مطالبی برگزیده از منتشرشدههای سال گذشته
معلوم نیست چرا ما آدمها، برای عمل به برنامههایمان، دوست داریم از ابتدای هفته، ماه، یا سال دست به کار شویم. انگار، با شروع سال نو، میشود دستها را به هم بزنیم، گردوخاک سال گذشته را بتکانیم و بعد هم با سرخوشیِ بیشتری بهسراغ اهدافمان برویم. در این صورت، حتماً «خواندن» را هم جزو برنامههای سال آیندهتان گذاشتهاید. پس برای اینکه خُلف وعده نکرده باشید، این شما و این بهارنامۀ ترجمان در سال ۱۳۹۸.
12 دقیقه
♦ برای مطالعۀ هر یک از مطالب این پرونده، بر روی تیتر آنها کلیک کنید.
• «علاقهات را پیدا کن» توصیۀ مزخرفی است
علاقه پیدا نمیشود، بلکه به مرور پرورش مییابد
«علاقهات را پیدا کن؛ اگر آنچه را دوست داری انجام بدهی پیدا کنی، آن وقت دیگر مجبور نیستی حتی یک روز هم در زندگیات کار کنی». حتماً شما هم جملاتی از این دست را شنیده یا خواندهاید. جملاتی که نقل محافل و سمینارهای موفقیت است و کتابهای روانشناسی عامهپسند را پر کرده است. مطالعات اخیر برخی روانشناسان برجسته نشان میدهد که ممکن است زمانش رسیده باشد که شیوۀ تفکرمان را دربارۀ علایقمان تغییر دهیم.
• برای پاسخدادن به پیامک مخاطب خاصتان چقدر باید صبر کنید؟
شد یک دقیقه که جواب نداده. شد پنج دقیقه. شد نیم ساعت. شد یک روز
هر کسی که در این سالها درگیر رابطهای عاطفی شده باشد، قطعاً با چالش شبانهروزی پیامکها دست و پنجه نرم کرده است. برایش پیامکی میفرستید، آن را میبیند، ولی جواب نمیدهد. هی گوشیتان را چک میکنید، صدبار پیامکتان را از نو میخوانید. ناراحت شده؟ حوصله نداره؟ دیگه از من خوشش نمیاد؟ کار احمقانهای کردم؟ میمیرید و زنده میشوید تا بالاخره گوشیتان میلرزد و پیامکش میرسد. حالا نوبت شماست که انتقام بگیرید.
• چهلسالگی آخرین سال زندگی ماست؟
در دوران میانسالی کسی به ما نهیب میزند: نگاه کن! نیمی از زندگیات سپری شده
وقتی رفتهرفته به چهلسالگی نزدیک میشویم، حسی غریب و گمگشتگی خاصی را تجربه میکنیم. دانته اینطور توصیفش میکند: «در میانۀ سفر زندگی، خویش را در جنگلی تاریک مییابم». جرقۀ این دوره با درک این موضوع رخ میدهد که زندگیمان به نیمه رسیده، و مرگ صرفاً چیزی نیست که برای دیگران اتفاق میافتد: مرگ آرامآرام به استقبال ما هم میآید. الیوت ژاک، روانشناس کانادایی، این حس قدیمی را یکبار دیگر کشف کرد و پرسید: «چرا در میانسالی دچار بحران میشویم؟»
• مصائب بزرگترین متخصص خودمهاری برای مهار خود
برای مقاومت در برابر وسوسهها باید تصویر آنها را در ذهن تغییر داد
واژۀ خودمهاری با نام والتر میشل عجین است. با این حال بد نیست بدانید که میشل سالها درگیر ترک سیگار بوده و هنوز هم نمیتواند جلوی تند غذاخوردن و عصبانیتهای ناگهانیاش را بگیرد. میشل بر اساس تجربیات شخصی و پژوهشیاش معتقد است که انسان زمانی میتواند خود را در برابر وسوسههای گوناگون حفظ کند که ارزش عینیِ آنها را تغییر دهد.
• نترس و فرزندت را تحسین کن
همه فکر میکنند تحسین زیادی بچه را به هیولایی حقبهجانب تبدیل میکند، اما ماجرا اصلاً به این سادگی نیست
اگر فرزندانتان را فقط برای کارهای بزرگ تحسین کنید ممکن است استانداردهای شما را خیلی بالا تصور کنند و مضطرب شوند. اگر مدام برای کارهای خیلی ساده تحسینشان کنید یا فکر میکنند شما سادهلوحاید یا اینکه آنها را احمق فرض کردید. دست آخر هم اگر برای همۀ کارهای کوچک و بزرگ تحسینشان کنید احتمالاً لوس و حق به جانب بار میآیند. شما هم با این گزارهها موافقید؟ پس شاید بهتر باشد نگاهی به تجربۀ دست اول و مطالعات کارلین فلورا بیندازید؛ احتمالاً چشماندازتان نسبت به تحسین فرزندانتان دگرگون شود.
