مروری بر شش کتاب در زمینۀ حقوق بینالملل
حقوق بینالملل همواره به تاریخ خودش و به جایگاهی که در تاریخ جهانِ مدرن داشته است با اکراه پرداخته است. در این نوشتار خوزه مانوئل بارتو، استاد حقوق دانشگاه بوگوتا به معرفی کتابهایی میپردازد که این وجه مغفول از حقوق بینالملل را مورد توجه قرار دادهاند؛ وجه مشترک همۀ این کتابها از جمله کتاب ساموئل موین، آخرین آرمانشهر: حقوق بشر در تاریخ، این است که گفتمان تاریخی را وارد حقوق بین الملل کردهاند و تطورات این رشته را از منظر تاریخی کاویدهاند.
Six Books: International Law, Human Rights and the Politics of the Turn to History
17 دقیقه
خوزه مانوئل بارتو، کریتیکال لگال ثینکینگ — منظور ما از چرخش بهسمت تاریخ در حقوق بینالملل چیست؟ درواقع دربارۀ بدنهای روبهرشد از دانش صحبت میکنیم که وظیفه دارد تاریخ را بهانحای مختلف وارد حقوق بینالملل کند: بازگویی تاریخ حقوق بینالملل، مطالعۀ حقوق بینالملل درون بستر تاریخ مدرن، مؤثر قراردادن فلسفههای غیراروپامحور تاریخ مدرن و بحران آن بر تئوری حقوق بینالملل، و تاریخمندکردن گفتمان حقوق بینالملل.
همچنین میتوان گفت ما در حال تجربۀ نوعی چرخش یا تغییر فکری هستیم، چراکه حالت پیشفرضِ تئوریِ حقوق بینالملل طی قرنها ایستا و سیستمی بوده است. درضمن، حقوق بینالملل همواره به تاریخ خودش و به جایگاهی که در تاریخ جهانِ مدرن دارد با اکراه پرداخته است. چنین رویکردی را میتوان در درسنامه یا برنامۀ آموزشی حقوق بینالملل و در کتابراهنمای استانداردی مشاهده کرد که بهطور معمول فصلها یا دورههایی را به منابع، اشخاص و بازشناسی اختصاص میدهند و تنها تعداد کمی از صفحات ابتدایی خود را صَرف تاریخ حقوق بینالملل میکنند.
و منظور ما از «سیاستِ» چرخش بهسمت تاریخ چیست؟ در اینجا «سیاست» اشاره دارد به فعل و انفعال بین منافع و موقعیتهای متفاوت در میانۀ فعالیتی پرتنش. «سیاست» در قلمرو آکادمیک اینگونه تعبیر میشود: گفتمانی که در کوتاهمدت و بلندمدت برمبنای تاریخ و مناقشۀ سیاسی شکل میگیرد. در زمینۀ اخیر، وقتی از سیاستِ چرخش تاریخی صحبت میکنیم، به گفتوگوی عقلانیای اشاره داریم که بهطور صریح یا ضمنی میان رویکردهای جهانسومی به حقوق بینالملل و چشماندازهای اروپامحور حقوق بینالملل در حال شکلگیری است.
جورج گالیندو گفته است: کتاب مدنیتبخشِ ملایم ملتها۱، اثر مارتی کاسکنیِمی، آغازگر چرخش بهسمت تاریخ در حقوق بینالملل بود. گفتۀ گالیندو بدین معنا صحیح است که اثر کاسکنیمی یکی از کمکهای اصلی به این حوزه بوده است. اما هنگام تعریف خطوط ترازِ سنتهای فکری ممکن نیست بتوان به یک مؤسسِ واحد اشاره کرد. و اما سهم رویکردهای جهانسومی به حقوق بینالملل در کشاندن پای تاریخ به عرصۀ حقوق بینالملل چیست؟
در ادامه، نخست سه کتاب را بررسی میکنم که بهترتیب نوشتۀ آنگی، راجگوپل و پاهوجا هستند. این کتب با رویکردهای متمایز جهانسومی به حقوق بینالملل نگاشته شدهاند. سپس این کتابها را با اثر چهارم از فاسبندر و پیترز مقایسه خواهم کرد، آثاری که از چشماندازی اروپامحور کمک مهمی به دانش حقوقی بینالملل میکنند. درنهایت، با ستفاده از مطالب کتاب خودم وارد گفتوگویی انتقادی با کتاب ساموئل موین خواهم شد. این گفتوگو انفصالی موازی در رشتۀ حقوق بشر را نشان میدهد.
