آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 21 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
اسکرینشاتها هم مایۀ شگفتی و هم مایۀ وحشت ما میشوند
در اینترنت همهچیز سریع و گذراست. در شبکههای اجتماعی خیلی وقتها عکس یا نوشتهای را یک بار میبینید و دیگر هیچوقت نمیتوانید دوباره پیدایش کنید. پیامها ارسال، ویرایش و پاک میشوند. اکانتها ساخته و فعال و غیرفعال میشوند. در این هیاهو، اگر بخواهید اطلاعاتی را برای خودتان نگه دارید، احتمالاً اولین راهی که به ذهنتان میرسد این است که از آن اسکرینشات بگیرید. اما دقیقاً همین قابلیتِ ثبت و ضبط و افشای لایههای خصوصی است که اسکرینشاتها را ترسناک و آشوببرانگیز میکند.
کیتلین تیفانی، آتلانتیک — اوایل سال ۲۰۱۷ شایعهای هراسآور در اینترنت پیچید. یک بهروزرسانی نرمافزاری برای آیفون در راه بود و آنارشیستها در اپل تصمیم گرفته بودند که قابلیت جدیدی به نرمافزار آیفون اضافه کنند؛ بهزودی دستگاه شما هر اسکرینشاتی را که از مکالمههای متنی میگیرید ثبت و ضبط میکند و به طرفین دیگر هم اطلاع میدهد. کاربران اپل تصور کردند که چه اوضاع قمر در عقربی پیش میآید، یا دیگر واجب میشود که دو تلفن همراه داشته باشند، یکی برای استفادۀ روزمره و دیگری برای عکسگرفتن از اولی. کاربرانی هم بودند که پاهایشان را در یک کفش کردند و عهد کردند که هیچگاه از اسکرینشاتگرفتن از متنهایشان دست نکشند. مردی در توییتر نوشته بود «نرمافزار آیاواس ۱۱ قرار است هشدار اسکرینشات داشته باشد، پس اگر اعلانی از من دریافت کردید، میتوانید دست [از حرفزدن با من] بکشید، صادقانه خیلی اهمیت نمیدهم». البته هیچگاه این قابلیت ایجاد نشد، نشانهاش هم همین است که هنوز داریم در یک جامعه کنار هم زندگی میکنیم.
اما اسکرینشاتها بهخودیخود بسیار واقعیاند، و گاهی اوقات بههماناندازه هراسانگیز. فکر اینکه هر کاری که آنلاین انجام میدهیم را ممکن است کسی، جایی، ضبط کند و برای بهرهبرداریهای آتی نگه دارد زندگی آنلاین ما را آکنده از احساسات نهفتۀ پارانویایی میکند؛ و بیایید با آن روبهرو شویم: کسانی این کار را انجام میدهند. این واقعیتی است که همگی ما داریم با آن زندگی میکنیم، اما خودمان را مجبور میکنیم که فراموشش کنیم تا بتوانیم همچنان در آرامش (یا چیزی شبیه آن) پیام بفرستیم و پست بگذاریم و چت کنیم و اسکرینشات بگیریم.
