در سال ۱۹۶۲ تاکید کرد که طرح فوق «برای متوقف کردن اتلاف نیروی توانای کار مردان و زنانی است که جویای کار هستند اما با یک ماشین جایگزین شدهاند؛ یا به سبب بسته شدن کارخانه یا تعطیلی معدن کار خود را از دست دادهاند». دو سال بعدتر، رییسجمهور جانسون کمیسیون ملی تکنولوژی، اتوماسیون و پیشرفت اقتصادی را برای ارزیابی تاثیرات اقتصادی این تغییرات تشکیل داد؛ اما در نهایت، زمانی که کمیسیون در سال ۱۹۶۶ گزارش خود را ارایه کرد، اقتصاد آمریکا در شرایط اشتغال کامل به سر میبرد و در نتیجه، نگرانی از بیکاری کارگران کاهش یافت و کمیسیون نیز برچیده شد.
اما نگرانی و هراس از بیکاری ناشی از تکنولوژی به طور کامل از میان نرفت. به طور مثال، مجله تایم طرح جلد یکی از شمارههای خود را در سال ۱۹۸۰ به «انقلاب رباتها» اختصاص داد؛ طرحی که در آن، ابزاری خودکار در حال خفه کردن کارگران بود. به صورت مشابه، اقتصاددان امآیتی به نام هارلی شیکین۶ سه سال بعد مقالهای را منتشر کرد و در آن مجدداً از خطر بیکاری تکنولوژیک سخن گفت:
با آنکه احیای اقتصادی به صورت روزافزون توجه عمومی را به خود جلب میکند، اما واقعیت دردناک برای یازده میلیون نفر همچنان بیکاری است. پشتپرده این مساله تغییرات وسیع و گسترده تکنولوژیکی قرار دارد که مشکلات ناشی از آنها صرفاً این نیست که چه تعدادی ممکن است در دهههای آتی با نیروی ماشین جایگزین شوند، بلکه مساله آن است که چه تعداد از افرادی که اینک شغل خود را از دست دادهاند، هرگز به کار باز نخواهند گشت.
اما این نگرانیها نیز بیهوده بود، چراکه نرخ بیکاری که در زمان نگارش مقاله ۱۰درصد بود، پنج سال بعد به نصف کاهش یافت و بحران اتوماسیون مجدداً فروکش کرد.
در خلال سقوط مالی سال ۲۰۰۸ بار دیگر این نگرانی قدیمی به صحنه بازگشت. بر اساس تحقیقی که توسط آسوشیتدپرس در سال ۲۰۱۳ انجام شده است:
پنج سال پس از آغاز رکود بزرگ، عوارض ناشی از بحران به نحو ترسناکی آشکار شده است؛ میلیونها شغل طبقه متوسط در جوامع توسعهیافته از میان رفته است.
و شرایط حتی از آنچه به نظر میرسد نیز بدتر است.
به گفته متخصصان بازار کار، بیشتر مشاغل هرگز احیا نخواهند شد و میلیونها شغل دیگر نیز احتمالاً ناپدید خواهند گشت.
وظایف این مشاغل با [ابزارهای] تکنولوژیک جایگزین خواهند شد.
با گذشت هر سال، سطح کارکرد نرمافزارهایی که رایانهها و دیگر سختافزارها را به حرکت وا میدارند بالاتر میرود و قدرت و قابلیت آنها برای انجام کارآمد وظایفی که پیشتر بر عهده بشر بود بیشتر میشود. دهههای متوالی است که داستانهای تخلیلی ما را از خطر آیندهای بر حذر میدارد که در آن، به معماران کنار گذاشتن خود بدل میشویم و ماشینها جای ما را میگیرند. چنانکه تحلیل آسوشیتدپرس نشان میدهد این آینده اکنون فرارسیده است.