اولین کتابْ اثر پیشگامانۀ آنتونی آنگی بهنام امپریالیسم، حاکمیت و ساخت حقوق بینالملل۲ است. کمک اصلی این کتاب این بوده است که تاریخ استعمار را به رشتۀ حقوق بینالملل وارد کرده است و، با روشی جسورانه، از استعمار بهعنوان «خاستگاه حقوق بینالمللِ مدرن» یاد میکند.
این کتابْ تاریخی از حقوق بینالملل مدرن ارائه میدهد که با کارهای فرانسیسکو دِ ویتوریا در قرن شانزدهم آغاز میشود. سپس سیاست استعماری قرن نوزدهم، جامعۀ ملل، و فرایند استعمار زدایی در قرن بیستم را پشت سر میگذارد و با جنگ علیه تروریسم در قرن بیستم پایان مییابد. این تاریخی از حقوق بینالملل است که بیش از پنج یا شش قرن طول میکشد.
دومین کتابی که میتوان از آن نام برد حقوق بینالملل از پایین؛ توسعه، جنبشهای اجتماعی و مقاومت جهان سوم۳ اثر بالاکریشنان راجگوپل است. تحولی که این کتاب ایجاد کرد این بود که: از حقوق بینالمللی که تصور میشد ساختهوپرداختۀ وکلا و دیپلماتهاست بهسمت مفهومی پیشرفت که، در آن، جنبشهای اجتماعیای حقوق بینالملل و حقوق بشر را ایجاد میکنند که در برابر ظلم و ستمِ استعماری مقاومت میکنند.
این کتاب نیز وضع تاریخیای را صورتبندی میکند که با جامعۀ ملل در دهۀ ۱۹۲۰ شروع میشود، با برتون وودز و کنفرانسهای باندونگ در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ ادامه مییابد و با انجمن زنان کارگر هندی در دهۀ ۱۹۷۰ به پایان میرسد.
کتاب سوم استعمارزدایی از حقوق بینالملل: توسعه، رشد اقتصادی و سیاست جهانشمولی۴ اثر ساندیا پاهوجا است. این کتاب مسیری را بررسی میکند که حقوق بینالملل بعد از جنگ جهانی دوم بهدنبال نخستین نطق رئیسجمهور ایالات متحده هری ترومن برگزید، مسیری که به روند استعمارزدایی و ظهور و تکثیر گفتمان توسعه منتهی شد. این رویکرد تاریخمند به حقوق بینالمللْ بر روی موضوعات ملت، منابع طبیعی و اقتصاد سیاسی تمرکز دارد. کتاب پاهوجا در سال ۲۰۱۲ برندۀ جایزۀ انجمن آمریکایی حقوق بینالملل شد.
نخستین صفت مشترک این سه کتاب اتخاذ متدولوژیای است که متکی است بر استراتژی پسااستعماریِ مطالعۀ حقوق بینالملل درون بستر جغرافیا و تاریخِ استعمار مدرن و استعمار نوِ کنونی. آنها همچنین وجه اشتراک مهم دیگری هم دارند: این رویکردهای جهانسومی به حقوق بینالملل، با اتخاذ رویکردی دوگانه و سیستمیک و تاریخی، در برانگیختن این چرخش تاریخی دخیل بودهاند. آنها نهتنها مکتب فکری دیگری خلق کردند، بلکه حقوق بینالملل مدرن را بازتعریف کردند. به این معنا با رُز پارفیت موافقم؛ او آنگی و بی.اس چیمنی را، که یکی دیگر از پژوهشگران اصلیِ رویکردهای جهانسومی به حقوق بینالملل است، «مورخان» تمامعیار توصیف میکند.
بر این اساس میتوان رویکردهای جهانسومی به حقوق بینالملل را در ارتباط با چرخش بهسمت تاریخ فهمید. همانقدر که کتابهای آنگی، راجگوپل و پاهوجا کمکهای عمدهای به این جنبش فکری کردند، منطقی است اگر بگوییم رویکردهای جهانسومی به حقوق بینالمللْ خودشان را بهکمک تاریخیگریِ گفتمان حقوقی بینالمللی شکل دادهاند یا اینکه این رویکردها از دل یک نظریۀ تاریخیِ حقوق بینالملل به وجود آمدهاند. اینْ افق نظریِ پروژۀ فکریِ رویکردهای جهانسومی است دربارۀ حقوق بینالملل: حقوق بینالملل بخشی از تاریخ مدرنیته میشود، تاریخی که استعمار در آن نقشی محوری و بنیادی بازی میکند.
