همه نگران اقتدارگرایی روبهشد راستگرایان در جهان سیاستاند، اما شاید خطر اصلی جای دیگری باشد
ابرسرمایهداران دنیای تکنولوژی، معمولاً خودشان را رهبرانی بزرگ در مسیر تحقق آزادی بیان و ارزشهای دموکراتیک میدانند. آنها دائماً از این حرف میزنند که چقدر آنچه ساختهاند به منافع عمومی کمک میکند و چگونه دنیا را به جای بهتری تبدیل خواهد کرد. اما یک نکته جا میماند: آنها «فقط تا وقتی دلشان بخواهد» طرف مردم میایستند. در واقع مردم هیچ سهمی در تصمیمات آنها ندارند و در برابر قدرت روزافزون آنها، دائماً بیقدرتتر میشوند. اگر بخواهیم راهورسم آنها را بشناسیم، بیتردید به اقتدارگرایی نزدیکترند تا هر شکلی از دموکراسی.
آدریئِن لافرانس، آتلانتیک— اگر بخواهیم ایدئولوژی غالب سیلیکونولی را در یک اتفاق خلاصه کنیم، باید به حدود بیست سال پیش بازگردیم که مارک زاکربرگ زیر نور آبیرنگ کامپیوتر خودش نشسته بود و با یکی از دوستانش دربارۀ وبسایت جدید فیسبوک، و دسترسیاش به خرواری از اطلاعات شخصی همکلاسیهایشان چت میکرد:
زاکربرگ: حتماً، هر چیزی دربارۀ هر کسی در هاروارد خواستی.
زاکربرگ: فقط لب تر کن.
زاکربرگ: حدود ۴۰۰۰ ایمیل، عکس، آدرس و اساناس دارم.
دوست زاکربرگ: چی؟ چطوری اینها را جمع کردی؟
زاکربرگ: خودشان دادند.
زاکربرگ: نمیدانم چرا.
زاکربرگ: به من «اعتماد کردند».
زاکربرگ: احمقهای دیوانه.
کمی پس از این گفتوگو -که بعدها در لابهلای چتهای لورفتۀ زاکربرگ برملا شد- گفتوگوی دیگری شکل گرفت که، گرچه مؤدبانهتر بود، مثل همین جملات حکایت از طرز فکر زاکربرگ داشت. زاکربرگ در مهمانی معروف کریسمس سال ۲۰۰۷ برای نخستین بار شریل سندبرگ را دید. سندبرگ دستآخر مدیر ارشد عملیات در فیسبوک شد و بههمراه زاکربرگ فیسبوک را به ابرقدرت امپریالیسم دیجیتال تبدیل کرد. زاکربرگ، که در آغاز فعالیت فیسبوک شعار «اولویت شرکت بر کشور» را سرلوحۀ عمل خود قرار داده بود، در آن مهمانی به سندبرگ گفت که دلش میخواهد همۀ آمریکاییهای متصل به اینترنت یک حساب فیسبوک داشته باشند. برای سندبرگ، که روزگاری به یکی از همکارانش گفته بود «هدفش در زندگی رشددادن شرکتهاست»، این مأموریتی ایدئال بود.
فیسبوک (متای امروزی) به مظهر همۀ جنبههای منفی سیلیکونولی تبدیل شده است. نقش منفعتطلبانۀ آن در گسترش اطلاعات غلط بحرانی دائمی است. به خاطر دارید که این شرکت در سال ۲۰۱۲ آزمایش ذائقهسنجیِ مخفیانهای راه انداخت و تعمداً محتوای موجود در نیوز فیدِ کاربران را تغییر داد تا بدون اطلاع آنها تأثیر فیسبوک بر وضعیتهای هیجانیشان را اندازهگیری کند، یا دخالت آن در وقوع نسلکشی میانمار در سال ۲۰۱۷، یا استفاده از آن بهعنوان مرکز برنامهریزی و اجرای شورش ۶ ژانویۀ ۲۰۲۱ (در روزهای آغاز فعالیت فیسبوک، «انقلابها» ازجمله علاقهمندیهای زاکربرگ بود. تقریباً در همین زمان بود که داده بود روی کارت ویزیتش نوشته بودند «من مدیرعاملم، حرومزادهها»).