آیندۀ مورد اشاره (که ظاهراً فرارسیده) این چنین خواهد بود: بانکداری، لجستیک، جراحی و ثبت اطلاعات پزشکی تنها نمونههایی از اموری هستند که به ماشینها واگذار شدهاند. تولید که برای دورانی طولانی فرآیند اتوماسیون و ماشینی شدن را پذیرا بوده، اکنون تحت سیطره ماشینها قرار گرفته است؛ چراکه هزینه به کارگیری رباتها به ویژه در نسبت با نیروی کار انسانی کاهش چشمگیری یافته است. بر اساس مطالعهای که اخیراً در گروه مشاوره بوستون۷ صورت پذیرفته است، انتظار میرود ماشینهایی که در حال حاضر حدود ۱۰درصد از وظایف تولیدی را برعهده دارند تا سال ۲۰۲۵ عهدهدار ۲۵درصد از این امور باشند. (برای درک اهمیت اقتصادی این تغییر صنعت خودروسازی را در ایالات متحده در نظر بگیرید که در آن، هزینه کار انسان برای هر ساعت حدود ۲۵ دلار است؛ در حالی که همین هزینه برای فرآیندهای رباتیک تنها ۸ دلار است، صرفنظر از آنکه رباتها کار را بسیار سریعتر و دقیقتر انجام میدهند.) گروه بوستون انتظار دارد که بیشترین رشد اتوماسیون در تجهیزات حملونقل، رایانه و محصولات الکترونیکی، تجهیزات الکتریکی و ماشینآلات صورت پذیرد.
در همین حال، الگوریتمها نیز به نگارش گزارشات مشترک، تحلیل دقیق دادهها برای اناسای و سیآیای۸، خواندن ماموگرامها، رتبهبندی آزمایشات و کشف دزدیهای ادبی مشغول هستند. امروزه رایانهها کنترل پرواز هواپیماها را بعهده دارند (چنانکه نیکلاس کِر اشاره کرده است، میانگین هدایت سکان هواپیما توسط خلبان حدود سه دقیقه به ازای هر پرواز است) و به ساخت قطعات موسیقی میپردازند؛ قطعاتی که ترانههای پاپ باید بر اساساً آنها ضبط شوند و این کار را بر اساس آکوردها و ریفهایی انجام میدهند که در گذشته نواخته شدهاند. رایانهها همچنین با پیشرفت صنایع دارویی توسعه مییابند و امروز اغلب شیشههای دارو در داروخانهها را پر میکنند (چنانکه یک ربات در بریتانیا به نام ایو۹ ترکیبی جدید را برای درمان مالاریا کشف کرده است).
شرکت زیراکس از رایانهها و نه افراد، برای انتخاب متقاضیان استخدام در مراکز پاسخگویی خود استفاده میکند؛ غول خردهفروشی جهان، یعنی شرکت آمازون، ۱۵ هزار ربات انباردار را برای جاگذاری و خارج کردن جعبهها از قفسهها «استخدام» کرده است؛ خودروهای راننده خودکار در جادهها مورد آزمایش قرار میگیرند؛ شماری از هتلها توسط کارمندان پذیرش اتوماتیک اداره و توسط رباتها نظافت میشوند؛ چنانکه فرودگاهها نیز سیستم پارکینگ خود را اتوماتیک کردهاند. سینتیا بریزل۱۰، مدیر گروه پرسنل رباتیک امآیتی، ۱میلیون دلار را در طول شش روز از سایت سرمایهگذاری Indiegogo به دست آورد و سپس ۲۵ میلیون دلار سرمایهگذاری پر خطر روی پروژۀ جدید Jibo انجام داد که «نخستین روبات اجتماعی جهان» را به بازار معرفی خواهند کرد.
اما ربات اجتماعی چیست؟ به بیان جان مارکاف۱۱ از روزنامه نیویورکتایمز، ربات اجتماعی «رباتی است که از انسانیت بهره اندکی دارد»، برای کودکان شما در زمان خواب داستان میخواند، اگر حوصله آشپزی نداشته باشید از بیرون غذا تهیه میکند، نوشابه مورد علاقه شما را میشناسد و از وقایع مهم زندگیتان عکس میگیرد و به این ترتیب نیازی نیست که همیشه از عکسهایتان بیرون بمانید. در سوی دیگر این طیف، از قرن نوزدهم تاکنون اسلحههای خودکار به کشتن اتوماتیک مشغول هستند. این سلاحها اکنون توسط شرکت لیثال اتونوموس رباتس۱۲ به نحوی طراحی شدهاند که وظایف خود را بدون دخالت انسان انجام دهند؛ اما علیرغم تمامی پیشرفتهای انجام شده در حوزه رباتیک، نرخ بیکاری همچنان زیر ۶درصد باقی مانده است.