حالا نگاهی بیندازیم به چشماندازی اروپامحور: کتاب چهارم کتابراهنمای تاریخ حقوق بینالمللِ۵ آکسفورد است که ویراستۀ باردو فاسبندر و آن پیترز است. این کتابراهنما چکیدهای است بالغ بر ۱۲۰۰صفحه از تمامِ انواع گفتمانهای تاریخ حقوق بینالملل. کتاب حاضر کمکهای افرادی را برمیشمرد که به رویکردهای جهانسومی به حقوق بینالملل قائل هستند، افرادی نظیر آنتونی آنگی، آپندرا باکسی، جیمز توگاثی، متیو کریون، لیلیانا ابرگن و آرنولف بکر لورکا. باوجوداین، بخش عمدهای از آنْ دربرگیرندۀ نوشتههای مؤلفین اروپایی است که به موضوعات و چهرههای مهمِ نظریۀ حقوق بینالملل در زمینۀ تاریخ اروپایی پرداختهاند. [در این راستا] گفتمانهای جهانسومی به مشارکت طلبیده شدند، اما این گفتمانها را در حاشیه نگاه میدارند. ناهید سامور، ضمن اشاره به خارجکردنِ حقوق بینالمللِ اسلامی از تاریخ حقوق بینالملل، اینطور نتیجه میگیرد که: «بنا به اصل تعریفی که ویراستاران ارائه دادهاند، این آن چیزی نیست که یک رویکرد تاریخی جهانی به حقوق بینالملل باید مثل آن به نظر برسد.» طبق آنچه استفان بیکرمز نوشته است، باوجوداینکه بخشهای سوم و چهارم این کتاب به «مناطق» جهان و «تعامل» آنها با اروپا اختصاص پیدا کردهاند «اساس طرح و ساختار کتاب، بهجای غلبه بر تجزیهتحلیل اروپامحور، آنها را استمرار میبخشند».
در مقدمۀ این کتابراهنما پاراگرافی هست که بهطور خاص به روش تفکر عمیقی میپردازد که این مجلد حجیم را شکل میدهد. بونچاره دسوزا سانتوس، با مفهوم «تفکر عمیق»، به روش تفکر ویژۀ غربی اشاره میکند، روشی که تمایزات میان دیدگاههای اروپایی و غیراروپایی را معین میکند، چنین تمایزاتی را به حد افراط میکشاند و، بین این دو، چنان سلسلهمراتبی ایجاد میکند که چشمانداز اروپایی همیشه در صدر قرار میگیرد، درحالیکه نظراتِ دیگر مهمل و متناقض قلمداد میشوند.
در همان پاراگراف، بهمنظور ارزیابی پژوهشهای جدیدی که میان حقوق بینالملل و «قدرت وحشیانۀ» استعمار ارتباط برقرار میکند، اینطور عنوان میشود که «هرچند این پژوهشها با حسننیت هدایت شدند، درضمن به یک معنا اروپامحورند». این کتابراهنما برای اشاره به کسانی که فکر میکنند «تمایز میان اروپاییها و دیگران» سراسر حقوق بینالملل را دربرگرفته است اینطور میافزاید: جوآنی از نظر ما بهدرستی خاطرنشان میکند که این «ضدِروایتْ» چیزی را که میخواهد محکوم کند درواقع استمرار میبخشد و اساساً اثرات سنتگرایانۀ «تاریخنگاری سنتگرای کلاسیک» را بازتولید میکند.
چیزی که در این دو جمله مطرح میشود عبارت است از اینکه: افراد فعال در خط سیر فکریِ شبیه به رویکردهای جهانسومیْ مفهومی واپسگرایانه از حقوق بینالملل را اقتباس میکنند. گذشتهازاین، بهگفتۀ این کتابراهنما، بلاهت اندیشمندانی که رویکرد جهانسومی به حقوق بینالملل دارند بهگونهای است که تمام پروژۀ فکری ایشان را بهطور کامل باطل خواهد کرد و این پروژه را دقیقاً به موضع معرفتیای تقلیل میدهد که با آن مخالف هستند: اروپامحوری. ماهیت این انتقاد در مقایسه با رویکردهای جهانسومی به حقوق بینالملل آنچنان بدیهی است که برای تقویتِ آن تنها به یک پاراگراف نیاز است.