من بهاندازهای که از اسکرینشاتها هراس دارم از بقیۀ چیزها ندارم، چرا که خودم دائماً اسکرینشات میگیرم: از استوریهای احمقانۀ اینستاگرامِ کسانی که دورادور آنها را میشناسم، از بگومگوهای توییتری که واقعاً من به جای آنها خجالت میکشم یا حتی از مکالمههای متنیای که میخواهم دربارۀ آنها نظر شخص دوم، سوم، چهارم یا پنجمی را هم جویا شوم. من برای خودم خالهزنکی هستم و از اسکرینشاتها برای مقاصد خیرخواهانه یا پلید خودم استفاده میکنم. بهعلاوه، همیشه ترسی دائمی همراهم است؛ من که با این عکسهایم در قالبهای پیانجی و جیپیجی باد کاشتهام، روزی طوفان درو خواهم کرد. چه میشود اگر اسکرینشات پیامها را، بهجای اینکه برای فردی بفرستم که میخواهم آنها را تجزیهوتحلیل کند، تصادفاً به همان شخصی ارسال کنم که با او گفتوگو میکردم؟ یا حالتی بدتر از این؛ چه میشود اگر بدون اطلاع من استوریها، توییتها یا پیامهای خود من ضبط شوند تا مضحکۀ خاصوعام شوم یا طوری شود که مردم چپچپ نگاهم کنند؟
قوانین اسکرینشاتگرفتن هم مانند پیامدهای آن شفاف نیست. حتی وقتی فردِ نگرانی این پرسش ساده را در گوگل جستوجو میکند که «آیا زمانیکه اسکرینشات میگیرم، طرف مقابل متوجه میشود یا نه؟»، گوگل دهها مورد از وبلاگهای مختلف میآورد که در آنها با نهایت حوصله و همدلی مطالبی برای او نوشته شده است. نگرانی یک نفر باعث شد تا او در انجمنهای مشاورۀ حقوقی این پرسش را مطرح کند که آیا خلاف قانون است که اسکرینشاتِ تبادلنظرهای متنیمان را به دیگران نشان دهیم یا نه؟ و آیا این کار مصداق نقض حق حریم خصوصیِ اسکرینشات است؟ سابردیتِ «آیا من عوضیام» یکی از بزرگترین انجمنهای ردیت است که به پرسشهایی در زمینۀ آداب معاشرت و رفتارهای انسانی اختصاص دارد. در این سابردیت دهها مطلب وجود دارد که در این باره بحث میکنند که اسکرینشاتگرفتن از چیزهای مختلف اشکالی دارد یا نه، اگرچه این پاسخها کمک خاصی به شما برای حل این مسئله نمیکنند.
دلیل گرفتنشان هر چه باشد، بسیاری از اسکرینشاتها زندگانی آرام و بیسروصدایی را سپری میکنند. مجموع آنها تبدیل میشود به آرشیوی صمیمی از زندگی مجازی یک فرد؛ این اسکرینشاتها گاهی شیرین و بامزه، گاهی نفرتانگیز و اغلب اوقات نیز تقریباً عاری از احساس هستند (بهترین دستۀ آرشیوی آنها در وبلاگ تامبلر موجود است، در این وبلاگ قسمتی هست بهنام «اسکرینشاتهای ناامیدی» که حرف حسابشان این است که «قصد دارم دلت را بشکنم» و در قسمت «آخرین پیامی که از کسی دریافت کردید» هم اسکرینشاتهایی وجود دارد که محتوای بسیار سوزناکی دارند). بااینهمه میتوان سرخود از اسکرینشاتها در مسیرهای دیگری استفاده کرد و با آنها شیطنت کرد. در سالهای اخیر، اسکرینشات به ابزار شیطنتآمیزی برای عدالت یا حداقل به وسیلهای برای بردن آبروی افراد تبدیل شده است. خبرنگاران به خیل کسانی پیوستهاند که چتهای شخصی را ضبط میکنند تا ماجراهای جذابی را که در نیویورک تایمز، آمازون، فیسبوک و دیگر شرکتهای بزرگ اتفاق میافتد در معرض دید عموم قرار دهند. در ماه ژانویه، زنی از برنامۀ دوستیابی بامبل استفاده کرده بود و با مردی پیامهایی ردوبدل کرده بود؛ مرد چاخان کرده بود که «من به کاخ کنگره حمله کردم» و زن در پاسخش گفته بود «پس ما به درد هم نمیخوریم». سپس این زن از مکالمهشان اسکرینشات گرفته بود و آن را به پلیس فدرال آمریکا (افبیآی) ارسال کرده بود. در ماه فوریه نیز اسکرینشاتهایی از چتهای گروهی خانوادۀ سناتور تد کروز و دوستانش لو رفت که برنامۀ آنها را برملا کرد؛ آنها در بحبوحۀ قطعی برق گسترده، خانههای «بسیار سردشان» در تگزاس را ترک کرده بودند و تا آبها از آسیاب بیفتد به هتل ریتز کارلتون در شهر کانکون مکزیک رفته بودند.