بههرحال، بااینکه رسانههای اجتماعی و پیشرفتهای فناورانۀ دیگر (مثل تیکتاک و هوش مصنوعی) از نظر فرهنگی گوی سبقت را از فیسبوک ربودهاند، روش کسبوکار فیسبوک، تا حد زیادی، به روش معمول صنعت فناوری تبدیل شده است. ستایش رشد بیحدوحصر و باور به اینکه اخذ تصمیمات جهانی-تاریخی را به نمایندگی از مردم جهان بر عهده گرفتهاید، مردمی که شما را انتخاب نکردهاند و چهبسا ارزشهایشان با شما متفاوت است، مستلزم نادیدهگرفتن مزاحمتهای متعدد، ازجمله اتخاذ نگرشی متواضعانه و پذیرش تفاوتهای جزئی، است. بسیاری از غولهای سیلیکونولی مکرراً مرتکب چنین بدهبستانی شدهاند. یوتیوب (با مالکیت گوگل)، اینستاگرام (با مالکیت متا) و توئیتر (که ایلان ماسک اصرار دارد نامش را ایکس بگذارد) بهاندازۀ فیسبوک برای حقوق فردی، جامعۀ مدنی و دمکراسی جهانی مضر بودهاند. با توجه به گسترش کنونی هوش مصنوعی مولد در سیلیکونولی، باید آمادگی داشته باشیم که در چند سال آینده این مضرات چندبرابر شوند.
رفتار این شرکتها و گردانندگانشان غالباً ریاکارانه و آزمندانه است و نشان میدهد که آنها بیش از هرچیز به موقعیت خودشان فکر میکنند. اما در زیر این رفتارهای غیراخلاقی چیزی خطرناکتر نهفته است، ایدئولوژیای روشن و منسجم که ماهیت حقیقی آن ندرتاً شناخته میشود: تکنو-اقتدارگرایی. این ایدئولوژی، همزمان با بلوغ شرکتهای قدرتمند سیلیکونولی، نیرومندتر، خودبینتر، فریبآمیزتر و، از انتقادات روزافزون، عصبانیتر شده است.
تکنوکراتهای جدید در ظاهر از ارزشهای روشنگری -خرد، پیشرفت و آزادی- صحبت میکنند، ولی در واقع پیشگام جنبشی متحجرانه و ضددمکراسی هستند. بسیاری از آنها مدعی حمایت بیقیدوشرط از آزادی بیان هستند، ولی از کسانی که تملقشان را نمیگویند کینه به دل میگیرند. آنها عموماً اعتقادات عجیبوغریب دارند، مثلاً اینکه هر نوع پیشرفت فناورانه کاملاً و ماهیتاً خوب است، اینکه تا هر وقت بشود باید چیزهای جدید ساخت، اینکه جریان روان اطلاعات، بدون توجه به کیفیت آن، بالاترین ارزش است، اینکه حریم شخصی توهمی تاریخمصرفگذشته است و اینکه ما باید از آن روزی که هوش ماشین از هوش بشر بیشتر میشود استقبال کنیم. و مهمتر از همه اینکه قدرتشان باید بدون محدودیت باشد. سامانههایی که ساختهاند یا دارند میسازند -تا سیمکشی ارتباطات را عوض کنند، شبکههای ارتباطات اجتماعی انسان را بازسازی کنند، جای هوش مصنوعی را در زندگی روزمره باز کنند و غیره- چنین اعتقاداتی را به مردم تحمیل میکنند، مردمی که نه نظرشان خواسته میشود نه معمولاً آنطور که باید از چیزی مطلع میشوند. با همۀ این احوال، آنها همچنان تلاش میکنند بهدروغ نشان دهند ستمدیدگانی ماجراجو هستند. عموماً سیلیکونولی را با والاستریت یا واشینگتن دی سی مقایسه میکنند و درست هم هست؛ همۀ اینها مراکز قدرت هستند و برای کسانی که غالباً بلندپروازیهایشان از انسانیتشان پیش میافتد جذابیت دارند. اما تأثیر سیلیکونولی بسیار بیش از تأثیر والاستریت و واشینگتن است. سیلیکونولی، شاید از روزگار نیو دیل به اینسو، بیشاز هر مرکز قدرت دیگری در کار مهندسی مجدد جامعه بوده است. بسیاری از شهروندان آمریکا، بهحق، نگران اقتدارگرایی فزاینده در میان جمهوریخواهان طرفدار ترامپ هستند، ولی احتمالاً عامل قدرتمند دیگری را که مخالف آزادی است نادیده میگیرند: سلاطین خشمگین و بسیار قدرتمند دنیای فناوری.
