آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 28 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
وقتی صحبت از امور بشری باشد، بیطرفی رؤیایی غیرممکن است
علم یکی از معدود حوزههای تلاش بشری است که انتظار میرود بیطرف، موشکاف و دقیق باشد و کار خود را فارغ از قیود مذهبی و سیاسی انجام دهد. دانشمندان وظیفه دارند پیامدها و کاربردهای احتمالی کارشان را ارزیابی کنند و در قبال افرادی که متأثر از پژوهشهای آنها هستند مسئول باشند. ولی آیا واقعاً میتوان علم را فارغ از «تفسیر» و «ارزشگذاری» دانست و قضاوتهای اخلاقی را از آن دور کرد؟ و حتی اگر پاسخ در این مورد مثبت باشد، آیا ممکن است برداشتهای خودِ ما از یافتههای علمی آلوده به سوگیریهای ارزشی نباشد؟
نویسنده و گویندهٔ رادیو و تلویزیون در موضوعات تاریخ محیط زیست و فلسفهٔ زیستشناسی
The myth of value-free scienc
14 دقیقه
ملانی چلنگر، آی.ای.آیی—ما خواستههای زیادی از دانشمندان داریم. آنها باید بیطرف، موشکاف و دقیق باشند و کار خود را فارغ از قیود مذهبی و سیاسی انجام دهند. معدودی از دیگر حوزههای تلاش بشری هستند که انتظار میرود از خطای انسانی مصون باشند یا بر اساس این مصونیت ارزشگذاری میشوند. در عین حال، دانشمندان وظیفه دارند که پیامدها و کاربردهای احتمالی کار خود را بررسی و ارزیابی کنند و برای حفظ اعتماد عمومی نسبت به سیستم کلی دانش مسئولانه عمل کنند. این فشار سنگین را دانشمندان قاعدتاً امروزه بهشدت احساس میکنند، چراکه با حملات ارتباطی و رسانهای مواجهاند که اطلاعات نادرستی منتشر میکنند.
علم در نقش داور بیطرفِ حقیقت آنقدر ارزشمند است که آزادی عمل دانشمندان معیاری برای روشنفکری جوامع تلقی میشود. بااینحال علم، علاوه بر پنیسیلین، سایکلونبی 1 را هم به جهان عرضه کرده است. به همین دلیل، مردم اغلب همانقدر که خواهان مواهب علم هستند از آن واهمه نیز دارند. بر این اساس، برای جهتدهی بهتر علم بهسمت خیر عمومی چه کاری میتوانیم انجام بدهیم؟ و آیا دانشمندان باید مسئول پیامدهای کار خود شناخته شوند؟
خطرات سوءاستفادههای تعصبآمیز از علم با افسانهٔ مهلکی فزونی مییابد که دانشمندان بهتر است وجود آن را تصدیق کنند: افسانهٔ علم بیطرف و بدون ارزشگذاری. این تصور که علم صورتی از دانش است که عاری از هرنوع سوگیری است باعث میشود پژوهشهای علمی مرجعیتی قاطع پیدا کنند. چنین توصیفی برای کسانی که مایلاند از علم سوءاستفاده کنند یا از آن بهعنوان سلاح جنگی بهره برند حیاتی است.
بیایید علم اصلاح نژاد را بررسی کنیم. چارلز داروین، پیشگام اصلی نظریۀ تکامل، معتقد نبود که فرایند تکاملی انتخاب طبیعی لزوماً به معنای پیشرفت تکاملی است. همینطور، هنگامی که کتاب منشأ انواع را نوشت اعتقاد نداشت که موجودات از جوهرههای زیستیای با کیفیتهای برتر یا پستتر تشکیل شدهاند. درواقع، در حاشیۀ کتابش، به خودش یادآوری کرد که هرگز از کلمات «برتر» یا «پستتر» در توصیفاتش از حقایق طبیعی استفاده نکند. باوجوداین، داروین فرزند زمانۀ خود بود و از دیدگاههای کاملاً متعصبانه و تحقیرآمیز در خصوص همنوعانش و شیوهٔ زندگی آنها حمایت میکرد، دیدگاههایی که امروزه برای ما تکاندهنده هستند. کتاب تکمیلی او، تبار انسان، که در دفاع از کتاب اولش نگاشت، رنگولعابی علمی به ایدههای کسانی داد که برنامههای نژادپرستانهٔ آشکارتری داشتند.