چه بخواهیم بپذیریم و چه نخواهیم، اسکرینشاتها به آشوبگران اینترنت تبدیل شدهاند. قابلکنترل نیستند و فقط باید بیشتر با کارکردهای آنها آشنا شویم.
زمانی بود که اسکرینشات چیزی جز «عکسگرفتن از صفحهنمایش» نبود، همانند عکسی معمولی که از صفحهنمایش رایانهای گرفته شده باشد. اولین نمونۀ آن عکس پولارویدی بود که در سال ۱۹۵۹ گرفته شد. این عکس بنا به گفتۀ فرانسیس کوری، دانشجوی دکتریِ ارتباطات در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی که بهتازگی مقالهای علمی دربارۀ کارکرد اجتماعی اسکرینشاتها منتشر کرده، تصویر زنی بود که روی صفحهنمایش رایانۀ نیروی دریایی -که با لامپ پرتوی کاتدی کار میکرد- ظاهر شده بود؛ چه اتفاق بامزهای!
تا چندین دهه، معمولاً عکاسان حرفهای «از صفحهنمایشها عکس میگرفتند» و از آنها برای بازاریابی نرمافزارهای رایانهای جدید استفاده میکردند. البته مشخص نیست که چرا فردی باید نیاز داشته باشد یا بخواهد که از صفحهنمایشی عکس بگیرد. جیکوب گبوری، استادیار فیلم و رسانۀ دانشگاه برکلی، در مقالهای دربارۀ تاریخچۀ این مسئله بیان میکند که نخستین استفادۀ عمده از این «عکسگرفتن از صفحهنمایشها» مربوط به دهۀ هشتاد قرن بیستم است. زمانیکه مجلاتِ بازیهای ویدئویی بازیکنندگان را ترغیب میکردند تا از بهترین رکوردهایشان بهعنوان مدرک عکس بگیرند (مجلۀ رسمی نینتندو بهنام نینتندو پاور بیشتر اوقات دستورالعملهایی را چاپ میکرد تا با انجام آنها به بهترین نتیجه دست پیدا کنید: «وقتی میخواهید عکس بگیرید، چراغها را خاموش کنید و دوربین را ثابت نگه دارید»).
گبوری اینطور توضیح میدهد که تا اواسط دهۀ نود قرن بیستم، اکثر مردمی که میخواستند چیزی را که در صفحهنمایش رایانه بود ذخیره کنند به «اسکرین دامپ» علاقهمند بودند، یعنی میخواستند، بنا به دلایل اجرایی، هر آنچه را که روی صفحهنمایش موجود بود داخل فایلی متنی کپی کنند و اصلاً به این چیزها اهمیتی نمیدادند که آنها را در قالب یک عکسِ ثابت و مستند ذخیره کنند. گبوری اینطور میگوید که «چنین عملی گرفتن عکس یا استفاده از تصویر بهمثابۀ یکجور سلاح نبود، بلکه گرفتن و ضبطِ محتوا یا داده از آن بود». تکنولوژی تا سال ۱۹۹۹ آنقدر تغییر کرده بود که خوانندگان مجلۀ نیویورک تایمز این پرسش را مطرح کردند که «آیا ممکن است که بتوان از صفحهنمایش عکس گرفت؟». آنها در این صورت میتوانستند تصویری از وبسایت موسیقی خود را به برگۀ تبلیغات کنسرت اضافه کنند.
تازه بعد از ادغام دوربین در تلفن همراه بود که ایدۀ جدید اسکرینشات به وجود آمد. همانطور که عکسگرفتن با تلفن همراه فراگیر میشد و درستکردن تصاویری مستند از خود میان مردم گسترش مییافت، زندگی روزمره هم رفتهرفته بهسمت آنلاینشدن پیش میرفت. نخستین شبکههای اجتماعی از اسکرینشاتهایی پر شده بودند که با رایانهها گرفته شده بودند و بعد از مدتی در سال ۲۰۰۸ این قابلیت به تلفن همراه آیفون اضافه شد که به کمک آن میتوانستید با وسیلهای که در جیب خود دارید هم اسکرینشات بگیرید. اولین سری گوشیهای آیفون دوربینی در پشتشان برای عکسگرفتن از دنیای اطراف داشتند، اما سریهای بعدی آیفون (که تریجی نام داشتند) گویا دوربینی فرضی درونشان بود که بدون هیچ برنامۀ خاصی میتوانست از صفحهنمایش عکس بگیرد. با استفاده از این قابلیت دیگر مثل آبخوردن میشد از هر چیزی اسکرینشات گرفت.