ماجرای شکسپیری سال گذشته در شرکت اپنایآی نشان میدهد که جنبههای منفی ذهنیت «بکوب و جلو برو»ی فیسبوک تا چه حد در سیلیکونولی پذیرفته شده و مورد اقبال است. اپنایآی در سال ۲۰۱۵ و در قالبی غیرانتفاعی تأسیس شد و هدفش عرضۀ هوش مصنوعی عمومی به جهان بود، به طریقی که منجر به خیر عمومی شود. فلسفۀ شکلگیری آن اعتقادی بود که میگفت فناوری بسیار قدرتمندتر و خطرناکتر از آن است که تنها با انگیزههای تجاری توسعه یابد.
اما در سال ۲۰۱۹، که سرعت پیشرفت فناوری فعالان این حوزه را نیز به وحشت انداخت، شرکت اپنایآی بهمنظور جذب بیشترِ سرمایه بازوی انتفاعیاش را نیز اضافه کرد. مایکروسافت اول یک میلیارد دلار، بعد چندین میلیارد دیگر، سرمایهگذاری کرد. بعد، همین پاییز گذشته، سم آلتمن، مدیرعامل شرکت، اخراج و سپس دوباره استخدام شد، سرعت این اقدام چنان زیاد بود که نشان میداد نمیشود امیدوار بود که بتواند از اولویت کشور بر شرکت دفاع کند. ظاهراً کسانی که موافق اخراج آلتمن بودند اعتقاد داشتند او بیش از حد سرعتِ پیشرفت را بر امنیت ترجیح میدهد. اما واکنش مایکروسافت -یعنی پیشنهاد جذب آلتمن و نیروهای دیگر اپنایآی برای تشکیل تیم او در مایکروسافت- بازی جوجهای 1 به راه انداخت که منجر به انتصاب مجدد آلتمن شد. ماجرا خیلی پیچیده بود، و چهبسا آلتمن انتخاب درستی برای این شغل باشد، ولی پیام این اتفاق کاملاً روشن است: توسعه و انتفاع مالی، قاطعانه، بر مسائل امنیتی و مسئولیتپذیری پیروز شد.
سیلیکونولی همچنان بسیاری از افراد فوقالعاده مستعد را که برای انجام کارهای سودمند تلاش میکنند و میخواهند جامعۀ جهانیِ دادهای و آنلاین را به بهترین شکل محقق سازند جذب خود میکند. حتی زیانبخشترین شرکتها نیز ابزارهایی فوقالعاده ساختهاند. اما این ابزارها، در مقیاس وسیع، سیستمهای دستکاری و کنترل نیز هستند. وعدۀ یگانگی میدهند و تخم نفاق میکارند؛ دعوی دفاع از حقیقت دارند و دروغ میپراکنند؛ خود را در لفاف مفاهیمی چون توانمندسازی و آزادی میپیچند، ولی بیامان مراقب ما هستند. ارزشهایی که دستآخر غلبه مییابند غالباً ارزشهایی هستند که حس عاملیتمان را تقلیل میدهند و ما را همچنان معتاد فیدهای فضای مجازی نگه میدارند.