البته آمار مرتبط با وسعت بیکاری میتواند گمراهکننده باشد. این آمار افرادی را که جستجوی کار را متوقف کردهاند، افرادی که در مشاغل پایینتر از توان خود به کار مشغول هستند یا آنها که با از دست دادن مشاغل خود به شغلهایی با درآمد کمتر تن دادهاند را در محاسبات دخالت نمیدهد. این آمار نشان نمیدهد که وضعیت مشاغل در هر بخش به چه صورت است و چه گروههای سنی کار مورد نظر خود را پیدا میکنند و چه گروههایی در این امر ناکام میمانند. از این رو در حالی که الگوهای بیکاری [در نسبت با گذشته] آشنا و تکراری هستند، اما به نظر میرسد که این بار مساله کاربرد ماشینها خطری جدی برای بازار نیروی کار ایجاد کرده است. چنانکه لورنس سامرس۱۳ دبیر پیشین خزانهداری در مقالهای منتشر شده در وال استریت نوشته است:
چالش اقتصادی آینده تولید به میزان کافی نیست، بلکه ایجاد تعداد کافی شغل برای مردم است. امروزه در تعداد زیادی از بخشهای اقتصادی، شمار مشاغل از میان رفته بیشتر از شغلهای تولید شده است. وجه عمومی تکنولوژی نرمافزاری به معنای آن است که حتی در این بخش نیز مشاغل ایجاد شده همیشگی نخواهند بود.
برای وضوح بیشتر بحث میتوان میان دو گونه از رباتها تمایز نهاد. یک گروه از این ابزاهای خودکار، نمونههایی چون Jibo یا رباتهای فیزیکی هستند که خودروها را سرهممیکنند و در مقابل، گروه دیگری از رباتهای مجازی وجود دارند که الگوریتمهایی هستند که رایانهها را برای انجام تعداد زیادی از وظایف روزانه برنامهریزی میکنند؛ اموری که از راندن اتومبیل تا جستجوی گوگل و بانکداری آنلاین را در بر میگیرد؛ اما هر دوی این گروهها نمونههایی کامل از اتوماسیون هستند و با تغییر ماهیت کار، نه تنها امور تکراری فیزیکی را به انجام میرسانند، بلکه وظایف ذهنی و مختص به انسان را نیز بر عهده میگیرند. به علاوه از آنجا که هر دو گروه رباتها ویژگیهای اصلی آنچه «عصر دوم ماشین» نامیده میشوند را تعریف میکنند، آنچه اهمیت لحظه کنونی از حیات بشر را دو چندان میکند سرعت تغییرات تکنولوژیکی و تحولات اجتماعی پیامد آن است. اگر «پیامبران فاجعه» در نهایت بر حق بوده باشند و این بار ماشین حقیقتاً در رقابت با نیروی کار انسانی پیروز شود، علت را باید در چنین تغییراتی جستجو کرد. در حقیقت، مساله صرفاً آن نیست که رایانهها بناست در تمام وجوه زندگی ما نفوذ کنند، چراکه آنها هماینک نیز در این وجوه نفوذ کردهاند و با سرعت بیشتری به افزایش نفوذ خود ادامه میدهند. به همین ترتیب، مساله این نیست که زندگی ظاهراً سرعت یافته است، بلکه در واقع نیز چنین شده است و مهمتر آنکه به نظر میرسد این نفوذ و سرعت حیاتی جداگانه و مستقل از بشر یافتهاند.
بر اساس قانون مور قدرت رایانهها در هر هجده ماه دوبرابر میشود؛ امری که ظاهراً دربارۀ ظرفیت و کارآیی آنها نیز صدق میکند. برای فهم بهتر مساله، مثال کِر را در خصوص بررسیهای حقوقی در نظر بگیرید:
رایانهها امروز میتوانند هزاران صفحه اسناد دیجیتالی را ظرف چند ثانیه تجزیه و تحلیل کنند. با استفاده از نرمافزاهای تحلیل متن که از الگوریتمهای تحلیل زبانی برخوردار هستند، ماشینها نه تنها واژهها و عبارات مرتبط را مییابند، بلکه زنجیرههای وقایع، ارتباط میان افراد و حتی احساسات و انگیزههای فردی را نیز تشخیص میدهند. در نتیجه یک رایانه به تنهایی میتواند کار دهها متخصص حرفهای و با حقوق بالا را انجام دهد.
