نوشتار

چرا تئوری‌های توطئه این‌قدر جذاب‌اند؟

طبیعت ما انسان‌ها متناسب با باورپذیری ساخته شده، نه حقیقت

چرا تئوری‌های توطئه این‌قدر جذاب‌اند؟

از نظر گروه نه‌چندان کوچکی از آدم‌ها، در پس خیلی از اتفاق‌های مهم و بزرگی که عادی به نظر می‌رسند، توطئه‌ای شوم در جریان است؛ نقشه‌هایی بدخواهانه که به دست سازمان‌ها و افراد قدرتمند طراحی می‌شوند که می‌خواهند به ما آسیب برسانند یا کنترلمان کنند. برخی تئور‌های توطئه خنده‌دار یا بی‌ضررند، مثل اینکه زمین تخت است. بعضی دیگر، مثل باور به زیان‌بار بودن واکسن‌ها، می‌تواند به شیوع بیماری‌ها منجر شود. این تئوری‌ها، چه خنده‌دار باشند چه زیان‌بار، چیز جدیدی نیستند و در طول تاریخ و در فرهنگ‌های مختلف رایج بوده‌اند. پس چرا تئوری‌های توطئه همچنان این‌قدر فریبنده و جذاب‌اند؟

NYBooks

Why Conspiracy Theories Are So Alluring

ریچارد ای. فریدمن، نیویورک ریویو آو بوکز— این روزها، تقریباً دو نفر از هر پنج آمریکایی که در یک نظرسنجی شرکت کردند می‌گویند قطعاً یا احتمالاً هیچ‌وقت واکسن جدید کووید ۱۹ را نخواهند زد. احتیاط بسیاری از مردم درمورد این واکسن قابل‌درک است، چراکه نشان از فناوری جدیدی دارد: حاوی mRNA است و مردم نگران‌اند که ممکن است ژنومشان را برای همیشه تغییر دهد. درواقع، به‌محض اینکه سلول‌ها اطلاعات زیستی این mRNA را می‌خوانند و به پروتئین اسپایک ویروسی ترجمه می‌کنند، mRNA به‌سرعت تجزیه می‌شود. سپس پروتئین تولید شده واکنش سیستم ایمنی را برمی‌انگیزد. این واکسن نه می‌تواند به انسان‌ها ویروس کرونا منتقل کند، نه می‌تواند تغییری در دی‌ان‌ای آن‌ها ایجاد کند و نه حاوی تراشه‌ای میکروسکوپی است.

بااین‌حال، برخی از این طرفداران جنبش ضدواکسن ظاهراً معتقدند که واکسن درواقع پوششی است برای طرحی شرارت‌بار از طرف بیل گیتس، بنیان‌گذار مولتی‌میلیاردر مایکروسافت، که قصد دارد با کاشت نوعی فناوری میکروسکوپی ردیابی درون ما بر ما، بر اقتصاد و سپس بر جهان سلطه پیدا کند. در نتیجۀ چنین باوری، بیل گیتس و خانواده‌اش بارها و بارها تهدید به مرگ شده‌اند.

علی‌رغم رخدادهای پیچیده، فناوری‌های گیج‌کنندۀ جدید و گاهی اطلاعات متناقض، قدرتِ توضیحیِ روایتِ مرموز اما کلی‌ به‌آسانی بر تبیین‌های معمولی و کسل‌کننده از دنیا چیره می‌شود. از نظر کسانی‌ که تحت‌تأثیر چنین باورهایی قرار دارند،‌ در پسِ واقعیتِ قابل‌مشاهده نقشه‌هایی هست که به دست سازمان‌ها و افراد قدرتمند و با نیاتی بدخواهانه -کنترل ما، آسیب‌رساندن به ما یا کشتنمان- چیده شده است.