خلاصۀ کلام اینکه این کتاب اولاً، نخستین اثری است که، درعین اروپامحوربودن، مدعی تلاش برای ساختن تاریخی غیراروپامحور و واقعاً جهانی از حقوق بینالملل است؛ ثانیاً، یکی از نخستین آثاری است که رویکردهای جهانسومی به حقوق بینالملل را، بهخاطر احمقانه و واپسگرایانه و اروپامحوربودن، مردود شمرده است. ناهید سامور معتقد است: «به نظر میرسد این کتابراهنما بار دیگر نشان میدهد که نظراتِ غالبْ از توجه به نظرات بهحاشیهراندهشده بازماندهاند.» آنشارلوت مارتینو، باتوجهبه فصل خاصی از این کتاب که در آن اروپامحوری به بهترین حالت شرح داده شده است، اینطور نتیجهگیری میکند: «این خلاصه یا کاریکاتوری است از ایدۀ اروپامحوری که هنوز خودش را واقعی و جهانی میپندارد.»
برویم سراغ کتاب پنجم، آخرین آرمانشهر؛ حقوق بشر در تاریخ۶ اثر ساموئل موین. نخستین استراتژی موین این است که تاریخهای اخیر حقوق بشر را به نقصان متهم میکند. طبق نظر او، روشی که این استدلالها با آن ساخته شدهاند دچار ضعف است. بااینحال نظر موین نسبتاً غیرقابلقبول است، چون گفتمان او معمولاً از ادعاهایی سرشار از لفاظی ساخته شده است. بهگفتۀ فیلیپ آلستون، تزِ موین «با سرسختی، گزینشگری و بدون کوچکترین ظرافتی به سرمنزل مقصود میرسد». من با جورج گالیندو موافقم که میگوید در گفتمان تاریخیِ موین نوعی ناسازگاری وجود دارد، چون او مدعی است نوشتههایش موافقِ اصولی است که مکتب تاریخ فکری کوزلک بنانهاده است اما آنها را به کار نمیبرد.
دومین مشکلِ کتابِ موین این است که او، درحالیکه قصد دارد «تاریخی حقیقی از حقوق بشر» در اختیار ما قرار دهد، کارش به جایی میرسد که چنین تاریخی را نابود میکند. از نظر موین، قبل از دهۀ ۱۹۷۰ یا ماورای حال حاضر، هیچ تاریخ حقوق بشری وجود ندارد. مفهوم او از حقوق بشر آنقدر مضیق است که در کل تاریخ غرب، چه در انقلاب فرانسه و اعلامیۀ حقوق انسان و چه در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، و حتی در مبارزات ضداستعماری هم نمیتواند سوابقش را پیدا کند. بهطور کلی ساختار تاریخ موین از طریق روشی تقلیلگرا بنا نهاده میشود، روشی که در نظر دارد هر رویداد تاریخیِ دیگر و هر پیشینۀ نظریای بهجز حال حاضر را از سنت حقوق بشر خارج کند. این امر در دو ایراد بعدی، که برای این کتاب مطرح شده، آشکار است.
مشکل سوم این است که، علیرغم اینکه این کتاب را تاریخی جهانی و حقیقتمدار از حقوق بشر میپندارند، نهتنها دیدگاهش اروپامحور است بلکه آمریکامحور است. موین بهعنوان مشخصههای مهم تاریخِ خودش بر موارد زیر تأکید میکند: نخستین خطابۀ رئیسجمهور کارتر و بعدازآن سیاست خارجی او، بهعلاوۀ مبارزات برای دموکراسی در کشورهای پرده آهنین۷ و بهرسمیتشناختن نهادهایی مثل سازمان عفو بینالملل. در انجام این کار، موین اعتبار یا ارزشی افراطی و حتی خلاف واقع برای دولت کارتر بهعنوان دیدبان حقوق بشر قائل است، مخصوصاً اگر در نظر بگیریم که در همان زمان ایالات متحده تعدادی از رژیمهای خودکامه یا دیکتاتوری را در سرتاسر جهان و ازجمله در آمریکای لاتین حمایت میکرد. بالاتر از همۀ اینها، میتوان گفت نظریۀ موین حتی بهعنوان یک دیدگاه حقوق بشریِ آمریکامحور هم قابلتوصیف نیست، چون دیگر مشخصههای این سنت ریشهدارِ حقوق بشری در ایالات متحده را دربرنمیگیرد، مشخصههایی مثل اعلامیۀ استقلال، قانون اساسی ایالات متحده که بسیار مشابه اعلامیه بود، مبارزات علیه بردهداری در قرن نوزدهم، و جنبش حقوق مدنی و مارتین لوتر کینگ در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰.