یا در مثالی دیگر، خودروهای اتوماتیک را در نظر بگیرید. این خودروها میتوانند تمامی وسائل نقلیه پیرامون خود را احساس کند، به کنترلهای ترافیکی و حرکات ناگهانی واکنش نشان دهند، در هنگام نیاز از ترمز دستی استفاده کنند، زمان تنظیم باد لاستیکها را مشخص کنند، در پیچها راهنما بزنند و هرگز برای سرعت زیاد جریمه نشوند. بنابر پیشبینی ولوو، در سال ۲۰۲۰ خودروهای این شرکت «تصادفناپذیر» خواهد شد؛ بماند که همین الآن نیز برخی از خودروها قادر به پارک کردن خود هستند.
هدف از خودکارسازی پارکینگها و رانندگی تفاوت چندانی با اهداف اتوماسیون یک کارخانه، اکتشاف دارویی یا جراحی ندارد؛ درتمام آنها هدف اصلی افزایش توجیه اقتصادی، کارآمدی فرآیند، افزایش بهرهوری و کاستن از هزینهها است. این امر به معنای آن است که اتوماسیون همواره سهولت انجام کارها را نسبت به قبل افزایش میدهد؛ ضمن آنکه موجب راحتی بیشتر مصرف کننده نهایی مانند بیمار در اتاق جراحی، خریدار آمازون و جستجوگر گوگل میشود. در واقع، مزایای آسانسازی ناشی از رویههای خودکار باید مستقیماً معطوف به صاحبان سیستمهای اتوماتیک باشد.
از آنجا که جایگزینی نیروی کار با ماشینها صرفاً آسیبی حاشیهای نیست، هر زمان که نیروی کار با اتوماسیون مواجه شود، بیکاری تکنولوژیک در کوتاه یا بلند مدت پیامد ضروری خواهد بود. اریک برینیالفسون۱۴، اقتصاددان امآیتی و اندرو مکآفی۱۵ که از پیشگامان اتوماسیون به شمار میروند، از این ابهام چنین سخن گفتهاند:
حتی سودمندترین پیشرفتها نیز نتایج نامطلوبی در پی خواهد داشت که باید مدیریت شوند… پیشرفت تکنولوژیک برخی افراد را از جریان کار حذف خواهد کرد و شاید با افزایش سرعت آن، شمار زیادی بیکار شوند.۱۶
اگر این عبارت را بچرخانیم، معنای آنچه برینیالفسون و مکآفی میگویند آن است که پیشرفت تکنولوژیک باعث آن شده که بسیاری از افراد کنترل شدید اقدامات و ارزیابی دقیق بهرهوری خود را بپذیرند. در واقع این پیشرفت تنها منافع گروه کوچکی از افراد را تأمین خواهد کرد و هماینک نیز در حال تحقق یافتن است. (به عنوان نمونه، از میان پانزده آمریکایی ثروتمند، شش نفر از آنها مالک شرکتهای تکنولوژی دیجیتال هستند که قدیمیترین آنها، یعنی شرکت مایکروسافت، از سال ۱۹۷۵ تاکنون به فعالیت مشغول است. شش نفر دیگر این فهرست نیز صاحبان کسب و کارهای خانوادگی هستند، مانند والتونها که امپراطوری خردهفروشی آنها با دستمزدهای پایین نشانهای از ارزان شدن نیروی کار انسان در نسبت با رباتهای انباردار است. والمارت نیز از سیستم مرکزی فروش خودکاری استفاده میکند که اطلاعات کامل خرید و فروشها را در اختیار مالکان قرار میدهد و با این کار، امکان انبار نکردن کالاهای کمفروشتر و خواب پول کوتاهمدتتر را در نسبت با رقبا فراهم میسازد).
چنانکه پل کروگمن چند سال پیش در نیویورک تایمز نوشت:
ممکن است ماشینهای هوشمند دستیابی به نرخ رشد بالاتر را ممکن سازند، اما آنها همچنین تقاضا برای کار افراد را کاهش میدهند که این امر شامل نیروهای باهوش نیز میشود. لذا ما شاهد جامعهای هستیم که هر روز ثروتمندتر میشود، اما تمام منافع ناشی از این ثروت به کسانی تعلق مییابد که مالک رباتها هستند.