برخی از این توطئه‌ها خنده‌دار یا بی‌ضررند، مثل این تصور که زمین تخت است یا فرود انسان روی ماه در سال ۱۹۶۹ جعلی بود. بعضی دیگر، مثل باور به زیان‌باربودن واکسن‌ها، می‌تواند به شیوع بیماری‌ها یا به شکست مهار یک همه‌گیری مرگبار منجر شود. حتی برخی دیگر، مانند این باور که تغییرات اقلیمیِ ناشی از فعالیت‌های انسانی دروغ است (۱۳ درصد از پاسخ‌دهندگان آمریکایی به این باور دارند) سیاره‌مان را تهدید می‌کنند. اما تئوری‌های توطئه چیز جدیدی ندارند یا مختص آمریکایی‌ها نیستند. این تئوری‌ها همیشه در طول تاریخ و در فرهنگ‌های مختلفی که این پرسش در آن‌ها مطرح بوده رایج بوده‌‌اند: چه چیزی باعث می‌شود انسان‌ها در برابر این‌همه توضیحات عجیب‌وغریب دربارۀ تجربیات روزمره آسیب‌پذیر باشند؟

حتی قبل از ساخت واکسن، نظریه‌پردازان توطئه درمورد منشأ همه‌گیری کرونا خیلی تردید داشتند. این همه‌گیری نمی‌تواند نتیجۀ تماس میان انسان‌ها و خفاش‌ها و مورچه‌خوارهای پولک‌دار باشد که حین خرید و فروش در بازار ووهان چین رخ داده است. درنتیجه منشأ طبیعی ندارد. به گفتۀ این نظریه‌پردازان توطئه –رئيس‌جمهور پیشین آمریکا، دونالد ترامپ، یکی از سرشناس‌ترین‌ آن‌هاست که ویروس SARS-CoV-۲ (عامل بیماری کووید۱۹) را «کونگ فلو» خواند- در این همه‌گیری مرگبار چیزی اتفاقی یا عاری از تقصیر وجود ندارد. طبق نظرسنجی جدید NPR/Ipsos، چهل درصد آمریکایی‌ها معتقدند این ویروس در آزمایشگاهی چینی ساخته شده است، برخلاف این واقعیت که مقایسۀ توالی ژنتیکی ویروس کرونا در انسان‌ها و ویروسی که از ناقل‌های حیوانیِ منشأ ویروس جدا شده بود نشان می‌دهد که چنین شاهکاری بسیار بعید است. (استدلالش این است که اگر کسی بخواهد کروناویروس جدیدی مهندسی کند، باید آن را از روی قالب ژنتیکی ویروسی ساخته باشد که بیماری‌زایی‌اش شناخته شده است. ولی تحقیقات نشان می‌دهد که قالب SARS-CoV-۲ تفاوت اساسی دارد با قالب کروناویروس‌هایی که تا کنون تجزیه و تحلیل شده‌اند؛ و بیشتر شبیه کروناویروس‌هایی است که در خفاش‌ و مورچه‌خوار پولک‌دار پیدا می‌شوند و این قویاً نشان می‌دهد ویروس مذکور ساختۀ دست بشر نیست).

یکی از ویژگی‌های فریبندۀ تئوری‌های توطئه این است که بسیاری از آن‌ها دست‌کم شدنی به نظر می‌رسند. تولید یک ویروس کامل با مهندسی زیستی از لحاظ نظری ممکن است، هرچند از نظر فنی نامحتمل می‌نماید. افزودن تراشۀ ردیابی میکروسکوپی به واکسن به نظر می‌رسد درست در لبۀ مرز بین فناوری پزشکی و داستان‌های علمی‌-تخیلی قرار دارد. همه می‌دانند که بیل گیتس سرمایه‌گذاری زیادی در راستای مهار و درمان این همه‌گیری کرده است: بنیاد بیل و ملیندا اعلام کرده مبلغ یک‌میلیارد و ۷۵۰میلیون دلار به مبارزۀ جهانی علیه کووید۱۹ اختصاص می‌دهد، که شامل حمایت از آزمایش‌ها، درمان‌های ابتکاری و درواقع واکسن‌ها می‌شود. سرمایه‌گذاری این بنیاد در مبارزۀ علیه همه‌گیری کرونا همسو با اقدامات قبلی‌اش در زمینۀ بیماری‌هایی مثل ایدز، سل و مالاریاست اما این کار مانع آن نشده که نظریه‌پردازان توطئه کمک‌های مالی بنیاد به تولید واکسن برای مقابله با کروناویروس جدید را شاهدی بر انگیزۀ مالی گیتس برای تداوم‌بخشیدن به آن بدانند.