و اما نوبت میرسد به مشکل چهارم که آنتونی آنگی قبلاً به آن اشاره کرده است. این مشکل مربوط به این است که موین تعدادی از رویدادهایی را که با روند استعمارزدایی در ارتباطاند، به این بهانه که متعلق به سنت حقوق بشر نیستند، رد میکند، مثل: تصویب کنوانسیون سازمان ملل علیه نسلکشی، و مبارزۀ ضدآپارتاید در آفریقای جنوبی. این طردکردن از نظر موین قابلتوجیه است، چون این رویدادها را تنها میتوان بهعنوان بخشی از مبارزات ملیگرایانه علیه استعمار تلقی کرد، چنانکه گویی استعمارزدایی و حق تعیین سرنوشت و عدمتبعیضنژادی ذاتاً با حقوق بشر ناسازگار بودند.
درنهایت، ششمین کتاب حقوق بشر از چشماندازی جهانسومی؛ نقد، تاریخ و حقوق بین الملل۸ است که نویسندۀ همین مطلب آن را ویراسته است. علت اینکه وسط این بحث از چنین کتابی صحبت میکنیم این است که، از سه بخش این کتاب، دو بخشِ آن به بازنویسی تاریخ حقوق بشر اختصاص پیدا کرده است. این بخشها برمبنای فلسفۀتاریخی ایجاد شدهاند که میپندارد بحران مدرنیته قبلاً با فتح آمریکا و غلبه بر نسلکشی استعماری تمام شده است. این کتاب در ابتدا تاریخهای دیرین و اروپامحورِ حقوق بشری و همچنین تاریخهای آمریکامحور مدل دهۀ هفتاد، همچون آنچه اخیرا در آخرین آرمانشهر نوشته شده است، را به پرسش کشیده و تکمیل میکند.
کتاب حاضر سپس این ایده را مطرح میکند که در تاریخ مدرن حداقل دو جریان حقوق بشری وجود دارد: یکی جریانی است که در اروپا و از دل مبارزات علیه استبداد و توتالیتاریسمْ توسعه پیدا کرد و جریان دیگری که بهواسطۀ پیشروی استعمار و مبارزات علیه آن شکل گرفت. این تاریخِ متفاوتْ با فتح آمریکا و آثار لاسکاساس، سوئارز، ویتوریا و سِپولوِدا شروع میشود و امروزه در مبارزاتی ادامه پیدا میکند که با جنبشهای اجتماعی پیشمیروند، جنبشهای اجتماعیای که در جهان سوم یا در جهان جنوب۹ در برابر جهانیسازی نئولیبرال و استعمار نو مقاومت میکنند. این نوع از جهانیسازی و استعمار با امپراتوریهای معاصر، شرکتهای چندملیتی و مؤسسات مالی بینالمللی به حرکت درمیآیند. در این جریان، یک سنت فکری متفاوت با تئوری ضداستعماریِ حقوق بشر وجود دارد که از آثار نویسندگانی چون اینها به دست آمده است: گومن پوما، توسن لووِرتور، سوجورنر تروث، ماهاتما گاندی، مارتین لوتر کینگ، سیلویا وینتر، ریگوبرتا منچو، دومیتیلا چونگارا و آپندرا باکسی.
مکاتب متفاوت فکری نسبت به اروپامحوری بهتندی انتقاد کردهاند، نظیر مطالعات طبقۀ فرودست و مطالعات پسااستعماری، فلسفۀ آفریقایی و کارائیبی و آتلانتیک سیاه، معرفتشناسیهای جنوبی، و تئوری استعمارزدا. بااینحال، آنگونهکه در تاریخنگاریهای اخیرِ حقوق بینالملل و حقوق بشر بیان میشود، آگاهی اروپایی مشخصاً اروپامحور باقی مانده است. این شرایط حتی بعد از آنکه انتقادات اروپایی نسبتبه اروپامحوری مطرح شدند هم برقرار است، مثل انتقاداتی که مارتی کاسکنیمی و، تاحد مشخصی، تفکر پستمدرنْ آنها را صورتبندی کردند.