در ایالات متحده دستمزدهای واقعی در طول چهار دهه گذشته راکد باقی ماندهاند، در حالی که مزایای شرکتی به شدت افزایش یافته است. در سال گذشته، ۱۶درصد از مردان میان هجده تا پنجاه و چهار سال و ۳۰درصد زنان در همین گروه سنی بیکار بودهاند؛ امری که بیش از یک سوم آن به بیکاری تکنولوژیک مرتبط است. بنابر گزارش اکونومیست در ابتدای سال ۲۰۱۴:
تحقیقات اخیر نشان دادهاند که جایگزینی نیروی کار با سرمایه از طریق اتوماسیون جذابیت روزافزونی دارد؛ چراکه مالکان سرمایه بیشترین میزان درآمد جهان را از دهه هشتاد تاکنون کسب میکنند، در حالی که سهم نیروی کار در حال سقوط است.
مکتب ویژهای در جهان وجود دارد که به طور عمده توسط افرادی چون لری پیج، مالک گوگل، نمایندگی میشود. در این رویکرد میزان زیادی پول از طریق دیجیتالی کردن و اتوماسیون به دست میآید. این اتوماسیون تقریباً همه چیز را در بر میگیرد و با حذف مشاغل انسانی به افزایش بهرهوری میانجامد. منافع ناشی از ارتقای بهرهوری به نوبه خود به ظهور طبقهای تنآسا میانجامد که از ضرورت کار کردن رهایی یافته است؛ اما صرفنظر از اینکه این افراد خوشاقبال چگونه سرپناهی برای خود مییابند و یا شکم خود را سیر میکنند، باور به اینکه بیشتر افراد چیزی جز استراحت در منزل، تماشای تلویزیون و خرج کردن پول نمیخواهند، نگرشی نادرست نسبت به ارزش کار است؛ حتی در شرایطی که این کار در تحلیل بیرونی چندان راضیکننده نباشد. به بیان سادهتر، کار عاملی هویتبخش است. مایکل دوهرتی۱۷ از دانشگاه دوبلین در همین زمینه روی کارگران ایرلندی تحقیقاتی را انجام داده و کسانی که در انبار خواروبار کار میکنند یا اتوبوسهای شهری میرانند را بررسی کرده است. او این پرسش را مطرح میکند که آیا در شرایط ناامنی شغلی، کار همچنان عاملی برای هویتبخشی به شمار میرود؟ دوهرتی در پایان پژوهش خود نتیجه میگیرد که «یافتههای تحقیق در عبارتی فشرده قابل بیان است: کار اهمیت زیادی دارد!»۱۸
البته میزان این اهمیت به صورت کمّی قابل محاسبه نیست؛ هرچند دین بیکر۱۹، قائممقام مرکز تحقیقات اقتصادی و سیاستی در مقالهای در نیویورکتایمز، اشاره میکند که:
نرخ مرگ و میر مردان مسن پس از بیکار شدن ۵۰ تا ۱۰۰درصد افزایش مییابد، به ویژه اگر تا پیش از آن هیچ گاه بیکاری را تجربه نکرده باشند.
یکی از دلایل این پدیده توسط میهالی چیکسنتمیهالی۲۰ در کتاب روانشناسی تجربه بهینه۲۱ ارایه شده است. بنابر گزارش کِر دریافت که «افراد در زمان کار کردن احساس شادمانی و رضایت بیشتری در نسبت با ساعات فراغت خود دارند.»
حتی زمانی که اتوماسیون مشاغل را حذف نمیکند، باز هم در اغلب موارد ماهیت کار را تغییر میدهد. خلبانانی که امروز تنها برای سه دقیقه کنترل هواپیما را بر عهده دارند، در بیشتر زمان پرواز تنها به نگاه کردن صفحات نمایش مشغول هستند و خلبان خودکار اداره امور را برعهده دارد؛ اما تکیه بیش از حد روی اتوماسیون و گرایش موجود برای اعتماد به رایانهها، حتی در برابر شواهد متناقض فیزیکی، میتواند بسیار خطرناک باشد. کِر به مطالعهای توسط متیو اباستون۲۲، پژوهشگر عوامل انسانی، اشاره میکند که در آن رابطهای مستقیم میان شایستگی خلبان در کنترل و میزان زمانی که صرف پرواز بدون استفاده از خلبان خودکار میشود یافت شده است… این تحلیل نشان میدهد که قابلیتهای پروازی افراد با کاربرد طولانی مدت خلبان خودکار کاهش چشمگیری پیدا میکند، چرا که بدون تمرین منظم برخی از مهارتها تضعیف میشوند.