درنتیجه، بعد از این اتفاقها زمان زیادی نگذشت که اگر میخواستید چیزی را در اینترنت ببینید یا به خاطر بسپرید، با اسکرینشاتها برخورد میکردید. دَه سال پس از ایجاد فرهنگ اسکرینشات، مطلبی در مجلۀ دِیزد منتشر شد که نگاهی به مسائل گذشتۀ اسکرینشات انداخته بود و میگفت بهراستی «هیچ خط قرمزی برای اسکرینشات وجود ندارد»، از پیامهای نامناسبی که پسری برای شخصی ارسال کرده بگیرید تا پیامهای نامناسب تحریکآمیزی که آدمهای بالای پنجاه سال در تیندر برای کسی ارسال کرده بودند.
از آن زمان تاکنون، اسکرینشاتهایی که در محتوای آنها کسی تحقیر شده است نمایندۀ بارز اسکرینشاتها شدهاند، زیرا آنها هستند که وقتی به اشتراک گذاشته میشوند، تمام توجهات را به خود جلب میکنند. البته اسکرینشاتها بسیار متنوع و وابسته به حال و هوای جامعهاند، مانند عکسهایی از انواع و اقسام متنها که شکلدهندۀ میمها هستند و در گفتوگوهای آنلاین میان افراد ردوبدل میشوند (برای نمونه میتوانید دستهای از اسکرینشاتها را ببینید که این عبارات در آنها آمده است: «نمیتوانم همۀ این مطلب را بخوانم» یا «دیگر توان ندارم که به کسی که دچار بحرانی شده کمک کنم»). برخی از اسکرینشاتها هم هستند که هرگز برای این منظور گرفته نشدند که به اشتراک گذاشته شوند؛ من خودم دوستی دارم که پوشهای شخصی روی صفحۀ دسکتاپش دارد که پر است از اسکرینشات از پیامهایی که روز تولدش از دیگران دریافت کرده است، این اسکرینشاتها پیامهای بسیار صمیمانهای دارند و او آنها را نگه داشته تا هر وقت که ناراحت بود، آنها را دوباره بخواند.
اما در حال حاضر مهمترین ویژگی اسکرینشاتها این است که نمیتوان از آنها مطمئن بود. رد و بدلکردن پیامهای شخصی میتواند به تولید یک میم یا حربهای علیه فرد تبدیل شود. چهبسا یک لحظۀ اتفاقی به شکل اثری هنری درآید یا مصیبتی به بار آورد. انجمن ادبیات جایگزین یک جنبش ادبی اینترنتی بود که مدت زیادی دوام نیاورد. بنیانگذاران این جنبش افرادی بودند که از اسکرینشاتهای گرفتهشده از پیامهای متنی و از گفتوگوهای گوگلچت و اسنپچت استفاده میکردند تا اشعار و آثار هنری دیجیتال درست کنند. مدتی بعد، این جنبش بهخاطر وجود افرادی که به شکارچیان جنسی معروفاند از رونق و اعتبار افتاد؛ افراد مختلفی از پیامهای آنها اسکرینشات گرفته بودند و، با منتشرکردن این اسکرینشاتها در تامبلر و توییتر، دست آنها را برای مردم رو کردند. فیفتی سنت، رپر آمریکایی، هم اسکرینشاتهای پیامهایی را در اینستاگرام منتشر کرد که در آنها رَندال اِمِت، همسر یکی از بازیگران سریال تلویزیونی «قوانین وندرپامپ» 1، را ملامت کرده بود، چون اِمِت بدهیهایش را دیر به او پرداخت میکرد. البته کسی اصل ماجرا را خوب به خاطر نمیآورد. تنها چیزی که یادشان هست این است که اِمت بارها و بارها در پیامها نوشته بود «متأسفم فوفتی»؛ فوفتی واژهای مندرآوردی است که توضیح خاصی ندارد و طرح آن برای همیشه در فروشگاه ایتسی باقی میماند؛ شما میتوانید این عبارت را در لوازم مختلفی که در این فروشگاه موجود است مثل تیشرتها، ساکهای خرید، لیوانها و لباسهای سرهمی مشاهده کنید (خود من، در تولد سال گذشتهام، زیرلیوانی زرق و برقداری هدیه گرفتم که روی آن طرح «متأسفم فوفتی» منقش شده بود).