• رنج روزهای تعطیل برای آدمهای غمگین
فشار اجتماعی برای شادبودن در روزهای تعطیل، آدمهایی را که نیاز به تنهایی دارند عذاب میدهد
چرا روزهای تعطیل باید خوش بگذرد؟ چه کسی حکم کرده است که جمعهها باید صرف مهمانی و گشت و گذار و تفریح شود؟ اگر آدم تنهایی باشید، یا به هر دلیلی از نظر ذهنی شرایط مناسبی نداشته باشید، احتمالاً ترجیح میدهید که وقتی بقیۀ اعضای خانواده میروند مهمانی، زیر پتوی خودتان مچاله شوید و به عالم و آدم بد و بیراه بگویید. آلن دو باتن حق را به شما میدهد، اما حرفهایی هم برایتان دارد.
• آیا بالاخره روزی همهچیز درست میشود؟ نه. با این واقعیت کنار بیایید!
یک مجری تلویزیون، بعد از گذراندن سالی مصیبتبار، سراغ آدمهایی رفت که زندگیشان را باخته بودند
سال ۲۰۱۴، برای لی سیلز، مجری معروف شبکۀ ای.بی.سی، بدترین سال زندگیاش بود. بیماری خودش، بعد عملهای جراحی پسر کوچکش، و نهایتاً از هم پاشیدن زندگی زناشویی بیستسالهاش. و با این وضعیت، هر شب جلوی دوربین تلویزیون ظاهر میشد تا دربارۀ مرگ، گروگانگیری و فقر بحث کند. اینجا بود که تصمیم گرفت برود دنبال آدمهایی که روزی خبر مشکلاتشان را خوانده بود تا شاید بفهمد که با زندگی چطور باید کنار آمد. حاصل این کار کتابی شد شگفتانگیز.
• به احتمال زیاد، عجیبترین خلبازیهایتان را دقیقاً در ۲۹سالگی درمیآورید
هر نقطۀ پایان به ما انگیزه و نیرو میدهد تا وضعمان را ارزیابی کنیم و برای نداشتههایمان بکوشیم
بیشترین امتیازات در خیلی از مسابقات ورزشی در آخرین دقایق گرفته میشوند؛ در روزهای پایانیِ انجام یک پروژه یا نوشتن یک رساله، بیشترین سرعت و انگیزه را از خود نشان میدهیم و چند روز مانده به تولدمان، بیش از همیشه دچار بحرانهای معنایی و افسردگی میشویم. «پایانها» به شیوههای مختلف بر رفتارها و تصمیمگیریهای ما اثر میگذارند: از تصمیم برای ترک شغلی که دوستش نداریم بگیرید تا شرکت در یک ماراتن نفسگیر.
• دل را بزن به دریا؛ هنر تصمیمگیریهای دشوار
یکی از رازهای هستی تصمیمهای بزرگیاند که بهراحتی گرفته میشوند
جستوجوهای طولانی برای خرید یک لپتاپ، اما تصمیمی عشقی برای ازدواج؛ بالا و پایینکردن متفکرانۀ هزینههای سفر، اما انتخاب بیپروا و یکشبۀ رشتۀ دانشگاه. یکی از پارادکسهای عجیب زندگی این است که برای تصمیمهای ناچیز بیشازحد حسابوکتاب میکنیم، ولی برای انتخابهای سرنوشتسازِ زندگی نه. دل را میزنیم به دریا و لقمههای بزرگتر از دهانمان برمیداریم، اما برسرِ کوچکترین چیزها دستبهدامن معادلات پیچیده میشویم. هرودت میگفت ایرانیان باستان دو بار عزمشان را جزم میکردند: یک بار در مستی، و بار دیگر بهوقت هوشیاری.
• چگونه خرید پیراهنی گرانقیمت میتواند سرآغاز دردسرهای پایانناپذیر باشد؟
اثر دیدرو به ما توضیح میدهد چرا چیزهایی را میخریم که به آنها احتیاج نداریم
اغلبمان آدمهای معمولی و سادهای هستیم که چندان درگیر زرق و برق لوازم روزمرۀ زندگی نمیشویم. همین که کارمان را راه بیندازد پس لابد چیز خوبی است و محصول گرانقیمتتری لازم نیست. اما کافی است پول خوبی دستمان بیاید و وسوسهمان کند یک پیراهن دو میلیون تومانی بخریم. جهنم از همینجا شروع میشود: پیراهن دومیلیون تومانی به کفش و شلوارِ معمولی نمیخورد و، باز اگر تمام لباسهایمان هم نو شوند، این ماشین و خانه است که قدیمیبودنشان آزارمان میدهد.