به صورت مشابه، گزارش ادارۀ هوانوردی فدرال در سال ۲۰۱۳ نشان میدهد که بیش از نیمی از سوانح هواپیمایی نتیجه وجود شرایط روانی خلبان خودکار در ذهن خلبان واقعی بوده است.
ممکن است مثال هوانوردی چندان متقاعدکننده نباشد؛ چراکه اتوماسیون در این صنعت نهایتاً به پرواز ایمنتر انجامیده است. از این رو میتوان موردی عمومیتر چون جستجوی اینترنت با استفاده از گوگل را در نظر گرفت. از دید کِر، تکیه بر اینترنت برای کسب اطلاعات ما را به موجوداتی تنبل و بیفکر تبدیل میکند. او به مطالعهای در مجلله ساینس اشاره میکند که در آن نشان داده شده است که حجم اطلاعات موجود در اینترنت تمایل کابران به یادآوری آنچه به دست آوردهاند را از میان میبرد. کِر همچنین به مصاحبهای با آمیت سینگال، مهندس ارشد جستجوی گوگل، اشاره میکند که گفته است «هرچه دقت اطلاعات به دست آمده از ماشین جستجو بیشتر باشد، پرسشها اهمیت خود را بیشتر از دست میدهند.»
این بیکارگی و تنبلی ذهنی در نهایت به امری میانجامد که کِر آن را «مهارتزدایی» مینامد؛ پدیدهای که در آن تواناییها و مهارتها در نتیجه تسلیم شدن به ماشین از میان میرود. پزشکانی که اعتبار و اقتدار خود را برای خواندن عکسهای اشعه ایکس و تشخیص بیماری به ماشینها واگذار کردهاند، معمارانی که به صورت روزافزون به برنامههای دستیار طراحی تکیه میکنند، بازاریابانی که تبلیغات را بر اساس الگوریتمها به کار میگیرند یا تاجرانی که دیگر تجارت نمیکنند، جملگی مهارتهایی که از طریق تجربه به دست آمده را از دست میدهند یا دیگر قادر به تکرار تجارب پیشین نیستند. چنانکه کِر مشاهده کرده است:
با افزوده شدن مهارتهای ماشین، کنترل بیشتری روی کار صورت میپذیرد و فرصت کارگران برای مداخله و توسعه استعدادهای جدیتر، از جمله آنچه با تفسیر و داوری مرتبط است، کاهش مییابد. زمانی که اتوماسیون به بالاترین سطح خود برسد و کنترل کار را به دست بگیرد، راهی پیش پای کارگران ماهر باقی نمیماند جز آنکه در مشاغلی با سطح مهارتی کمتر مشغول به کار شوند.
در مقابل، ماشینها هر روز میزان بیشتری از مشاغلِ نیازمند به مهارتهای سطح بالا را بر عهده میگیرند. بر اساس تخمین کِر «با افزایش تکیه بشر به ابزارها و الگوریتمها، امکان عمل مستقل از ماشین برای ما وجود نخواهد داشت. این امر به نوبه خود ضرورت کاربرد نرمافزارها را نیز افزایش میدهد؛ در حقیقت، اتوماسیون به تولید اتوماسیون میانجامد.»