این تغییر و تبدلها ویژگی شبحگونی به اسکرینشاتها میبخشد. فرانسیس کوری این ویژگی را اینگونه توصیف میکند: «تکنیکی مبتنی بر مدرک که همچون شبحی در قلمروهای آنلاین پرسه میزند». او در مقالۀ اخیرش دربارۀ کارکرد اجتماعی اسکرینشاتها ماجرای آنتونی وینر، نمایندۀ سابق مجلس آمریکا، را هم بررسی میکند که در سال ۲۰۱۱، با درزکردن پیام مستهجنش در توییتر، خوار و خفیف شد و کار به استعفای او از کنگره کشید. دو سال بعد، اسکرینشاتهای متعددی از پیامهای آنلاینش به مطبوعات راه یافت با این برچسب که این محتوا مناسب دیدهشدن در محل کار نیست. این قضیه باعث شد تا برنامۀ وینر برای نامزدی در انتخابات شهرداری نیویورک بر باد برود؛ سه سال بعد از این ماجرا، دوباره وقایع مشابهی اتفاق افتاد و در آستانۀ انتخابات سال ۲۰۱۶ به داستان غیرمنتظره و جنایی پرسروصدایی تبدیل شد (مدتی بعد، وینر بهخاطر ارسال پیامهای بیشرمانه به نوجوانی ۱۵ساله محکوم شد و ۱۸ ماه در زندان بود). انحطاط او نشان میدهد که نداشتن شمّ صحیح استفاده از فناوری نقش مهمی در رسوایی او ایفا کرده است. اگر وینر از این مسائل چیزهایی سر درمیآورد، میتوانست در عمل نکات امنیتی بهتری را رعایت کند. کوری به من میگفت که وینر بهخاطر رفتار زنندۀ خودش محکوم شد و «بازیچۀ ندانمکاریهایش با اینترنت شد». که البته عذری بدتر از گناه است. چطور میشود فردی آنقدر از مرحله پرت باشد که نسبت به خطر اسکرینشات، که همواره در کمین است، اینقدر بیمهابا عمل کند؟
البته آگاهییافتن از این وقایع فراموشنشدنی بهمنزلۀ این نیست که در دام آنها گرفتار نمیشویم. کوری بیان میکند: «درزکردن اطلاعات در قلب محیطهای رسانهای جدید قرار دارد». مراد او از این عبارات ترساندن ما نیست، تنها به این خاطر این مسائل را عنوان میکند که واقعیتهای زندگی دیجیتال هستند. باید بپنداریم که ممکن است از مطالب ما هم اسکرینشات گرفته شود و باید پیش خودمان فکر کنیم که شاید این اسکرینشاتها در جای دیگری هم منتشر شوند. زمانیکه ما از چیزی اسکرینشات میگیریم، باید تصور کنیم که اگر فردی بهطور اتفاقی با آنها برخورد کند، پیش خودش چه پاسخی برای این پرسش دارد که چرا این اسکرینشاتها گرفته شدهاند؟
اسکرینشاتها با تکامل فناوری در حال زیادشدن هستند، ازاینرو، پیشبینیکردن آنها، ایجاد آمادگی برای مقابله با آنها و جلوگیری از آسیبهایی که در بر دارند کار دشوارتری میشود. دورکاریها و محیطهای کاری اینترنتی فرصتهای بیشتری را برای ضبط تماسها و ذخیرهکردن پیامها فراهم میکند. گبوری میگوید «تعداد عظیم و حجم انبوهی از اسکرینشات در تمام مدت روز گرفته میشوند». اگر کتابخانهای از اسکرینشاتهای موجود در جهان داشته باشیم، هیچکس نمیتواند آن را به تصویر بکشد یا ابعاد آن را در ذهنش مجسم کند، چراکه اسکرینشاتها مخفی هستند مگر زمانی که به اشتراک گذاشته شوند یا به بیرون درز پیدا کنند. او اینطور بیان میکند که: «ما فکر میکنیم اسکرینشاتها چیزهای شخصی کوچک و بخشی از کارهایی هستند که برای خودمان انجام میدهیم، اما بهصورت انبوه به آنها نظر نمیکنیم زیرا بیشتر اوقات اسکرینشاتهای دیگران را نمیبینیم». این همان ویژگی اسکرینشاتهاست که هم مایۀ شگفتی و هم مایۀ وحشت ما میشود؛ هیچگاه نمیدانید که چه کسی چه چیزی را احتکار میکند.