وعدۀ نظری هوش مصنوعی، مثل وعدهای که روزگاری رسانههای اجتماعی میدادند، امیدوارکننده و مطابق اهداف پرشورترین طراحانش خیرهکننده است. هوش مصنوعی واقعاً میتواند بیماریهای گوناگون را درمان کند، واقعاً میتواند دانشپژوهی را متحول و علوم فراموششده را مجدداً احیا کند. اما سیلیکونولی، زیر نفوذ مسئلهسازترین گرایشات تکنوکراتیک، همان استراتژیهای مورد استفاده در گسترش و انحصاریکردن رسانههای اجتماعی را تکرار میکنند. دغدغۀ اپنایآی، مایکروسافت، گوگل و دیگر شرکتهای طلایهدارِ هوش مصنوعی احتیاجات عمومی یا شناختی مردم نیست و پرواضح است که در فرایندهایشان شفافیت یا احتیاط جایی ندارد. برعکس، همۀ آنها درگیر رقابت برای گسترش سریعتر و سود بیشتر هستند.
هیچیک از این اقدامات بدون منطقِ اجتنابناپذیریِ موجود در تکنوکراسی امکانپذیر نیست -منطقی که میگوید اگر میتوانی چیز جدیدی بسازی، باید بسازی. سال گذشته آلتمن، ضمن اشاره به تلاشهای اپنایآی در توسعۀ هوش مصنوعی عمومی، به همکارم راس اندرسن گفت «تصور میکنم در یک جهان ایدئال چنین کارهایی وظیفۀ دولتهاست». ولی آلتمن همچنان خودش مشغول ساختن آن بود. یا آنطور که زاکربرگ سالها پیش به نیویورکر گفت «آیا بالاخره یک شبکۀ اجتماعی بسیار گسترده ساخته نمیشد؟ … اگر ما نمیساختیم، کس دیگری میساخت».
شکوفایی فناوری، در آغاز، محصول ایدئولوژی سیاسیِ پس از جنگ جهانی اول بود که جمع کوچکی از دانشمندان و مهندسانِ مستقر در شهر نیویورک میخواستند ساختار اجتماعی تازهای را جایگزین دمکراسی نیابتی کنند و مسئولیت را به خواص دنیای فناوری بسپارند. بااینکه جنبش آنها از نظر سیاسی دچار مشکل شد -و مردم درنهایت به طرح نیو دیلِ رئیسجمهور روزولت اقبال بیشتری نشان دادند- بهلحاظ فکری موفقیت بیشتری کسب کرد و در کنار مدرنیسم در هنر و ادبیات، که با این جنبش ارزشهای مشترکی داشتند، وارد روح زمانه شد. «چیزی نو بساز»، شعار مدرنیستی شاعر آمریکایی، ازرا پاوند، بهخوبی میتوانست اصل راهنمای تکنوکراتها قرار بگیرد. جنبش مشابه دیگرْ فوتوریسم ایتالیا به سرکردگی چهرههایی چون مارینتیِ شاعر بود که از شعارهایی مثل «راکد نمانید، حرکت کنید» و «آفرینش نه تفکر» استفاده میکرد.