اما از آنجا که اتوماسیون به تولید سریعتر دارو، بزرگراههای ایمنتر، تشخیص طبی دقیقتر، مواد معدنی ارزانتر و کارآمدی انرژی بیشتر میانجامد که تنها برخی از مزایای کاربرد سیستمهای خودکار به شمار میروند، شمار اندکی از محققان از جمله نیکلاس کِر باقی ماندهاند که ما را به دقت در تاثیرات اتوماسیون روی ویژگی فردی و جمعی انسان فرا میخوانند. مدت کوتاهی پس از انتشار قفس شیشهای گروهی متشکل از بیش از صد نفر از چهرههای سیلیکون ولی۲۳، به رهبری آلون موسک۲۴ و دانشمندانی چون فیزیکدان نظری استیفن هاوکینگ، در نامهای کسانی را که روی پروژههای اتوماسیون و هوش مصنوعی کار میکنند را مخاطب قرار دادند تا مبادا با فعالیتهای خود چنانکه موسک بیان کرده «شیطان را احضار کنند». هاوکینگ نیز معتقد است که هوش مصنوعی میتواند نسل بشر را نابود سازد، چراکه سرعت تکامل آن بسیار بیشتر از افراد انسانی است. نامه این گروه سندی بسیار ارزشمند است، چراکه غرور و بی پروایی کسانی را نشان میدهد که مشغول برنامهریزی آینده ما هستند و شاید از دل ماشینهای آنها گولم۲۵ و نه خدا ظاهر شود:
[هوش مصنوعی] به پیشرفتهای قابل توجهی در وظایف چندبخشی دست یافته است که از جمله آنها میتوان به شناسایی گفتار، طبقهبندی تصاویر، ابزارهای حمل و نقل خودکار، ماشینهای ترجمه، ابزارهای پادار و سیستمهای پاسخ به سؤالات اشاره کرد.
امروزه قابلیتهای مورد اشاره و بسیاری موارد دیگر در آستانه عبور از پژوهشهای آزمایشگاهی و ورود به تکنولوژیهای ارزشمند اقتصادی هستند. این چرخه به گونهای است که حتی پیشرفتهای کوچک در عملکرد ابزارهای تکنولوژیک به تولید مقادیر عظیمی از پول، سرمایهگذاری بیشتر در تحقیقات و موارد دیگر خواهد انجامید.
مزایای بالقوه این تحولات بسیار زیاد است، چراکه تمامی آنچه تاکنون در تمدن بشری ظهور یافته حاصل عقل بشر بوده است و نمیتوان پیشبینی کرد که با واگذاری این امر به ابزارهای مبتنی بر هوش مصنوعی چه روی خواهد داد. به سبب امکانات بالقوه هوش مصنوعی، تحقیق دربارۀ چگونگی به دست آوردن مزایای آن و در عین حال پرهیز از زیانهای احتمالی اهمیت بسیاری دارد.
با پیشرفت تحقیقات مرتبط با هوش مصنوعی، زمان آن فرارسیده است که پژوهشها نه تنها بر افزایش قابلیتهای هوش مصنوعی، بلکه بر حداکثرسازی منافع اجتماعی آن نیز متمرکز باشد… حوزۀ هوش مصنوعی تاکنون به طور عمده روی تکنیکهایی کار کرده است که در نسبت با هدف خنثی بودهاند. ما پیشنهاد میدهیم که تحقیقات گستردهتری برای اطمینان از این امر صورت پذیرد که سیستمهای هوش مصنوعی سودآور و نیرومند هستند؛ آنها باید آنچه ما میخواهیم انجام دهند.
اما این «ما» کیست که باید تشخیص دهد عملکرد رباتها، الگوریتمها و ماشینهای هوشمند در خدمت منابع عمومی هستند یا خیر؟ این عامل چنانکه نیکلاس کار پیشنهاد میکند، عرصه عمومی نیست. از دید نویسندگان برنامه تحقیقاتی که با نامه امضا شده توسط موسک، هاوکینگ و دیگران همراه هستند، نیرومند و سودآور ساختن هوش مصنوعی، به مانند توسعه سیستمهای هوش مصنوعی مسالهای مهندسی است که باید توسط مهندسان حل شود. در واقع هیچ کس جز خود سازندگان در موقعیتی نیست که بتواند معیارهای کنترل و امنیت را طراحی کند؛ اما اینکه معیارهای مورد نیاز چه هستند و هدف مورد نظر آنها چیست، مساله دیگری است. در حقیقت، برنامه پژوهشی ارایه شده برای مثال در پی «حداکثرسازی مزایای اقتصادی هوش مصنوعی است در حالی که آثار نامطلوب آن را نیز کنترل میکند. آثاری که بیکاری و نابرابری نیز از جمله آنها است.»