در حال حاضر اسکرینشاتها شکلهای عجیب و جدیدی به خود میگیرند. اوایل سال جاری (۲۰۲۱) بود که اسکرینشاتهای پیامهای آرمی همر، بازیگر معروف، در اینستاگرام منتشر شد که به رسوایی وی انجامید. او، با پیامهایی که برای زنان فرستاده بود، تخیلات جنسی خشن خود را توصیف کرده بود. در ماه آوریل هم هنرمندی در محلۀ بروکلین میخواست اسکرینشاتهای پیامهایی را که آرمی همر با او رد و بدل کرده بود بهعنوان داراییهای دیجیتال خود بفروشد (او با فصاحت و با لحنی هنری میپرسد: «اما آیا اینها پیامهایی شخصی نیستند؟» و خودش پاسخ میدهد: «بههیچوجه، اینها آثاری هنری و مبادلات من هستند»). جای هیچ تعجبی نیست که تا به حال کسی برای مزایدۀ این اثرهای هنری رقمی پیشنهاد نداده است. اگر از این دریچۀ خاص -که از ابتدای این مطلب توضیح داده شد- به مسئلۀ اسکرینشاتها نگاه کنیم، روزی همه میفهمند که نمیتوان اسکرینشاتها را در جایی ثابت نگه داشت یا کنترل کرد، چه رسد به اینکه آنها را جزء داراییهای خود حساب کنیم.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
این مطلب را کیتلین تیفانی نوشته و در تاریخ ۱ ژوئن ۲۰۲۱ با عنوان «Screenshots Are the Gremlins of the Internet» در وبسایت آتلانتیک منتشر شده است. و برای نخستینبار با عنوان «شبحی در اینترنت پرسه میزند: شبح اسکرینشات» در بیستویکمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ محسن بهخوی منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۳ بهمن ۱۴۰۰با همان عنوان منتشر کرده است.
آنچه خواندید در شمارهٔ ۲۱ فصلنامهٔ ترجمان منتشر شده است. برای خواندن مطالبی مشابه میتوانید شمارۀ بیستویکمین فصلنامهٔ ترجمان را از فروشگاه اینترنتی ترجمان به نشانی tarjomaan.shop بخرید. همچنین برای بهرهمندی از تخفیف و مزایای دیگر و حمایت از ما میتوانید اشتراک فصلنامهٔ ترجمان را با تخفیف از فروشگاه اینترنتی ترجمان خریداری کنید.
کیتلین تیفانی (Kaitlyn Tiffany) نویسندۀ ثابت آتلانتیک و مؤلف کتاب Everything I Need I Get From You: How Fangirls Created the Internet as We Know It است. نوشتههای او بیشتر در حوزۀ فناوری و فرهنگ اینترنت است.
در دنیای محدود شخصیتهای اصلی، بقیۀ آدمها صرفاً زامبیهایی مزاحم هستند
الگوریتمهای سرگرمیساز برای کار با دانش باستانی حاصل از متون و فضاهای مقدس طراحی نشدهاند