• تنهایی، مثل اعتیاد، بیصدا و نامرئی و مرگبار است
تنهایی جذام قرن بیستویکم است که قربانیان خود را ذرهذره میخورد و از میان میبرد
«تنهایی چه حسی دارد؟» مگی فرگوسن با این سؤال هولناک سراغ کسانی رفت که در دوران زندگی خود دورههای طاقتفرسایی از تنهایی را تجربه کرده بودند، آدمهایی که در ظاهر شباهتی با یکدیگر نداشتند: زن، مرد، جوان، سالخورده، ثروتمند یا فقیر، ولی در یک چیز مشترک بودند: سقوط در چاه تاریک تنهایی. اما رنج و اندوه تنها چیزی نیست که در تنهایی پیدا میشود؛ این را راهبان بهتر از همه میدانند.
• چرا ازدواجها موفق میشوند یا شکست میخورند؟
به دیالوگهای سینمایی اعتنایی نکنید، شما به کسی احتیاج ندارید که کاملتان کند
تا چند دهه پیش، ازدواج عملی ضروری برای بقا بود. مخصوصاً برای زنان، تأمین اولیهترین نیازها، مثل سرپناه و غذا، خارج از چارچوبهای ازدواج فوقالعاده دشوار بود. ولی این روزها ازدواج غیرضروریتر از همیشه است، بااینحال، نمیتوان گفت که غیرضروریبودن، آسانترش هم کرده است. ازدواج موفق، هنوز هم کمیاب است، اما اگر موفق شوید، باید واقعاً به خودتان تبریک بگویید. چرا که احتمالاً دارید یکی از بهترین ازدواجهای تاریخ بشر را تجربه میکنید.
• چرا پیداکردن دوستان صمیمی بعد از ۳۰سالگی دشوار است؟
وقتی جوانی میگذرد، اغلب افراد در رویکردشان به دوستی تغییراتی درونی را تجربه میکنند
رابطۀ اعضا در خانوادۀ مافیاییِ فیلم «پدرخوانده» چگونه بود؟ تصور اغلبمان از دوستی همانطور است: دوست همچون برادر توست و هر چیزی غیر از وفاداری کامل، به هر قیمتی، بهمعنای خارجشدن از مرزهای مقدس دوستی است. اما هر چه سنمان بالاتر میرود، این تصور غیرواقعیتر میشود. با گذشت ایام جوانی، عنوان «دوست» را برای اطرافیان آزادانهتر استفاده میکنیم و دیگر توقعاتِ آنچنانی و سختگیرانه از آنها نخواهیم داشت. شاید بشود گفت دیگر واقعاً نمیتوانیم با کسی دوست شویم.
• فقط تویی که میتونم بهش بگم: فراسوی گفتوگوهای دوستانه
گاهی حرفزدن زخمها را التیام میدهد و گاهی سکوت
هر آدم سالمی در طول زندگی با دوستان خود به اختلاف میخورد و دلگیر میشود. اما معمولاً نمیدانیم در این مواقع باید چهکار کنیم؟ با رفیق صمیمیمان حرف بزنیم و توضیح دهیم چرا از او دلخوریم؟ یا شاید بهتر باشد سکوت کنیم و در عمل نشانش دهیم که از او گلایهای داریم؟ حتی ممکن است به این نتیجه برسیم که گذشت زمان زخمهای رفاقتمان را بهتر درمان میکند. دبورا تانن، در کتاب جدیدش، میگوید پیچیدن یک نسخۀ واحد برای همه، فقط اوضاع را خرابتر میکند.
• قرارگرفتن در موقعیتهای اضطرابآور فایدههایی هم دارد
استرس پیچیدهتر از آن است که بتوانیم به جنگش برویم یا از آن فرار کنیم
استرس حالت روانی پیچیدهای است که از یک همکار مزاحم تا خیابانی پرترافیک میتواند به آن دامن بزند، اما واکنش ما انسانها به موقعیتهای اضطرابآور نیز به همان اندازه پیچیده و متنوع است. از تسلیم و فرار بگیرید تا تبدیلشدن به آدمهایی اجتماعیتر. اگر کمی خوشبین باشیم، حتی میتوانیم بگوییم استرس قادر است ما را به انسانهایی دلپذیرتر مبدل کند که غمخوار دیگران میشوند و به آنها اعتماد میکنند.