کنش بهخاطرِ نفس کنش سرشت تکنوکراتها و فوتوریستها بود. مارینتی در سخنرانی سال ۱۹۲۹ خود گفت «ما به گشتوگذار در باغی محصور میان درختان اسرارآمیزِ سرو که بر ویرانهها و عتیقههای پوشیده از خزه سایه افکندهاند قانع نیستیم». «ما معتقدیم که تنها سنت ارزشمند ایتالیا عدم تقید به سنت است». اشتیاق فوتوریستهای برجسته به فناوری، کنش و سرعت دستآخر آنها را بهسوی فاشیسم سوق داد. مارینتی پس از انتشار مانیفست فوتوریسم (۱۹۰۹) مانیفست فاشیسم (۱۹۱۹) را منتشر کرد. دوست او، ازرا پاوند، شیفتۀ موسیلینی شد و با همکاری رژیم برنامهای رادیویی تهیه کرد که به تبلیغ فاشیسم میپرداخت، با آبوتاب از کتاب نبرد من تعریف میکرد و موسیلینی و هیتلر را میستود. گذار از فوتوریسم به فاشیسم ناگزیر نبود -بسیاری از دوستان پاوند کمکم از او میترسیدند یا تصور میکردند دیوانه شده- ولی این اتفاق نشان میدهد در دورههای ناآرامی اجتماعی جنبشهای فرهنگیِ مبتنیبر انکار افراطی تاریخ و سنت، با تهرنگی از عصبانیت، ممکن است به ایدئولوژیای سیاسی تبدیل شوند.
در ماه اکتبر، مارک آندریسن، تکنوکرات و سرمایهگذار کسبوکارهای نوپا، مقالهای به سبک سیلان ذهن و با عنوان «مانیفست تکنو-آپتیمیست»2در وبسایت شرکت خود منتشر کرد، معجون ایدئولوژیک ۵۰۰۰کلمهای که بهطرزی هراسانگیز فوتوریستهای ایتالیایی، چون مارینتی، را تداعی و آشکارا تأیید میکرد. آندریسن، علاوهبر آنکه یکی از بانفوذترین سرمایهگذاران میلیاردر سیلیکونولی است، به زودرنجی و سرکشی مشهور است و به نظر میرسد که این مانیفست را، بهرغم القای خوشبینی در عنوان آن3، تا اندازهای تحتتأثیر خشم خود نوشته است، خشم از اینکه چرا فناوریهایی که او و اسلافش توسعه بخشیدهاند دیگر «آنطور که باید تحسین نمیشوند». این مانیفست متنی روشنگر است و حکایت از نگرشی دارد که مورد حمایت او و تکنوکراتهای دیگر است.
آندریسن مینویسد «هیچ مشکلی نیست که با پیشرفت فناوری حل نشود» -ازجمله مشکلات ناشی از خودِ فناوری. او مینویسد که فناوری نهتنها باید همیشه در حال پیشرفت باشد، بلکه همواره بر سرعت پیشرفت خود بیفزاید «تا حرکت روبهبالای سرمایۀ فناوری4 تا ابد ادامه یابد». و از آنچه فعالیتهایی علیه فناوری میخواند -تحت عناوینی چون «اخلاق فناوری» و «خطر وجودی»- بهشدت انتقاد میکند.
یا آنچه را که چهبسا بتوان اعتقادنامۀ رسولانِ جنبش سیاسی نوپدید او دانست در نظر بگیرید:
ما معتقدیم که باید هوش و توان را در حلقۀ بازخورد مثبت قرار دهیم و هر دو را به بینهایت برسانیم … .
ما معتقد به خطرپذیری هستیم؛ سفر قهرمان5 را در پیش گرفتن؛ شوریدن علیه وضع موجود؛ کاوش در سرزمینهای ناشناخته؛ شکستدادن اژدهاها و غنایم را به خانه آوردن … .
ما معتقد به طبیعت هستیم، ولی به غلبه بر طبیعت نیز اعتقاد داریم. ما انسانهای بدوی نیستیم که از صاعقه بر خود بلرزیم. ما شکارچی رأس هرم غذایی هستیم و آذرخش در خدمت ماست.