رشتهٔ اصلاح نژاد، که بهوسیلهٔ عمهزادهاش، فرانسیس گالتون پایهگذاری شده بود، کاربردهای اجتماعی فرایند انتخاب طبیعی را مدنظر قرار داد و ادعا کرد که انسانها باید از طریق کنترل رفتارهای تولیدمثلی خود به کمال برسند. گالتون و همعصرانش پیشنهاد کردند که «نژادها یا گونههای خونی مناسبتری» وجود دارند و برای پیشرفت جامعه باید از علم برای استیلای این «نژادهای مناسبتر» استفاده کنیم.
در آغاز قرن بیستم، در سراسر جهان شاهد ظهور انجمنهای حامی اصلاح نژاد بودیم، از جمله «انجمن آموزش اصلاح نژاد» که در سال ۱۹۰۷ با هدف استفاده از علم ژنتیک برای افزایش «مسئولیت» والدگری انسانها پایهگذاری شد و حداقل دو نخستوزیر بریتانیا (چرچیل و چمبرلین) از آن حمایت کردند. دوسوم اعضای انجمنِ آموزش اصلاح نژاد را دانشمندان تشکیل میدادند.
این دیدگاهها پیامدهای مهمی را در زمینهٔ سیاستگذاری به دنبال داشتند. برای مثال، ایالت ایندیانای آمریکا اولین ایالتی بود که قانون عقیمکردن اجباری را برای افرادی تصویب کرد که بنا به تشخیص پزشکان متخصص «کندذهن» بودند. بهمرور، بیش از سی ایالت قوانینی از این نوع را تصویب کردند و درنتیجه، قبل از لغو قوانین مزبور در دههٔ ۱۹۸۰، دهها هزار نفر عقیم شدند.
اما این دیدگاهها از بین نرفتند. در سال ۱۹۹۴، ریچارد هرنستاین و چارلز موری در کتاب منحنی زنگی2 دادههای خود را در خصوص توزیع هوش (بر اساس آیکیو) در کل جامعهٔ آمریکا منتشر کردند. این کتاب به دلیل نشاندادن همبستگی میان نژاد و آیکیو اعتراضات شدیدی را در پی داشت. بر اساس یافتههای دانشمندان مزبور، توزیع سیاهپوستان و آمریکاییهای اسپانیاییتبار در پایین منحنی بیشتر بود. ابهام و عدم ارائۀ جزئیات دقیق سبب شد بتوانند از دادهها این نتیجه را بگیرند که بین نژاد و هوش رابطۀ علت و معلولی برقرار است.
در همان زمان، جیمز واتسون، یکی از پایهگذاران علم ژنومیک، به عقایدی نامعقول دربارۀ اصالت ژنها روی آورد. اگرچه وی مدعی شد مطبوعات رایج آن زمان سخنانش را اشتباه نقل کردهاند، دید مثبت داشتن نسبت به فردی که این ادعاها را دارد کار دشواری است: «کندذهنی» یک «بیماری» است و فناوریهای ژنتیکی باید آن را «درمان» کنند، «علت اصلی مشکلات شدید ده درصد پایین، حتی در مقطع ابتدایی، چیست؟ بسیاری از مردم میگویند:خب، فقر یا چیزهایی از این قبیل. اما احتمالاً اینطور نیست. به همین دلیل میخواهم از شر این صحبتها خلاص شوم تا بتوانم به این ده درصد پایین کمک کنم». لازم به ذکر نیست که علم نمیتواند «کندذهنی» و تأثیراتش بر جهان را اندازهگیری کند؛ این ادعاها ارزشی هستند و باید بررسی اخلاقی شوند و نه آماری.