چیزی که شکست این تئوری‌های توطئۀ خاص را دشوار می‌کند این است که تصور عمومی که اساس آن‌ها را تشکیل می‌دهد، یعنی این تصور که ما دستخوش تأثیر و نفوذ عواملی پنهانی هستیم، نه‌تنها باورپذیر است بلکه گاهی درست از آب درمی‌آید. به‌گفتۀ شوشانا زوبوف، پژوهشگر آمریکایی، فیسبوک، آمازون و گوگل «سرمایه‌داران نظارتی بی‌رحم» هستند که حجم‌های عظیمی از داده‌های مربوط به سلایق شخصی ما را به‌طور کارآمد و بدون رضایت ما جمع‌آوری می‌کنند؛ سپس این اطلاعات را به‌صورت پول درمی‌آورند و از آن برای پیش‌بینی و شکل‌دادن به رفتار ما بهره می‌برند. این روزها کیست که آگهی‌های اینترنتی را بر اساس اشارۀ زودگذرش به موضوعی در مطلبی در شبکه‌های اجتماعی یا حتی در ایمیل شخصی‌اش تجربه نکرده باشد؟ درواقع نگرانی از اینکه مخفیانه کنترل شویم ممکن است بر واقعیتی استوار باشد.

بااین‌حال، خطای ‌شناختی‌ای که در تفکر توطئه‌باور‌ نقش اساسی بازی می‌کند عبارت است از ناتوانی در تشخیص چیزهای باورپذیر اما خیالی از چیزهای واقعی. جمعیتی خشمگین از هواداران ترامپ که روز ششم ژانویه با یورش به ساختمان کنگرۀ آمریکا فریاد می‌زدند «دزدی را متوقف کنید!» و «نبرد برای ترامپ!» کاملاً متقاعد شده بودند که نتیجۀ انتخابات با تقلب و دستکاری در آرا دزدیده شده، برخلاف این واقعیت که ترامپ عملاً با اختلاف ۷میلیون رأی بازندۀ انتخابات بود و نتوانسته بود شواهد محکمی برای شکایات خود ارائه کند. حالا چگونه این جمعیت -در کنار حدود ۷۰ تا ۸۰ درصد از رأی‌دهندگان دموکرات، طبق نظرسنجی‌ها- این دروغ مضحک را می‌پذیرند که او پیروز انتخابات است؟

این باور به‌خاطر این نبود که آن‌ها دچار روان‌پریشی گروهی شده بودند. بعید است ده‌ها میلیون آمریکایی به‌طور بالینی دچار توهم آشکار شده باشند. پاسخ در خصلتی اساسی از قوۀ شناخت و روان‌شناسی انسان نهفته است:‌ طبیعت ما انسان‌ها متناسب با باورپذیری ساخته شده، نه حقیقت. ما به حس شهودی خود متکی هستیم، که معمولاً گمراه‌کننده است، نه به واقعیت‌ها. و این ویژگی شناختی نقطۀ ضعف خاصی برای ماست در عصر رسانه‌های دیجیتال که ما را زیر سیل اطلاعات -همچنین اطلاعات نادرست۱ و اطلاعات گمراه‌کنندۀ۲ آشکار- غرق کرده است، چون ناگزیر به داده‌هایی کشیده می‌شویم که جهان‌بینی ما را تأیید می‌کنند و از داده‌هایی که آن را نقض می‌کنند دور می‌شویم.

این اثر با الگوریتم‌هایی تقویت می‌شود که اکنون حاکم بر بسیاری از دانسته‌هایی است که فکر می‌کنیم می‌دانیم -یا می‌خواهیم بدانیم. این الگوریتم‌ها اطمینان می‌دهند که بعید است با اطلاعاتی روبه‌رو شویم که باورهای محبوب ما را نقض می‌کنند. برای بیرون‌رفتن از این حباب اطلاعاتی خودپایدار که با اعضای دیگر «قبیله‌مان» سهیم‌ هستیم، باید قدمی خودآگاه و برخلاف شهود برداریم. مسلماً شورشگران طرفدار ترامپ به حرف‌های رئيس‌جمهور پیشین و رسانه‌های تبلیغاتی او، مانند «شبکۀ یک خبری آمریکا»، زیاد گوش می‌دادند و روایت آشکارا کاذب اما به‌لحاظ هیجانی جذاب را درمورد تقلب انتخاباتی در سطح گسترده شنیده بودند -روایتی که دقیقاً چیزی را تأیید می‌کرد که مشتاقانه می‌خواستند باورش کنند: اینکه ترامپ پیروز انتخابات است.