آندریسن از چند «قدیس پشتیبانِ» جنبش خود نام میبرد که مارینتی یکی از آنهاست. او از مانیفست فوتوریسم نقلقول میکند و هرکجا مارینتی نوشته «شعر»، او گذاشته «فناوری»:
زیبایی تنها در مبارزه یافت میشود. هیچ شاهکاری نیست که سرشتی پرخاشگرانه نداشته باشد. فناوری باید حملهای تند به ناشناختهها باشد، تا آنها را به تعظیم در برابر انسان وادار کند.
درحقیقت مانیفست آندریسن فاشیستی نیست، ولی بیتردید افراطی است. او از موضعی منطقی آغاز میکند -که بهطور کلی فناوری زندگی بشر را به میزان فوقالعادهای ارتقا بخشیده است- ولی بعد آن را میپیچاند تا به چنین نتیجۀ نامعقولی برسد که هر تلاشی در جهت مهار پیشرفت فناوری، تحت هر شرایطی، مذموم است. این دیدگاه، اگر فرض کنیم در صداقت کامل بیان شده، تنها در اعتقادات مذهبی قابل توجیه است و درعمل فقط به درد معافکردن او و غولهای دیگر سیلیکونولی از مسئولیتهای اخلاقی یا مدنی میخورد تا هرچه میتوانند چیزهای جدید بسازند و، بدون درنظرگرفتن تاریخ یا زیانهای اجتماعی، کسب ثروت کنند. آندریسن از فهرست «ایدههای ترسناک» و دشمنان خود هم یاد میکند و از طرفدارانش میخواهد منکوبشان کنند. «نهادها» و «سنت» ازجملۀ این دشمنان هستند.
آندریسن مینویسد «دشمن ما نگرشهای عقلکلمآبانه، موثق و کارشناسانهایاند که درگیر نظریات انتزاعی، عقاید تجملی و مهندسی اجتماعی هستند و از دنیای واقعی بریدهاند و فریبآمیز، غیرمنتخب و خودسرند -اختیار زندگی مردم را به دست میگیرند، درحالیکه از عواقب آن کاملاً در امان هستند».
جالب اینجاست که این توصیف خیلی بیشتر با رفتار آندریسن و دیگر نخبگان سیلیکونولی سازگار است. دنیایی که آنها طی دو دهۀ گذشته به وجود آوردهاند یقیناً دنیای مهندسی اجتماعی بیمحابا، بدون تبعات برای مهندسانش، است که نظریات انتزاعی و عقاید تجملی خودشان را به ما قالب میکنند.
برخی اصول فردی که آندریسن در مانیفست خود مطرح میکند خنثی و بیدردسر هستند. اما، با توجه به موقعیت و قدرت او، افراطگرایی گستردۀ این مانیفست باید حواستان را جمع کند. در سالهای اخیر، چهرههای اصلی سیلیکونولی، مثل ایلان ماسک، بیشازپیش از ایدههای ضدلیبرال استقبال کردهاند. در انتخابات سال ۲۰۲۰، ترامپ ۲۳درصد از آرای سیلیکونولی را کسب کرد. درصد کمی است، ولی از ۲۰درصدی که در سال ۲۰۱۶ به دست آورد بیشتر بود.
درحالحاضر، خطرات اصلی تکنو-اقتدارگرایی، دستکم در معنای سنتی، سیاسی نیستند. باوجوداین، معدود افرادی کنترل کموبیش سلطهجویانه بر وضع مقررات و هنجارهای فرهنگی دنیای دیجیتال دارند، هنجارهایی که چهبسا قدرتی برابر اقتدار سیاسی داشته باشند.
دوایت آیزنهاور، در سخنرانی تودیع خود در سال ۱۹۶۱، درمورد خطرات تکنوکراسیِ درحال ظهور هشدار داد. او گفت «ضمن احترام به تحقیقات و اکتشافات علمی، باید مراقب باشیم سیاست عمومی به دست نخبگان علمی-فناوری نیفتد. بر ذمۀ سیاستمداران ماست که اینها و موارد جدید و قدیمی دیگر را شکل دهند، متوازن سازند و در اصول نظام دمکراتیکمان ادغام کنند و همواره در جهت نیل به اهداف والای جامعۀ آزادمان بکوشند».