در طرف دیگرِ این بحث، رویکرد جهانسومی به حقوق بینالملل قرار دارد. این رویکردْ تاریخها و استانداردهای جایگزین را شرح میدهد، به پیشبرد گفتوگوهای پربار جنوبجنوب ادامه میدهد و، درعینحال، خواستار آن است که ادعای جهانشمولیِ اروپامحوری به پایان برسد و چشماندازهای غیراروپامحور دیگر به حاشیه رانده نشوند. بنابراین، چشماندازهای غیراروپامحور، ضداستعماری و جهانسومی به دنبال آناند که اعتبار سیاسی و فکری خودشان را به ثبوت رسانده و شرایط گفتوگویی انتقادی و همتراز با همتایان اروپایی خود را فراهم کنند، گفتوگویی که در آن تمام شرکتکنندگان خودشان را رویکردهای همشأنی میدانند که از قلمروهای مختلفِ جهان گرد آمدهاند، نه از مرکز جهان. تمام اینها درون یک منطق شکل میگیرند: منطقِ تقویت ظرفیت جنبشهای اجتماعی، حقوق بینالملل و حقوق بشر برای مقاومت در عرصههای سیاسی و حقوقی در برابر خشونتی که دولت و امپریالیسم اعمال میکنند، چه در زمان حال و چه در قرنهای آتی.
اطلاعات کتابشناختی:
Anghie, Antony. Imperialism, sovereignty and the making of international law. Vol. 37. Cambridge University Press, 2007
Rajagopal, Balakrishnan. International law from below: Development, social movements and third world resistance. Cambridge University Press, 2003
Pahuja, Sundhya. Decolonising international law: development, economic growth and the politics of universality. Vol. 86. Cambridge University Press, 2011
Fassbender, Bardo, et al., eds. The Oxford handbook of the history of international law. Oxford University Press, 2012
Moyn, Samuel. The last utopia. Harvard University Press, 2010
Barreto, José-Manuel, ed. Human rights from a third world perspective: Critique, history and international law. Cambridge Scholars Publishing, 2014
پینوشتها:
• این مطلب را خوزه مانوئل بارتو نوشته است و در تاریخ ۲۷ مارس ۲۰۱۵ با عنوان «Six Books: International Law, Human Rights and the Politics of the Turn to History» در وبسایت کریتیکال لگال ثینکینگ منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۹ فروردین ۱۳۹۶ این مطلب را با عنوان «کشاندن پای تاریخ به عرصۀ حقوق بینالملل» و با ترجمۀ ندا سیانکی منتشر کرده است.
•• خوزه مانوئل بارتو (José-Manuel Barreto) دانشآموختۀ دکتری حقوق در کالج برکبک دانشگاه لندن و عضو دانشکدۀ حقوق دانشگاه لسآندس واقع در بوگوتا، پایتخت کلمبیا، است. حقوق بشر و عواطف (Human Rights and Emotions) آخرین کتاب او است که توسط انتشارات روتلج به چاپ رسیده است.
[۱] The Gentle Civilizer of Nations
[۲] Imperialism, Sovereignty and the Making of International Law
[۳] International Law from Below: Development, Social Movements and Third World Resistance
[۴] Sundhya Pahuja’s Decolonizing International Law: Development, Economic Growth and the Politics of Universality
[۵] Oxford Handbook of the History of International Law
[۶] The Last Utopia: Human Rights in History
[۷]Iron Curtain : پردۀ آهنین نام بخشبندی مرزی اروپای پس از جنگ جهانی دوم بود که در جنگ سرد به دو بخش اروپای غربی و کشورهای عضو پیمان ورشو تقسیم شده بود. با پایان جنگ سرد در ۱۹۹۱ پردۀ آهنین نیز برچیده شد [مترجم].
[۸] Human Rights from a Third World Perspective. Critique, History and International Law
[۹] the Global South: «جهان جنوب» واژهای است که امروز بهجای جهان سوم به کار میرود و بهمعنای کشورهای کمترتوسعهیافته است. این کشورها اکثراً در نیمکرۀ جنوبی قرار دارند [مترجم].