همان‌طور که نظرسنجی از رأی‌دهندگان جمهوری‌خواه به‌خوبی نشان می‌دهد، بخش عظیمی از جمعیت انسانی به تئوری‌های توطئه باور دارند. این باعث می‌شود نتوانیم به‌آسانی از این پدیده بگذریم و آن را فقط تفکر عجیب‌وغریب یک عنصر بی‌اهمیت یا نوعی آسیب روانی بدانیم؛ همۀ ما بیش از چیزی که جرئت بیانش را داشته باشیم مستعد باورهای نادرست هستیم. مثلاً، دست‌کم نصف اهالی نیویورک طی یک نظرسنجی در سال ۲۰۰۴ موافق این نظر بودند که دولت آمریکا «در روز ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ یا همان روزها از قبل می‌دانست که حملاتی برنامه‌ریزی‌شده وجود دارد و آگاهانه اقدامی نکرد». همچنین، در تحقیق از یک جامعۀ آماری معرفِ آمریکایی‌های سراسر کشور، ۳۷ درصد موافق جملۀ زیر بودند: «سازمان غذا و دارو عمداً مردم را به‌خاطر فشار شرکت‌های داروسازی از درمان‌های طبیعی سرطان و بیماری‌های دیگر منع می‌کند». ۳۱ درصد دیگر گفتند نمی‌دانند و ۳۲ درصد نیز مخالف بودند.

این دست باورها مزیت تکاملی قدرتمندی دارند، یا زمانی داشتند، که با ویژگی‌های شناختی تثبیت‌شدۀ ما تأیید می‌شود. ما انسان‌ها در طول تاریخ بیشتر به‌صورت گروه‌های کوچک شکارچی-گردآورنده زندگی کرده‌ایم. بقای ما تا حدی بستگی داشت به توانایی ما در شناسایی و دفع خطرات مختلف. غیر از حیوانات درنده، خطراتی هم از سوی قبیله‌های دیگر انسان‌ها را تهدید می‌کرد. مثلاً، پژوهشگرانی در کنیا سال ۲۰۱۲ بقایای وحشتناک بیست‌وهفت جسد را در سایت باستانی ناتاروک پیدا کردند -جمجمۀ بعضی از این اجساد خرد شده بود و دست‌هایشان از پشت بسته شده بود- قتل عامی که تاریخش به حدود ده‌هزار سال پیش برمی‌گردد.

اگر بتوانید تصور و پیش‌بینی کنید که ممکن است گروه‌هایی از قبایل دیگر برای آسیب‌رساندن به قبیلۀ شما توطئه‌چینی می‌کنند، این توانایی به شما نوعی مزیت انطباقی خواهد داد؛ هشیاری و احتیاط در برابر دشمنان خارجی -حتی اگر اشتباه باشد- در مقایسه با اعتماد نسنجیده استراتژی ایمن‌تری خواهد بود. به همین دلیل، انسان‌های پارانویایی که همیشه تهدیدهای جهان را از نظر می‌گذرانند و همواره بدترین گمان‌ها را به دیگران دارنددر دنیای خطرناک پارینه‌سنگی از مزیت بقا برخوردار بودند. این افراد در دنیای مدرن هم چنین مزیتی دارند. درواقع، ویژگی‌های شخصیتی پارانویایی با دوز کمتر می‌تواند در بسیاری از مشاغل مفید باشد، به‌خصوص برای سیاستمدارانی که باید چالش‌های رقبای خود را پیش‌بینی کنند.