اما امروزه، بهویژه در بحثهای مربوط به ترابشریت و توانافزایی انسان، هنوز ایدۀ ده درصد پایین وجود دارد. فناوریهای جدید زیستی ابزاری است برای رسیدن به انسانهای کامل و فراهمکردن امکان زندگی بهتر و طولانیتر برای بشریت. نوآوریهایی مانند اصلاح دقیق ژنها و کریسپِر/کَس۹ 3سبب شدهاند بحثی در بگیرد دربارۀ اینکه آیا از نظر اخلاقی موظفیم چنین فناوریهایی را برای اصلاح نژاد افرادی که احتمالاً در آینده جزء ده درصد «پایین» خواهند بود به کار ببریم یا نه؟
نکته این است که همه چیز به تفسیر ما از علم بستگی دارد و کل این تفسیر، از ابتدا تا انتها، در چشماندازی سوبژکتیو نمایان میشود. همانگونه که فیلسوف علم، آلفرد بوم، بیان میکند، علم با ارزشها «عجین» شده است. هر مرحلهٔ فرایند علمی، از انتخاب موضوع پژوهش تا کسی که بودجهٔ آن را دریافت خواهد کرد، مستلزم قضاوتهای اخلاقی دراینباره است که کدام پروژه مفیدتر از بقیه است. به این ترتیب، با اینکه لازمۀ روش علمی این است که نتایج مشابه و تکراری باشند و ازاینرو این روشمنبعی قابلاطمینان است که نشان میدهد در حال کشف حقایقی دربارهٔ جهان هستیم، اما فرایند تولید دانش علمی به آن اندازه که انتظار داریم منصفانه و معقول و با نگاهی جامع پیش نمیرود.
مورد دیگر مسئلهٔ «تعیّن ناقص» 4نظریهٔ علمی با تکیه بر شواهد است، به این معنا که شواهد موجود در هر لحظه ممکن است برای تعیین یقینیِ عقیدهای که باید داشته باشیم بیشازحد محدود یا ناکافی باشند. هلنا لانجینو فیلسوف این ایده را «حفره» نامید و آن را بهشکل متفاوتی مطرح کرد. سوگیریها و ارزشها معمولاً به درون حفرههای موجود در سؤالات، دادهها، یا نتیجهگیریهای پژوهش نفوذ میکنند، بهویژه زمانی که در پژوهشها پای منافع حساس و سرنوشتساز بشری در میان باشد.
باوجوداین، افسانهٔ علمی که ارزشگذاری نمیکند وسوسهکننده است چراکه وعدهٔ مرجعیتی را میدهد که آن مرجیعت در لفافۀ این ایده پیچیده شده است که علم میتواند از سوگیریهای ذهنی انسان رها باشد. اما هیچیک از تلاشهای بشری تا این حد خنثی و بیطرف نیستند. این اظهارنظر دربارۀ این نیست که پژوهش تجربی میتواند حقایق را اثبات کند، بلکه به فرایند گستردهتر اکتشاف علمی و به جستوجوی معنای این حقایق برای ما مربوط میشود. اگرچه اعتماد ما به روشهای علمی مهم است، خطاست که فکر کنیم دانشمندان یا پژوهششان ممکن است در خلأ خاص و متعالی بیطرفی جای گیرند.
البته حوزهٔ علم تنها حوزهای نیست که به برخورداری از چنین مرجعیتی میل دارد. ایدهٔ عدالت را در نظر بگیرید. مفاهیم مربوط به عدالت نیز، مانند علم، در رؤیای بیطرفی فرو رفتهاند. از نظر جان رالز، عدالت «اولین ویژگی مؤسسات اجتماعی» بود. بروس آکرمن در خصوص «فناوریِ کامل عدالت» و گفتوگوهای «بیطرفانه» سخن میگوید. باوجوداین، هیچیک از مفاهیم مربوط به عدالت هیچگاه کاملاً از جهانِ بهشدت مشروط بشری پا فراتر ننهادهاند. وقتی صحبت از امور بشری باشد، بیطرفی رؤیایی غیرممکن است.