هشت سال بعد، نخستین کامپیوترهای کشور به آرپانت متصل شدند، شکل نخستین شبکۀ جهانی وب که در سال ۱۹۹۳ در دسترس عموم قرار گرفت. آن زمان، سیلیکونولی بهشت سرمایهداران بلندپرواز و مخترعین خوشبینی بود که میخواستند با ایدههای بکر، به دور از بروکراسی یا سنت، با اینترنت پرسرعت (که آن روزها ۴/۱۴ کیلوبایت بر ثانیه بود) کار کنند و جهان را عوض کنند. این فرهنگ، حتی در آغاز، ایراد داشت، ولی به شیوهای منحصراً آمریکایی پُر از خلاقیت هم بود و همین منجر به ساخت سختافزارها و نرمافزارهای دگرگونکننده و حتی گاهی بهنحو حیرتآوری زیبا شد.
من مدتها طرفدار دیدگاه امثال آندریسن درمورد قوانین مترتب بر فناوری بودم. اعتقاد داشتم که شبکههای اجتماعی در تحلیل نهایی سودمند خواهند بود و طبعاً بهمرور زمان خیر آن به عموم مردم خواهد رسید. اصلاً لزوم وضع قوانین حاکم بر شبکههای اجتماعی را قبول نداشتم، زیرا معتقد نبودم (و هنوز هم نیستم) که دولتها بتوانند بیدردسر از پس آن برآیند (رویکرد اروپاییها به وضع قوانین، ازجمله قانون «حق فراموششدن»، هیچ تناسبی با مقررات حمایت از آزادی مطبوعات در آمریکا ندارد و حقِ آگاهی عموم مردم را به خطر میاندازد). رقابت بازار در نظرم عامل پیشرفت فناورانه و ترقی جامعه بود و جز آن چیزی نمیدیدم.
اما در سالهای اخیر معلوم شده که وضع قوانین ضروری است، خصوصاً که پیدایش تکنوکراسی نشان میدهد مدیران سیلیکونولی قدمی به نفع عموم مردم برنخواهند داشت. برای محافظت کودکان از خطرات رسانههای اجتماعی و شکستن امتیازهای انحصاری و انحصارهای چندقطبی که به جامعه آسیب میرسانند باید اقدامات فراوانی صورت پذیرد. درعینحال، معتقدم صرف وضع قوانین برای مبارزه با فساد فرهنگیای که تکنوکراتهای جدید ترویج میکنند کافی نخواهد بود.
دانشگاهها باید جایگاه گذشتۀ خود را بازیابند و رهبری پیشرفتهای بزرگ فناورانه به نفع بشریت را به دست گیرند (هاروارد، استنفورد و امآیتی میتوانند سرمایۀ ایجاد کنسرسیومی برای چنین اقداماتی را تأمین کنند؛ منابع وقفی این سه دانشگاه روی هم حدود ۱۱۰ میلیارد دلار است).
مردم هم باید ابتکار عمل را به دست گیرند. شاید نتوانید کلاً رسانههای اجتماعی را کنار بگذارید یا از استفاده از نرمافزار نظارتی محل کارتان طفره بروید -یا اصلاً دلتان نخواهد از آنها چشمپوشی کنید. اما صرف تعیین کمال مطلوب نیز میتواند بسیار مؤثر باشد و همه میتوانیم آن را انجام دهیم -برای خودمان، برای شبکههای دوستان واقعیمان، برای مدارسمان و برای نیایشگاههایمان. خوب است برای صحبت و تصمیم دربارۀ استفاده از فناوری متجاوز در ساحت میانفردی و درون جوامع خود هنجارهای مشترک موشکافانهتری بگذاریم. این معیارها باید هنجارهای چالشآفرین موجود در ارتباط با استفادۀ دانشآموزان از اپلیکیشنها و یوتیوب، حضور همیشگی تلفنهای هوشمند در دستان بزرگسالان و نقض گستردۀ حریم شخصی را در بر بگیرد. کسانی که معتقدند لیاقت ما آیندهای بهتر است باید در چنین اقداماتی پیشقدم باشند.