غیر از شناسایی تهدید، ما در طول میلیون‌ها سال طوری تکامل یافته‌ایم که الگوها را به‌سرعت تشخیص می‌دهیم و رابطۀ علّی بین اشیا و رویدادها را درک می‌کنیم. اما تمایل ما به شناسایی سریع الگوها و ایجاد تصویری قابل‌درک از جهان هزینۀ بالایی دارد: این گرایش ما را مستعد خطاهای شناختی می‌کند، مانند دیدن رابطه‌هایی که درواقع وجود ندارند.

طبق تحقیق می‌دانیم که کسانی که تمایل دارند در رویدادها یا محرک‌های تصادفی طرحی معنادار پیدا کنند بیشتر احتمال دارد تئوری‌های توطئه را تصدیق کنند تا کسانی که این سوگیری را کمتر دارند. طی مطالعه‌ای در سال ۲۰۱۷، ژان ویلم فان پرویژن، روان‌شناس هلندی، و همکارانش از شرکت‌کنندگان پرسیدند که آیا به تئوری توطئۀ مشهوری باور دارند یا نه، مثلاً این دیدگاه که دولت آمریکا پیشاپیش از حملات تروریستی یازده سپتامبر ۲۰۰۱ خبر داشت و به مردم هشدار نداد. پژوهشگران باور شرکت‌کنندگان به تئوری اختصاصی آزمایش را نیز ارزیابی کردند -یعنی این تئوری که شرکت تولیدکنندۀ نوشیدنی معروف ردبول مواد خاصی به آن اضافه کرده تا میل مصرف‌کنندگان را به محصول خود افزایش دهد.

سپس از شرکت‌کنندگان دربارۀ توالی نتایج پرتاب سکه سؤال شد که به‌صورت تصادفی با یک کامپیوتر ایجاد شده بود، واقعیتی که شرکت‌کنندگان از آن بی‌خبر بودند. کسانی که بیشتر احتمال داشت نظم یا الگویی در این دنبالۀ تصادفی پیدا کنند، بیشتر متمایل به تصدیق هر دو باور مبتنی بر نظریۀ توطئه بودند. در مطالعه‌ای دیگر، نقاشی دو هنرمند متفاوت را به شرکت‌کنندگان نشان دادند و از آن‌ها پرسیدند: «در این تصویر تا چه حد الگویی می‌بینید؟». یکی از تصاویر نقاشی قطره‌ای آشفته اثر جکسون پولاک، نقاش نوگرای آمریکایی، و یکی دیگر اثر ویکتور وازارلی، هنرمند مجارستانی، بود که به‌خاطر ساختار و معنای طرح‌های منظمِ آثارش مشهور است. پژوهشگران دریافتند که درک الگو در نقاشی‌های بی‌ساختار پولاک به‌طور معناداری باور به نظریه‌های توطئۀ موجود و ساختگی را پیش‌بینی می‌کند. در مقابل، دیدن الگو در نقاشی‌های ساختارمند وازارلی با باورهای مبتنی بر نظریۀ توطئه بی‌ارتباط بود. این یافته‌ها مؤید این فرضیه‌ است که باورهای نامعقول از تمایل به دیدن نظم و الگو در جاهایی ناشی می‌شود که واقعاً هیچ نظم و الگویی ندارد.

نمونۀ بارز تئوری توطئۀ دوران ما «کیواِینان»۳ است که از تشخیص الگوی خیالی محض فراتر می‌رود و یک توطئۀ پنهانی بزرگ را از طرف دیگران می‌بیند و حتی مدعی است قدرت پیشگویی حوادث آینده را دارد. طبق ادعای طرفداران کیواِینان، جنگ ترامپ علیه فرقه‌ای مخفی از نخبگان پدوفیل به «توفان» خواهد انجامید و در این توفان فرقۀ مذکور رسوا خواهند شد، اعضایش مجازات خواهند دید و آمریکا به دوران بزرگیِ حقیقی باز خواهد گشت. کیواِینان در اصل آمیزه‌ای است از هزاره‌گرایی، که رؤیای بازگشتی بزرگ را پیش از آمدن وضعیتی عالی از آیندۀ جهان مطرح می‌کند، و تهمت باستانی خون، که یهودیان را متهم می‌کرد به کشتن بچه‌های مسیحی و خوردن خونشان، با این تفاوت که پیروان کیواِینان مدعی‌اند که اعضای این فرقه پدوفیل‌هایی شیطانی‌اند که قربانیان خود را می‌خورند تا ماده‌ای به‌ نام آدرنوکروم استخراج کنند، که ادعا می‌شود عمر را طولانی می‌کند.