اما قبل از متهمکردن دانشمندان، ما هم باید بخشی از مسئولیت را بپذیریم. از دانشمندان انتظار میرود که از ابتدا تا انتهای کارشان بیطرف بمانند، اما تفسیر متعاقب ما از علم بهشکل تأسفآوری بار ارزشی دارد و ماهیتاً با سوگیریهای برآمده از دانش خودمان در هم آمیخته است. کوین الیوت و همکارانش در سال ۲۰۱۷ پژوهشی انجام دادند که پولوس منتشر کرد. این پژوهش نشان میداد که دانشمندانی که به موضوعات همسو با ارزشهای خودشان میپردازند از نظر مردم اعتبار کمتری دارند، اما بسته به اینکه همان ارزشها مقبول ما هم باشد یا نه، این تأثیر متفاوت خواهد بود. تعجبی ندارد که وقتی با آنها همسو نیستیم تمایل داریم اعتبار آنها را زیر سؤال ببریم و نسبت به دانشمندانی که یافتههایشان با ارزشهای خودشان مغایرت دارد کمتر مشکوک هستیم. به عبارت دیگر، نسبت به سوگیری خودمان کور هستیم، ولی نسبت به سوگیری دیگران هشیاریم.
نظرسنجیای که دانشگاه آکسفورد در سال ۲۰۲۳ انجام داد نشان داد که در طول پاندمیک اعتماد به تلاش دانشمندان در جهت خیر عمومی افزایش یافته است، بهویژه در حوزۀ فناوریهای ژنتیکی که این عدد به چهلوپنج درصد رسید. در نگاه اول، دلیل این موضوع این است که میتوانستیم دانشمندان و مهارتشان در تبدیل نتیجهٔ کارشان به خیر عمومی را ببینیم. اما پروفسور آیسون وولارد، یکی از دستاندرکاران پژوهش مزبور، به نکتهٔ مهمی در این یافتهها اشاره کرد. نگرشهای افراطی، اعم از حامی یا ضدعلم، ربط وثیقی دارند به تمایل افراد به اینکه باوری راسخ به درک خودشان از علم داشته باشند، آن هم با وجود دانش اندکی که از طریق کتابخواندن صرف، و نه پژوهش روشمند علمی، به دست آوردهاند. به همین دلیل، وولارد اظهار میدارد: «شاید راهبرد بهتر این باشد که بکوشیم مغایرتها میان آنچه مردم میدانند و آنچه باور دارند میدانند را حلوفصل کنیم».
در مواجهه با برخی از نوآوریهای چالشبرانگیز اخلاقی، از کریسپر/کس۹ گرفته تا هوش مصنوعی، چه درسهایی را میتوانیم از تاریخ بگیریم؟ اگر دانشمندان نمیتوانند کاملاً بیطرف باشند، چه وظیفهٔ مراقبتیای نسبت به کسانی دارند که ممکن است تحت تأثیر پژوهشهای آنها قرار بگیرند؟ مشکلی که با آن مواجهیم این است که، با توجه به گرایش انسان به سوگیری، کنترل موضوعات پژوهشی دانشمندان یا انتظار از آنها برای اینکه در محدودهٔ پارامترهای ارزشی دورۀ خاصی کار کنند به همان اندازه که میتواند مفید باشد احتمال ضرر هم دارد. باوجوداین، علم ماهیتاً گسترش (و افزایش) تدریجی دانش قبل از خودش است و ذاتاً «دارای رخنه» است. خطر پرشدن احتمالی این جاهای خالی با تعصب و سوگیری همچنان بالاست. پس چه باید کرد؟
در مورد علم اصلاح نژاد، بزرگترین خطر در تفسیر سوگیرانهٔ نظریهای ناقص است. توجه به این نکته مهم است که قسمت زیادی از پرکردن این جاهای خالی به دور از دانشمندان پایهگذار این علم رخ میدهد. پس شاید تدابیر حفاظتی باید بهشکل مژثرتر و جدیتری مراقب فضاهای تجاری و سیاسیای باشند که مترصد سوءاستفاده از تحریف ایدههای علمی هستند. بخشی از مسئولیت بهکارگیری این تدابیر مستقیماً بر عهدهٔ دانشمندان است، اما قسمت اعظم آسیبها از بخش خصوصی ناشی میشود که از نظارت کافی برخوردار نیست.