• ازدستدادن کسی که عاشقش هستید واقعاً میتواند کشنده باشد
استرسهای عاطفی سهمگین میتوانند مثل یک گردباد بدن ما را در هم بکوبند
زیستشناسان به ما نشان دادهاند که تجربۀ شادی، غم یا عشق، با کم و زیاد شدن هورمونهای بخصوصی در بدن در ارتباط است. بااینحال، هنوز ابعاد زیادی از واکنشهای بدنی ما در مواجهه با تجربههای عاطفی شدید، مثل ازدستدادن همسر یا عزیزانمان، ناشناخته است. شواهد نشان میدهد دلبستگیها عاطفی چنان قدرتمند است که حتی میتواند به فرد این توانایی را بدهد که لحظۀ مرگ خود را عقب یا جلو بیندازد.
• تشریح آناتومی کاریزما
چه چیز باعث میشود یک فرد مهرۀ مار داشته باشد و چرا باید حواسمان در این باره جمع باشد؟
چرا با وجود اینکه از سخنرانیهای افراد کاریزماتیک به وجد میآییم، بعد از اتمامش چیز زیادی از آنها به یاد نمیآوریم؟ چرا قدرت اقناع افراد کاریزماتیک تا این حد زیاد است؟ چرا آنها میتوانند بهراحتی احساس عشق یا نفرت را در مخاطبانشان برانگیزند. آدام پیور در این نوشته به تشریح آناتومی کاریزما میپردازد و نشان میدهد که چطور میتوان لایههای زیرین کاریزما را شفافتر دید و برای تسلیمشدن یا نشدن در برابرش تصمیم گرفت.
• پرونده: عشق بیخبر نمیآید
نوشتههایی از آلن دوباتن، هلن فیشر، پولینا آرونسون، سوتلانا آلکسیویچ و دیگران
«عشق برای آمدنش کسی را خبر نمیکند. نگاهی واسطه میشود و عقل و هوش بار سفر خود را میبندند و با عاشق وداع میکنند». روایتهای عاشقانهای که لابهلای رمانها خواندهایم و گهگاه بین اطرافیان به گوشمان خورده، همهوهمه، ناگهانی و بیمحابا هستند: چیزی مثل صاعقه میآید و همهچیز را کنفیکون میکند. اما وقتی زندگی مشترک خودمان شروع میشود، گرچه آرزو داریم ما هم گرفتار عشق بشویم، چیزی از آن هیجاناتِ شیرین نصیبمان نمیشود. اشکال از ماست یا آن روایتها یکسره دروغاند؟
• پرونده: چرا دوست داریم زندگیمان تجملی باشد؟
جستارهایی دربارۀ کالاهای گرانقیمت، اما بیاستفاده
نَفَس همسایه با دیدن خودروتان به شماره میافتد و همکاران، چند لحظه یکبار، به ساعتی که در دست دارید ناخودآگاه خیره میشوند. اگر میخواهیم زمان را بدانیم، ساعتی ارزانقیمت یا تلفن همراه نیز کافی است؛ قاعدتاً احتیاجی به ساعتی چندمیلیونی نیست. مبلغ باقیمانده را میشود پسانداز کرد یا به خیریهها داد. اما برخی از رفتارهای مصرفیِ ما آشکارا غیرعقلانی، بیفایده و حتی زیانبار است. پس چه چیزی ما را برای خرید کالاهایی اینقدر لوکس و گران وسوسه میکند؟
• پرونده: خوشبختی ربطی به خوشبینی ندارد
«اگر آن لامبورگینی مال من بود»، «اگر به دختر موردعلاقهام میرسیدم»، «اگر قرارداد چندمیلیاردی را امضا میکردم»، دیگر از خدا هیچچیز نمیخواستم. صبحها که بیدار میشویم و شبها که به رختخواب میرویم، و حتی وقتی داریم خواب میبینیم، کل فکر و خیالمان پیِ یک چیز است: رسیدن به وضعی که همۀ آمال و آرزوهایمان برآورده شده و دیگر چیزی مانع خوشبختیمان نیست. اما تجربهها و تحقیقات زیادی نشان میدهند که ماحصل این وضعیت چیزی نیست جز ناآرامیهای بسیار دیگر. پس خوشبختی چگونه به دست میآید؟
اعتیاد معمولاً از چند عامل زیربنایی و نهفته ریشه میگیرد
نقدهای استیگلیتز به نئولیبرالیسم در کتاب جدیدش، خوب اما بیفایده است
حافظۀ جمعی فقط بخشهایی از گذشته را بازنمایی میکند
جوزف استیگلیتز در مصاحبه با استیون لویت از نگاه خاص خود به اقتصاد میگوید