فرزندانمان مجموعهداده نیستند که کمّی، ردیابی و فروخته شوند. محصولات فکریمان صرفاً آلت تعلیم هوش مصنوعی نیستند که برای تقلید و سرقت ادبی از ما استفاده شوند. بنا نیست زندگیمان را با گوشیهای همراه بهینه کنیم، بلکه باید آن را زندگی کنیم، با همۀ زیباییِ آشفته، شیطنتبار و ماجراجویانۀ آن. ما آدمهای بهتری میشویم وقتی توئیت نمیکنیم و روی «لایک» نمیزنیم و بیامان اسکرول نمیکنیم.
تکنوکراتها راست میگویند که فناوری کلید ورود به دنیای بهتر است، ولی اول باید مشخص کنیم آرزوی چه دنیایی را داریم -و میخواهیم چه مشکلاتی را به صلاح جامعه و مطابق با ارزشها و حقوقی که بر منزلت، برابری، آزادی، حریم خصوصی، سلامتی و شادکامی بشر میافزاید برطرف سازیم. و باید پافشاری کنیم که مدیران نهادهای نمایندۀ ما -از بزرگ و کوچک- فناوری را تنها برای نفع تکنوکراتها به کار نگیرند و صلاح مردم و جامعه را مد نظر قرار دهند.
مجبور نیستیم در دنیایی که تکنوکراتهای جدید برایمان طرح میزنند زندگی کنیم. مجبور نیستیم تسلیم پروژۀ ناانسانیسازی و دادهکاوی آنها شویم که هر روز بر وسعتش افزوده میشود. ما همه عاملیت داریم.
شعار «میسازیم، چون میتوانیم» دیگر بس است. دستکاریهای الگوریتمی کافی است. طراحی زیرساختهایی که مردم را ضعیفتر و قدرتمندان را کنترلگرتر میکنند متوقف شوند. هر روز با توجهمان انتخاب میکنیم؛ توجه ما ارزشمند است و کسانی که از آن علیه خودمان و به نفع اهداف مالی و سیاسی خودشان استفاده میکنند شدیداً نیازمند آن هستند. اجازه ندهید به اهدافشان برسند.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
این مطلب در تاریخ ۳۰ ژانویۀ ۲۰۲۴ با عنوان «The Rise of Techno-authoritarianism» در وبسایت آتلانتیک منتشر شده است و برای نخستینبار در تاریخ ۱۲ آذر ۱۴۰۳ با عنوان «ظهور تکنو-اقتدارگرایی» و با ترجمۀ عرفان قادری در وبسایت ترجمان علوم انسانی منتشر شده است.
آدریئِن لافرانس(Adrienne LaFrance) سردبیر اجرایی آتلانتیک است و قبلاً سردبیر ارشد و نویسندۀ ثابت این مجله بود. او پیشاز آنکه در سال ۲۰۱۴ وارد آتلانتیک شود، خبرنگار تحقیقیِ چندین سازمان خبری محلی و ملی بود و در حوزههای سیاست، فناوری و رسانه فعالیت میکرد. مطالب او در نشریاتی چون نیویورک تایمز و واشینگتن پست منتشر میشوند.
با پذیرش و درک بهتر شانس، میتوانیم در جریان زندگی همزیستی بهتری داشته باشیم
راه آزادی، کتاب جدید جوزف استیگلیتز، تأملی انتقادی بر سیاست و اقتصاد نئولیبرال است
یک سوم کل غذای تولیدی جهان دور ریخته میشود
نوجوانانی که در کشورهای انگلیسیزبان زندگی میکنند بهشکل روزافزونی روانرنجور شدهاند. چرا؟