البته اولویتها کاملاً واضح و شفاف هستند؛ پول در صدر فهرست قرار دارد و پس از آن افراد مورد توجه قرار میگیرند. به عنوان نمونه، این فریب معنایی را در نظر بگیرید که «اگر مطابق پیشنهاد سازمانها سلاحهای خودکار ممنوع شوند، آیا تعیین دقیق معنای خودکار بودن در این زمینه مشخص است…؟» به علاوه نویسندگان این طرح پذیرفتهاند که «همراستا کردن ارزشهای پرقدرت هوش مصنوعی با ارزشها و اولویتهای ما دشوار خواهد بود». هرچند این امر ممکن است با ساخت «سیستمهایی که میتوانند ارزشهای مورد نظر را به صورت همزمان بیاموزند» برطرف شود. با این حال، این گروه در تعیین ارزشهای مورد نظر و مرجعی که باید آنها را تعیین کند با شکست مواجه میشوند، چراکه بسیاری از این ارزشها جهانشمول نیستند و ساخت اجتماعی-فرهنگی در ماهیت آنها نقشی حیاتی ایفا میکند.
ما در عصری تکنولوژی دوست زندگی میکنیم. ابزارهای دیجیتال و آنچه برای ما انجام میدهند را دوست داریم. امروز ما میلیاردهای اینترنتی را بزرگ میداریم، چراکه راه را به ما نشان دادهاند و رسیدن به مقصد نهایی را ممکن ساختهاند. عصر ما عصری است که در آن باراک اوباما، رییس جمهور ایالات متحده، مرکزی ملی را برای توسعه رباتیک راهاندازی کرده است تا «نسل آینده رباتها را توسعه داده و قابلیتها و کاربردپذیری این سیستمها را افزایش دهد، ضمن آنکه گروههای مختلف را به تمرکز روی عرصههای خلاقانه کاربرد این تکنولوژی تشویق نماید». با این حال، سادهدلانه است اگر باور داشته باشیم که دولت شایستگی لازم برای کنترل پیشرفتها و توسعه کاربرد رباتها، نسل آینده الگوریتمها و هوش مصنوعی را دارا است. چراکه دولت از بخشهای متنوعی تشکیل شده که هر یک دیدگاههای متفاوت و بعضاً متعارضی در خصوص آینده تکنولوژی دارند؛ اما در مقابل، کسب و کارهای خصوصی در پی سود شخصی هستند و در برابر مقررات مقاومت میکند.
پینوشتها:
• این مطلب را سو هالپرن نوشته است و در تاریخ ۲ آوریل ۲۰۱۵ با عنوان «How Robots & Algorithms Are Taking Over» در نیویورک ریویو آو بوکز منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴ آن را با عنوان «پیامدهای اقتصادی و اجتماعی بیکاری تکنولوژیک» و ترجمۀ علی حاتمیان منتشر کرده است.
[۱] Nicholas Carr
[۲] Carl Benedikt Frey
[۳] Michael Osborne
[۴] technological unemployment
[۵] calamity prophets
[۶] Harley Shaiken
[۷] Boston Consulting Group
[۸] NSA and CIA
[۹] Eve
[۱۰] Cynthia Breazeal
[۱۱] John Markoff
[۱۲] Lethal Autonomous Robots
[۱۳] Lawrence Summer
[۱۴] Eric Brynjolfsson
[۱۵] Andrew McAfee
[۱۶] The Second Machine Age: Work, Progress, and Prosperity in a Time of Brilliant Technologies (Norton, 2014), pp. 10–11
[۱۷] Michael Doherty
[۱۸] Michael Doherty, “When the Working Day Is Through: The End of Work As Identity?” Work, Employment and Society, Vol. 23, No. 1 / March 2009
[۱۹] Dean Baker
[۲۰] Mihaly Csikszentmihalyi
[۲۱] The Psychology of Optimal Experience / 1990
[۲۲] Matthew Ebbatson
[۲۳] سیلیکون ولی؛ مرکز تکنولوژی ارتباطات در حومه سانفرانسیسکو که دفتر بسیاری از غولهای تکنولوژی دیجیتال در آن قرار دارد.
[۲۴] Elon Musk
[۲۵] در اساطیر یهودی موجودی است که به طرق سحرآمیز از اشیای بیجان ساخته میشود و به مانند انسان حیات مییابد.