نکتۀ قابلِ‌توجه، غیر از اشتیاق نظم، در تئوری‌های توطئۀ بزرگ، مثل کیواِینان، ادعای داشتن علمی خاص و دست‌نیافتنی دربارۀ جهان است. نوعی ترس از مطمئن‌نبودن و پیچیدگی وجود دارد که باورهای مبتنی بر نظریۀ توطئه برای دفع آن شکل گرفته‌اند. این باورها سلاح نهایی جنبش «هیچ‌ندانم‌گرایی»۴ است: وقتی نظریه‌ای برای همه‌چیز دارید، می‌توانید یادگیری و واقعیت‌ها را کنار بگذارید -همین‌طور هر فکری را که نشان می‌دهد دانش واقعی و تخصص ارزشمند است.

روان‌شناسی نظریه‌پردازی توطئه با بیزاری از تصادفی و اتفاقی دانستن رویدادها کاملاً‌ همخوانی دارد؛ ما بیشتر ترجیح می‌دهیم که فکر کنیم هر اتفاقی دلیلی دارد. من که شغلم روانپزشکی است همیشه شاهد این موضوع بوده‌ام. بسیاری از بیمارانی که دچار سرطان بدخیم می‌شوند با خود می‌گویند چه «کار بدی کردند» که مریض شدند و ترجیح می‌دهند این بیماری را نوعی مجازات بدانند نه ناشی از جهش ژنتیکی یا قرارگرفتن در معرض عوامل بیماری‌زای محیطی، که هر دو اتفاق‌هایی کاملاً تصادفی و عاری از معنایی ذاتی‌اند.

ما انسان‌ها خوشنودی لحظه‌ایِ معنا و باورپذیری را بر واقعیت‌ها و حقیقت ترجیح می‌دهیم و این باعث می‌شود در دنیایی که پیوسته ما را زیر سیل اطلاعات می‌گیرد آسیب‌پذیر باشیم، اطلاعاتی که بیشترش نادرست یا آن‌قدر سنگین و گیج‌کننده است که نمی‌توان صحت و سقمش را معلوم کرد. برای گونه‌ای که مصمم است به ربط‌دادن نقاط به هم و درک جهان، این بستر جدید و خطرناکی برای پرورش تئوری‌های توطئه خواهد بود. مردم به‌طور غریزی چیزهایی را که در ابزارهای ارتباطی خود می‌بینند، می‌خوانند یا می‌شنوند راستی‌آزمایی نمی‌کنند؛ این کار نیازمند تلاش شناختی بیش‌ازاندازه و در تضاد با روشی است که مغز ما با آن تکامل یافته است.

اما راستی‌آزماییِ آنی دقیقاً همان واکنش شناختی‌ای است که باید به‌صورت جامعۀ واحد آن را تقویت کنیم -روشی که آموزش می‌تواند به ترویج آن کمک کند. تحقیقات نشان می‌دهد که بالارفتن سطح آموزش با باور به تئوری توطئه رابطۀ معکوس دارد، شاید به این علت که یادگیری و مطالعه تفکر انتقادی و شکاکیت را تقویت می‌کند و باعث می‌شود حس شهودی گمراه‌کنندۀ خودمان را آسان‌تر سرکوب کنیم. این نبردی دشوار است، اما در حال حاضر با چالش‌هایی مواجهیم -انواع تهدیدها علیه دموکراسی، همه‌گیری، تغییر اقلیم و …- که بقایمان در مواجهه با آن‌ها بستگی دارد به توان مقاومت ما در برابر تفکر توطئه‌باور و پذیرش واقعیت‌هایی که باورهای ما را به چالش می‌کشند. شاید نقطۀ شروع خوب این باشد که تغییرات اجتماعی و اقتصادی را برگردانیم به وضعیت قبلی‌اش، تغییراتی که روزبه‌روز سطوح عالی پیشرفت تحصیلی را به عده‌ای نخبه اختصاص داده و از دسترس دیگران دور کرده است. تعجبی ندارد که به یک توطئه شبیه است.


فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازه‌ترین حرف‌های دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و به‌روز انتخاب می‌شوند. مجلات و وب‌سایت‌هایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابع‌اند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفت‌وگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار می‌گیرند. در پرونده‌های فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمال‌کاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداخته‌ایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر می‌شوند و سپس بخشی از آن‌ها به‌مرور در شبکه‌های اجتماعی و سایت قرار می‌گیرند، بنابراین یکی از مزیت‌های خرید فصلنامه دسترسی سریع‌تر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتاب‌فروشی‌ها، دکه‌های روزنامه‌فروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان به‌صورت تک شماره به‌ فروش می‌رسد اما شما می‌توانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهره‌مندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک به‌عنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال می‌شود و در صورتی‌که فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید می‌توانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.


پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را ریچارد ای. فریدمن نوشته و را در تاریخ ۴ فوریۀ ۲۰۲۱  با عنوان «Why Conspiracy Theories Are So Alluring» در وب‌سایت نیویورک ریویو آو بوکس منتشر شده است. و برای نخستین بار با عنوان «چرا تئوری‌های توطئه این‌قدر جذاب‌اند؟»  در نوزدهمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ مجتبی هاتف منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ با همان عنوان منتشر کرده است.
••  ریچارد آلن فریدمن (Richard A. Friedman) استاد روان‌پزشکی بالینی و مدیر کلینیک روان‌داروشناسیِ کالج پزشکی ویل کرنل در نیویورک است. او، علاوه‌بر انتشار آثاری در مجلات پزشکی و روان‌پزشکی آمریکا، از سال ۲۰۱۵ برای نیویورک تایمز می‌نویسد.
••• آنچه خواندید در شمارهٔ ۱۹ فصلنامهٔ ترجمان منتشر شده است. برای خواندن مطالبی مشابه می‌توانید شمارۀ نوزدهم فصلنامهٔ ترجمان را از فروشگاه اینترنتی ترجمان به نشانی tarjomaan.shop بخرید. همچنین برای بهره‌مندی از تخفیف و مزایای دیگر و حمایت از ما می‌توانید اشتراک فصلنامهٔ ترجمان را با تخفیف از فروشگاه اینترنتی ترجمان خریداری کنید.

[۱] misinformation
[۲] disinformation
[۳] QAnon
[۴] Know-Nothingism

مرتبط

دنیای پنهانی از رنج: کودکی فلسطینی به زندان می‌رود

دنیای پنهانی از رنج: کودکی فلسطینی به زندان می‌رود

مجازات پرتاب کردن سنگ به سمت تانک چقدر است؟

عربستان سعودی چطور دارد جهان را می‌خرد؟

عربستان سعودی چطور دارد جهان را می‌خرد؟

درک پادشاهی سعودی به‌خاطر جایگاه غیرعادی‌ای که دارد ضروری است

وُوک ما را بيدار می‌کند تا به خوابيدن ادامه دهيم

وُوک ما را بيدار می‌کند تا به خوابيدن ادامه دهيم

اسلاوی ژیژک می‌گوید جنبش ووک همچون نوعی جزم‌اندیشی سکولار عمل می‌کند

آمريکا تنها وقتی شکست می‌خورد که از جنگ دست بکشد

آمريکا تنها وقتی شکست می‌خورد که از جنگ دست بکشد

اگر نمی‌توانید در جنگی پیروز شوید، می‌توانید معنی پیروزی را تغییر دهید

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

گروهی از نویسندگان

ترجمه میثم غلامی و همکاران

گروهی از نویسندگان

ترجمه احمد عسگری و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

پاملا دراکرمن

ترجمه مریم خوشحال‌پور

جف کرایسلر, دن آریلی

ترجمه بابک حافظی

دنیل تی. ویلینگهام

ترجمه سید امیرحسین میرابوطالبی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0