آنچه از دانشمندان و سازمانهای مربوطه باید انتظار داشته باشیم این است که در طول فرایند پژوهش تا حد امکان فرصتهایی برای تأیید و تشخیص عامل عدم قطعیت وجود داشته باشد و این فرایند دقیق بررسی شود. بسیاری از دانشمندان کاربلد هماکنون این کار را انجام میدهند؛ آنها نسبت به آنچه نمیدانند و خطرات سوءتعبیر دستاوردهایشان هوشیار هستند. اما اذعان به وجود این شکافها بهصورت شفاف باید اجباری شود. ما منابعی برای بررسی دقیق ارزشها و سوگیریهای موجود در علم داریم: حوزهٔ اخلاق یکی از آنهاست، تبادل نظر و دمُکراسی مشارکتی از موارد دیگر هستند. اینها ابزارهایی برای نظارت بر تلاشهای علمیاند و باید حمایت گستردهتری را دریافت کنند. تسهیل این کار احتمالاً وقتی آسانتر خواهد بود که درمقابل علمگرایی، یا به تعبیر جان دوپر «امپریالیسم علمی»، یعنی گرایش به «تعمیم ایدههای علمی سودمند به حوزههایی بسیار فراتر از حوزهٔ اولیهشان»، مقاومت کنیم. حساب تعداد دفعاتی که ادعا شده علم قرار است به ما بگوید «انسانبودن به چه معناست» از دستم خارج شده. معنا حوزهٔ علم نیست و این توقع اشتباه است که بخواهیم روشهای علمی مشکلات و مسائل خودشان را نیز کاملاً حل کنند. حل چنین مسائلی دقیقاً کاری است که مثلاً حوزهٔ اخلاق باید انجام بدهد.
اما تلاش فوقالعادهای نیز لازم است برای اینکه ما افراد عادی، که دانشمند نیستیم، نیز تشویق شویم به اینکه رخنههای ذهنی خودمان و خطرات آشکار پرکردن این رخنهها با تعصبات یا آرزوهایمان را بپذیریم و تشخیص دهیم، چراکه فقط دانشمندان نیستند که لازم است در تولید دانش مسئولانه رفتار کنند؛ ما نیز باید در قبال نحوهٔ تفسیرمان از یافتههای علمی مسئولانه عمل کنیم.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
این مطلب را ملانی چلنگر نوشته و در تاریخ ۱۹ می ۲۰۲۳ با عنوان «The myth of value-free science» در وبسایت آی.ای.آی منتشر شده است و برای نخستین بار با عنوان «آیا علم میتواند داور بیطرف حقیقت باشد؟» در بیست و هشتمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ شراره توکلی منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۶ آبان ۱۴۰۲با همان عنوان منتشر کرده است.
ملانی چلنگر (Melanie Challenger) معاون مدیر مشترک شورای نوفیلد در زمینهٔ اخلاق زیستی است. او همچنین نویسنده و گویندهٔ رادیو و تلویزیون در موضوعات تاریخ محیط زیست، فلسفهٔ زیستشناسی و اخلاق زیستی است.
یک متخصص هوش مصنوعی میگوید فرق انسانها با هوش مصنوعی در نحوۀ آموختن آنهاست
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها
چارلز تیلور شعر و موسیقی را عناصر نجاتبخش دوران افسونزدایی میداند